۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

رفتن به آرایشگاه در امریکا

چند روزی میشود که یک مقداری سرم شلوغ است. چند تا از بچه های بخش طراحی سیستم همش توی اطاق من هستند و از بیخ گوش من جنب نمیخورند. ولی خوشبختانه همه چی خوب پیش رفت و سیستمهای جدید را مستقر کردیم. الان هم داشتم از آشپزخانه برمیگشتم و توی راهرو برای خودم بشکن میزدم و میخوندم بربری آی بربری. یکهو دیدم یک دختره که اسمش باربارا است جلوم سبز شده و داره بهم میخنده. بیچاره فکر کردم من دارم درمورد اون آهنگ میخونم! یک دختر کک مکی اسکاتلندی با موهای وزوزی قرمز.

اتفاق دیگری که توی این چند روز برایم افتاد این است که تفنگ اسباب بازیم خراب شد. دختر همخونه ام بردش که با دوستانش بازی کنه و بعد دیدم که شب اومده و هی من و من میکنه و یه چیزی میخواهد بگوید و رویش نمیشود. تا اینکه دیدم تفنگ نازنینم توی دستشه و قنداقش هم ازش آویزونه! هر چی بهش گفتم مهم نیست هی خودش را سرزنش میکرد. حالا دارم دنبال یک تفنگ اسباب بازی بهتر میگردم. درواقع چیزی که من میخواهم بخرم یک نوع تفنگ ساچمه ایه که تیرش پلاستیکیه ولی برای نشونه گیری خیلی خوبه. اینجا بهش میگن بی بی گان!

راستش از شما چه پنهان, دیگر کفگیر اطلاعاتم هم به کف دیگ خورده است و نمیدانم چه چیزی بنویسم که نه تکراری باشد و نه چرت و پرت. حجت یک اطلاعاتی در مورد سلمونی از من خواست که سعی میکنم برایتان بنویسم.

از آنجایی که من حداقل سالی دوبار به سلمانی میروم فکر کنم تا حالا در مجموع شش بار به سلمانی رفته باشم. دفعه اول که اوکلند بودم و یکی از آشناهای ایرانی که آرایشگاه داشت به زور هر چه تمام تر من رو برد به سلمانی خودش و بعد از سر و کله زدن با موهام, 50 دلار هم از من گرفت. بیچاره از اینکه یک آدم هالو و ببو و تازه به امریکا اومده پیدا کرده بود نمیدونست از خوشحالی چکار کنه. هر چی هم بهش گفتم که بالای موهام رو کوتاه کنه, نکرد و بعد از سلمونی کله ایم مثل هویج شده بود. مخصوصا زیاد کوتاه نمیکنند که زود به زود مجبور بشوید بروید آنجا.

دفعه دوم ریچموند بودم و یک سلمانی نزدیک خانه مان بود که یک خانواده مکزیکی آنجا را اداره میکردند. من قبل از اینکه بروم آنجا داشتم پیش خودم تمرین میکردم که وقتی رفتم سلمانی چطوری بگویم که چه مدلی بزند ولی خوشبختانه تمام کسانی که آنجا کار میکردند حتی یک کلمه هم انگلیسی بلد نبودند. من هم بصورت پانتومیم برای خانم آرایشگر توضیح دادم که چه مدل مویی میخواهم. مغازه های مکزیکی مثل خانه قمر خانم میماند و از بچه دو ساله گرفته تا پیرزن هشتاد ساله همینطور توی دست و پای همدیگر وول میخورند. خلاصه توی یک ساعتی که آنجا بودم آنقدر صدای داد بیداد و عرعر بچه و جر بحث زن و شوهری شنیدم که وقتی 15 دلار دادم و آمدم بیرون گفتم آخیش!

دفعه سوم ساسالیتو بودم که شهری است بسیار گران قیمت در شمال سنفرانسیسکو. این شهر دقیقا بعد از گلدن گیت است و روی یک تپه جنگلی و رویایی واقع شده است. در خیابان اصلی, یک مغازه ای بود که خیلی با کلاس بود و چندین تا دختر خانم آنجا کار میکردند. البته کار اصلی آنها در کنار کوتاه کردن مو, مدل دادن به مو و انجام آرایشهای زنانه بود مثل لاک زدن ناخن های دست و پای خانمها و چه میدونم بند انداختن و این چیزها. وقتی وارد مغازه میشوید, چهار پنج تا مبل راحتی سمت چپ و چهار پنج تا هم سمت راست بود و روی هر کدام یک خانمی دراز کشیده بود و یکی داشت به اموراتش میپرداخت.

من چون هیچ سلمونی دیگری اون دور و بر ندیده بودم دل را به دریا زدم و رفتم تو. اول از جلوی مبلهای راحتی سان دیدم و رفتم به ته سالن و گفتم که میخواهم موهایم را کوتاه کنم. یک دختر خانمی که موهایش را بنفش کرده بود و دور چشمانش هم بنفش بود و لپهایش را هم تتو کرده بود بهم گفت که بنشین اونجا. آقا من نشستم و داشتم پیش خودم فکر میکردم که با این اوضاع جوی حداقل باید یک صد دلاری پیاده بشم.

آن دختر خانم اول خودش را معرفی کرد و گفت اسمش مونیکا است. بعد یک چند باری موهای من را زیر و رو کرد و از من پرسید چه مدلی میخواهی برایت کوتاه کنم. گفتم تا جایی که میشه کوتاه کن چون میخواهم موهایم آنقدر کوتاه شود که سیخ بایستد. بعد رفت یک آلبوم آورد و داد به من. من ناخودآگاه شروع گردم به ورق زدن قسمت زنانه. مونیکا در حالی که میخندید یک نگاهی به من کرد و گفت اینها بدردت نمیخوره و بعد خودش قسمت مردانه را آورد. من هم از بین عکسها اون کسی را که موهایش از همه کوتاهتر بود انتخاب کردم و گفتم اینو میخوام.

خلاصه یک نیم ساعتی با موهای من ور رفت و آن را کوتاه کرد و شست و گلاب زد و روغن کرچک مالید و یک کم با ابروهام بازی کرد و بالاخره کارش تمام شد. من چون گیتار کلاسیک کار میکنم همیشه ناخنهای دست راستم بلنده. نمیدونم از کجا ناخنهای من رو دیده بود و گفت میخواهی برایت ناخنهایت را مانیکور کنم؟
گفتم نه مونیکا خانم من خودم هر روز سوهان میکشم که وقتی به سیم گیتار گیر میکنه صدای دلخراش ازش بیرون نیاد. خلاصه کارش تمام شد و من گفتم الآن صد دلار روی شاخشه ولی گفت که 40 دلار میشه و من با خوشحالی پولش را پرداخت کردم و آمدم بیرون.

دفعه چهارم از ساسالیتو به اینجایی که هستم نقل مکان کرده بودم و وقتی دیگه موهایم نمیگذاشت جایی را ببینم, تصمیم گرفتم برم سلمونی. یک سلمانی نزدیک خانه پیدا کردم که یک زن و شوهر ویتنامی در آنجا کار میکنند. البته انگلیسی شان خوب نیست ولی خانمه تمام زندگینامه من را از من پرسید و نگذاشت کوچکترین نکته مبهمی بماند. بعد هم گیر داد که چرا دوست دختر نمیگیری. من هم چون تازه از یک رابطه چند ماهه با دوست دختر فرانسویم خلاص شده بودم, برایش ماجراهایم را تعریف کردم و او هم قول داد که برایم دوست دختر پیدا کند. قیمت سلمانی هم شد 18 دلار که من بیست دلار بهش دادم و آمدم بیرون.

دفعه پنجم رفته بودم مغازه همخانه ام و بیرون مغازه روی صندلی نشسته بودم که دوستش از راه رسید و من را بزور برد توی مغازه اش و موهایم را کوتاه کرد و از من 30 دلار گرفت. از کارش هم اصلا راضی نبودم و دیگه اونجا نمیرم. مغازه همخانه من درواقع یک مغازه زنانه فروشی و مایو فروشی و بیکینی فروشی است البته لباسهای مخصوص هالوین و اینجور چیزها را هم میفروشد که هم زنانه است و هم مردانه. یک اطاقک هم پشت مغازه اش دارد که مخصوص فروش جیزهای بی تربیتی برای بزرگسالان است و بقول خودش فروش آنها از فروش کل مغازه اش بیشتر است. معمولا تینیجرهای جوان می آیند و التماس میکنند که بروند آنجا ولی از نظر قانونی اجازه ندارند و کسی هم آنها را به آن اطاق راه نمیدهد.

دفعه ششم هم که همین چند روز پیش بود دوباره رفتم پیش همون ویتنامیها و دوباره زندگینامه ام را برایشان تعریف گردم. ناقلا بعد از یکسال تک تک کلمات من یادش بود!

این تمام خاطرات و تجربیات من از سلمونی بود امیدوارم بدردتان بخورد.

۶ نظر:

  1. سلام rs232 عزيز.ممنون كه به ما سر زدي.خوشحالم اولين نفري هستم كه به وبلاگت ميام.حتمان مطالبت رو ميخونم.شما هم گودباي پارتي ما فراموش نشه بياين.

    پاسخحذف
  2. سلام
    چطوری دوست عزیز.
    از اسم وبلاگت برمیاد احتمالا برنامه نویس سیستم باشی. بهرحال خوشحالم که میبینمت، وبلاگت باحاله و تقریبا سلیقت با من یکیه.
    در مورد سلمونی خوش بحالت چقدر ارزون گرفته.کلی کار کرده یارو. منم باید اینجا سلمونی مکزیکی پیدا کنم. اینجا هیچ کاری نمیکنن فقط کوتاه میکنه میشوره با انعامش 20 دلار میشه.
    درضمن وبلاگتو به لیستم اضافه کردم اگه دوست نداشتی و دیدی مزاحم پیدا کردی بگو حذفش کنم.
    قربانت

    پاسخحذف
  3. ممنون خورشید جان. حتما در مهمانی شما شرکت میکنم. البته بصورت مجازی!

    مهاجر جان, خوشحالم که از وبلاگم خوشت اومد. بله. البته کمتر برنامه نویسی میکنم و کارم بیشتر با فیزیک و ریاضی سر و کار دارد. از اینکه این وبلاک رو به سایتت اضافه کردی ممنونم

    پاسخحذف
  4. جدی سالی 2 بار میری آرایشگاه؟
    اینجوری که یه شعبه از آمازون توی آمریکای شمالی افتتاح میشه!

    پاسخحذف
  5. با سلام
    از سرمایهء که برای نوشتن این وبلاگ گذاشته اید بسیارسپاسگذارم زیرا که زمان برای شما قاعدتاسرمایه عظیمی است لطفا در مورد خرید کردن و آیا اینکه در آمریکا نیز تخفیف می دهند توضیح فرمایید
    باتشکر

    پاسخحذف
  6. آقا جان خوب بلد نیستی دیگه
    باید بری پیش اینها که یک صندلی حلبی تاشو دارند یک لونگم میندازن روت یک تیغ 10 بار مصرف هم بر میدارند کله مبارک با همه موهاش کف مالی میکنند و شما کمی جیغ میزنید بعد کله مبارک صاف آزان برقهای دینگ دار هم میزند و تا یکسال اصلا دیگه لازم نیست بری میشه یک دلار

    من خودم بیام اونجا از این سالنهای اینجوری باز میکنم تازه زنجیره ای تو هر شهرم یکی چرا که نه

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.