۱۳۹۰ اسفند ۲۹, دوشنبه

سال نو بر شما مبارک باد


سال نو بر شما مبارک باد. چند سال است که به وبلاگ من سر می زنید و نوشته های خوب و بد من را می خوانید و تقریبا از تمام احوالات من با خبر هستید. از ماجراهای برندا گرفته که همچنان وقتی از جلوی اطاق من رد می شود لبانم را برایش غنچه می کنم تا دوران کودکی و خاطرات بزرگسالی من برای شما آشنا است. اصلا باورم نمی شود که پنج سال از آمدن من به امریکا گذشته است و دو هفته دیگر هم باید برای امتحان سیتیزن شیپی بروم. بسیار خوشحال هستم که لااقل این پنج سال گذشته را در ایران نبودم چون در این مدت چیزهای زیادی یاد گرفتم و زندگی من تغییرات بسیار خوبی کرده است در حالی که اگر در ایران مانده بودم تا کنون چندین برابر هم به مشکلات قبلی من اضافه شده بود. مشکل اینجا بود که من داشتم در ایران به این نتیجه می رسیدم که اگر بخواهم در زندگی موفق شوم باید کلاهبرداری و دروغ گفتن را یاد بگیرم. داشتم به این نتیجه می رسیدم که تمام معیارهای انسانی پشم است و آخر و عاقبت سلامت زندگی کردن چیزی جز بدبختی و بیچارگی نیست. در همان حال کلاهبرداران و اختلاسگران و دروغگویان از تمام نعمات الهی برخوردار بودند و زندگی خوش و خرمی داشتند. یک آقایی را می شناختم که از موقعیت دوستان و فامیلش در حکومت استفاده کرده بود و پول کلانی به جیب زده بود. از قضا پسرش در یک حادثه می میرد و من همیشه او را مثال می زدم که نگاه کنید با اینکه این همه پول دارد ولی حاضر است همه پولهایش را بدهد تا پسرش برگردد. پس از یک مدت دیگر خودم هم این حرف خودم را باور نمی کردم چون بدبخت و بیچاره های دیگر زیادی هم دچار حادثه شده بودند و تلف شدند و بدون اینکه کلاهی از کسی برداشته باشند دستشان از دنیا کوتاه شد. کم کم داشتم به این نتیجه می رسیدم که حتی اگر همه آدمهایی که از راه کلاهبرداری پولدار می شوند بچه هایشان بمیرند باز هم به مراتب خوشبخت تر از مردمان بدبخت و بیچاره هستند. خوشبختانه عرضه کلاهبرداری نداشتم اگرنه از نظر فلسفی حتما کلاهبردار می شدم و یا با یکی از حکومتی ها زد و بند می کردم و یا در یکی از جریانان اختلاس وارد می شدم تا یک پولی از کنارشان گیرم بیاید. موضوع اینجا است که وقتی دیگر نمی توانی اجاره خانه ات را هم بدهی و پولت فقط به اجاره یک خانه در قرچک ورامین می رسد بهتر است که بشاشی به تمام عقاید و پایبندی هایی که تو را به این نقطه از زندگی رسانیده است.

خوشبختانه وقتی که به امریکا آمدم هنوز کلاهبردار نشده بودم و هنوز به مبانی انسانی و اعتقادی خودم پایبند بودم. در امریکا تازه فهمیدم که ایراد از من و مردمی که مثل من زندگی می کنند نیست که اینقدر از نظر اقتصادی ضعیف هستند بلکه ایراد از سیستم اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ایران است که سعی دارد همه را مثل گردانندگان آن دزد و کلاهبردار و شارلاتان و دروغگو کند. شب باید بروی در مقابل بانک بخوابی و صبح زود سکه بخری و شب بفروشی تا تمام مشکلات اقتصادی تو به راحتی حل شود. شخصیت و موقعیت اجتماعی شما اجازه نمی دهد این کار را بکنی ؟ پس همان بهتر که بدبختی اقتصادی بکشی. یک مدت که از این ماجراها بگذرد می بینید که استاد دانشگاه هم با تمام اهن و تلپ اجتماعی به سیم آخر می زند و می گوید که ریدم به این موقعیت اجتماعی و شب می رود در مقابل بانک می خوابد و صبح بر سر و کله مردم می کوبد و چند تا لگد می خورد و چند تا مشت می زند تا شب نشده جهیزیه دختر دانشجویش را جور کند. سیستم اجتماعی ما به این گونه است که سالم ترین آدم ها را هم اگر بخواهند به رفاه برسند فاسد کرده و آنها را سخیف می کند مگر این که آن فرد به طور مادرزادی پولدار باشد و اصلا نیازی به وارد شدن در سیستم های جاری آن مملکت نداشته باشد. کارگران و کارمندان بیچاره هم که به طور مادرزادی دستشان از همه جا کوتاه است و اگر یک آفتابه جابجا کنند هزار تا دایه دلسوزتر از مادر برای حمایت از بیت المال پیدا می شود. ولی خدا وکیلی اصلا امکان این که من بدون کلاهبرداری و دروغگویی بتوانم در ایران حتی به یک دهم امکانات فعلی برسم آن هم در کمتر از پنج سال برایم وجود داشت؟ تنها کاری که من در امریکا کردم این بود که در زمینه رشته خودم کار کردم. آن هم نه مثل خر بلکه خیلی عادی و معمولی و در ساعت های معمول کاری. حالا اگر یک نفر آدم بیسواد و بی تخصص بیاید و در امریکا به چیزی نرسد موضوع آن فرق می کند. زیرا ایران خودش بهشت بی سوادان است. هر چه آدم بی سواد تر و بی تخصص تر و بی شعور تر و شارلاتان تر باشد به مقام سیاسی و اداری و مالی بالاتری دست پیدا می کند. خوب دیگر بگذریم چون حالا عید است و نمی خواهم خلق و خوی شما را با این حرف ها تلخ کنم.

به هر حال از بودن در کنار خانواده و تعطیلات عید لذت ببرید و سعی کنید که اگر پولی در بساط مانده است به مسافرت بروید تا کمی حال هوای شما عوض شود. اگر هم خارج از ایران هستید با دوستان ایرانی خود دور هم جمع شوید و یک کارهایی بکنید که به شما خوش بگذرد. مثلا ورق بازی کنید یا روح احضار کنید و از این کارها. اگر هم اهل مشروب هستید چند تا آبجو بخورید که سرتان گرم شود و حسابی چرت و پرت بگویید. البته منظورم از چرت و پرت همان بحث های سیاسی صد من یک غاز است که هر زمانی چند تا ایرانی دور هم جمع می شوند و سرشان گرم می شود به آن می پردازند.
من هم دیگر باید بروم. تا سال بعد خوش و خرم باشید.

۱۳۹۰ اسفند ۱۹, جمعه

جنسیت در امریکا

وقتی که ما مهاجران از یکی از کشورهای شرقی مثل ایران به کشوری مثل امریکا می رویم یکی از چیزهایی که یک مقداری برای ما گیج کننده است نوع روابط زن و مرد و اصولا نگاه جامعه به جنسیت است. احتمالا قبلا در این مورد با هم گفتگو کرده ایم که مثلا در کشوری مثل امریکا نوع جنسیت جایگاه بارزی را در ارزیابی اجتماعی یک شخص ندارد در حالی که در کشوری مثل ایران هر رویداد اجتماعی وابسته به یک فرد بر مبنای نوع جنسیت و البته قومیت و نوع مذهب او ارزیابی می شود. گرچه زنان در ایران و دیگر کشورهای جهان سوم همیشه در حال مبارزه کردن برای حقوق انسانی یکسان خودشان با مردها هستند ولی معمولا بخشی از تفاوت های فرهنگی در مقایسه خودشان با زنان غربی نادیده باقی می ماند و این تفاوت ها  زمانی آشکار می شود که آنها به یک کشور غربی مهاجرت می کنند. البته من اصلا قصد ندارم که در مورد خوب و یا بد بودن چیزی صحبت کنم چون میزان رضایت از حاصل برآیند حقوق و مسئولیت در شرق و غرب بستگی به خود فرد و تجربیات شخصی او دارد. ولی آن چیزی که من می خواهم در مورد آن بگویم تفاوت فرهنگی و تفاوت قانونی در زمینه جنسیت است که شامل طیف وسیعی از مسائل شخصی و اجتماعی می شود و از بوبول بازی گرفته تا جایگاه اجتماعی یک فرد را تحت تاثیر مستقیم خود قرار می دهد. حالا بیایید کلی گویی که همه ما متخصص آن هستیم را کنار بگذاریم و به طور مشخص به برخی از موارد متفاوت در زمینه جنسیت اشاره کنیم.

1- جایگاه اجتماعی. 
الف) در امریکا:
البته چون مردگرایی ریشه هزاران ساله ای در تاریخ بشر پس از قدرت گرفتن ادیان ابراهیمی دارد همیشه می توان رگه های را از آثار به جای مانده از آن حتی در کشورهای غربی مشاهده کرد ولی با تلاش و مبارزه زنان به خصوص در دهه های اخیر می شود گفت که در کشوری مثل امریکا جنسیت گرایی در تعریف جایگاه اجتماعی تقریبا بی اثر و ناچیز شده است. در امریکا یک دختر جوان و زیبا اگر در حرفه ای متخصص باشد می تواند جایگاه شغلی و اجتماعی متناسب با توانایی های خود را در جامعه داشته باشد بدون اینکه او را به خاطر زن بودنش دست کم بگیرند. قانون نه تنها شرایط یکسانی را در اختیار زن و مرد قرار می دهد بلکه تبعیض جنسی را جرم دانسته و با آن به طور جدی مبارزه می کند. در هیچ شغل و جایگاه اجتماعی در امریکا نوع جنسیت متقاضی مشخص نشده است و برای همین حتی اگر کسی دو جنسیتی و یا همجنس گرا باشد مشکلی در زمینه جایگاه اجتماعی او پیدا نخواهد شد.

ب) در ایران:
برخلاف امریکا در کشوری مثل ایران هر گونه فعالیت و یا جایگاه اجتماعی بر مبنای نوع جنسیت تعریف می شود و مرد یا زن بودن یک انسان رابطه مستقیمی با جایگاه اجتماعی او دارد. برای همین همجنس گراها اصلا در قانون دیده نشده اند و هیچ جایگاه اجتماعی خاصی ندارند چون قبل از هر تعریف اجتماعی باید جنسیت فرد مشخص شده باشد. در کشوری مثل ایران راه رفتن در خیابان, لباس پوشیدن, استفاده از اماکن عمومی, پیدا کردن شغل و هر فعالیت اجتماعی دیگری مستلزم داشتن جنسیت می باشد چون تعریف آنها بر مبنای جنسیت متفاوت است. در ایران هویت یک انسان در درجه اول به جنسیت او بر می گردد و سپس توانایی های دیگر او در مراحل بعدی اولویت قرار می گیرند.

د) تغییرات پس از مهاجرت
چون موارد مهاجرت از شرق به غرب بیشتر است و فقط این مورد مربوط به ما می شود ما هم به بررسی این مسئله می پردازیم که اگر یک نفر از کشوری مثل ایران به امریکا برود چه تفاوت هایی را در جایگاه اجتماعی خودش خواهد دید. طبیعی است که زن ها از دیدن اینکه مردها در جامعه و از نظر قانونی هیچ کنترلی بر آنها ندارند بسیار خوشحال خواهند شد و احساس آزادی به آنها دست خواهد داد. آنها در تمام طول زندگی خود یا توسط پدر و برادر کنترل شده اند و یا پس از ازدواج تحت کنترل شوهر بوده اند و تمام جایگاه اجتماعی آنها فقط در صورتی معتبر بوده است که سایه یک مرد در بالای سر او بوده باشد. البته زنانی هم در همین کشور ایران زندگی می کنند که تمام مشکلات را در نوردیده اند و به جایگاه مستقل مورد نظرشان رسیده اند ولی آنها مجبور بوده اند که مبارزات طولانی را برای به دست آوردن حقوقی پشت سر بگذارند که در کشوری مثل امریکا یک مسئله عادی و یک حق طبیعی و قانونی است. در امریکا برای داشتن یک شغل و یا مکان زندگی مناسب برای یک زن اصلا مهم نیست که او باکره باشد و یا صد باز ازدواج کرده باشد و یا با دوست پسرش و یا خانواده اش زندگی کند و یا اصلا تنها باشد. مردهای مهاجر هم که در یک کشورد مردسالار زندگی کرده اند ممکن است برایشان مثلا عجیب باشد که از یک دختر کم سن و سال که رئیس او است حساب ببرند و البته شاید هم خودشان را از یک زن هم مرتبه اجتماعی خودشان برتر بدانند.

2- روابط اجتماعی
الف) در امریکا:
در کشوری مثل امریکا کنترل و مدیریت غرایض جنسی تنها در محدوده مسئولیت خود همان فرد است و هیچ گونه جایگاه خاصی را در موارد قانونی ندارد. همان طوری که نمی شود در مقابل قانون گفت که چون گرسنه ام بود و مواد غذایی آن فروشگاه در دسترس بود از فروشگاه دزدی کرده ام نمی شود گفت که چون آن دختر و یا آن زن برهنه بوده است من هم نتوانستم خودم را کنترل کنم و بر روی او پریدم. در امریکا هر کسی که وارد جامعه می شود مسئول تمامی رفتار و نوع روابط خودش است و احساسات و غرایض شخصی آن فرد جایگاهی در قانون ندارد. برای همین در کشوری مثل امریکا اگر شما نخواهید که هیچ زن برهنه ای را ببینید مختار هستید که تا آخر عمر خود در خانه تان بمانید و هرگز بیرون نروید ولی چنین حقی را ندارید که به خاطر این مسئله شخصی کسی را از حضور در جامعه محدود کنید و یا او را مجبور کنید آن گونه ای لباس بپوشد که شما تحریک نشوید و یا دیگران به او جلب نشوند.

ب) در ایران:
در ایران مسئله برعکس است و مسئولیت کنترل غرایض جنسی انسان ها در عمل بر گردن جامعه و به خصوص زن ها است. برای همین قانون همواره مواظب است تا در جایی از جامعه غرایض جنسی یک مرد و یا یک زن تحریک نشود و فرض بر این است که آن فرد قادر به مدیریت و کنترل غرایض جنسی خود نیست. برای همین راحت ترین کار برای قانون این است که تا جای ممکن مردها و زن ها را در جامعه از یکدیگر جدا کند و زن ها را مجبور کند تا خودشان را بپوشانند و یا با ظاهری کریه المنظر نمایان شوند. در چنین جامعه ای هر چه زن و مرد زشت تر و بدبو تر و بدقیافه تر باشند قانون خوشحال تر خواهد شد چون مسئولیت کنترل غرایض آنها با قانون است و فقط در این صورت است که هیچگونه جرقه جنسی در بین آنها در نخواهد گرفت. 

د) تغییرات پس از مهاجرت
وقتی که زن و مرد ایرانی به امریکا مهاجرت می کنند چون تمام روابط اجتماعی آنها با جنسیت گره خورده است به مشکلات زیادی برخورد خواهند کرد. یک مرد ایرانی  از اینکه زن او با دوستان مردش بیرون برود و لباس نیمه برهنه بپوشد بسیار ناراحت و عصبانی می شود چون همیشه در ذهن او بوده است که اگر یک زن برهنه باشد حتما یک مرد بر روی او می پرد و نمی تواند درک کند که در جامعه امریکا هر مرد و یا هر زنی در روابط اجتماعی کاملا مسئول کنترل و مدیریت غرایض خودش می باشد و البته زن های ایرانی هم به کنترل شخصی غرایض خودشان عادت ندارند و پس از مهاجرت ممکن است با پیشنهاد هر مرد خوش تیپی این حق را برای خودشان قائل شوند که با او بخوابند زیرا هیچ منع قانونی برای این کار خودشان نمی بینند و چون همیشه تحت کنترل قانون بوده اند در مدیریت روابط شخصی خود دچار مشکل می شوند. و البته مردهای ایرانی مهاجر هم چون همیشه قانون دخترهای خوشگل را از دسترس آنها دور نگه داشته بوده است ناگهان خود را رها از منع قانونی می بینند و ممکن است نتوانند خواسته های جنسی خودشان را مدیریت کنند.

3- روابط شخصی و خانوادگی

الف) در امریکا
در یک کلام این که مرد و زن در کلیه موارد زندگی خانوادگی حقوق و مسئولیت های یکسان دارند. هر دوی آنها به یک اندازه در مورد پرداخت اجاره خانه, تامین مخارج فرزندان, خرید غدا و دیگر مایحتاج آنها مسئول هستند و در مقابل هر دوی آنها به طور یکسان حق دارند در مورد زندگی مشترک خودشان تصمیم بگیرند. اگر مرد مجبور شود برای کار خود به یک شهر دیگر برود زن ممکن است تصمیم بگیرد با او نرود و هیچ اجباری در زندگی مشترک آنها وجود ندارد. اگر درآمد زن بیشتر باشد او موظف است بخش بیشتری از مخارج خانه را بپردازد و در صورتی که زن و مرد از یکدیگر جدا شوند اگر درآمد زن بیشتر باشد مجبور است کلیه مخارج بچه را بپردازد. در قانون هیچ تفاوتی برای زندگی مشترک بین زن و مرد وجود ندارد و اگر آنها از هم جدا شوند تمام اموالی که پس از ازدواج به دست آورده اند بین آنها تقسیم خواهد شد. در امریکا چنین چیزی وجود ندارد که مرد بیرون از خانه کار کند و زن خانه داری کند مگر این که زن و یا مرد از نظر جسمی و یا ذهنی ناتوان باشد که در این صورت همسر او خرج او را به عهده می گیرد. در امریکا بوبول بازی و روابط دیپلماتیک هم بر مبنای خواست و رضایت دو طرف است و هیچ چیزی به نام حق تمکین و یا وظیفه وجود ندارد.

ب) در ایران
در ایران حتی وظایف تخت خوابی زن و مرد نیز توسط قانون تعیین شده است و مثلا می گوید که زن وظیفه دارد فلان کار را بکند و مرد هم باید بهمان کار را بکند. بعد زن و مرد اگر به موارد نقض قانون برخورد کردند به پیش قاضی می روند و مثلا مرد می گوید که زن از نظر قانونی وظیفه داشت دیشب فلان کار را بکند و وقتی من او را مجبور به انجام وظیفه کردم بوبول من را گاز گرفت. سپس قاضی قانون روابط زیر تختخوابی را ورق می زند و بر اساس آن رای صادر می کند. در واقع قانون مشخص می کند که چه کسی و در چه زمانی باید پیش چه کسی و در چه زمانی بخوابد. همچنین قانون مرد را مکلف به تامین مخارج خانواده می کند حتی اگر زن ثروتمند باشد.  زن هم در عوض باید غذا بپزد و شب هم شوهر خودش را راضی کند. در واقع زن در مقابل پول و غذا و سرپناه پیش شوهر خود می خوابد و اگر این چیزها نباشد شوهر باید در اطاق پذیرایی و بر روی کاناپه بخوابد. ولی قانون در این مورد هم دخول کرده است و گفته است که اگر زن ببش از یک مدت معلوم شوهرش را تحریم کند شوهر حق دارد بتواند برود و یک زن دیگر را صیغه خود کند. سپس زن هم حق دارد که مهریه خود را به اجرا بگذارد و خواهر و مادر مرد را مورد مرحمت خود قرار دهد و باز هم قانون به داد مرد می رسد و مهریه را قسطی می کند و خلاصه قانون همواره در کنار زن و مرد و در زیر رختخواب با آنها به سر می برد.

د) تغییرات پس از مهاجرت
معمولا پس از مهاجرت مرد و زن ایرانی در این زمینه دچار شوک های فرهنگی بسیاری می شوند مخصوصا اگر یکی از زوج ها امریکایی باشد و یا ایرانی باشد که در امریکا زندگی کرده است. کسانی که از طریق ویزای ازدواج به امریکا می آیند بیش از هر فرد دیگری در این زمینه آسیب پذیر هستند و نمی توانند خودشان را با تعاریف جدید فرهنگی و اجتماعی در زمینه روابط خانوادگی تطبیق دهند. زن ها نمی توانند این مسئله را از مغز خود بیرون کنند که مخارج خانه به عهده مرد نیست و مردها هم نمی توانند به خود بقبولانند که هیچ حق کنترلی از نظر روابط اجتماعی و شخصی بر روی همسرشان ندارند. این مسائل شدیدترین شوک های فرهنگی است که می تواند خانواده ها را پس از مهاجرت متلاشی کند. البته چیزهای دیگری هم به دنبال این شوک های فرهنگی وجود دارد که در فرصت های دیگری به آن می پردازیم.

راستش گرسنگی مجال گفتگو را برای آدم باقی نمی گذارد و من نیز باید در پی ارضاء غریضه گرسنگی خود در حال حاضر باشم. پس اوقات شما به خیر و خوشی باد.