۱۳۹۳ مرداد ۱۶, پنجشنبه

خبری از خودم

کار جدیدم خیلی بهتر از کار قبلی است. در خانه هم بر روی یک پروژه کار می کنم و برای همین است که کم پیدا شده ام. چیز زیادی برای گفتن ندارم فقط بدانیم که حالم خوب است و ملالی نیست جز دوری شما. اقدامات مقتضی هم خوب است و مشغول زندگی است. الحمدالله نوشتن هم یادم رفته است و در همین چند جمله اخیر چندین غلط املایی وجود داشت که برگشتم و آنها را اصلاح کردم. خانه را گذاشته ایم برای فروش و اگر خدا قبول کند بی حرف پیش می خواهیم در نزدیکی محل کارم یک خانه بهتر بخریم. خوبی ایران این است که وقتی شما چیزی را به کسی می فروشید دیگر قضیه ختم می شود و شما را به خیر و او را به سلامت ولی در اینجا مسئله به شکل دیگری است و اگر مثلا خانه را به کسی بفروشم و پنجاه سال دیگر طرف را برق بگیرد و خشک شود می گویند آی که بود و که نبود و چه کسی این برق را از اینجا کشید و بالاخره گریبان من را می گیرند و به خاطر گندهایی که از خودم در خانه به جای گذاشته ام من را به سزای اعمال ننگینم می رسانند. برای همین دارم سعی می کنم که خانه را به یک آدم پیر و پاتیل بفروشم که عمرش خیلی کفاف ندهد و ورثه ای هم نداشته باشد. خوشبختانه دراین شهری که ما زندگی می کنیم متوسط سن بالای هشتاد سال است و پیدا کردن چنین مشتری اصلا کار سختی نیست.

دیشب نتوانستم جلوی نفس عماره خودم را بگیرم و یک چیزی در حدود نیم کیلو گیلاس را یکی پس از دیگری بلعیدم و بعد از آن جای شما خالی نباشد به چنان تترتری افتادم که اگر ایران بودم همه می ترسیدند و می گفتند امریکا حمله کرد. لامذهب دلتان نخواهد چنان گیلاس لذیذی بود که هر دفعه می گفتم این یکی دیگر آخری است ولی باز دستم به طور اتوماتیک به سمت کاسه میوه می رفت و یکی دیگر بر می داشت و دوباره می گفتم خوب این را هم می خورم و دیگر بس است ولی نمی دانم چه می شد که باز هم یکی دیگر بر می داشتم و این بار می گفتم به حضرت عباس این دیگر آخری است ولی باز هم این داستان ادامه پیدا می کرد تا جایی که کم کم علایم به هم ریختگی دل و روده در من ظهور کرد و چشمم به حجم انبوه هسته های گیلاس افتاد که بر روی هم انباشته شده بودند. من در ایران زیاد گیلاس دوست نداشتم چون بدون استثنا لای هر کدام از آنها را که باز می کردم می دیدم که یک کرم سفید دارد عربی می رقصد و همین قضیه باعث می شد که از خیر آن بگذرم ولی از آنجایی که میوه های امریکا از الیاف مصنویی ساخته می شود کرم و آفت هم در آن به چشم نمی خورد.

خیلی وقت است که دیگر از اخبار ایران هم بی خبر هستم و انگار که صد سال است دارم در امریکا زندگی می کنم. فقط می شنوم که همه چیز بدتر شده است ولی خوب این هم چیز جدیدی نیست چون از زمانی که من به یاد می آورم همه چیز در ایران همیشه در حال بدتر شدن بود و الآن هم فرق چندانی نکرده است.یک زمانی وقتی می گفتند که می خواهند اتوبوس را زنانه و مردانه کنند همه تعجب مب کردند و می گفتند که مگر می شود چنین کاری کرد ولی آن اتفاق افتاد و بعد هم دانشگاه ها را زنانه و مردانه کردند و الآن هم که می خواهد اداره ها را زنانه و مردانه کنند و اگر یک زمانی جدا کردن پیاده روها برای زنها و مردها جوک بود هیچ بعید نیست که این هم در آینده به واقعیت بپیوندد. قیمت ها هم که از بدو وجود من در حال بالا رفتن بود و همیشه همه در هر مقطع زمانی از گرانی و تورم می نالیدند. ترافیک و کثیفی هوا هم که چیز جدیدی نیست فقط مثل همیشه بدتر می شود. شنیدم چند وقت پیش مردم در جاده چالوس بیست ساعت پشت ترافیک ماندند. پیش خودم گفتم این که چیزی نیست حالا چند سال دیگر حتما می شنویم که مردم چندین روز و یا هفته ها در جاده چالوس در ترافیک گیر کرده اند. مسافرت که نمی شود نرفت و همه بالاخره در روزهای تعطیل یک جایی می روند. ترافیک هم همان ترافیک است فقط مثل بقیه چیزها هر سال کمی بدتر می شود و طبیعی است که اگر الآن بیست ساعت ترافیک است سال دیگر چهل ساعت می شود و همین طور مدارج نزولی خودش را طی می کند تا به روزها و هفته ها برسد.

حالا من یک چیزی می گویم و صدای صدها نفر در می آید ولی گاهی وقت ها پیش خودم فکر می کنم که لابد مردم این وضعیت را دوست دارند که آن را تحمل می کنند. البته غر هم همیشه می زنند ولی آنقدر جدی نیست در اعماق وجودشان به همین چیزی که هستند راضی هستند و به آن افتخار هم می کنند و آن را دوست دارند. گواه زنده من افرادی هستند که به خارج از ایران می روند و پس از مدت کوتاهی به این نتیجه می رسند که ایران بهترین مکان برای زندگی آنها است. البته من همیشه آرزوی بهترین چیزها را برای مردم دارم ولی شاید آن چیزی که من بهترین می دانم برای همه بهترین نباشد. ولی نسل جدید و جوان ها لایق زندگی بهتری هستند و امیدوارم که پیر و پاتال های مفنگی چس مغزی که این وضعیت را برای مملکت ساخته اند و آن را به دست گرفته اند هر چه زودتر اسقاط شوند و میدان را به جوان تر هایی بدهند که از هوش و ذکاوت و آگاهی بیشتری نسبت به آنها برخوردارند و خواسته های بهتری دارند. با این که نسل قدیم والدین ما هستند و ما به اجبار آنها را دوست داریم ولی باید اعتراف کنیم که آنها یکی از بدترین و بی شعور ترین نسل مرم ایران بودند که نه تنها برای نسل جدید چیزی نکاشتند بلکه تمام  انباشته های آنها را هم ویران کردند و از خودشان کثافت و نکبت برای نسل جدید به ارث گذاشتند.

پاینده و سرافراز باشید