۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

فرهنگ و قانون در امریکا

دیروز و دیشب خیلی سرم شلوغ بود. چون داشتم ریل قطار اسباب بازی را وسط هال می چیدم و کارهای مربوط به کریسمس را انجام می دادم. ظاهرا این هم قسمتی از رسوم امریکاییها برای شب کریسمس است. دیروز صبح هم می خواستم بروم ماهیگیری ولی هر کاری کردم قایقم روشن نشد. فکر کنم که بعد از سه هفته که روشنش نکردم یا توی کاربراتورش آب جمع شده و یا اینکه شمع ها و یا دلکو خیس شده است. دیگر چون هوا هم سرد بود حوصله نداشتم که بازشون کنم و گذاشتمش برای هفته بعد که چهار روز پشت سر هم تعطیل هستیم.


شب شنبه هم که رفتم دنبال همخانه ام در یک بار کلابی که نزدیک خانه مان است و همان جا تا نصف شب گیر کردم. وقتی که توی ماشین منتظرش شدم و دیدم که نیامد رفتم تو و دیگر مشغول حرف زدن با دوستانش شدم و از ساعت یازده شب تا ساعت دو نصف شب همانجا بودم. اگر آدم زیاد مشروب نخورد, جای بدی برای دیدن و حرف زدن با مردم نیست. یک عکسی از خودم که مربوط به هالوین است برایتان گذاشتم. البته خودم به صورت معمولی اینجوری نیستم و در روز هالوین, لباس تهاجم فرهنگی پوشیده بودم.

امروز صبح هم سرم شلوغ بود. ولی الآن یک مقداری وقت آزاد پیدا کرده ام و می خواهم برایتان مطلبی بنویسم که ممکن است بدردتان بخورد. نکته ای که باید یادآوری کنم این است که مخاطبان من جوان های رده سنی بین 16 سال تا 28 سال هستند و اگر بزرگترها خواننده وبلاگ من هستند, من را به خاطر شیوه نگارش ساده و غیر پیچیده بودن آن ببخشند. وبلاگ من حاوی مطالب علمی و یا مقالات حرفه ای اجتماعی و روانشناسی نیست و من سعی می کنم که با ساده سازی مطالب, آن را برای جوان ها شیرین تر و گیرا تر نمایم.

حتما تا کنون در موارد زیادی شنیده اید که مثلا فرهنگ ما چنین و چنان است و فرهنگ خارجی ها از ما بهتر است. من قصد دارم که با همدیگر این مطلب را بشکافیم و ببینیم که آیا چنین چیزی واقعیت دارد و اگر دارد, چرا چنین اتفاقی در مملکت ما افتاده است.


اول بهتر است که ببینیم فرهنگ چیست و رابطه آن با قانون چگونه است. فرض کنید که ما مجموعه نحوه مراودات کلامی و عملکرد انسانهایی را که در یک جامعه زندگی می کنند را فرهنگ بنامیم. فراتر از مرز فرهنگ, قانون وارد عمل می شود و مثلا اگر یک نفر کسی را بکشد, نمی گوییم که آن شخص بی فرهنگ است بلکه آن فرد از نظر قانون مجرم است. و یا دزدی از نظر قانونی یک جرم محسوب می شود. هر کجا که قانون سست تر و عملکرد آن ضعیف تر باشد, دامنه فرهنگ به شدت وسعت پیدا می کند.

فرض کنید که ما می گوییم در ایران فرهنگ رانندگی بسیار ضعیف است. به نظر من علت این است که فرهنگ ما به محدوده ای گسترش پیدا کرده است که باید جولانگاه قانون باشد. اگر یک نفر بر روی خط رانندگی کند, این وظیفه قانون است که از آن جلوگیری کند و ربطی به فرهنگ ما و یا ربطی به عبارت من درآوردی "فرهنگ رانندگی" ندارد. قوانین رانندگی تعریف شده است و مردم یک جامعه موظف به رعایت آن هستند. اگر غیر از این باشد آنها باید با جریمه های سنگین, زندان و در نهایت محرومیت از رانندگی مواجه شوند.

در امریکا فرهنگ رانندگی بالا نیست و اصولا چیزی به نام فرهنگ رانندگی وجود ندارد. بلکه تنها اتفاقی که می افتد این است که یک نفر می داند که اگر ورود ممنوع برود و یا چراغ قرمز را رد کند به چنان مکافاتی دچار خواهد شد که دیگر یادش نمی رود. پس سعی می کند تا جایی که می تواند آن قانون را رعایت کند. در امریکا قطع کردن خط ممتد و سبقت گرفتن با دزدی و آدمکشی هیچ فرقی ندارد و فقط شدت جریمه و مجازات آن متفاوت است.


همچنین ما می گوییم که در ایران فرهنگ آپارتمان نشینی وجود ندارد. ولی آیا در امریکا فرهنگ آپارتمان نشینی وجود دارد؟ خیر. در امریکا چیزی به نام فرهنگ آپارتمان نشینی اصلا وجود خارجی ندارد. اگر شما برای همسایگانتان مزاحمت ایجاد کنید, دو بار توسط مدیر ساختمان به شما تذکر می دهند و بار سوم با دستبند شما را دستگیر می کنند تا در دادگاه توضیح دهید که چرا برای همسایگانتان مزاحمت ایجاد کردید و اگر دلیل موجهی نداشته باشید, روانه زندان می شوید. آیا اگر شما از ترس قانون, رعایت حقوق همسایگانتان را بکنید به این معنی است که فرهنگ آپارتمان نشینی شما بالا است؟

مثال دیگری که وجود دارد, تمیزی خیابان ها است. در امریکا اگر شما ته سیگار خود را از پنجره ماشین به بیرون پرت کنید 1000 دلار و معادل یک میلیون تومان جریمه خواهید شد. اگر چنین جریمه ای در ایران وجود داشته باشد و تحت کنترل و نظارت قانون در بیاید به شما قول خواهم داد که فرهنگ تمیزی خیابان های ما در یک مدت کوتاه از امریکا هم بالاتر خواهد رفت. اگر از یک امریکایی بپرسید که چرا زباله های خود را از پنجره به بیرون نمی اندازد نمی گوید چون فرهنگ من بالا است بلکه می گوید چون باید هزار دلار جریمه بدهم. البته جریمه های رانندگی باید همراه باشد با اصلاح ساختار نظارتی و حکومت قانون بر کل سیستم اجتماعی ایران. اگرنه آقای پلیس می گوید که اشکالی نداره, صد تومن به من بده تا من بی خیال خلافت بشم.


مثال دیگری که شاید ما زیاد شنیده باشیم, فرهنگ برخورد با مشتری در ادارات و مراکز سرویس دهی است. در ایران اگر یک ارباب رجوع به مدیر یک کارمند اداری مراجعه کند و از بدی رفتار او شکایت نماید, در بهترین حالت میشنود که آقا بی خیال. شما به بزرگواری خودت ببخش. اون آقا اعصابش خرابه و بعضی وقتها قاطی میکنه. و یا شاید حتی با برخورد بدتری هم مواجه شود و بشنود که آقا همینیه که هست. برو بیرون مزاحم نشو بابا حال داری! ولی در امریکا اگر دو شکایت از یک کارمند به خاطر اخلاق بد او باعث اخراجش نشود, در شکایت سوم حتما این اتفاق برایش خواهد افتاد. پس قانون به صورتی است که کارمندان از ترس اخراج نشدنشان مجبور هستند تا جایی که می توانند از مشتری خود حمایت کنند و با او با احترام برخورد کنند.

پس حتی این مورد هم به فرهنگ ما ربطی ندارد و باید در چارچوب و محدوده قانون قرار بگیرد. گستره فرهنگ باید فقط محدود باشد به آداب و سنن یک ملت و همچنین نحوه لباس پوشیدن, رفتار فردی و یا گفتگو کردن آنها. اگر ما در کشورمان فرهنگ زیرمیزی داریم, این مشکل هیچوقت با ارتقاء فرهنگ بهبود نمی یابد. چون اصولا این عمل مربوط به فرهنگ نیست و باید توسط قانون و اجرای صحیح آن اصلاح شود.

وقتی یک ایرانی وارد امریکا می شود, در عرض چند ماه فرهنگ رانندگی, فرهنگ آپارتمان نشینی و فرهنگ پاکیزگی خود را حتی بالاتر از عموم امریکاییان می برد. چرا؟ برای اینکه این رفتارهای اجتماعی توسط قانون برایش تعریف می شود و می داند که مثلا اگر کسی را در صف خرید نان هول بدهد, از نظر قانونی مجرم است و باید روانه زندان شود. من نمیتوانم تصور کنم که اگر فقط یک روز قانون را از امریکا بردارند و بگویند هر کس هر کاری را که می خواهد انجام دهد, چه اتفاقاتی خواهد افتاد ولی در آن زمان شما می توانید فرهنگ واقعی مردم امریکا را ببینید. واقعه ای که در نیویورک توسط قطع برق اتفاق افتاد و حمله مردم به فروشگاهها میتواند مثال خوبی برای نشان دادن این موضوع باشد.

از طرف دیگر برخلاف قانون یک کشور که واحد است, ما در کشور خود صدها فرهنگ متفاوت داریم و قوانین محلی و خانوادگی, بر قانون عمومی ما اولویت دارند. حتی هنوز در برخی از شهرها و روستاهای کوچک ما, اهالی محلی خودشان خاطی را بنا بر قوانین سنتی خودشان محاکمه می کنند. مثلا دخترهایی که از قوانین محلی و من درآوردی آنها تخطی کنند توسط ریش سفیدان آن ناحیه محاکمه می شوند و خود آنها هم دستور اجرای حکم را صادر می کنند. اگر قانون بتواند کارآمد و قابل اجرا باشد, دیگر فرهنگ بومی مردم نمی تواند وارد محدوده عملکرد قانون شود.

از مسائلی که مطرح کردم می توان چنین نتیجه گیری کرد که ما از نظر فرهنگی عقب افتاده نیستیم. بلکه از نظر قانونی و از نظر حکومت قانون بر جامعه مشکل داریم و پیشرفت بسیار اندکی در سالیان اخیر داشته ایم.

عامل بعدی که در کوچک شدن محدوده قانون و گسترش فرهنگ در جامعه دخالت دارد, ضعف اقتصادی است. البته رابطه اقتصاد و قانون, رابطه ای است که بصورت فیدبک عمل می کند. یعنی ضعف قانون, موجب ضعف اقتصاد می شود و ضعف اقتصاد هم موجب ضعف قانون است. اجرای امور اقتصادی بر پایه سلایق شخصی, نشانه سستی قوانین و گسترش فرهنگ در محدوده آن است که منتهی به ضعف اقتصاد در یک جامعه می گردد. در امریکا و یا دیگر کشورهای صنعتی, کلیه تغییرات اقتصادی بر پایه قوانین علمی حاکم بر آن مجموعه است و سلیقه شخصی که وابسته به فرهنگ یک مدیر تصمصم گیرنده است, کوچکترین دخالتی در آن ندارد.

امیدوارم که این نوشته به دردتان بخورد و شما هم نظرتان را بنویسید. من هم به کارم برسم. اگر نوشته هایم دیر شد نگرانم نشوید. هر موقعی که سرم خلوت شود برایتان می نویسم. در ضمن یک خاطره جالب دیگر هم دارم که به مرور برایتان می فرستم.

۱۳ نظر:

  1. حالم گرفته شد حدود سنی برای مخاطبها تعیین کردین:( گرچه خانومها هرگز سنشون از این حدودا بالا تر نمی ره ولی به هر حال!!
    عکس هم خوب کردین گذاشتین .

    پاسخحذف
  2. hi buddy

    amazing, I always think i scape from uncivilized people, but today I conclude I scape from law weakness
    doosti na chandan door

    پاسخحذف
  3. aza.joon
    daghighan movafegham
    vali farhange paybandi be ghanoonam nadarim :D
    in addition :
    agha arash bezanam be takhte kolli khoshtipi !

    پاسخحذف
  4. baese eftekhare man ast doost aziz ke be weblog bande sar mizanin , bande ham haghighatesh az moshtarihaye paro pa ghorse webloge shoma hastam .
    movafagh bashin
    dar panahe hagh

    پاسخحذف
  5. aaaaaaaaaaaaaaaaaa ba amricayia mu nemizani

    پاسخحذف
  6. MAN DIVOONEYE IN POSTATAM.BAZAM BARAMOON AZ KHATERATE AMRICAT BEBNEVIS.RASTI ARASH JAN MASHINET MARKESH b.m.w HASTESH?

    پاسخحذف
  7. ببینم اینجا چند سالته؟ حداکثر ایینجا بهت 34 میخوره!

    پاسخحذف
  8. سلام، خسته نباشی
    معصومه هستم. خیلی وبلاگ باحالی داری، من تو این مدت کمی که با وبلاگت آشنا شدم تقریباً همه مطالبت رو خوندم. خیلی دوست دارم یک مطلبی در مورد قوانین حاکم بر ادارات و نحوه ارزشیابی کارمندان بنویسی. دوست دارم بدانم آن‌ها برای این کار چه برنامه‌ای دارند.

    پاسخحذف
  9. سلام
    به نظر من قانون لازمه دموکراسی است .وقتی ما صحبت از افراد با تفکرات مختلف می کنیم قانون می تواند پوششگر خوبی برای همه باشد اما چیزی که باعث می شه همه مخالفین بیایند سر یک میز و برای یک تفاهم به گفتگو بنشینند فرهنگ است.اگر هر کسی بخواهد حرف خود را بزند دو چیز پایان دهنده قائله خواهد بود یکی جنگ و پیروز شدن گروه قوی تر که همراه با خسارت خواهد بود دیگری گفتگو و قبول از دست دادن چیزهایی در عوض بدست آورده چیزی هایی دیگر.خب برای رسیدن به این مقطع چه نیاز است؟بله فرهنگ و گرنه مثل قوم ...به جان هم می افتیم.شما در نظر بگیرید می خواهید یک کیک درست کنید تمام مایه و مواد را بر روی یک بیس یا پایه قرار می دهید در زمینه قانون این بیس فرهنگ ملتهاست پس برای رسیدن به قانون و قانون گذاری نیازمند فرهنگ هستیم.تا زمانی که فرهنگ نداشته باشیم نمی توانیم قانونی وضع کنیم.
    .به نظر من قانون حکم کاتالیزور رو داره.یعنی میاد کاری رو که یک فرهنگ سالیان سال نیاز داره تا به نتیجه برسونه در مدت کوتاهی به عمل می رسونه اما این کاتالیزور زمانی می تونه بکار بره که محیط اون یعنی فرهنگش باشه و گرنه کجا،توسط کی و چگونه شما می تونید این کار را انجام بدید.برای کشوری که هنوز فرهنگ پذیرش صدای مخالف رو نداره قانون چطوری می خواد وضع بشه که بعد اجرا بشه.در حالیکه هنوز قانون گذار قابلی جرات نمی کنه صداش رو بلند کنه.
    من با حرف شما در مورد ترس افراد بدلیل قانون سخت گیرانه موافقم اما شما وقتی به دل طبیعت می روید جایی که نه دوربینی است نه جنگلبانی یا در نیمه شب که سر یک چهارراه در یک مکان دور افتاده فردی به قانون احترام می گذارد ،آیا باز همن دلیلش ترس از جریمه است.شما وقتی به جنگلهای شمال ایران میروید با یک زباله دانی، فرقش در رویش تعدادی سبزه است ولی در جاهای بکر کشورهای مدرن دلیلش چیست؟آموزش و تمرین به علاوه قانون.وقتی شما یاد میگیرید که این رفتارهای شما چه عواقبی رو برای خودتون و محیطتتون داره خودتون بهترین رو انتخاب می کنید.مثل عرضه و تقاضاست.وقتی ما با این همه گزارش از میزان آلایندگی و حتی آتش گرفتن پژو جی ال ایکس ایران خودرو، باز توی صف خرید میشینیم خب اونا هم تولید می کنند .این موضوع دوطرفه است که طرف مردمی اش همون فرهنگ می شه که طی سالیان سال نسل به نسل منتقل شده.>>>ادامه

    پاسخحذف
  10. البته قبول دارم که یکی از معظلهای کشورهای پیشرفته مهاجرین آنها هستند چون این گروه همانند شهروندان این کشور با آموزش،تمرین و تنبیه یا ... نیاموخته اند که احترام به قوانین و طبیعت در روال زندگی اشان قرار بگیرد مگر اینکه فرهنگ اون رو داشته باشند.اونجا دیگه فقط یه قانون می تونه در کوتاه مدت جواب بده.اما یادمون نره که این قانون طی سالیانی طولانی به مرور با آزمون و خطا وضع شده.خب وقتی شما از بچگی به هر دلیلی بیاموزی که به دیگران احترام بگذاری وقتی به سن سی سالگی برسی این یکی از کارهای عادی مغز شما خواهد بود و غیر از این عجیب است.برادر من توی یه شرکتی کار می کنه که همه خارجی اند.میگه اونقدر منظم،قانون مند و فهمیده هستند و یکی از مواردی که همیشه ایراد می گیرند اسراف در ایرانه.چرا؟چون یا آموزش دیدهد یا احتمالا به افریقا سفر کردند حالا فیزیکی یا مجازی.آیا اونجا هم جریمه ای در انتظارشونه.یا هر موقع من می رم دربند این خارجی ها هستند که حین پایین اومدن زباله ها رو با خودشون جمع می کنند و میارن پایین .آیا اونجا هم قراره جریمه بشن؟بله گاهی پیش می آید که به دلایل بحرانی انسانها کارهایی انجام می دهند مثل غارت یا...اما چند درصد افراد و در چه شرایطی؟بعضی ها می گویند اگر آمریکایی ها یا اروپایی ها هم جای ما بودند همین کاری را می کردند که ما می کنیم .من هم با این حرف تا حدودی موافقم اما یادمان باشد اونها وضعی به مراتب بد تر از ما داشتند.جنگهای داخلی آمریکا یا دو جنگ بزرگ اروپا و دروران رنسانس تجارب تلخی بود که اونها با دادن تاوان گران ازش عبور کردند و همونهایی که یک روزی بهشت و جهنم را در کلیساها خرید و فروش می کردند امروز بیشترین تلاش را برای دموکراسی می کنند چرا؟چون هم بردگی را تجربه کرده اند هم آزادی و قدر ازادی را به خوبی می دانند و با تمام وجود برای نگهداری و توسعه آن تلاش می کنند.سرمایه گذاری های کلان همراه آموزش و تکنولوژی جامعه ای فراهم کرده است که امروز آرزوی میلیونها انسان برای زندگی در آنجاست.اونها به مرور زمان به این آگاهی یا فرهنگ رسیده اند و برای داشتنش بعد از سالها جنگ و ...به این نتیجه رسیدند پشت یک میز بنشینند و قانون را وضع کردند برای من و شمای نوعی ای که به هر دلیلی اعم از نبود آموزش یا دور زدن قانون و ...حاضر به اجرای آن نیستیم.پارلمان، سنا یا کنگره را ایجاد کردند برای به روز کردن قوانین طی گذر.که هنوز هم ادامه دارد.شما یک نگاه به همین آخرین گردهمایی سران کشورها و دانشمندان و شرکتها و ...در اجلاس کپنهاک بیاندازید.چرا نتونستند به یک اجماع برسند؟آیا قوانین یا قانون گذاران مشکل دارند یا نه اصلا همه کشورها هنوز این مقوله رو عملا به رسمیت نمی شناسند.اتفاقا بالاترین میزان آلودگی هم توسط همین کشورهایی صورت می گیره که خودشون سخت گیر ترین ها در قوانین هستند.چون بزرگترین اقتصادها و تولید و حتی مصرف در دست اونهاست یا پیمانهایی دیگر که خودشان وضع می کنند و همه جوانب سختگیرانه را در نظر می گیرند ولی هیچگاه به اجرا در نمی آید.اینجا که پای قدرت و پولهای کلان است چی می تونه مشکل ساز باشه؟آیا اونجا هم پلیس رشوه گیر وجود داره یه نه هنوز تک تک افراد در عمل اونو به رسمیت نشناخته اند؟نه به نظر من هنوز زمان نیاز است تا بشر امروز همچون اجدادش با آزمون و خطا به این نتیجه یا بهتر بگم فرهنگ برسه که محترمانه بیاد پشت میز و راهی برای این معظل پیدا کنه
    این موضوعی نیست که بشه به این راحتی توی یه کامنت راجع بهش نوشت و من هم تجربه عملی زندگی خارج از ایران رو ندارم اما وقتی به مغز خودم رجوع می کنم نمی تونم فرهنگ رو پایین تر از قانون ببینم.به نظر من فرهنگ بستر قانونه. به قول آمریکایی ها
    It’s complicated
    شب یلداتون سبز
    شاهرخ

    پاسخحذف
  11. جناب شاهرخ نوشته هایتان بسیارزیبا ومفید وآموزنده است ولی فکر میکنم بجای دوران رنسانس قرون وسطی منظورتان بوده است اگر اشتباه میکنم مرا ببخشید. شیوا از تهران

    پاسخحذف
  12. بابا چرا تعیین سن کردی.من زیر 16 دارم و نوشته هایت را میخوانم و لذت میبرم(البنه درکشان هم میکنم فقط ادم های بالای16 که درک ندارند.دارند؟)

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.