۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

زندگی خانوادگی در امریکا

امروز چهارشنبه است و هوا هم خیلی سرد بود. صبح قبل از آندن به سر کار مجبور شدم مدتی ماشین را روشنن بگذارم تا یخ های روی شیشه آن کمی آب شود تا بتوانم آن را پاک کنم. هیچ اتفاق جالب و جدیدی هم روی نداده است که بخواهم برایتان تعریف کنم. الان هم می خواهم از نیم ساعت وقتم استفاده کرده و برایتان مطلب بنویسم.

یکی از دغدغه های فکری مهاجران این است که اگر به امریکا مهاجرت کنند چه بلایی بر سر زندگی خانوادگی و یا روابط زناشویی آنها خواهد آمد. درصد بالای طلاق مهاجران در آمارهایی که وجود دارد چندان امیدوار کننده نیست و نشان می دهد که تعداد زیادی از زوج ها جدا شده اند و تعداد دیگری نیز تمایل به جدا شدن دارند و پس از حل شدن مشکلات مالیشان جدا خواهند شد.

من سعی می کنم تا جایی که می توانم این مسئله را بشکافم و عوامل آن را بررسی کنم.

اولین چیزی که باید بگویم این است که تعریف ازدواج در ایران با تعریف ازدواج در امریکا بسیار فرق دارد. بعنوان مثال, نشستن پشت میز و امضا کردن کاغد, بعنوان رئیس اداره رسیدگی به فلان و بهمان در ایران یک کار و یک شغل خوب تعریف می شود. در حالی که در امریکا به این عمل کار نمی گویند. اگر چنین فردی به امریکا مهاجرت کند در واقع طبق تعاریفی که در امریکا وجود دارد این فرد بدون اینکه کاری انجام دهد فقط حقوق گرفته است و باید یا از اول درس بخواند و یا حرفه ای را یاد بگیرد تا بتواند شغلی پیدا کند.

ازدواج هم بر طبق همین قاعده است. یعنی اگر که زندگی شما در ایران بعنوان یک زندگی زناشویی خوب و موفق تعریف می شود, الزاما این زندگی بر طبق تعاریف زندگی خانوادگی در امریکا, خوب و موفق نخواهد بود. از طرف دیگر, از آنجا که مهاجرت و تغییر, دو جزء تفکیک ناپذیر هستند, شما نمیتوانید در امریکا با معیارها و تعاریف ایران زندگی کنید.

پس در وحله اول و قبل از اینکه قضاوتی در مورد زندگی خانوادگی خودتان در امریکا داشته باشید, شما نیاز دارید که زندگی زناشویی و زندگی خانوادگی در امریکا را بشناسید و از زوایای مبهم آن آگاه شوید.

من این داستان را به دو بخش کلی تقسیم میکنم:

1- ارتباط زن و شوهر

مهمترین پایه ازدواج در ایران نیاز است. نیاز جنسی, نیاز عاطفی و نیاز مالی به همراه باورها و سنت های اجتماعی, باعث می شود که انسانها با یکدیگر ازدواج کنند و تشکیل خانواده بدهند. سیستم خانواده در ایران تعریف مشخصی دارد و مرد و زن هر کدام وظایف مشخصی دارند که در بیشتر خانواده های ایرانی به چشم می خورد. در شکل گرفتن ازدواجها در ایران ,عشق نقش نسبتا کمرنگی دارد و مسائل فرهنگی, اجتماعی و مالی از اولویتهای بالاتری برخوردار است. ازدواج در ایران یک قرارداد رسمی و محضری است که تعهدات بسیار جدی را برای دو طرف به همراه دارد.

در امریکا, ازدواج از روی نیاز نیست و یک زن و مرد فقط برای این ازدواج می کنند که بچه دار شوند و یا اینکه از بودن با یکدیگر لذت ببرند. در امریکا به ندرت ازدواجی بدن عشق صورت می گیرد زیرا هیچکدام از طرف های ازدواج, نیاز و یا اجباری برای ازدواج ندارند. ازدواج در صورتی که دو طرف از وجود یکدیگر لذت نبرند و یا اینکه عشق میان آنها سرد شود, خود به خود سست شده و لغو می گردد. برای همین بسیاری از آنها حتی به خود زحمت طلاق دادن را هم نمی دهند و فقط از همدیگر جدا می شوند و هر کسی به دنبال زندگی خودش می رود.

در امریکا مرد و یا زن مانند یک بازیکن فوتبال حرفه ای است و همیشه بازار کار و یا بازار زوج خود را بررسی می کند و اگر یک مورد اکازیون پیدا شود برای بهتر کردن موقعیت خودش کوتاهی نخواهد کرد. چون به طور طبیعی روابط عاشقانه بعد از چند سال سرد می شود, زن و شوهر کم کم به فکر تجدید فراش و ایجاد روابط عاشقانه دیگری می افتند. فرزندان هم در سیستم آموزشی به سر می برند و قوانین از آنها حمایت می کنند بنابراین پدر و مادر حتی نگران فرزندان خود هم نیستند و فقط باید قوانین را در مورد آنها اجرا کنند.

در مجموع امریکاییها طلاق گرفتن را بد نمی دانند و اگر چهار یا پنج سال با هم زندگی کرده باشند به نظرشان خیلی زیاد می آید. البته ناگفته نماند که امریکاییهایی هم هستند که تا آخر عمر با هم زندگی می کنند ولی تعداد آنها بر اساس آمار خیلی زیاد نیست.

ولی عوامل طلاق در ایران معمولا ناسازگاری رفتاری و یا معزلات و مشکلات اجتماعی است. اعتیاد, فساد, دخالت والدین, فقر مالی, اختلاف فرهنگی , عدم انطباق رفتار و سلایق و چیزهایی از این قبیل باعث طلاق می شود و عدم وجود عشق و یا حتی عدم رضایت از روابط دیپلماتیک, حتی اگر منزجر کننده هم باشد به خاطر اولویت پایین خود, کمتر به طلاق می انجامد.

پس هما ن طوری که می بینید, ازدواج و زندگی زناشویی در امریکا, با تعاریفی که ما در ذهن خود داریم بسیار متفاوت است.

حال خانواده ای را فرض کنید که در ایران بسیار موفق است . این زن و شوهر مانند بسیاری از زوجهای ایرانی در یک مراسم خواستگاری همدیگر را پسندیده اند و کار آنها به ازدواج انجامیده است. زن و شوهر با هم دوست و مهربان هستند. رفت و آمد فامیلی خوبی دارند. دوستان و آشنایان زیادی دارند که با آنها در ارتباط هستند و می گویند و می خندند. دو فرزند دبیرستانی دارند که برایشان اهمیت زیادی قائل هستند و تمام تلاششان را برای بهتر درس خواندن آنها می کنند. زن و شوهر کار می کنند تا اجاره خانه و دیگر مخارجشان را تامین کنند. این خانواده از دید ما, یک خانواده ایده آل است. مخصوصا که اگر که زن و شوهر با هم دعوا هم نکنند.

ولی هیچ کدام از ما نمیدانیم که در واقع این زن و شوهر, دو تا دوست هستند که روابط دیپلماتیک میان آنها مدتها پیش سرد شده است و آنها هم آن را فراموش کرده اند. چون اولویتهای مهم تری در زندگی آنها وجود داشته است هر دوی آنها به ظاهر خوشحال و راضی هستند و از زندگی خود لذت می برند و به عدم رضایت از روابط دیپلماتیک چندان اهمیتی نمیدهند. سیستم اجتماعی ایران هم به هیچکدام از آنها اجازه نمیدهد که از وضعیت خودشان گله و شکایتی کنند و به هر کسی بگویند که مثلا از بودن با زوج خود راضی نیست به او می خندند و اگر زن باشد می گویند برو خدا را شکر کن که یک سایه بالای سرت هست و اگر مرد باشد می گویند خدا را شکر کن که زن و زندگی خوبی داری و وقتی میری خونه یکی غذای گرم میگذاره جلوت.

حال فرض کنید که این زوج خوشبخت داستان ما بر حسب اتفاق و شانس, برنده لاتاری گرین کارت امریکا می شوند و زمین و زمان هم آنها را تشویق می کنند که دار و ندارشان را فروخته و به امریکا مهاجرت کنند. آنها هم یکی پس از دیگری و با خوشحالی تمام, مراحل مهاجرت را پشت سر می گذارند و یک زمان چشمشان را باز می کنند و می بینند که به همراه دو فرزندشان در امریکا هستند.
بعد از یک سال, مرد در یک شرکت بازرگانی کار پیدا کرده است و خانم هم در شرکت دیگری حسابداری می کند و بچه ها هم به مدرسه میروند.

دو سال دیگر می گذرد و بچه ها می روند پی کار خودشان و علی می ماند و حوضش. اینجا است که سردی روابط دیپلماتیک به شدت خودش را نشان می دهد و زندگی آنها به راحتی آب خوردن از هم می پاشد. زیرا سیستم امریکا به شما اجازه نخواهد داد که این روند را ادامه بدهید و دیر یا زود برای زن و یا مرد رابطه عاطفی اتفاق خواهد افتاد که موجب طلاق و جدایی می شود.

برخی از خانواده های ایرانی برای اینکه از کلمه طلاق فرار کنند, یک پیمان نانوشته ای با هم می بندند که زن برای خودش دوست پسر داشته باشد و مرد هم برای خودش دوست دختر و فقط در جمع ایرانیها نقش زن و شوهر را بازی کنند. معمولا ایرانیها در مورد زندگی یکدیگر نظر می دهند و یا اینکه همدیگر را مسخره می کنند. برای همین تا جایی که می توانند از طلاق خودشان جلوگیری می کنند تا دیگران به آنها نگویند که دیدی اونها هم که اینقدر بقیه رو مسخره می کردند خودشون هم طلاق گرفتند؟

2- ارتباط زن و شوهر با فرزندان

تعریف تربیت و یا ارتباط والدین با فرزندان, در ایران و امریکا بسیار متفاوت است بنابراین امکان پیاده سازی سیستم تربیتی سنتی در امریکا وجود ندارد.


در امریکا پدر و مادر, منبع صحیح اطلاعات و مصدر صدور احکام نیستند. اطلاعات توسط مدارس و یا از طریق رسانه ها و اینترنت به کودکان ارسال می شود و کودکان, خودشان بر اساس تحلیل خود تصمیم می گیرند. قانون نیز محدوده عملکرد آنها را مشخص می کند و پدر و مادر فقط اختیار دارند مواظبت کنند تا کودکان آنها از چارچوب قانون خارج نشوند. اگر یک اسباب بازی برای یک فرزند پنج ساله منع قانونی داشته باشد, پدر و مادر اجازه ندارند آن را در اختیار فرزندشان قرار دهند و اگر چنین کاری را بکنند از نظر قانونی مجرم هستند. پدر و یا مادر اجازه ندارند کودکان خود را از نظر فیزیکی مجبور به کاری بکنند و اگر چنین کاری بکنند مجرم هستند. شما نمیتوانید در امریکا دست کودکی را بگیرید و او را بکشید. بلکه حتما باید با او حرف بزنید و او را توجیه کنید.

همان خانواده ایرانی را در نظر بگیرید که در ایران یک دختر و یک پسر دبیرستانی دارند و هر دوی آنها هم از نظر جامعه ایران بچه های بسیار خوب و حرف گوش کنی هستند و جز درس و مشق به چیز دیگری فکر نمی کنند و مطیع کامل فرمایشات والدین هستند. بعد از اینکه یکی دو سال از ورود آنها گذشت و آنها با سیستم امریکا آشنا شدند, بچه ها دیگر همان فرزندان مطیع و حرف گوش کن نخواهند بود. زیرا سیستم امریکا آنها را هدایت می کند تا بطور مستقل برای خودشان تصمیم بگیرند.

اینکه یک نفر در سن نوجوانی هر کاری را که پدر و مادرش می گویند انجام دهد اصلا در امریکا خوب نیست و اعتقاد دارند که این کار باعث ضعف تصمیم گیری و عقب افتادگی آنها خواهد شد. فرزندان فقط باید آنجایی که قانون به آنها می گوید از پدر و مادر خود اجازه بگیرند. اگر آنها سنشان به هجده سال برسد, دیگر پدر و مادر کوچکترین اختیاری بر آنها ندارند و هر کدام از آنها می توانند به طور مستقل زندگی کنند. از طرف دیگر, پدر و مادری که به امریکا مهاجرت کرده اند به علت ضعف در قدرت انطباق و قدرت یادگیری, از فرزندان خود عقب خواهند ماند و نمیتوانند مهارتهای اجتماعی لازم را برای تسلط بر فرزندانشان فرا بگیرند.

متاسفانه ممکن است این نوشته من چندان برای شما خوش آیند نباشد. خود من هم تقریبا درگیر همین داستانها شدم و پس از هفت سال زندگی در ایران, در امریکا از همسرم جدا شدم فقط با این تفاوت که فرزندی از یکدیگر نداشتیم. البته الان بعد از گذشت سه سال از این ماجراها من هم حساسیت خودم را نسبت به این موضوع از دست داده ام و پشیمان نیستم که به امریکا آمده ام و جدا شده ام. ولی در روزها و ماه ها ی اول, مشکلات روحی بسیاری برای من ایجاد شده بود. من مطمئن هستم که افراد زیادی می توانند بر این شرایط غلبه کنند و یا راهکارهایی پیدا کنند که مهاجرت به امریکا, اثرات مشابهی بر زندگی خانوادگی آنها نداشته باشد.

بهرحال هدف من نگران کردن شما نیست و فقط می خواستم آنچه را که می دانم با شما به اشتراک بگذارم.

۱۷ نظر:

  1. به نقش زنهای نابکار ایرانی اشاره نکردید . جریان خیلی هم ساده نیست . نگفتید که مرد با زن و بچه در چه دامی پا میگذارد .

    نگفتید که مردان چگونه قربانی میشوند تا زنان خائن ایرانی بتوانند هم شوهران را تیغ بزنند ، هم بچه ها را صاحب شوند ، هم نفقه کلان بگیرند ؛ هم خانه مجانی از دولت بگیرند ، هم با دوست پسرهای جدید حال کنند و به ریش پدر بیچاره بخندند و او را نابود کنند .

    پاسخحذف
  2. بسیار بسیار ممنون از اطلاعات مفیدی که میذارید.
    من کل وبلاگتونو از اول تا حالا خوندم . گرچه در اروپا دانشجو هستم اما چون هدفم درنهایت ورود به آمریکاست (مثل خیلی های دیگه !) بینهایت از اطلاعاتتون استفاده میکنم .
    بازم ممنون ...

    پاسخحذف
  3. جالب نوشته بودی. اما در مورد آمار جدایی در امریکا فکر کنم بهتر باشه به منابع سر بزنی مثلا این را ببین:

    In 2008, 46% of all marriages invove a remarriage for one or both spouses. It is estimated that 40% of all marriages ended in divorce as 2008.

    این یعنی تقریبا کمتر از نصف ازدواج ها دوام نمیاره نه آنطور که شما گفتی. نکته بعدی اینکه نرخ طلاق در حال فروکش کردنه. چون در کامنت هایت نمیشود لینک گذاشت و کپی پیست کرد فقط می نویسم که سری به ویکی پیدا بزن با موضوع divorce و آمار امریکا را ببین و به منابع اش رجوع کن. چند وقت پیش اکونومیست هم مقاله ای در این زمینه داشت که الان آدرسش را پیدا نمی کنم.

    پاسخحذف
  4. so thoughtful, both post and comments! thx

    پاسخحذف
  5. سلام
    ممنون از این پست خوبتون و به اشتراک گذاشتن تجربه اتان.به نظر من طلاق و ازدواج دلایل بسیار زیادی می تونه داشته باشه و به همین دلیل می شه چندین صفحه متن نوشت و بازهم یکی میاد و میگه این رو نگفتی چون بیشتر افراد از تجربه خودشون مساله رو می بینند و نظر می دهند.و به نظر من یکی از مهمترین دلایل طلاق ایرانیان در خارج از ایران بر می گرده به بی جنبه بودن و بی تجربگی و دانش پایین اونا از خودشون و حق و حقوقشون ،کلا ما ایرانی ها آدمهای بی جنبه ای هستیم و واقعا کمتر ایرانی ای پیدا می شه که بدونه کی هست چی داره و چی می خواهد همه می خواهند یکی دیگه باشند دنبال یه چیزی هستند که ندارند و هیچ وقت نمی دونند واقعا از زندگی چی می خواهند شما ببینید در طبقه مرفه هم طرف همه چیز داره باز می گه از زندگی راضی نیست.خیلی ها هم از همدیگر طلاق می گیرند چون یا اندام همدیگه راضی نیستند یا از نظر به قول شما دیپلماتیک راضی نمی شن خب میان اونجا و این طبیعیه جدا می شن به نظر من طلاق چیز بدی نیست ،کسی ازدواج نمی کنه که بره طلاق بگیره طلاق حکم درمان بیماری لاعلاج رو در زندگی زناشویی بازی می کنه تا شما به جای تحمل یا بی احترامی یا زدو خورد مثل یک انسان محترم برین و از هم جدا بشین و طلاش کنید به زندگی نرمال برگردین و از زندگیتون لذت ببرین شما به نظر من مساله رو خوب شکافتین و وقتی میان توی یه محیط آزاد به خصوص زنان ایرانی که زندگی در ایران علی رغم همه محدودیتها دست اونا رو خیلی باز می گذاره اونجا می بینند نه باید یه چیزی داشته باشند تا معیار یه انسان نرمال رو بهشون بدهند نمی شه تو خونه نشست و ماهی خداد تومن دریافت کرد و طلب کار هم بود نمی شه چند صد سکه طلا طلب داشت نمی شه بچه رو بزرگ کرد بر اساس یک مسئولیت و طلبکار نبود که نفقه و حق شیر و از این داستانها، دیگه کسی برای ناز و اشوه ات تره خرد نمی کنه باید بری توی جامعه و سهم خودت رو ادا کنی تازه اگر در ایران زنها کار می کنند طلب کارند که وظیفه ای ندارند و دارند لطف می کنند خب اونجا معیار رو بر اساس شخصیت انسان می گذارند و اینجا بر اساس یکسری داستانهای مذهبی و برخی افراد که مثلا کی بودن و چی کار کردند و شما باید سعی کنی مثل اونا باشی و اونا بشن الگوی شما یعنی شما نمی تونی خودت باشی و اگر بخواهی راه خودت رو بری تابلو می شی و کلا مساله دیپلماتیک در ایران یا جرمه یا زشته کلا نتونستیم بفهمیم که یک نیاز و باید بهش احترام گذاشت و ارضاش کرد و حتی در ایران اگر نیاز بیاد سراغشون باید بببینند امروز روز مناسبی برای این کار هست یا نه یه گناه یا معصیت پشت در ایستاده و چه ماهیه ماه حرامه یا شب عزیزه به قول ایرانی ها یا نه کلا همه چیز یه جورایی ارتباط با ایدئولوژیمون پیدا می کنه خب می رن اونجا میبینند اینها از دیدگاه اونا یکسری داستانهای تخیلیه و تازه یادشون میوفته برن جوونی کنند و از زندگی لذت ببرند من نمی خوام سرتون رو درد بیارم اما در آخر بگم ما ایرانیها هیچ وقت به خودمون نگاه نکردیم چون یاد نگرفتیم یا نخواستیم.کلا برای نیازمون همانطور که گفتین ازدواج می کنیم بخاطر سنت یا سرگرمی یا عادت بچه دار می شیم و من مطمئنم همین الان اگر در ایران یک شرایطی بوجود بیاد که مردم بدون ترس برن طلاق بگیرند و مشکلی هم براشون نباشه بالای 90 درصد زوجها میرن طلاق می گیرند که باز به جرات می گم که بالای 50 درصد اونا مشکل دیپلماتیک دارند به قول معروف ما ایرانی ها شناگرای قابل هستیم اگه برکه گیرمون بیاد تازه اونایی هم که میرن اونجا میان ایران زن می گیرن چون مغزشون توی ایران و فرهنگش گیر کرده یه خبر جالب هم بهتون بدم در این مورد امروز در ایران قراره در مورد ازدواج مجدد آقایون بدون نیاز به اجازه همسر اول در مجلس تصمیم گیری بشه. ممنون از این پست خوبتون و ببخشید من نمی خوام وقتتون رو بگیرم و خیلی خلاصه میکنم اما همش کامنتهای من طولانی میشه.معذرت می خوام.
    موید باشین
    شاهرخ

    پاسخحذف
  6. ممنونم از متن خوبتون خیلی از جوابهام رو در این مورد گرفتم. فقط اگه لطف کنید در مورد مراحل ازدواج، منظور یه جایی مثل ایران از دفترخونه و عقد کنون و مهریه بگید ممنون میشم.

    پاسخحذف
  7. merciii kheili khoob neveshte boodin
    inke gofte boodin pedaro madarha az bache ha aghab mioftan vaghean doroste
    bazam tashakor mikonam

    پاسخحذف
  8. سلام آقايي كه خوب مينويسي
    اولا خوشبختم از آشنايي.ثانيا چرا هرچي كامنت ميذارم قبول نميكنه؟؟
    اميدوارم تو اونور دنيا بهت خوش بگذره.
    من تازه با نوشته هاي شما آشنا شدم و از دوست عزيزم خيلي ممنونم بابت معرفي صفحه شما به من .ميدوني نوشته هات يه جورايي خودماني است و آدم فكر ميكنه داره صداتو ميشنوه .اين خيلي خوبه .تازه اينو بگم كه با خوندن مطالبت آدم كلي هم چيز ياد ميگيره بدون اينكه بفهمه. من عاشق اينجوري فهميدن هستم يعني بدون تحكم بر يادگيري.خوب مينويسي بابت زحمتي كه ميكشي خواستم يه تشكري بكنم.
    راستش من يه روزي خيلي عشق ينگه دنيا بودم ولي نميدونم چطو يدفه دود شد رفت هوا؟حتما عشق پوشالي يا توخالي بوده ديگه.راستش مطلب امروزت كمي غمگينم كرد.آخه ميدوني تو ايران اگه يه وقت خداي ناخواسته با يه انتخاب اشتباهي ازدواج كردي اگه زن باشي بايد بسوزي و بسازي.اگه طلاق بگيري بايد بدوني كه خودتو زنده زنده سوزوندي.اين تجربه تلخ كه اميدوارم براي هيچكس پيش نياد خيلي غم انگيزه
    يه وقتهايي دلم ميخواد برم جايي كه اسمي از خدا و دين نبرند ولي توي همه اعمالشان صفات خوب را داشته باشند.برم يه جايي كه با يه خطبه و چند روز خوابيدن در يك خانه با شوهرت تاريخ مصرفت تموم نشه.ميدوني تو ايرون زن بيوه يعني مرده متحرك .هر كاري هم بكني هرچقدر هم كه خوب باشي بازم به چشم يه كالاي تاريخ مصرف گذشته بهت نگاه ميكنند.دلم ميخواد برم يه جايي كه كمتر ادعا بشنوم و بيشتر عمل ببينم. اينه كه گاهي فكر ميكنم اونهايي كه رفتند شايد دلشون نميخواست اما اونقدر بدي ديدند توي كشور كه حاضر شدند برن جايي توي غربت.ولش كن بابا.سرت درد اومد فقط خواستم در جواب ناشناس بگم يه زن بيگناه مطلقه توي ايرون از هر مجرمي بيشتر حبس ميكشه و از اون چيزهايي كه نام بردي مثل مهريه و نفقه خبري نيست و يه دروغ بزرگه ...فقط كسايي ميتونند ازش استفاده كنند كه يا خيلي پشتشون گرمه و پارتي دارند و يا خيلي پليدند و راههايي رو بلدند.اكثر خانمها بايد هرچه دارند بذارند و بروند و با داغ ننگ بيوه گي تا آخر عمر سر كنند دلم بحال زنهاي ايرون ميسوزه چون كشور ما مثل عقب افتاده هاي دنيا نيست!!!!! اما در مورد زنان و زنانگي و ارتباط در اجتماع از عقب افتاده ترين جاهاي دنيا هم جاهلانه تر عمل ميكنه.كاش اصلا دختر بدنيا نميومدم يا همون اول منو زنده بگور ميكردند چون دردش وقتي كمتر ميفهمي خيلي كمتره تا زماني كه بزرگ شدي و براي خودت آرزوهايي داري و ميفهمي كه با ديگران فرقي نداري و تو هم حقوقي داري .توي سن بزرگسالي درد محروميت و زنده بگوري روزانه كه تمومي هم نداره خيلي بيشتره.
    بازم ممنون كه مينويسي .

    پاسخحذف
  9. سلام مرسی این موضوع من رو هم نگران میکنه ما هم قصد مهاجرت به کانادا داریم .. با اجازه لینکتون کردم

    پاسخحذف
  10. به نظر من زندگی زناشویی در ایران بر اساس روابط دیپلماتیک نیست بر اساس اجباره. مرد با احساس اجبار که از حرفهای زنش مبنی بر بی عرضگی اش داره سرکاری میره که دوست نداره تا خرج خانواده اش رو بده. زن درسش رو ول میکنه بیرون از خونه کار نمیکنه خودش رو تو محیط آشپزخونه محبوس میکنه چون شوهرش اونرو مجبور کرده. بچه ها رشتهء تحصیلی رو میخونه اند که خانواده مجبورشون کرده و اونچه که هم بر اساس اجبار باشه هیچ ارشی نداره چنین آدمایی وقتی وارد یک محیطی میشن که اختیار بهشون میدن طبیعیه که طغیان کنند.
    shahlabyrinth.blogfa.com

    پاسخحذف
  11. تجربیاتتون خیلی فوق العادست
    تازه دیدم این سایت شما رو . من هم خیلی نگران این مسئله مربوط به ازدواج کردنم و اینکه کنار همسرم احساس خوشبختی کنم هستم .
    ما هم در حال مهاجرت به آمریکا هستیمم ...
    امیدوارم که مسائلی که گفتید برای ما پیش نیاد.

    پاسخحذف
  12. خوب بود یه برآوردی میشد بین روش ایرانی و روش آمریکایی با این هدف که کدوم در رضایت نهایی آدم از زندگی موثرتره.
    از مطلبی که به اشتراک گذاشتین متشکرم

    پاسخحذف
  13. واقعا برات متاسفام هاااا
    با این اراجیفی که می نویسی...که عشق در امریکا است و چه میدونم ازدواج عشقولانه اونجاست و تو ایران از رو نیازه .....
    واقعا که نوبری والله...
    از کی ایران نیومدی ؟؟؟؟؟؟

    پاسخحذف
  14. سلام من از مسائل امریکا خبر دارم .یکی از دلایلی که تا حالا ازدواج نکردم مسئله عشق و تفاهم کاریست.کسی را پیدا نکردم که درکم کند. من کارم عمرانیست به همین دلیل تقریبا روحیه همه مردان را می شناسم. خواستگاری که می اد، کار من براش جالب نیست و روحیه کاریم را درک نمی کند. می خواهد تو خانه به کارای خانه برسمو رسم و رسومات معمول.خواستگاری از امریکا داشتم ولی تمایلی به خارج رفتن نداشتم الان احساس می کنم که روحیه من با ایران سازگاری ندارد. فکر می کنم نیمه گمشده ام در خارج از ایران است. روشنفکرترین مردان ایرانی در باطن خود بازهم تابع رسم و رسومات و تعصبات هستند و حس خودبرتربینی دارند. اونجا بخاطر خودت می ایند جلو نه ظاهر و پولت.فرصت اینرا که همدیگرو بشناسی داری.

    پاسخحذف
  15. من که دارم واسه دکترا میام آمریکا. مجرد هم میام اما بعدش بر می گردم ایران و توی همین شهرستان خودم زندگی میکنم. ترجیح میدم با همین عادات ایرانی زندگی کنم تا بخوام همش زوجه عوض کنم. البته هر کدام خوبی هایی داره اما من زندگی توی یک شهرستان آرام خودم را با هیچی عوض نمیکنم.
    احسان

    پاسخحذف
  16. در غرب مخصوصا آمریکا تا زمانی که برای همسر جذاب هستی زندگی مشترک جریان داره ولی زمانی که چند سال از زندگی مشترک می گذره روابط سرد می شه و انوقت هست که شریک زندگی شما با یکی از تو بهتر آشنا میشه و زنتو یا مردتو از دست میدی.حالا سوال اینجاست آیا تصمیم به جدا شدن از همسر خوبه؟ این هم خوب است و هم بد.خوب چون دلیلی نداره آدم با کسی زندگی کنه که علاقه ای به اون شخص نداره.بد چون زمانی که شخصی ازدواج می کنه متعهد می شه که برای همیشه در کنارش بمونه و صرفا شخص نباید بخاطر تنوع طلبی و هوس از همسر جدا بشه .اگر همسر مشکلی داره و زندگی کردن با اون غیر قابل تحمله اونوقته که جدای لازمه ودرسته.اگر کسی بدنبال هوا وهوس هست اصلان نباید ازدواج کنه و روحیه زندگی شریک زندگیشو با جدای نابود کنه.من اگر غرب زندگی کنم این مسائلو با طرم مطرح میکنم تا درست تصمیم بگیره.

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.