امروز سرم خیلی خلوت است چون بسیاری از کارکنان شرکت در مرخصی هستند و آنهایی هم که آمده اند, سرشان به صحبت کردن درمورد برنامه های سال نو گرم است. امشب من هم به یک مهمانی بزرگ سال نو می روم. ممکن است باورتان نشود ولی وقتی که وقایع روزانه خودم را می نویسم احساس می کنم که یک گزارشگر واقعی هستم و این احساس باعث می شود که مثلا در این اوضاع و احوال, دل و دماغ رفتن به یک مهمانی را داشته باشم.



مطلبی را که اکنون می خواهم برایتان بنویسم مربوط می شود به نوشتن یک مطلب در وبلاگ. من حدود یک ساعت در روز را به نوشتن در وبلاگم اختصاص داده ام و نیم ساعت دیگر را هم وبگردی می کنم تا بتوانم نوشته های دیگران را بخوانم. نوشته های بسیاری از شما عزیزان حاوی مطالب مفیدی است و تعدادی از شما هم خوب می نویسید. من نکاتی در مورد نگارش به ذهنم می رسد که گفتم شاید بد نباشد تا آنها را با شما هم در میان بگذارم تا بلکه بتوانید از آنها استفاده کنید. در مقابل شما هم نکاتی را که به ذهنتان می رسد مطرح نمایید.
اگر من را دعوا نمی کنید, میخواهم این موضوع را به دو بخش تقسیم کنم.
الف - شیوه نگارش
ب- مفهوم یا مطلبی که بیان می شود.
در مورد شیوه نگارش می خواهم خیلی ساده بگویم که یک نوشته باید لیز باشد. یعنی وقتی که یک خواننده شروع به خواندن یک جمله می کند باید پایش سر بخورد و تا آخر متن را بخواند. بخاطر زیاد بودن مطالب و وقت کم خوانندگان, شما فرصت زیادی برای گرفتن یقه خواننده ندارید و اگر او را جذب نکنید متن شما را ول می کند و به سراغ دیگری می رود.
حال سوال این است که چگونه یک متن لیز بنویسیم؟
وقتی که جوان تر بودم چیزهایی را می نوشتم و به دست مردم می دادم تا بخوانند و بعد شروع می کردم به پرت کردن حواس آنها تا ببینم که متنی که من نوشته ام تا چه میزان جذاب است! بعد از چند آزمایش و خطا به نتایج جالبی رسیدم که آنها را برای شما هم می نویسم.
1- باید آهنگ متن را رعایت کنیم. ما در دنیایی زندگی می کنیم که همه چیز بر پایه نوسانان و یا سیکلهای زمانی به وجود آمده است. از گردش سیارات گرفته تا رویش گیاهان و تپش قلب موجودات زنده. بنابراین مغز ما هر چیزی را که با این چرخه طبیعت هماهنگ باشد جذب خواهد کرد. متن ما هم باید مانند موسیقی میزان داشته باشد و بر پایه آن تا انتها حرکت کند. برخلاف بحر طویل و شعر, آهنگ یک نوشته مستتر در آن است و فقط مغز شما می تواند به وجود آن پی ببرد.
2- باید موانع از جلوی چشم خواننده برداریم. یک نوشته مثل بازی فوتبال می ماند و اگر داور بخواهد بخاطر کوچکترین خطایی که از بازیکنان سر می زند سوت بزند و بازی را متوقف کند شما شاهد یک بازی سرد و کسل کننده خواهید بود. نقطه, ویلگول, پرانتز و علائم اضافه در متن شما باعث می شود که چشم خواننده از حرکت متوقف شود و اگر این اتفاق چندین بار روی دهد او به سادگی متن شما را رها خواهد کرد. خواننده می خواهد با سرعت از روی نوشته شما بگذرد تا ببیند که حرف حساب شما چیست و معمولا هم وقت ندارد که به توضیحات داخل پرانتز شما دقت کند. فقط باید در جایی از ویلگول استفاده کنید که فقدان آن خواننده را به اشتباه بیاندازد و اجازه دهید که در بسیاری از موارد, خود خواننده نحوه درست خواندن جمله شما را تشخیص داده و به سرعت از روی آن بگذرد.
3- باید چاله های نوشتاری را برطرف کنید. اگر متن شما پر از چاله و چوله باشد خواننده را خسته خواهد کرد و مانع از لیز خوردن او خواهد شد. این چاله های کوچک همان حروف اضافه ای هستند که مغز ما در زمان نوشتن یک متن آنها را به طور اتوماتیک حذف می کند. شما باید از "را, که, از" برای پر کردن ناهمواریهای جمله هایتان استفاده کنید.
4- باید از تقارن در جمله هایتان استفاده کنید. طبیعت انسان و دیگر موجودات جهان نسبت به تقارن و جفت بودن یک پدیده واکنش مثبت نشان می دهد. وقتی شما یک جفت پرنده را می بینید و یا عکس کوهستان را در آب می بینید به شما احساس لذت دست می دهد. در موسیقی های کلاسیک و در سمفونیهای موفق دنیا هم هر جزء از موسیقی دو بار تکرار می شود زیرا شنونده اگر از یک ملودی کوتاه خوشش بیاید دوست دارد که بلافاصله همان قطعه را دوباره بشنود. برای همین است که من در جمله های خودم از دو واژه برای ارسال یک پیام استفاده می کنم.
و اما در مورد مفهومی که شما قصد دارید با نوشته خود به خواننده منتقل کنید نیز نکاتی وجود دارد که آنها را برای شما می نویسم.
1- باید از گفتن جمله های کلیشه ای پرهیز کنید. خواننده یک متن دوست ندارد که بدیهیات را دوباره از زبان شما بشنود. به عنوان مثال من نگفتم که غلط املایی هم می تواند به جذاب بودن متن شما خدشه وارد کند زیرا شما نیازی به شنیدن این جمله از زبان من ندارید و به احتمال زیاد بارها آن را از دیگران شنیده اید و خودتان هم آن را می دانید. بنابراین از تکرار موارد خسته کننده و کلیشه ای پرهیز کنید. حتی اگر می خواهید یک مفهوم تکراری را بیان کنید سعی کنید که از واژه های جدید برای آن استفاده نمایید. مثلا می توانید بجای شیوایی نگارش از تعبیر لیز بودن مطلب استفاده کنید تا خواننده احساس کند که یک چیز جدیدی را می خواند.
2- باید به شعور خواننده احترام بگذارید. وقتی که یک نفر وقت می گذارد و متن شما را می خواند باید احساس کند که یک غذای خوبی خورده است اگرنه عصبانی می شود و هم به خودش و هم به شما فحش می دهد. بعضی موقع ها که من سریال ها و یا فیلم های سینمایی ایرانی را نگاه می کنم احساس می کنم که کارگردان آن فیلم, من را که بیننده آن فیلم هستم قاطر فرض کرده است و می خواهد به زور چرندیاتی را به خورد من بدهد. بنابراین پس از اتمام فیلم از خودم و از سازنده فیلم عصبانی می شوم و بد و بیراه نثارش می کنم. ما باید در نظر بگیریم که خواننده نوشته ما باهوش تر و داناتر از ما است و هر لحظه می تواند مچ ما را بگیرد.
3- باید بدانید که تاثیر خواندن یک متن بر خواننده با تاثیر شنیدن آن از زبان یک نفر بسیار فرق می کند. یک نوشته همچون عصب یک دندان بسیار به مغز نزدیک است و به سادگی می تواند باعث تحریک مغز و واکنشهای احساسی در خواننده شود. یک نوشته بد حتی می تواند در خواننده ایجاد سردرد نماید و یا روحیه او را کسل کند و همچنین یک نوشته خوب می تواند احساس خوبی را در خواننده به وجود بیاورد و او را بخنداند. چون شما مستقیما با عصب خواننده در تماس هستید باید بسیار ظریف عمل کنید و حتی برای خنداندن آنها هم باید بسیار نرم و لطیف بنویسید اگرنه خواننده نه تنها از خواندن آن به خنده نمی افتد بلکه اعصابش هم تحریک می شود. مثل این می ماند که شما برای خنداندن یک نفر گلو و یا پهلوی او را با شدت غلغلک دهید!

4- دیدگاه های متفاوت خوانندگان خود را در نظر بگیرید. خود را ملزم کنید که موضوعات را حداقل به دو بخش تقسیم کنید و از دو دیدگاه متفاوت آن را بررسی کنید تا بتوانید یک پرسپکتیو دو بعدی را برای خوانندگان خود ترسیم نمایید. با این کار مغز شما مجبور می شود که بیشتر فکر کند و یک زاویه دید جدیدی را برای آن موضوع پیدا کند. در بیشتر موارد شما بیش از یک دیدگاه خواهید یافت و می توانید یک موضوع را از زوایای مختلف بررسی نمایید. در ضمن از بکار بردن بدیهیات و پیش زمینه هایی که مختص به یک زاویه دید خاص است پرهیز کنید تا خواننده از شما روی برنگرداند. مثلا برای اثبات گفته خود از آیاتی که در تورات آمده است استفاده نکنید چون تمام خوانندگان شما که یهودی و یا مسیحی و یا مسلمان نیستند که بدیهیات شما را قبول داشته باشند و این کار باعث خواهد شد که استدلال شما برای آنها عبث و بیهوده شود و بقول معروف خوانندگان شما ریزش کنند!
البته نکات دیگری هم وجود دارد که بسیاری از آنها کلیشه های است و من قصد ندارم که آنها را دوباره بگویم.
امیدوارم که این نوشته من به دردتان بخورد