۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

مطالعه در امریکا

یکشنیه قرار بود که به کارناوالی که در شهر سنفرانسیسکو بود بروم و برای شما گزارش تهیه کنم ولی نشد. صبح با همخانه و دخترش به خانه جدید من رفتیم تا آن را به آنها نشان بدهم و بعد از آن هم به یک پیست اسکیت رفتیم و تا عصر آنجا بودیم. متاسفانه من باطری دوربینم را گذاشته بودم که شارژ شود و زمانی که از خانه حرکت می کردیم فراموش کردم که آن را درون دوربینم قرار دهم. بنابراین در اولین صحنه جالبی که می خواستم از رقص دسته جمعی دختران در پیست اسکیت فیلم بگیرم متوجه شدم که دوربینم بدون باطری است. حدود بیست نفر از دختران یک کالج در آنجا مهمانی گرفته بودند و در وسط میدان کارهای جالبی انجام می دادند. من هم کفش اسکیت پوشیده بودم و چهار دست و پا در آن وسط سعی می کردم که تعادلم را حفظ کنم. دختر همخانه ام (رکل) مثل برق و باد از جلوی من و مادرش ویراژ می داد و عملیات ژانگوله در می آورد. یک بار هم کمرش را گرفتم و من را با سرعت دنبال خودش کشید ولی وقتی او را ول کردم نزدیک بود که با یکی از همان دخترها تصادف کنم و پخش زمین شوم ولی از آنجا که آنها در جاخالی دادن بسیار مهارت داشتند این اتفاق نیفتناد و من با سرعت به لبه پیست برخورد کردم. بعد از یک ساعت هم زوارم در رفت و با همخانه ام (تریسا) آمدیم در میز و صندلی هایی که در خارج از پیست بود نشستیم و آنها را تماشا کردیم. خلاصه ببخشید که نتوانستم فیلم بگیرم ولی قول می دهم که به زودی هم از گلدن گیت و هم از سنفرانسیسکو برایتان یک گزارش تصویری تهیه کنم.

وقتی به خانه آمدیم احساس کردم که سرما خورده ام و پس از یک ساعت تب شدیدی گرفتم و به رختخواب افتادم. فکر کردم که حتما آنفولانزای خوکی گرفته ام و کارم تمام است. ولی بعد از مدت کوتاهی قرص ها و شربتی که خورده بودم کار خودش را کرد و وقتی که با صدای جیغ همخانه ام از خواب پریدم احساس بهتری داشتم. بعد از آن هم حدود دو ساعت در حال تعقیب و گریز یک عدد موش چموش بودیم که خودش را در بین وسائل دختر همخانه ام قایم کرده بود و زندگی ما را به هم ریخته بود. من تله موش هایی خریده ام که موش را نمی کشد و وقتی که موش وارد آن می شود درش بسته می شود و آن بدبخت در آنجا زندانی می شود. خلاصه موش پیدا نشد و ما هم پس از کار گذاشتن تله های زیاد در سر راهش از آنجا متفرق شدیم. امروز صبح احساس سرما خوردگی ندارم و به سر کارم آمده ام ولی یک مقداری بلبلی می زنم و وقتی که سرم را می چرخانم تصاویر با تاخیر به سر جای خودش می آید. مثل اینکه بخواهید یک فیلم را از اینترنت با سرعت کم ببینید.

امروز می خواهم کمی با هم در مورد مطالعه کردن در امریکا صحبت کنیم و ببینیم که چه تفاوتهایی در این زمینه با کشور ایران وجود دارد. قبل از اینکه به خود مطالعه کردن بپردازیم اجازه بدهید که به یک نکته در مورد سیستم یادگیری در امریکا اشاره کنم.

در امریکا بر خلاف ایران, آموزش و مطالعه اساس یادگیری انسان ها است. اگر کسی در مورد یک کار مطالعه نکند و یا دوره خاص آن را نبیند هیچ کس از او انتظار ندارد که آن کار را بلد باشد. به عنوان مثال مهارت و علم تعلیم و تربیت بچه توسط مطالعه و آموزش تخصصی کسب می شود و اگر کسی این آمادگی را نداشته باشد هیچ زمینه فکری در مورد بزرگ کردن یک بچه و تعلیم و تربیت او ندارد. بنابراین قبل از اینکه بچه دار شود مطالعه می کند و یا به دوره های آموزشی مخصوصی می رود که او را با اصول علمی و اساسی تعلیم و تربیت آشنا کنند و مهارت لازم را کسب کند. یا اگر کسی تصمیم بگیرد که یک میز و صندلی درست کند اولین کاری که می کند این است که به کتاب فروشی می رود و یک کتاب در مورد نجاری و ساختن وسایل چوبی می گیرد و مطالعه می کند.

ولی در ایران اگر ما بخواهیم یک میز و صندلی درست کنیم اولین منبع ما شنیده هایی خواهد بود که از در و همسایه و همکار خود بدست آورده ایم و بعد از اینکه چندین بار کارمان کج و کوله از آب در آمد ممکن است به عنوان آخرین راه حل به دنبال کتابی بگردیم که مطالبی را در مورد نجاری آموزش داده باشد. در مورد تعلیم و تربیت نیز شنیده ها و تجربیاتی که از والدین به فرزندان می رسد نقش اول را در شیوه تربیت و آموزش فرزندان آنها به عهده دارد. بسیاری از والدین از اثرات رفتار خود بر فرزندان بی خبر هستند و ممکن است پس از سالیان دراز پیش خود فکر کنند که چرا فرزند من اینچنین شده است و چرا مثلا بجای حرف زدن, داد و فریاد می کند.

پس مطالعه کردن در امریکا فقط یک تفریح و یا وسیله ای برای پر کردن اوقات بیکاری نیست بلکه ابزار مهمی است برای یادگیری انسان ها. امریکاییان در طول زندگی خود عادت می کنند که با مطالعه مغز خودشان را فعال نگه دارند و همواره نکات جدیدی را در مورد پیرامون خودشان فرا بگیرند. شاید بشود گفت که آنها مجبور هستند برای بقا در یک سیستم سرمایه داری که بر پایه اطلاعات بنا شده است, همواره تلاش کنند تا با مطالعه مستمر مغز خودشان را فعال و به روز نگه دارند. کسانی که نتوانند خودشان را با این سیستم هماهنگ کنند به مرور از جامعه رانده می شوند و توانایی های خودشان را برای زندگی کردن از دست می دهند.

در جامعه ایران سیستم اقتصادی و اجتماعی بر پایه علم و اطلاعات نوین نیست و هنوز روش های سنتی کاربردهای خاص خودش را دارد بنابراین افراد جامعه برای اداره امور روزانه خود نیازی به مطالعه و به روز کردن اطلاعات خودشان ندارند. سیستم تعلیم و تربیت و دیگر معادلات اجتماعی نیز هنوز بر پایه تعالیم سنتی اداره می شود و منبع اصلی آن نیز همچنان فرامینی است که نسل اندر نسل به فرزندان منتقل  شده است. بنابراین شما به افراد زیادی بر می خورید که تا کنون حتی یک خط کتاب غیر درسی و یا غیر اجباری هم نخوانده اند و متاسفانه مجلات و روزنامه ها نیز در ایران طوری نیست که بتواند مغز آنها را فعال نگه دارد. نظام اجتماعی و سیاسی ایران نیز به گونه ای است که ترجیح می دهد که افکار مردم کانالیزه باشد و دایره و وسعت افکار آنها با مطالعه کتاب های مختلف گسترش پیدا نکند. طبیعی است که پس از مدت کوتاهی اطلاعات انسانها محدود به کسانی می شود که روزانه با آنها ارتباط دارند و یک چرخه بیهوده اطلاعاتی شکل می گیرد مگر اینکه یکی عضوهای این چرخه با مطالعه کردن خودش را به دنیای آزاد اطلاعات وصل کند.

مطالعه وبلاگ و سایت های اطلاعاتی نیز بسیار مفید و آموزنده است ولی اگر شما سری به وبلاگ های انگلیسی زبان بزنید خیلی زود در خواهید یافت که پهنه مراودات اجتماعی آنها به مراتب وسیع تر از وبلاگ هایی است که به زبان فارسی منتشر می شود. در وبلاگ های فارسی زبان ناخود آگاه چرخه بیهوده اطلاعاتی شکل می گیرد و همه چیز در چارچوبهای موجود سنتی و فرهنگی خود جلو می رود. به عنوان مثال همه شما می دانید که دروغ گفتن بد است و من هم در وبلاگم همین را می گویم و دیگری هم همین را می گوید و هیچ مطلبی به دانش ما اصافه نمی شود و ما همان چیزهایی را که در مغزمان وجود دارد نشخوار می کنیم. ولی اگر کسی بیاید و پایش را از این محدوده فراتر بگذارد و بگوید که چرا مثلا فلان فرد تاریخی دروغ گفته است و اسمش را تقیه گذاشته است, چارچوب های سنتی, مذهبی و اجتماعی, او را خیلی زود از جامعه و یا از جمع وبلاگ نویسان حذف خواهد کرد. برای همین هم اگر شما به لیست کتاب هایی که در ایران منتشر می شود نگاه کنید در میابید که همه آنها فقط یک حرف را می زنند و به قول ظریفی فقط یک جا را می خارانند.

ولی در امریکا همیشه حرف نو و ایده نو طرفداران زیادی دارد زیرا هدف آنها تکرار مکررات نیست بلکه هدف آنها از مطالعه این است که به دانسته های آنها اضافه شود. اگر یک ایده و یا یک حرف, مزخرف و دور از ذهن باشد ولی تازگی داشته باشد به مراتب بهتر از حرفی است که هزاران نفر آن را تکرار کرده اند و ملکه ذهن شده است. در ایران ما همواره دنبال مطالبی می گردیم که آن چیزهایی را که در ذهن ما وجود دارد را تایید و تثبیت کند. اگر یک فرد مذهبی هستیم فقط کتاب هایی را می خوانیم که باورهای مذهبی ما را قوی تر کند و اگر یک فرد عاشق پیشه هستیم فقط کتاب های اشعار عشقی را مطالعه می کنیم. البته مطالعه به هر شکل ممکن خوب است ولی اگر تنوع و تکثر عقیده و نگاه در مطالعه وجود نداشته باشد, به دانش ما اضافه نخواهد شد و ما همچنان در دور باطل خود خواهیم ماند.

در نتیجه شما اگر به امریکا تشریف بیاورید می بینید که آدم ها در اتوبوس و قطار و هر جای دیگری که وقت آزادی برایشان وجود دارد در حال مطالعه هستند. البته با آمدن آیپاد بسیاری از آنها نیز به موسیقی گوش می کنند ولی همچنان اهمیت مطالعه در امریکا پر رنگ است و این مسئله را می شود از تیراژ انتشار کتاب ها و مجلات در مقایسه با جمعیت آنها متوجه شد. در ضمن فروش آیپد و یا کتاب خوانهای الکترونیکی هم در امریکا نشاندهنده این است که مردم به مطالعه علاقه مند هستند.

من دیگر باید بروم . 

۳۱ نظر:

  1. مردی از سرزمین خورشید۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۳۹

    i am first today

    پاسخحذف
  2. مردی از سرزمین خورشید۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۰۴

    آرش جان سلام
    تشکر از این که بیاد منی و امیدوارم روزی برسه سر همون قضیه که بهم گفتی خیابون کالیفرنیا همشیره هاو...(شوخی) بتونم محبت های بیشمار تو رو جبران کنم--
    اما رابطه با نوشته ات باید بگم فوق العاده بود من الان دارم تو دانشگاه دولتی درس می خونم اما متاسفانه میشه گفت 90درصد اساتید ما اون طور که باید سواد ندارن و یا نمی تونن حوب انتقال بدن مطالب رو ما خیلی از این موضوع رنج می بریم کتاب ها که همشون مشکل ترجمه دارن
    البته من تو یک سایت خوندم میانگین مطالعه مردم آمریکا در هفته 25 است 
    به هر حال ممنون از نوشته خوبت
    دوست دار تو
    مردی از سرزمین خورشید
     

    پاسخحذف
  3. من یار مهربانم
    دانا و خوش زبانم

    :)

    پاسخحذف
  4. ها
    مطالعه چیه ؟
    اینجا ایرانه .......

    افت داره

    پاسخحذف
  5. آرش این مطلبت هم مثل همیشه عالی بود ، من همیشه از این وبلاگ هایی که بی طرفانه ایران رو با کشورهای غربی مقایسه می کنن و اهل اغراق نیستند خوشم میاد چون خیلی به دانسته هام اضافه می کنه. راستی بد نیست برای مطالعه ایرانی ها وبلاگ خونی رو هم در نظر بگیری که فکر می کنم بیشتر از کتاب خونی رواج داره و بیشتر ایرانی ها اطلاعاتشون رو از وبلاگ ها یا وبسایت های شخصی یا خبری و اجتماعی می گیرند ، نمی دونم این خوبه یا بد ؟

    پاسخحذف
  6. mamnoon az neveshteye khobet, hadee aghal goshzad kardan in matlab mitone kami nakhonak be ma ha bezan ke baba kami ham ahle kaetab khondan bashimo laye ooon haei ke daran ye milion sale khak mikhorano va konim

    پاسخحذف
  7. kesi listi az sitaye mohajerat mese in dare?
    ye blogi ro khode agha arash yeja neveshte bud
    ke sar mizane ...ye linkam behesh bud
    man harja migardam peida nemikonam
    bloge khubi bud kolli ham link be weblogaye dige dasht

    پاسخحذف
  8. مرسی که در حالت بلبلی هم برامون(خوب) می نویسید و مغرتون بلبلیش هم خوب کار می کنه.
    اون جا که گفتین واسه ساختن چیزی مثل صندلی هم کتاب راهنما می خونن یاد فیلم Evan Almighty افتادم که مورگان فریمن واسه ساختن کشتی نوح هم براش کتاب راهنما آورد و جالبه که مغزم به عنوان یه خاورمیانه ای فوری واکنش نشون داد و پیش خودم گفتم با خوندن یه کتاب(از نوع اونایی که تو بازار ایران چاپ میشه) حتی نمیشه یه نرم افزار کوچیکو یاد گرفت چه برسه به کشتی ساختن.
    ولی این اینترنت واقعا واسه ایرانیا که محیط بسیار بسته ای دارن تنها مفر شاید باشه.با این شستشوی مغزی ما تو مدارس من تو نوجوونی و قبل از استفاده از اینترنت باور کرده بودم که"وحدت...کلمه"لازمه.ولی بعدادیدم واقعا از عوامل بدبختی ماست.
    تازه این وضع کسانی هست که تو خانوادش همیشه سعی کردن روشنگری کنن.وضع خانواده های سنتی تر که افتضاحه.گوش به فرمان صدا..و ..سیما هستن دربست.

    شوشو
    نگران ایران

    پاسخحذف
  9. ممنون میشم چند کتاب متفاوت مفید معرفی کنید

    پاسخحذف
  10. این پست عالی بود فقط میشه خواهش کنم میاگین ساعات مطالعه در ایالات متحده رو هم بگید؟

    پاسخحذف
  11. اون دوستی‌ که لینک میخواستن این رو چک کنن

    http://pei2010.blogspot.com/

    زیر این وبلاگ یه لیست داره از سایر وبلاگ‌ها که میتونی‌ خودت از تو اونا چیز‌های مورد علاقه رو پیدا کنی‌. خوبیش اینه که میتونی‌ چک کنی‌ که کدوم آپ میشه و شده . بیشتر راجع به کانادا است

    یکی‌ دیگه هم بود که الان پیدا نمیکنم.

    پاسخحذف
  12. سلام بر آرش عزیز

    من هم مثل شما دیروز به شدت حالم بد بود و در سر حد مرگ رنج کشیدم؛احتمالا به دلیل مسمومیت...در آن احوال به یاد وبلاگ شما و زندگی در آمریکا افتادم چراکه درحالیکه در خانه وتحت مراقبت شدید والدین و امکان مراجعه به پزشک و غیره بودم از درد آرزوی مرگ می کردم پیش خودم می گفتم اگه تازه واردی بیاد آمریکا چه به باید کند در مواقع مریضی...منظورم این است اگه بشه در باب امور بیمارستانی،اورژانس و کلا موارد مریضی در آمریکا توضیخ دهید ممنون میشم

    پاسخحذف
  13. ارش در مورد مطالعه در امریکا هم یک چیزی بنویس

    پاسخحذف
  14. سلام ارش جان
    اگه ممکنه راجب اب و هوای کالیفرنیا یه پست بزار اینکه مثلا اب و هوای اونجا شبیهه کدوم قسمت ایران؟ ایا اونجا شرجیه؟ حداکثر دماش چقدره؟
    با کماله تشکر و احترام

    پاسخحذف
  15. با این حرف شما که مطالعه به هر نوع خوب است به شدت مخالفم.این حرف مثل این می ماند که بگویید فیلم دیدن مفیداست آن هم از هر نوعی!

    پاسخحذف
  16. محض اینکه سلامی کرده باشم .
    و بعد از سلام هم باید عرض کنم
    خدمتتان که برای اینکه زودتر
    خوب بشید استراحت کنید
    و از شلغم ! غافل نشید .
    راستی اونجا شلغم گیر میاد ؟!

    پاسخحذف
  17. آرش بجای نظر سنجی جنسی نظر سنجی خدا شناسی می زاشتی؟

    پاسخحذف
  18. مثكه ايران هم يه نوع ويروس سرماخوردگي آمده كه سرگيجه و... شامل عوارضشه

    ما كه رفتيم كلد استاپ و يه سري قرص گرفتيم اما سرگيجه علافمون كرده و بقول دكتره ما دور خودمون ميچرخيم نه دني دور سرمون

    پاسخحذف
  19. یه بحث جنجالی را بندازید
    این طوری حال نمی ده؟

    پاسخحذف
  20. آرش جان سلام فوق العاده بود این مطلب
    حالا اگه ما هم دراینجا بر مبنای فرهنگ آمریکایی بخواهیم هر روز کتابهای جدید و مفید در مورد کسب مهارتها و تخصصهای جدید بخونیم آیا به نظرت جلوتر از سایر مردم اینجا نمیشیم؟ آیا موفقتر نمیشیم؟
    آرش جان خواهش میکنم در کنار وبلاگ نویسی هم یک وقتی بزار خیلی سریع و فشرده جواب سوالات دوستانی که کامنت میزارن هم بدی اینجوری بیشتر عاشیقت میشن !!! :d

    پاسخحذف
  21. در جواب سوال امین عزیز بد نیست منم بگم که آب و هوای کالیفرنیا گرم و مرطوب است مثل شمال ایران در فصل بهار
    این بهترین سایت آب و هواست
    http://www.weather.com/weather/tenday/USCA1130
    این صفحه هوای 10 روز آینده منطقه تارزانای کالیفرنیا رو که یکی از فامیلام ساکن اونجا هستن رو نشون میده حداکثر دمایش هم 83 درجه فارنهایت است یعنی 28 درجه سانتیگراد
    برای تبدیل واحدهای دمایی هم این سایت :
    http://www.onlineconversion.com/temperature.htm

    پاسخحذف
  22. --------تقدیم به بچه های مولانا باز-------
    بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

    بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

    ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر

    کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

    بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز

    باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست

    گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو

    آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

    وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست

    وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست

    در دست هر کی هست ز خوبی قراضه‌هاست

    آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست

    این نان و آب چرخ چو سیل‌ست بی‌وفا

    من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست

    یعقوب وار وااسفاها همی‌زنم

    دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست

    والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود

    آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

    زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

    شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

    جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او

    آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

    زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول

    آن‌های هوی و نعره مستانم آرزوست

    گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام

    مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست

    دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

    کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست


    گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

    گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست

    هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد

    کان عقیق نادر ارزانم آرزوست

    پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست

    آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

    خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز

    از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست

    گوشم شنید قصه ایمان و مست شد

    کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست

    یک دست جام باده و یک دست جعد یار

    رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

    می‌گوید آن رباب که مردم ز انتظار

    دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست

    من هم رباب عشقم و عشقم ربابی‌ست

    وان لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست

    باقی این غزل را ای مطرب ظریف

    زین سان همی‌شمار که زین سانم آرزوست

    بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق

    من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

    پاسخحذف
  23. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  24. مثل همیشه این نوشته هم عالی بود آرش عزیز

    پاسخحذف
  25. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  26. مزخرف بود
    آقاجان مطلب نداری ننویس

    پاسخحذف
  27. چه حالی بردیم ماااااز این شعر.آخه چرا دست رو نقطه حساس می ذارید (;
    "کان چهره مشعشع تابانم آرزوست"
    "ولله که شهر بی تو مرا حبس می شود" کشته این قسم خوردنتم ولله ولله ولله
    ببخشید جو گیر شدم
    من این شعرو با صدای استاد دولتمند خلف خواننده تاجیک خیلی دوست دارم.البته مناسب سلیقه های خاصی هست فقط
    با اجازه آرش خان لینک آهنگو می ذارم البته 10 دقیقه اولش ربطی به این شعر نداره تحمل کنید
    http://www.malakut.org/davlatmand/Dav2.swf
    شوشو

    پاسخحذف
  28. سلام آرش خان،
    همانطوری که یکی از دوستان گفتن اگه می شه در مورد مریضی و دکتر و دارو و .... در آمریکا یه پست بنویسید! هر چند که می دونم بحث شیرینی نیست ولی خوب ممکنه که پیش بیاد!
    ممنون
    (در ضمن برای سیستم های زاقارتی! که ما تو ایران داریم وبلاگت خیلی خیلی خیلی سنگینه یکم سبکترش کنی بهتره به نظر من! بازم ممنون)

    پاسخحذف
  29. در این مدت که به این بلاگ سر میزدم نکات ریز جالبی از درون پیچیده و پر خم آدمها دیدم . تجربه جالبی بود. امیدوارم همه با گذشت زمان تحملشون نسبت به عقاید دیگران بیشتر بشه. من تا پایان October به دلیل مشغله کاری و تحصیلی و امتحان نمیتونم زیاد درnet باشم . اگر جنگ نشد و در بمباران احتمالی کشته نشدم و خلاصه زنده بودم امیدوارم که دوباره به اینجا سر بزنم. پاینده باشید. کتی

    پاسخحذف
  30. agha mooozzzakhrafe nakhoooon ok
    alaki naya heybegooo

    پاسخحذف
  31. امروز وقت داشتم و به خاطر همین دزدکی ! اومدم یه سری بزنم. یه سوالی هم فراموش کرده بودم بپرسم. بعضی از مقالات سایت zaanadiaqa (!) کار شماست؟ اصلا هیچ منظور خاصی ندارم. فقط کنجکاو بودم بدونم. نثر نوشتاریش و مفاهیم موجود در آن منو به این فکر انداخت. یه سوال دیگه اعتقاد نداشتن به اعتقاد یعنی متغیر بودن بنیان فکری؟ و اگر اینطوره چه چیزی انسانها را قابل پیشبینی و در نتیجه در روابط بین فردی قابل اعتماد میکنه؟ ممنون اگه حوصله کردید و جواب دادید.

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.