۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

مهاجرت روحی و روانی و رویارویی با مباحث جدید

به به , دوستان گل و بلبل و سنبل خودم. گفتم یک چیزی برایتان بنویسم که اگر بر حسب عادت وارد وبلاگ من شدید بی نصیب از اینجا خارج نشوید. دیروز یک سر به خانه جدیدم رفتم که ببینم آیا میتوانم خودم در پارکینگ را درست کنم یا خیر. یکی از همسایگان به کمکم آمد و بعد هم من را به خانه اش دعوت کرد. نامش فرتس است و یک مرد شصت و پنج ساله است که گیتار بلوز می زد و می خواند. بعد هم همسایه بغلی را که یک خانم و دخترش است بهم معرفی کرد. خلاصه چند ساعتی را به داستان زندگیش گوش دادم و بعد هم از دستش فرار کردم. حتی یک ویدیو هم از او گرفتم که اگر دوست داشتید میتوانید در پایان متن آن را ببینید.


و اما امروز می خواهم برایتان از مهاجرت روحی و روانی صحبت کنم. البته منظورم سفر به آن دنیا و مرحوم شدن نیست بلکه منظورم بخشی از مهاجرت است که به همراه مهاجرت فیزیکی به یک کشوری مثل امریکا در درون انسان روی می دهد. برای اینکه بتوانم به این مبحث بپردازم نیاز داشتم که مقداری از پرده های قرمز را بشکافم و با شوکهای تابویی به قول دون خوان در داستانهای کاستاندا کمی پیوندگاه شما را جابجا کنم تا آمادگی بیشتری را برای پذیرش یکدیگر پیدا کنیم. ولی از این به بعد سعی می کنم که با استعاره جلو بروم و با استفاده از برخی واژه ها موجب آزردگی شما نشوم. بهرحال رئیس شما هستید.


وقتی که شما به امریکا می آیید در مرحله اول خودتان را در فضایی جدید احساس می کنید و همه چیز برایتان تازگی دارد. خیابانها, ساختمانها و مردم توجه شما را به خود جلب می کند. بعد از یک مدت کوتاه و پس از اتمام مهاجرت فیزیکی, تازه مهاجرت روحی و روانی شما آغاز می شود. در ماه های اول روح شما هنوز در ایران است و نه تنها با خانواده خودتان هر روز صحبت می کنید بلکه با کسانی حرف می زنید که شاید در ایران سالی یکبار هم او را نمی دیده اید. روح شما در مقابل مهاجرت از خودش مقاومت نشان می دهد و حداقل یک سال طول می کشد که ناخودآگاه شما قبول کند که شما مهاجرت کرده اید و خانه جدید شما قرار است امریکا باشد. در این یک سال شما مثل مهمانی می مانید که منتظر است تا مهانی تمام شود و به خانه خودش برگردد.

بعد از اینکه شما کار پیدا کردید و یا یک سال از دانشگاه را پشت سر گذاشتید تازه مغز شما قبول می کند که شما مهاجرت کرده اید و شما شروع می کنید به ارزیابی موقعیت ها و پیرامون خودتان. این نقطه شروع مهاجرت روحی و روانی است و انسان تحت تاثیر فرهنگهای مختلف و اندیشه های نوین قرار می گیرد و آنها را با تفکرات پیشین خودش مقایسه می کند تا بتواند آنچیزی را که به نظرش صحیح تر است انتخاب کند. اگر فردی پس از مهاجرت به امریکا اصلا تغییر نکند, فقط سختیهای مهاجرت برایش معنی پیدا می کند و فرصتهای تحول روحی و اندیشه ای خود را از دست خواهد داد. به عنوان مثال بیشتر کسانی که وارد جوامع چند فرهنگی و چند مذهبی می شوند تعصب خود را نسبت به مندرج های فکری خود از دست خواهند داد و پذیرش بهتری نسبت به اندیشه های متفاوت پیدا می کنند.

بیشتر ما در زمان کودکی توسط والدین خود تحت تعلیم و تربیت قرار گرفته ایم. گرچه بسیاری از معیارهای فرهنگی و ادبی ما ارزشمند است ولی متاسفانه کامل نیست و نقاط مبهم بسیار زیادی دارد که برخی از آنها تا زمان بزرگسالی مشکلاتی را برای ما ایجاد می کند. در زمان ما بچه با ادب کسی بود که حرف بد نزند, پایش را جلوی بزرگتر دراز نکند, سلام کند, مشق هایش را بنویسد, هر غذایی جلویش می گذارند بخورد و در نهایت تقاضایی را برای خریدن چیزی برای خودش نداشته باشد. در ضمن بچه با ادب کسی بود که قبل از تاریک شدن هوا به خانه برگردد و تلنگش هم در نرود. خوب اینها به نظر من چندان بد نیست و ارزشهایی است که می تواند حفظ شود ولی تعلیم و تربیت سنتی و مذهبی ما در مقایسه با مباحث تعلیم و تربیت علمی بسیار ناقص است. بعضی از این نقایص بسیار جدی است و آسیب های زیادی را در دوران کودکی و یا حتی در دوران بزرگسالی به انسان می زند.

به عنوان مثال اگر کسی زانوی پایش درد می کرد حاضر بود درد زیادی را در درون خودش تحمل کند ولی در یک جمع پایش را دراز نکند چون این کار به عنوان بی ادبی در ذهنش ثبت شده بود و حتی اگر دیگران هم اصرار می کردند خود او حاضر بود که درد و بیماریش تشدید شود ولی پایش را دراز نکند. بعضی ها آنقدر حفظ نقاط استراتژیک بدن را در دستور کارشان دارند که حتی حاضر نیستند آن را به دکتر نشان بدهند و اگر تبصره مذهبی در مورد دکترها وجود نداشت امراض دیپلماتیک و استراتژیک انسانهای زیادی را از بین می برد. یکی از دوستانم که دکتر بود و دوران ماموریت خود را در یکی از شهرهای جنوبی می گذراند تعریف می کرد که یک روز یکی از مریضهایش به همراه چهار پسر بزرگش به او حمله کردند و بقه اش را گرفتند که چرا به پدر ما هتک حرمت کردی. پدر آنها هم می گفت که من هشتاد سال با آبرو زندگی کردم و تو دیروز به بهانه معاینه انگشتت را به دایره وسط نشیمنگاه من رساندی.

کسی که اهل مطالعه باشد خیلی زود می تواند با افکار و فرهنگ ملت های دیگر آشنا شود و یا اینکه در جریان مسائلی که در ارتباط با روح و روان انسان است قرار بگیرد ولی چون مطالعه و دانش در کشور ما جایگاه نسبتا پایینی دارد بیشتر مردم زمانی متوجه کمبودهای روانی و اطلاعاتی خود می شوند که از محدوده اقلیمی و فرهنگی خودشان خارج شوند. بنابراین مهاجرت یکی از چیزهایی است که می تواند انسان را وادارد تا آموخته های فرهنگی و سنتی خودش را با دیگر فرهنگ ها و یا دانش بشری تطبیق دهد و متوجه نقاط ضعف و قدرت آن شود. در آنصورت اولویت ها برای ما تغییر خواهد کرد و مثلا سلامتی زانوی پا برای ما اهمیت بیشتری از دراز نکردن پا پیدا می کند.

با این مقدمه می خواهم بحثی را شروع کنم که در پستهای بعدی به آن خواهم پرداخت. یکی از نقایص تربیتی ما این است که ما هر چیزی را که در محدوده نقاط استراتژیک و یا عملکرد دیپلماتیک باشد در محدوده ممنوعه ادبی قرار داده ایم و بسته ای به نام ناموس و آبرو ساخته ایم که می تواند تمام عمر ما را گرفتار خودش کند. رواج آزار جنسی در کشور ما یکی از دستاوردهای آبرو و ناموس پروری است که تا کنون قربانیان زیادی را گرفته است و هنوز هم ما نمی خواهیم قبول کنیم که این مبحث یکی از اصول اولیه حقوق بشری است نه یکی از بندهای جزئی قوانین ناموسی ما. آسیبهای روانی و اجتماعی حاصل از کودک آزاری, آزار جنسی زنان و تبعیض جنسیتی در کشور ما به مراتب از اولویت بالاتری برخوردار است تا حفظ ادب و آبرو.حتی برای ما چیزی به نام آزار جنسی تعریف شده نیست و مثلا نمی دانیم که یک زن ممکن است مورد آزار جنسی شوهرش قرار بگیرد و گمان می کنیم اگر یک ورد خوانده شد دیگر همه چیز حل است. آیا ما با کتمان کردن بسیاری از مسائل, در جرم آن زنی که شوهرش را با چاقو می کشد شریک نیستیم؟

در امریکا مبحث آزار جنسی بسیار مهم و حیاتی است و البته یک بحث مهاجرتی هم هست. بنابراین سعی می کنم در پستهای بعدی در مورد آن بیشتر صحبت کنم.

۲۸ نظر:

  1. خورشید سرد مغرب بر من حرام باد... تا آفتاب توست بر آفاق باورم...
    ف ر ز ا د ک م ا ن گ ر و 4 هموطن دیگر را ک ش ت ن د

    پاسخحذف
  2. مرسی
    چه عکسای خوبی هم گذاشتید.مخصوصا اون "بولداگ معتقد"
    (اگه نژادشو درست تشخیص داده بشم)
    اون عکسه که بچه روی تخته داره می نویسه هم خیلی نازه.این دانش آموزای روستا رو خیلی دوست دارم سااااده ولی بامزه و عسلی.
    چه همسایه باحال و بااحساسی دارین(صداشم خوبه نکنه یه خواننده معروفه ما سرکاریم؟) خدا قسمت کنـــــــه از این همسایه ها.
    سلام برسونید (;
    شوشو

    پاسخحذف
  3. ف.ر.ز.ا.د ک.م.ا.ن.گ.ر تنها يک معلم بود عاشق محرومترين دانش آموزش، يک فعال حقوق بشري که حرمت انسانها را تقوي خود نمود.

    پاسخحذف
  4. وطن پرنده پـــر در خون
    وطن شكفته گـل در خون
    وطن فلات شهید و شب
    وطن پا تا به سر خــون

    پاسخحذف
  5. چه همسایه باحالی داری

    پاسخحذف
  6. آه ای خدای من لحظات دردناکی داریم
    _____؟؟؟؟؟؟_____

    پاسخحذف
  7. سلام دوست عزیز شهادت 5 هموطن عزیزمان را تسلیت و تعزیت میگویم.
    سوال بنده از شما این است که آیا شما نقاط قوت فرهنگ ایرانی را حفظ کرده اید یا آنها را هم به همراه نقاط ضعفش دور ریخته اید؟ آخر من نمیدانم نوشتن کلمات و لغات رکیک آنهم در مکانی که خانمها و یا افراد نسبتا تحصیل کرده به آن مراجعه میکنند چگونه ارزشی است که جنابعالی از طریق مطالعه بر روی فرهنگ ایالات متحده به آن دست یافته اید؟اگر یک دختر 15 ساله امریکایی نزاکت ندارد ایراد از تربیت اوست نه از فرهنگ شما.دوست گرامی ای کاش به جای یادگیری ضد ارزشهای امریکایی ارزشهایی همچون دموکراسی و حقوق بشر و احترام به حریم خصوصی و حقوق شهروندی و اهمیت مطالعه و .... را می آموختید و به مخاطبانتان نیز القا می نمودید. بنده کماکان به شما توصیه میکنم که به یک روانپزشک ترجیحا خانم مراجعه کنید و به یاد داشته باشید که مراجعه به متخصص دیوانگی نیست بل نشانه ایست از روشنفکری.

    پاسخحذف
  8. آرش جان در مورد مسئله ی "غیرت" هم بنویس.فکر کنم بی ارتباط با این موضوع نباشه

    پاسخحذف
  9. این پست که خیلی باادبانه بود.چیزی نداشت.

    پاسخحذف
  10. سلام
    یکی از مشکلاتی که من توی جامعه خودمون زیاد باهاش برخورد کردم تعریفهای غلط از واژهاست.شهامت این نیست که من با دست خالی یا چهارتا نارنجک برم زیر تانک،که چی بشه حالا جلوی یه تانک هم گرفتی صدتای بعدیش چی؟توی یه گوشه دنیا اگه خانمها حرف بزنند و صداشون رو نامحرم بشنوه یا بیان بیرون و نقاب نزنند یا تحصیل کنند یعنی فاجعه و سنت شکنی و کشف حجاب،یه خرده اونرتر اگر به جای چادر و مقنعه از روسری و شال استفاده کنه یا دستش به نامحرم بخوره یا بره آواز خوان سولو بشه یعنی کشف حجاب و اذا زلزلت زلزالها و زمین لرزه میاد تر و خشک با هم می میرند یا می سوزند چرا چون یه تعدادی معصیت کردن ،یه کم اونور تر روسری و شال و حجاب و کاور مهم نیست فقط باید خانمها به شریک جنسیشون وفادار باشند و خط قرمز ممنوعه اونجا تعریف شده یه کم اونور تر افرادی هستند که معتقدند بدن هر کسی شخصی ترین دارایی اونه و حتی شریک جنسی اش می تونه اگر در شرایطی است که تا مدتی نمی تونه کنار طرف مقابلش باشه و یا نیاز داره با رعایت بهداشت خودش یا بهتر بگم مغزش رو ارضا کنه و این اتفاقا هیچ ربطی به ناموس ،وفاداری و کانون خانواده نداره و همسری در چیزهایی دیگه که حالش رو ندارم راجع بهش صحبت کنم تعریف می شه و این موضوع همانقدر ساده تعریف شده که در یه گوشه دنیا کار کردن زن در گوشه دیگه دست دادن یا شنا کردن در ساحل و در گوشه دیگه ...نرماله.جالب اینه که خیلی ها از هر یک از گروههای ذکر شده به گروههای سخت گیر تر از خودشون به عنوان متعصبین افراطی و به گروه بعدیشون به عنوان بوالهوسین یا تندروهای غریضی نام میارن.مثل همونهایی که بت پرستان را به اینکه یک تکه چوب را پرستش می کنند می خندند و اونا مثلا مسلمانان رو به اینکه دور یه خانه می چرخند و وقتی مسلمانان ادعا می کنند کار شما پوچه ولی برای ما خانه خداست و از پیغمبر ما و مکان نزول قرآن رو تقدیس می کنند یا آب زمزم رو برای بدست آوردنش سروکله می شکنند اونا هم عنوان می کنند اتفاقا ما هم منظورمون از پرستش این چوب یا ماه یا خورشید ، همون خدایی یه که بهش اعتقاد داریم وقتی ما اون رو ساخته خدای خودمون می دونیم اونا هم اون خانه رو ساخته دست ما می دونند جالبه که همین ایدئولوژی توی تمامی مذاهب ایدئولوژیک به نوعی دیده میشه و همه دیگران رو نفی و خودشون رو برحق می دونند.خلاصه سرتون رو درد نیارم برای این ایدئولوژی ها همدیگر رو می کشند یا مثل خیار می فروشند بدون توجه به اینکه اون یه انسانه با یه طرز تفکر خاص مثل من ولی متفاوت با من و اتفاقا این تفاوتهاست که باعث زیبایی زندگی میشه اگه همه انگشتان دست ما مثل هم بود هم کارایی فعلی رو نداشت هم زیبایی اون رو.این موضوع بسیار گسترده است من به شخصه می تونم بدون اغراق راجع بهش یه کتاب 200 صفحه ای بنویسم با اینکه هیچ ادعایی برای نویسندگی ندارم حالا فرض کنید یه روشنفکر و آگاه به این مبحث می تونه چه کارها بکنه اما ایا ما اجازه همچنین کاری رو بهش می دیم بیایم یه خرده با خودمون رو راست باشیم توی همین بلاگ اگر یه نفر بیاد و حرفی رو بزنه که بقیه قبولش نداشته باشند یا به قول عامیانه هضمش واسشون سخت باشه به جای پرسش و پاسخ و گفتگو محترمانه یا اصلا مطالعه شخصی یا.. کمترین چیزی که گیرش میاد چهار تا حرف رکیکه و شاید بعدش هم ....

    پاسخحذف
  11. من معتقدم ما همه انسانیم و شخصیت داریم و باید به هم احترام بگذاریم چرا؟چون بهش نیاز داریم چون با سرکوب ،بی احترامی و فحاشی،دیکتاتوری و دروغ،نقش بازی کردن و حیله و ....زندگی ها پیشرفت نمی کنه.زرتشت یه جمله زیبا داره و می گه که با دوستی دوست باش با دشمنی دشمن ،با خوبی خوب باش و با بدی بد، به مهربونی مهر بورز و...ببینید معنای کلمات روی اونهاست.یکی از کارهایی که ما انجام دادیم اینه که واژها رو اونجوری که دلمون می خواد تعریف کردیم و می کنیم.یه بار عرض کردم وقتی بکشیم به هلاکت رسوندیم وقتی بمیریم شهید شدیم وقتی نارنجک ببندند بیان ما رو منفجر کنند عملیات تروریستی کردن وقتی ما بریم منفجرشون کنیم عملیات انتحاری کردیم ...زمان رنسانس خرافات به حدی رسیده بود که مردم میرفتن مبلغی رو به کلیساها و کشیشها می دانند و قطعه ای از خاک بهشت رو خریداری می کردن تا اینکه روزی فردی رفت .و گفت من می خوام جهنم رو بخرم همه بهش خندیدن و انداختنش بیرون بعد از چندین بار اصرار کلیسا تصمیم گرفت بهش بفروشه ،طرف گفت من همه جهنم رو می خوام بخرم اونا هم تصمیم گرفتن همه پول و زندگیش رو بگیرن و همه جهنم رو به این به اصطلاح دیوانه بفروشن اینجوری هم پولش رو گرفته و دیگه پولی نداره مزاحمشون بشه و هم از شرش راحت می شدن.طرف همه دارایی هاش رو داد و همین که کاغذ رو گرفت رفت توی میدون اصلی شهر و گفت ای مردم من همه جهنم رو یکجا خریدم پس دیگه جهنمی نیست که شما توش برین پس به جای اینکه برین پولاتون رو بدین بهشت رو بخرین برین زندگی کنین و از زندگیتون لذت ببرین.
    زندگی به من آموخته اگر بهش احترام نگذارم اونم من ندیده میگیره.ما می خواهیم همه رو نادیده بگیریم همه می شن بی کلاس ،دیوانه،هوسی،گناهکار،امل،اسکل و ...من نوعی میشم با شخصیت،علامه دهر متفکر،زاهد راه خدا یا فی سبیل اله.بابا اگه حتی اکثر اونایی که میان اینجا مسلمونن پس بزارین یه مثل از یکی از رهبرانش بگم، امام سوم شیعیان یه جمله داره که می گه اگر مسلمون نیستی مباش آزاد مرد باش.یه بار گفتم زندگی فقط به رنگ سیاه و سفید نیست.اگه تحصیل کرده هستیم و فیزیک خوندیم بزارین از فیزیک یاد آوری کنم قانون سوم نیوتن رو و قانون نسبیت رو اگر جزئ هیچ کدوم از این دسته ها نیستیم آدم که هستیم وجدان که داریم ادعای شخصیت که می کنیم بابا اون جمله معروف که می گه وجدان تنها محکمه ایه که نیاز به قاضی نداره .. متاسفم که ما انسانها فقط ادعای تفکر رو داریم اگر اونی که امروز رییس جهوره ،معلمه قاضیه دکتره سیاستمداره مهندسه یا از اسمون یا آمریکا یا کره ماه نیومده من نوعی هم اگر جای هرکدوم از اونها باشم کاری به مراتب بدتر از اونها خواهم کرد چون اصولی آموزش ندیدم چون هزارتا کمبود و عقده دارم که شاید خودم هم راجع بهش ندونم و حتی حق و حقوق خودم رو نمی شناسم چه برسه به بقیه و تازه تجربه همونی که اون بالا هست رو هم ندارم پس زودتر از هر کس دیگه ای ماهیت واقعی خودم رو نشون می دم و زیر بار قدرت زودتر خم میشم.من همونیم که به جنس مخالفی که توی محیطم دارم و اسمش رو ناموس گذاشتم می گم لباس چی و چه رنگی بپوشه کجا می تونه بره کجا نمی تونه با کی می تونه دوست باشه با کی نمی تونه درس می تونه بخونه یا نمی تونه و اگر بیاد از احساسش حرف بزنه اگر بیاد بگه کی رو یا چی رو دوست داره یه بی حیا و بی شرمه که باید ادب بشه.ما همونی هستیم که یواشکی آشغالمون رو هر جا بخوایم می ریزم اما یکی جلوی ما این کار رو بکنه داد و هوار راه می ندازیم که این بابا بی شخصیته و این یعنی ای مردم من نوعی نیستم و راه ارتقا رو توی تخریب دیگران یاد گرفتیم ...اوف ف ف ف ف خیلی حرف زدم خسته شدم شما رو هم خسته کردم پس همین جا تمومش می کنم.با همه این حرفها زندگی بدون همه شماها برای من هیچ ارزشی نداره چون با شما های نوعی زندگی تا این چیزی که الان هستم آموختم و خواهم آموخت.بله حقیقتش اینه که زندگی درهمه سوا کردنی نیست پس به هم باید احترام بگذاریم و همدیگر رو عاشقانه دوست داشته باشیم عاشقانه
    شاهرخ

    پاسخحذف
  12. فرزندان ايران پرپر شدند...

    پاسخحذف
  13. زاستش من خواستم نظر ندم چون آرش اصلا جالب ننوشت
    ولی بخاطر اینکه از شاهرح تشکر کنم این کامنت رو گذاشتم
    شاهرخ جان مرسی

    پاسخحذف
  14. کاش در دایره ی قسمت ما نقطه تسلیم نباشیم.

    پاسخحذف
  15. arash az shahrokh yad begiiir

    پاسخحذف
  16. مردی از سرزمین خورشید۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۵۲

    آرش جان
    دوست عزیزم
    من هم مثل بچه ها دیگه فکر می کنم
    این نوشته هات زیاد منطقی نیست با نظر شاهرخ
    موافقترم

    پاسخحذف
  17. راستی تو می دانی این ناموس چیست؟!

    پاسخحذف
  18. من اصولا خیلی کم نظر می دهم ولی با خواندن کامنت های شما خواستم یک مسئله را یادآوری کنم. البته نظر شاهرخ هم منطقی و درست است ولی منافاتی با نوشته آر اس دویست و سی و دو ندارد. لطفا قبل از اینکه نظرات خودتان را بنویسید متن را با دقت بیشتری بخونید و همینطوری زرتی نظر ندید. آرش دو مبحث بسیار مهم را در این نوشته خودش مطرح کرده که بسیار آموزنده است. من حدود بیست سال است که به استرالیا مهاجرت کرده ام و می فهمم که مهاجرت روحی و روانی که آرش گفته است یعنی چی. یکی از مهم ترین مشکلاتی هم که در بدو ورودم داشتم تعصبات عقیدتی من بود و مهاجرت باعث شد که بتونم نظرات دیگران را هم بشنوم و آن را درک کنم. در مورد مبحث دوم هم باید بگم که من هم مورد آزار جنسی قرار گرفته ام و هم آزار جنسی داده ام. ولی همه این ها فقط بخاطر جهالت و عدم فضای باز برای اطلاع رسانی بوده است. اگر ما در آن زمان جرات داشتیم درباره خیلی از مسائل خودمان حرف بزنیم خیلی از اتفاقات نمی افتاد. البته الآن ایران هم خیلی بهتر شده ولی بهرحال من این کار آرش را بسیار آموزنده میدانم و از او حمایت میکنم. سعی کنید هر چیزی را بخونید و یاد بگیرید حتی اگر با نظر و عقیده فعلی شما همخوانی نداره.
    فرزاد - سیدنی

    پاسخحذف
  19. آقایی که موسوی پدر خوانده ات است, لطفا برای کسی تعیین تکلیف نکن. تو توی وبلاگت اجازه میدی کسی بهت بد و ببراه بگه؟؟؟ پس دیگه نمیخواد به آرش بگی که دموکراسی یاد بگیره! این اولین جاییه که من دیدم یک نفر تحمل شنیدن تمام انتقادها و حرفهای دیگران را داره. بقیه و از جمله خودم فقط ادعا داریم و دیگر هیچ. ذر ضمن شما هم بد نیست یک سری به یک روانشناس متخصص بزنید. زن یا مرد بودنش را هم میگذارم به انتخاب خودتون

    پاسخحذف
  20. فرزاد به این فضولی ها کار نداشته باش
    من فکر کنم نفر بالای بیشتر به روانشناس نیاز داره

    پاسخحذف
  21. !Folks

    "!Love all, trust a few, do wrong to none"

    William Shakespeare

    پاسخحذف
  22. سلام آرش
    از این وبلاگ جالبت ممنونم. من حدود دو ماهه که وبلاگت رو دنبال میکنم و به نظرم مطالب خیلی خوبی داره. از پستای قدیمیتم یه مقدار زیادی خودندم ولی هنوز تمومش نکردم.
    میخواستم بگم که من یه دختر هستم و همیشه هم از آزار و اذیتهایی که توی خیابان و تاکسی و غیره میشم شاکی هستم. چندین بار هم نزدیک بوده که گیر آدمای نامرد و متجاوز بیفتم که خوشبختانه در رفتم. یه بار هم توی ماجراهای پس از انتخابات دستگیر شدم که هر کسی از بسیجیهارسید همه جای من رو دستمالی کرد.
    من فک میکردم که حکومت ما طوریه که به ما اجازه نمیده در مورد حقوق زنان صحبت کنیم و بر علیه تعرض جسمی به زنها مبارزه کنیم. ولی حالا که شما با آزادی که توی امریکا داری تونستی دراین مورد مطلب بنویسی میبینم که احتمالا آقایان که تازه بخشی از افراد تحصیلکرده جامعه ما هستند اصلا دوست ندارند دراینباره صحبت بشه. چرا؟ نمیدونم. ولی واقعا از این بابت متاسفم و ازت میخوام که حتما به بحث ادامه بدی و اونو باز کنی. بگو وضعیت یه دختر توی امریکا چطوریه و آیا اونجا هم حقوق زنها پایمال میشه؟ اگه یه نفر به یه دختر یا زنی دستدرازی کنه میتونه ازش شکایت کنه؟

    پاسخحذف
  23. ما کجای اين دايره ایستاديم؟؟!! مدعي دموکراسی هستيم اما تحمل نداریم؟؟!!

    پاسخحذف
  24. من اخبرا یاد گرفتم که اگه نوشته ای رو خوندم و باهاش موافق نبودم بدون اینکه دلیلی برای رد اون نظر بنویسم یا به زبون بیارم چند بار اون نظر رو بخونم و خودمو جای کسی که اونو نوشته تصور کنم این باعث میشه با عجله کامنت نذارم وکمی هم مغز خودمو در مورد نوشته ها یا گفته هایی که با معیارهای من همخونی نداره به چالش بگیرم تا از این حالت خشک و سنتیش بیرون بیاد و کمی بتونه آزادتر فکر کنه.
    آرش ازت ممنونم.

    پاسخحذف
  25. سلام آرش جان و بقیه
    پست آرش خیلی مطلب مهمیه و مسئله ی خط قرمز ها واقعا مهمترین معضل تو جامعه ی داخل ایرانه ، ولی از یه چیز خیلی تعجب کردم ، اونم کامنت های بعد کامنت شاهرخ جان هستش، به قول اون دوست بالایی مگه حرف آرش و شاهرخ منافاتی باهم دارن ،
    جان من تفاوتشونو بگین
    واسه پدر موسوی خوانده ی عزیزم بگم ، کی بی تربیتی و بی ادبی رو تعریف کرده کی نزاکت و ضد ارزش رو تعریف کرده چرا ما تعریف های خودمون رو تعریف درست میدونیم مگه ما آدم نیستیم مگه جایزالخطا نیستیم

    آرش که چیز بدی نمیگه میگه خودمون رو خدا ندونیم خودمون رو perfect ندونیم همیشه پی این باشیم که خودمون رو اطلاح کنیم اندیشه مون رو تراش بدیم

    شما که تمام این همه سال زندگیتون تعریف ثابتی برای ادب و نزاکت و ... داشتین احساس گندیدن نمی کنید،
    من بعد اینکه با این وبلاگ آشنا شدم کم کم بوی گند تعاریف و باید ها و نباید های 20 سالم رو احساس کردم ، شما بویی رو احساس نمی کنید؟

    آب راکد که می مونه می گنده ، مگه مولاهاتون نگفتن که به سوی کمال رفتن هدف همه تونه؟ شما که اول جونی رسیدین آخر خط و میگین فلان فلانه و بهمان بهمانه و همه باید تو این چارچوب باشن

    واسه من که کلی پارادوکس پیش میاد موقعی که نظرات این عده رو می خونم
    فعلا

    پاسخحذف
  26. سلام.
    به نظر من رها کردن باد معده اصلا بی ادبی و بی نزاکتی نیست. چون یه چیزیه که بدن ما به خصوص دستگاه گوارش بهش نیاز داره و اگه مجبور بشیم به هر علتی ( مثلا حفظ نزاکت و ادب و ..) اونو نگه داریم اسیب های جسمی به خودمون میزنیم. البته نسبت مقاومت افراد یا به عبارتی قدرت دستگاه گوارش افراد با یکدیگه فرق میکنه. یکی ممکنه بدون اینکه چیزیش بشه خودشو نگه داره ولی یکی ممکنه نتونه تحمل کنه به خاطر دستگاه گوارش ضعیف و عضلات ضعیف شکم که اگه اینکارو بکنه دردهای شدید شکمی و خیلی بیماریهای گوارشی دیگه میگیره. در این مورد اگه خوانندگان پزشک نظر بدن خیلی بهتره. ولی من اینو به عنوان فردی گفتم که عمریه از بیماریهای مختلف گوارشی رنج میبرم و بیشترش هم به خاطر همین حفظ نزاکته!!!! در سن23 سالگی با وجود تحت درمان بودن و مصرف کلی دارو هنوز هم رنج میبرم.
    من فکر میکنم این فرهنگ اونا از اینجا نشأت میگیره که به حفظ سلامتی شون اهمیت میدن و در واقع این که سالم باشن و راحت زندگی کنند رو ترجیح میدن به حرف و نگاه مردم. البته اونجا دیگه از نگاه و حرف مردم خبری نیست چون براشون عادت شده.
    در کل به نظر من فرهنگ خیلی خوبیه. ولی در کنار اون هرکسی نمیپسنده یا قدرتش رو داره خوب خودشو نگه داره! کسی رو که مجبور به کاری نکردن که!

    پاسخحذف
  27. برات متاسفم آقای پدر خوانده
    یعنی این پنج نفر که به درک واصل شدند فرزندان ایران بودند و شهید شدند
    ولی اون 14 نفری که به دست اینا تکه تکه شدن و 2 تا بچه 6 و 12 ساله هم بودن فرزند ایران نیستن و منافقن به خاطر اینکه به قول شما با اصل دموکراسی و آزادی اندیشه که ازش تو آمریکا حمایت میشه اینجا یه گوشه در حال اظهار عقیدشون بودن و برای سوم امام شیعه که زندگیشو برای آزادی و نابودی ظلم داد عزاداری میکردن
    واقعا ننگت باد بیچاره که ذره ای غیرت انسانی نداری
    14 مادر بیچاره و فرزند و زن عزادار شدن به خاطر این 5 پست فطرتی که مردم خودشونو میکشن
    همین آمریکایی که ازش تعریف میکنیم همه ملتا رو حاضره نابود کنه تا مردم خودش برقرار باشن ولی توی ایرانی به این 5 هموطن کش افتخار میکنی؟
    حاشا که آمریکا جای تو باشه
    حاشا که این 5 نفر در ذلت ابدی هستن
    درود بر خون هایی که در راه پاسداری و دفاع از وجب وجب خاک این وطن ریخته شد و درود بر آنها که یادشان سالهاست در جان مردم نفوذ کرده
    حالا بگردو یاد این 5 نفرو پیدا کن
    در ضمن از آرش هم به خاطر مطالب و وبلاگ بسیار ژر محتواش تشکر میکنم و واقعا تحسینت میکنم آرش جان
    همیشه موفق باشی و برقرار

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.