۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

اهمیت خدمات الکترونیکی و اینترنت در امریکا

پنج تا دانش پژوه به من سپرده اند و یک میز و پنج تا صندلی هم گذاشته اند جلوی اطاق من که آنها روی آن بنشینند. هنوز نمی دانم که از کدام دانشگاه هستند و یا در چه مقطعی درس می خوانند ولی خیلی باسواد هستند و سنشان هم گمان کنم حدود بیست و پنج تا سی سال باشد. دو بار در روز سوالاتشان را از من می پرسند و من هر چیزی را که بلد باشم به آنها می گویم. خیلی هم ساکت و مودب هستند و کوچکترین صدایی از آنها در طول روز نمی شنوم. احتمالا یک مدتی اینجا هستند و بعد به بخشهای دیگر می روند. واقعا عالی است که دانشجویان در کنار صنعت هستند و زمانی که فارق التحصیل می شوند تجربه های لازم را برای شروع به کار دارند.

این روزها دوباره سرم خلوت تر شده است چون دبورا را به میتینگ ها و جلسه های کاری میفرستم و خودم از این کار خسته کننده نجات پیدا کردم. او بسیار زرنگ و سرزبان دار است و با اینکه از کامپیوتر و برنامه نویسی چیز زیادی نمیداند ولی در این مدت کم خیلی به من کمک کرده است که به کار بخش مهندسی سر و سامان دهم. فعلا از اخراج من هم خبری نیست چون خانم مدیر عاملمان که در صدد تعطیلی این بخش بود خودش دارد اخراج می شود و تا یک نفر دیگر بیاید و بفهمد که چی به چی است یک یا دو سال دیگر هم می گذرد. در کل تیم مدیریتی اداره ما در حال تغییر و تحولات اساسی است و من هر روز چهره های جدید را می بینم. فعلا خدا کند تا زمانی که سیتیزن شوم یک کار خوب داشته باشم و بعدش هر چه پیش آمد خوش آید.

این خریدن خانه هم باعث شده است که کفگیر ذخیره ارزی به ته دیگ برخورد کند. البته مشکل حادی ندارم و با یک ذره این کلاه و آن کلاه کردن اموراتم می گذرد. در واقع من مقصر نبودم و برنامه ریزیهایم بر روی حساب بود ولی یکهو مجبور شدم هفت هزار دلار مالیات سالانه بدهم که برآورد من چیزی کمتر از پنج هزار دلار بود. در عوض با خریدن خانه سال آینده چنین مشکلی نخواهم داشت و مالیاتم خیلی کم میشود. یکشنبه با دوستم به فروشگاه آیکیا رفتیم تا ببینم چه چیزهایی می توانم برای خانه بخرم. ولی قیمت ها آنقدر بالا بود که منصرف شدم و تصمیم گرفتم که مبلمان و میز و صندلی را دست دوم و از حراجیها بخرم. در ضمن می توانم ماشین لباسشویی, خشک کن, ماشین ظرفشویی, مایکروویو, جاروبرقی و یخچال را از بست بای بخرم و بدون سود تا سه سال دیگر فقط ماهی 10 دلار بپردازم و بعد از سه سال بقیه آن را بپردازم. البته من حداکثر در پنج ماه همه آن را خواهم پرداخت چون از قسط خوشم نمی آید.

در ضمن چند تا فرش هم لازم دارم که کف سالن بیاندازم. البته نه فرش بزرگ که مثل مسجد شود بلکه یک فرش کوچک که وسط اطاق بگذارم تا وقتی حرف می زنم صدایم مثل مستراح اکو پیدا نکند. مبل و میز و صندلی دست دوم را هم از کریگلیست پیدا می کنم و می خرم. اینجا آدمهای پولداری که می خواهند اسباب خانه خود را نو کنند زیادند و ممکن است با پنجاه دلار بشود همه مبلمان و میز و صندلی قدیمی آنها را یکجا خرید. تازه اینطوری دیگر لازم نیست که مبلها را از وسط خیابان جمع کنم و به خانه بیاورم. درب گاراژ را هم باید برقی کنم چون خیلی سنگین است و هر دفعه که با زور آن را باز می کنم خودم هم تقریبا با آن به هوا می روم. احتمالا این در برای آدمهای قوی هیکل و سنگین طراحی شده است نه برای من.

نمی دانم چرا این روزها در مورد هر چیزی که صحبت می کنم آخر آن به خانه ختم می شود. یاد مهمانی های ایرانی می افتم که همه در مورد خانه های خودشان حرف می زدند و من حرص می خوردم. به خودم می گفتم این همه موضوعات اجتماعی و سیاسی وجود دارد آنوقت این آدمهای الکی خوش فقط درباره املاکشان صحبت می کنند. احتمالا الآن اگر به چنین مهمانی بروم خودم رشته کلام همه بحث هایی را که در مورد خانه است به دست می گیرم و کلی سخنرانی می کنم. ما در ایران یک آشنایی داشتیم که همه آدمها را از روی مساحت خانه شان ارزیابی می کرد. بنده خدا آنقدر در مورد خانه و ملک صحبت کرده بود که دیگر جوک همه فامیل بود. یک روز با ایشان و چند نفر دیگر داشتیم سوار آسانسور آپارتمانشان می شدیم که یکی از همسایگانشان را دید و سلام و علیک کرد. بعد به ما گفت که این کسی که من با او سلام و علیک کردم خیلی آدم خوبی است و سه خوابه است. البته منظورش این بود که آپارتمانش سه خوابه است ولی ما دیگر این سوتی او را همه جا نقل می کردیم و می خندیدیم. حالا من هم دیگر آدم خوبی هستم چون سه خوابه شدم!

دیروز بالاخره استارتر قایقم را باز کردم و بردم به فروشگاه لوازم ماشین تا بلکه بتوانند آن را تعمیر کنند. امروز به من زنگ زد و گفت که استارتر قابل تعمیر نیست و باید نو آن را بخری به مبلغ دویست و هفتاد دلار. من سریع یک جستجوی اینترنتی کردم و آن در در ایبی پیدا کردم به مبلغ پنجاه دلار. وقتی رفتم که استارترم را از او پس بگیرم گفت که البته یک مدل دیگر هم داریم صد و پنجاه دلار. ولی من استارترم را پس گرفتم و از ایبی آن را سفارش دادم. اینجا اگر حواستان نباشد ممکن است یک جنس را خیلی گران تر از معمول به شما بفروشند. البته کلاه بردار نیستند ولی قانون تجارت این است که یک جنس را به هر مبلغی که دوست داشته باشند می توانند بفروشند و شما می توانید تصمیم بگیرید که آیا آن جنس را بخرید یا نه. حتی اگر آن را بخرید و پشیمان شوید می توانید آن را پس بدهید. اینرنت واقعا کمک بزرگی است و اگر به امریکا آمدید متوجه می شوید که وجود اینترنت می تواند از به هدر رفتن مقدار زیادی از پول شما جلوگیری کند.

به عنوان مثال برای برقی کردن درب گاراژ من با یک شرکت تماس گرفتم و گفتند که با هشتصد دلار آن را برقی می کنند. ولی من در اینترنت دستگاه آن را با خودآموز نصب و حتی ابزار مورد نیازنصب آن پیدا کردم به قیمت صد و پنجاه دلار. و یا اینکه از یوتیوب یاد گرفتم که چطوری شیشه سفارش دهم و خودم شیشه پنجره ها را عوض کنم که بدین ترتیب می توانم از پرداخت صدها دلار بابت دستمزد نصب آن راحت شوم. حتی برای عوض کردن استارتر موتور قایقم هم از یوتیوب کمک گرفتم و چند تا ویدیو را دیدم که چطوری این کار را انجام می دهند و چه کارهایی را باید بکنم. بسیاری از مردم در امریکا هنوز نمی دانند که می شود با استفاده از اینترنت هزینه های روزانه را به مقدار خیلی زیادی کاهش داد.

برخلاف تصور اینکه در امریکا تخفیف وجود ندارد ولی با استفاده از اینترنت می شود نه تنها بهترین قیمت را پیدا کرد بلکه تخفیف هم گرفت. در بسیاری از اقلامی که در ایبی وجود دارد در زیر قیمت مقطوع آن نوشته است که قیمت پیشنهادی خودتان را بنویسید و اگر قیمت معقول باشد قبول می کنند و یا ممکن است کمی بالاتر از قیمت شما را بگویند که به توافق برسید. به عنوان مثال من برای خانه به یک ماشین چمن زن بنزینی نیاز دارم و اگر بخواهم آن را نو بخرم با خود کارخانه تماس می گیرم و قیمت پیشنهادی خودم را به آنها می گویم. این یک تکنیکی است که تازگیها یاد گرفتم و فهمیدم که کارخانه ها بخاطر وضعیت بد اقتصادی می خواهند که تا جایی که ممکن است انبارهای خود را خالی کنند ولی به طور رسمی فقط نمایندگیها می توانند برای فروش کالاهای آنها تبلیغ کنند و قیمتهای تصویبی خودشان را ارائه دهند. بهرحال من در چند مورد با خود کارخانه تماس گرفتم و توانستم با بیست درصد تخفیف جنس مورد نیازم را بخرم. البته این تکنیک برای کالاهایی که مثل آیپاد فروش خوبی دارند کاربردی ندارد.

اینترنت در کار من هم بسیار موثر است و من تقریبا تمام اطلاعاتی را که نیاز دارم از اینترنت پیدا می کنم و آنها را یاد می گیرم. حتی در زمینه برنامه نویسی نیز شما دیگر احتیاجی به نوشتن ندارید و هر چیزی را که بخواهید می توانید از اینترنت پیدا کنید و فقط آنها را به هم یکدیگر بچسبانید. البته فقط زمانی می توانید این کار را بکنید که به کار و یا زبان برنامه نویسی خود مسلط باشید و برنامه های دیگران را کامل بفهمید اگرنه این روش نمی تواند چندان مطمئن باشد. ولی اگر برنامه های آماده را بگیرید و خوتان آنها را تغییر دهید در مجموع در وقت شما بسیار صرفه جویی می شود.




اینترنت در تمامی کارهای مربوط به بانک و یا کارهای اداری کاربرد زیادی دارد. مثلا همین قرعه کشی سالیانه گرین کارت توسط اینترنت و مجانی انجام می شود و شما خودتان می توانید فایلتان را پر کنید و با عکسی که آپلود می کنید بفرستید. وقتی که یک محموله را از جایی به جای دیگر ارسال می کنید می توانید از طریق اینترنت آن را ردگیری کنید و متوجه شوید که این کالا الآن کجا است و چه وقتی به دست گیرنده می رسد. شاید باورتان نشود ولی من برای گرفتن صد و پنجاه هزار دلار وام بانکی فقط مجبور شدم یک بار تلفنی با مسئول وام صحبت کنم و بقیه فرمها و ارسال مدارک فقط از طریق اینترنت انجام گرفت. حالا شما فکر کنید که در ایران بخواهید یک میلیون تومان وام بگیرید. من خودم نتوانستم دویست هزار تومان وام ازدواج را بگیرم چون تنها چیزی که از من نخواستند سند ازدواج مادر خواجه حافظ شیرازی بود. در عوض آنقدر به آن بانک رفته بودم که دیگر تمام کارمندان آنجا را می شناختم و با آنها سلام و علیک می کردم.

کارهای شهرداری, مالیات, بیمه و هرچیزی را که فکرش را بکنید از طریق اینترنت قابل انجام است و شما نیازی به مراجعه حضوری و یا حتی تلفن زدن ندارید. وقتی فکرش را می کنم می بینم که شاید خود من در این مدت سه سال نزدیک دو هزار دلار در هزینه مراجعه به ادارات برای انجام دادن کارهایم صرف جویی کردم. حالا خودتان حساب کنید با این جمعیتی که در امریکا زندگی می کنند چه حجم قابل ملاحظه ای از کارهای اداری انجام می گیرد بدون اینکه هزینه ای برای مراجعه حضوری تلف شود. در ضمن چون بیشتر ادارات خلوت است کسانی هم که به هر دلیلی به آنجا مراجعه می کنند با خیل انبوه جمعیت مواجه نمی شوند و خدمات خوبی دریافت می کنند. در ایران من یک بار برای گرفتن خسارت بیمه در یکی از خیابانهای تهرانپارس حدود سه ساعت و نیم در صف ایستادم و مجبور شدم یک روز کامل کاری را برای اینکار صرف کنم تا بتوانم خسارت بیمه را بگیرم. در حالی که اینکار می تواند از طریق اینترنت و به راحتی انجام شود. در امریکا اگر ماشین شما خسارت زیاد ببیند حتی زحمت برآورد هزینه را هم به خودشان نمی دهند و آن را توتال می کنند. یعنی اینکه پول یک ماشین نوی مدل خودتان را به شما می دهند بدون اینکه شما اصلا قیافه هیچ آدمی را که برای بیمه کار می کند ببینید و یا اسم او را بشنوید.

من پارسال یکی از دوستانم که داشت به خانه من می آمد در راه تصادف کرد و به من زنگ زد و گفت که یک ماشین از عقب با سرعت به او زده است. من خودم را سریع به صحنه تصادف رساندم و دیدم که چند نفر دارند او را سوار آمبولانس می کنند. خیلی نگران شدم و فکر کردم که حتما بلایی سرش آمده است ولی گفت که من خوبم و چون کمی گردنم رگ به رگ شد برای احتیاط من را با تخت به بیمارستان می برند. عقب ماشینش خسارت دیده بود و کسیه هوا هم باز شده بود. اگر در ایران بود شاید با یک صافکاری و رنگ ساده می شد دوباره ماشین را درست کرد. من با او به بیمارستان رفتم و بعد از عکسبرداری او را به خانه بردم و خوشبختانه هیچ طوریش هم نشده بود. ماشینش را هم با جرثقیل برده بودند. هزینه بیمارستان و همه چی توسط بیمه ماشین دیگر پرداخت شده بود و آخر هفته هم به یک ماشین فروشی رفت و یک ماشین نو شبیه ماشین خودش خرید بدون اینکه یک دلار پول بپردازد. حتی هزینه اجاره ماشین او در آن روزهایی که ماشین نداشت و مجبور بود سر کار برود را هم پرداخت کردند.

به نظر من سرعت انجام همه این کارها فقط بخاطر وجود اینترنت و خدمات الکترونیکی است. البته کارمندان هم شیشه خرده ندارند و کارشان را در سریع ترین وقت ممکن انجام می دهند.
خوب من دیگر باید بروم به کارم برسم.

۱۲ نظر:

  1. خوش به حالت با این کردیتت حتما اکسلنت هستی!!!چطور توی 3-4 سالی که تو امریکا هستی با این وضعیت اقتصادی تونستی اینطور کردیت بسازی که خونه بخری و کلی وام بگیری و بری بست بای با ماهی 10 دلار کلی لوازم بخری اونهم بدون سود!افراد بعد از 10-20 سال هم نمیتونن همچین کردیتی بسازن . بنظر کاملا غیر واقعی میاد البته برای من و امثال من که مثل خودت در امریکا زندگی میکنیم و میدونیم چی به چیه !

    پاسخحذف
  2. واسه اونهایی که تو ایران هستند البته میتونی کلی خالی ببندی ولی دیگه با قاضی و معلق بازی؟

    پاسخحذف
  3. البته اگه ماشین شما مدل سال ۹۹ یا مثلا ۲۰۰۴ باشه، شرکت بیمه پول مدل جدید آن ماشین رو به شما نمیده، فقط پول مخصوص ماشین مدل ۹۹ رو میده

    پاسخحذف
  4. اينكه شما اينقد خوب از خدمات اينترنتي استفاده ميكني خيلي خيلي عاليه ولي چرا فكر ميكني بايد همه كاراي خونه رو خودت انجام بدي؟؟؟ پس برا چي پول در مياري؟ اگه از اينكه شيشه خونه رو خودت عوض كني حال ميكني قضيه فرق ميكنه ولي در كل به نظرم وقتت رو براي كاراي جالبتر بگذار و كاراي سخت رو به كسي كه كارشه بسپار بالاخره اون شيشه برم به يه نوايي برسه از پول مهندس آرش.

    پاسخحذف
  5. راستي آرش خان آخرين كتابي كه خوندي و حسابي لذت بردي چي بود؟ اونجا دسترسي به رمان و داستانهاي ترجمه شده به فارسي چطوره؟؟؟

    پاسخحذف
  6. آرش جان سلام
    فقط میخواستم آرزوی قلبی ام را مبنی بر موفقیت روزافزونت را به اطلاعت رسانده باشم.
    نه اینکه فکر کنی خواننده ی مطالب خوبت نیستم؛ بلکه تنبلی و نداشتن هیچ نکته ی قابل عرضی اجازه نداده خدمتت بطور کامنت نوشتن هم عرض ادب کنم.
    پیروز باشید.........ارادتمند همیشگی حمید

    پاسخحذف
  7. البته پولی که شرکتهای بیمه در امریکا میگیرندرا هم ذکر کنید انهم ماهانه گول خرید قسطی را هم نخورید که هزینه های پنهانش و وبهره اش خیلی میشود و اخر نمیفهمید از کجا خوردهاید نقدی بخرید خیلی بهتر است ایکاش نوشته هایتان جامعیت داشت مثلا در مورد بیمه ی اتومبیل

    پاسخحذف
  8. سلام
    والا اون پولي كه به عنوان ماليات و بيمه از شهروندان آمريكايي مي‌گيرند بايد هم از يك ديوار 5 متري رد شد. ولي خداييش اينكه حقتو بدون منت و به موقع ميدن خيلي خوب و لذت‌آوره

    پاسخحذف
  9. ---GOD BLESS THE UNITED STATE OF AMERICA---
    really great and harm full for me because i experience that problem you are talking about i  experience days full of problem i try to be perfect but i understand that is impossible in
    fucking Islamic republic republic of Iran
    i'm sure if you live in Iran you wont get half of them
    but what should i do where is the  feeling of being human , where is human right , where is liberty, where is happiness,where is peace,where is Calmness...i know that day arrive i find all of them but i'm sure it is not in Iran because when you talk about this in Iran people think you are insane 

    پاسخحذف
  10. عالی بود،اطلاعات خوبی در اختیارمان گذاشتی. لطفاً در مورد جرم و جرایم و قوانین و مقررات در آمریکاهم مطلب بنویسید. 

    پاسخحذف
  11. آهان به این میگن یه پست در مورد موضوع وبلاگت.واقعا خوب بود.

    پاسخحذف
  12. من هم می خوام چند خط به مطلب خوبت اضافه کنم.
    من هم ماشینم تصادف کرد و پولشو بدون هیچ دردسری فقط با دو بار تلفن زدن دریافت کردم. تازه روی بیمه ام کرایه ماشین نداشتم ولی خودش برام اضافه کرد و تا زمانی که ماشینم در دست تعمیر بود یه کرایسلر 2009 زیر پام بود. ولی خالا بذار ببینیم این خدمات خوب از کجا میاد. من ماهی x دلار برای بیمه اتومبیل پول میدم. اگر بیمه گر یه خورده بیشتر در برآورد هزینه دقت می کرد ممکن بود به من کمتر پول بده. اونوقت چیزی که اتفاق می افتاد این بود که در نهایت همه ما حق بیمه کمتری پرداخت می کردیم. مثلا شاید من 0.7x در ماه می پرداختم. در اینجا در نهایت به نفع من شد، در حقیقت کسانی که ماشینشون تصادف نکرده با پرداخت حق بیمه بیشتر باعث شدند من پول بیشتری دریافت کنم. بیمه اتومبیل اصلا چیز مهمی نیست ولی بیمه درمانی چیزیه که ایالات متحده در اون به "گه" فرو رفته. سی ان ان یکی دو ماه پیش گزارشی پخش کرد که نشون میداد بیمه ها هزینه های بیمارستانی زیر صد هزار دلار رو بدون هیچ بحثی می پردازند. بیمارستانهای بی همه چیز هم سو استفاده می کنند و هزینه ای که در نهایت مثلا 10000 ذلار بوده رو به هشتاد هزار دلار میرسونند و گزارش می کنند. خوب بیمه که در راه خدا کار نمیکنه. وقتی این هزینه های سنگین رو می پردازه حق بیمه (پریمیوم) همه ما بالاتر می ره. اگر این سیستم بیمه درمانی درست بشه (که اوباما قدم اول رو برداشته یا 22 تا امصایی که پاش انداخت!) شاید پزیمیومی که پرداخت می کنیم نصف بشه.
    در کل باهات موافقم که اصلا مقایسه خدمات اداری و الکترونیکی در ایالات متحده و ایران خنده داره و متاسفانه ایران با خیانت آخوندها و سپاه در گه فرو رفته.

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.