۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

گزارش کار


خوب دایی من در مسافرتش گاو افتاد و نتوانست بیاید. کسی که قرار بود بجای او در بیمارستان کار کند دبه در آورد و او مجبور شد مسافرتش را دو ماه عقب بیاندازد. من هم یک هفته مرخصی خودم را کنسل کردم و فقط دوشنبه و سه شنبه را مرخصی گرفتم چون مقدار مرخصی های جمع شده من زیاد شده است و بخش نیروی انسانی به من گفته است که اگر مرخصی نگیرم سرریز می شود و دیگر آنها نمی توانند آن را برای من نگه دارند. حالا دوشنبه و سه شنبه را هم باید به ماهیگیری بروم و یک جوری سر خودم را گرم کنم.

امروز صبح باطری ماشینم را عوض کردم چون قدیمی شده بود و وقتی که دو روز با موتورم می رفتم سر کار روز سوم دیگر ماشینم استارت نمیزد و برای روشن کردنش مکافات داشتم. در امریکا مغازه هایی هست به نام کریگن که هر وسیله ای از ماشین را که بخواهید می توانید در آنجا بخرید. امروز صبح وقتی باطری ماشین را خریدم و همان جا عوض کردم دیدم که یک ماشینی در آنجا خراب شده است و چند نفر دارند با آن سر و کله می زنند. خلاصه من هم خودم را قاطی آنها کردم و بعد از دو ساعت آن ماشین را راه انداختیم. راستی بالاخره موتور قایقم را هم روشن کردم. توی کاربراتورش آب رفته بود و مجبور شدم که آن را باز کنم و تمیزش کنم. اینجا وقتی باران شدید می آید آب به تمامی سوراخ و سنبه ها نفوذ می کند.

همخانه من از زمانی که مغازه اش را از دست داده است و خانه نشین شده است کمی مشاعرش را هم از دست داده است. من هم اگر جای او بودم چنین می شدم چون دیگر نمیتواند قسط خانه اش را بدهد و احتمالا یک یا دو ماه دیگر بانک آن را مصادره می کند. مشکل اینجا است که چندین سال پیش و قبل از اینکه طلاق بگیرد خانه یک میلیون و نیم دلاری خود را ریفایننس کرده بود و شوهرش بعد از طلاق آن پول را در قبال سهم خود از خانه برداشته است. حال قیمت خانه هفتصد هزار دلار است و او همین مقدار به بانک بدهکار است بعلاوه ماهی سه هزار و پانصد دلار بابت قسط خانه که واقعا برای او زیاد است. البته من هزار دلار برای اجاره اطاقم می دهم ولی او نمی تواند دو هزار و پانصد دلار دیگر را پرداخت کند.

من هم تصمیم خودم را گرفته ام که یک خانه بخرم چون هم قسط آن حدود پانصد دلار خواهد شد و هم در مالیاتی که پرداخت می کنم به من تخفیف تعلق می گیرد. فعلا برای یک خانه فرم پیشنهاد و یا مزایده را پر کرده ام که اگر قبول شوم تا دو ماه دیگر می توانم به آنجا اسباب کشی کنم. یک خانه سه خوابه است که یک حیاط کوچک هم دارد. طیقه همکف گاراژ و یک کارگاه کوچک است و در طبقه بالا پذیرایی و آشپزخانه و در کنار هال به یک نیم طبقه پله می خورد که دو تا از اطاق خوابهای آن هم در بالای گاراژ و کارگاه است. خانه مال شصت سال پیش است ولی آشپزخانه و سقف و کفپوشهای آن چند سال پیش تعویض شده است. البته من باید ماشین لباسشویی و خشک کن و یخچال را خودم بخرم و نصب کنم. قیمتی که من پیشنهاد دادم صد و بیست و پنج هزار دلار است که فعلا بالاترین آفر است و امیدوارم که برنده شوم. خانه در اختیار بانک و فورکلوژر است و صاحب قبلی, آن را رها کرده و رفته است.عکس نمای روبروی خانه را برایتان گذاشته ام.

فقط بدی این خانه جدید این است که دوران تنبلی من هم به پایان می رسد چون هم باید روزی یک ساعت برای رسیدن به کار رانندگی کنم و هم اینکه باید هر هفته کارهای خانه را انجام دهم و چمن ها را کوتاه کنم و درختان را هرس کنم. خوشبختانه اگر مادرم بیاید می تواند به من در سر و سامان دادن آنجا کمک کند. من با وسایلی که الآن دارم فقط می توانم یکی از اطاقها را پر کنم و در آن زندگی کنم و در بقیه خانه باید گل کوچک کاشت و فوتبال بازی کرد. ولی کارگاه آن جان می دهد برای اینکه یک میز پینگ پنگ و یا فوتبال دستی در آن بگذارم تا اگر زمانی کسی به خانه من آمد مستقیما او را به زیرزمین برده و با او پینگ پنگ بازی کنم. شاید هم همان میز بزرگ کارگاه را تبدیل کردم به میز پینگ پنگ. خلاصه خودم یک کاریش می کنم شما نگران این موضوع نباشید.

فردا باید هفت هزار دلار چک بنویسم و بفرستم برای اداره مالیات فدرال و استیت. البته فهمیدم که چرا اینقدر برایم مالیات می آید و دیروز به قسمت نیروی انسانی شرکت رفتم و آن را اصلاح کردم. با این اصلاح حدود ماهی ششصد دلار در ماه از دریافتی من کم می شود ولی در عوض در آخر سال یکهو با یک عدد گنده مالیات سورپرایز نمی شوم و حساب و کتابهایم به هم نمی ریزد. اینطوری خیلی بد است چون شما فکر می کنید که مثلا ده هزار دلار پس اندار کرده اید ولی در واقع سه هزار دلار پس انداز کرده اید و خودتان خبر ندارید و باید هفت هزار دلار مابقی آن را آخر سال پرداخت کنید. حالا با کم شدن این هفت هزار دلار از حسابم مجبورم بجای پرداخت بیست درصد پول پیش برای خانه فقط ده درصد بپردازم که خوب قسط ماهیانه آن بالاتر می شود. حدود پنج هزار دلار هم نقل و انتقالات و بازرسی و این چرت و پرتها می شود. بنابراین مجبورم قایق بزرگم را بفروشم تا بتوانم یخچال و ماشین لباسشویی بخرم.

دیروز داشتم از خیابان کناری رد می شدم که دیدم یکی از همسایه های اعیان یک دست مبل کامل و یک تخت را گذاشته است دم در خانه. حیف که هنوز جا ندارم اگر نه زود می پریدم و یک کامیونت اجاره می کردم و آنها را بار می زدم. اتفاقا ماشین را هم نگه داشتم و رفتم پایین و مبل ها را بازرسی کردم. بعد دیدم که یک آقایی که احتمالا صاحب آن خانه بود دارد از پنجره به من نگاه می کند. من هم شروع کردم به تمیز کردن کفشهایم که مثلا من برای این از ماشین پیاده شده ام که کفشهایم را تمیز کنم! احتمالا من باید ماشینم را عوض کنم و به جایش یک وانت بخرم که این کارهایم با ماشینم همخوانی داشته باشد.

فردا صیح می خواهم با قایق کوچک به ماهیگیری بروم و ببینم که آیا می توانم چیزی صید کنم یا نه. اگر ماهی گرفتم عکسش را برای شما ارسال می کنم. بهرحال از خانه ماندن خیلی بهتر است چون هم یک تفریح است و هم اینکه از دست همخوانه قاطی کرده که یک بند حرف می زند خلاص می شوم. تمام دوست پسرهایش هم فعلا از دست او فراری هستند چون می ترسند که آویزان آنها شود و برایشان مشکلات مالی به همراه بیاورد. من هم همش نصیحتش می کنم و می گویم که قبل از اینکه با آنها روابط دیپلماتیک برقرار کنی پولش را پیش پیش بگیر که بعدا از دستت فرار نکنند. بیچاره هر شب می گوید که فلانی قرار است بهم کمک کند و فلانی هم پس از اینکه خرش از پل گذشت تا مدتی ناپدید می شود تا دوباره فیلش یاد هندوستان کند. می گوید آخر من چون خودم روابط دیپلماتیک را دوست دارم با آنها دوست هستم. من هم میگویم بابا اینقدر ساده نباش. یک ذره ناز کن و آنها را پشت در بسته نگهدار که سر کیسه را شل کنند اگرنه هرچیزی که مجانی باشد کسی قدرش را نمی داند! او هم سرش را تکان می دهد و می گوید آره راست می گویی! اصولا من استعداد خوبی در شغل مدیر برنامه دیپلماتیک دارم و نمی دانم چه شد که شغلم چیز دیگری شد.

خوب من دیگر بخوابم که صبح زود همه ماهی ها دهانشان را باز کرده اند و منتظرم هستند تا من بروم و آنها را بگیرم.


۱۸ نظر:

  1. نکنید این کا ر ها را ایرانیان عزیز.به مبل اضافه همسایه نگاه بد نکنید.
    منو یاد عمو جانم انداختید که می گه تو فروشگاهای امریکا گردو ی اعلا قیمتش خیلی ارزونه. ولی ما حال می کنیم وارد حیاط اداره پلیس شیم تند تند گردوهای درختشو جمع کنیم فسنجون بزنیم تو رگ.
    آخه این چه حالی داره؟
    شوشو

    پاسخحذف
  2. exellent
    buddy
    i really enjoy that you want take furniture of nighbor that really cool
    you know kindof behaviar just can find in iranian poeple but that is cute
    at last that was perfect post in this kind of post when you talk about your personal life
    i think i amnear to you and U.S.A

    پاسخحذف
  3. vaghan ba 500 ta usa mishe khooneh khardi, inja ghesta khaily balatar az in harfast, albateh khooneh ham khaily geroon tareh

    پاسخحذف
  4. aza.joon
    اصولا من استعداد خوبی در شغل مدیر برنامه دیپلماتیک دارم و نمی دانم چه شد که شغلم چیز دیگری شد.

    =)))

    پاسخحذف
  5. سلام
    خيلي جالب مي نويسي هر چند در صحبت هايت هيچ برنامه بلند مدتي براي زندگي ديده نمي شود ولي خوب يك جورائي قضيه پيچيده زندگي را ساده مي كني ، اگر ما هم مي تونستيم بهمين سادگي در باره زندگيمون فكر كنيم ، خيلي از مشكلات اصلا پيش نمي اومد .نه اينكه زندگي خيلي پيچيده باشه و يا هر روز ما آپولو هوا كنيم فقط با ديد فلسفي به زندگي تحملمون رو كم مي كنيم ،
    برات آرزوي موفقيت مي كنم

    پاسخحذف
  6. خیلی نوشتنتو دوست دارم. این 100 بار. یا همسرتون نمیدونست از زندگی چی میخواد یا شما خیلی عوض شدین...

    پاسخحذف
  7. با سلام.
    این مطلبت را هم مثل بقیه خواندم و تقریبا لذت بردم!!! گفتم تقریبا ، چون فکر می کنم که کمی نوشته هات با نوشته های اوایل ، فرق کرده و گاهی پراکنده می نویسی!!! اما به هر حال ، خوب است . هم سرگرم کننده است و هم دیدگاهی از زندگی در امریکا به ما می دهد.
    در مورد ماهیگیری نوشته بودی که کم ماهی به قلابت می افتد و البته در جایی هم به نوع قلابت اشاره کرده بودی و حتی یک بار عکس و فیلمی هم از یک ماهی صید شده گذاشته بودی. باید بگویم که به عنوان یک شمالی (گیلانی) عاشق ماهیگیری ، باید نوع ماهیگیری خودت را عوض کنی!!! شما بجای قلابی را استفاده می کنی که ما گیلانی ها ، از آن برای صید ماهی های تهاجمی و شکاری (اردک ماهی) استفاده می کنیم!!! این نوع ماهی صیدش بسیار جالب است ، اما صید کردنش هم کمی دشوار است!!! به جای آن از قلاب های معمولی که طعمه (کرم ، رش ، خمیر نان ، جیگر و روده مرغ و ...) روی آن نصب می کنند ، استفاده کن!!! در حقیقت الان داری از قلابی استفاده می کنی که فقط اردک ماهی ها ، دنبال آن می روند !!! تازه اگر بعد از پرتاب به آب ، با قرقره ات ، آن را جمع کنی و قلاب سه پره ات ، توی آب ، حرکت سریع داشته باشد!!! در حالی که اکثر ماهی ها ، دنبال طعمه برای سیر کردن شکمشان هستند و کمتر به فکر شکار ماهی های کوچک دیگر هستند!!!
    مطلب دیگر اینکه ، اگر من جای شما بودم ، دنبال یک خانه با وسعت کمتری می گشتم!!! به نظرم نگهداری آن راحت تر است . هزینه خرید کمتری را می پردازی . در دراز مدت ، ضرر کمتری می کنی!!! (شنیدم که در امریکا ، برخلاف ایران ، خرید خانه جزء سرمایه گذاری محسوب نمی شود و اصلا تعداد زیاد خانه و قیمتهای پایین رونده متوالی آن ، باعث بحران اقتصادی اخیر شده است!!!) پس بهتر است که سرمایه کمتری را در این راه هزینه کنی!!! ضمن اینکه خانه بزرگ ، ممکن است وسوسه خرید هلی کوپتر و جت بوئینگ و ... را در شما بیشتر کند!!!!!!!! (شوخی کردم!)
    این پیشنهادها را دادم تا در موردش مطلبی بنویسی و امثال من ، بهتر روابط اقتصادی و اجتماعی در امریکا را درک کنیم!!!
    مطلب دیگری که اینجا برایتان می نویسم ، این است که در نمایه ای که برای عنوان نظردهنده ، از نام و ایمیل استفاده می کند ، وقتی که آدرس ایمیلم را می نویسم ، ارور می دهد که از کارکتر اشتباه استفاده شده و قابل قبول نیست!!! به همین منظور من اکثرا به عنوان ناشناس ، نظر می دهم.
    آدرس ایمیل من : m_khoshsima2002@yahoo.com است و نمی دانم کدام کارکتر ، مورد قبول نیست؟!!!
    با تشکر
    محمد

    پاسخحذف
  8. سلام جیگر خوبی .
    آرش باورت نمیشه چقدر موفقیتهای تو تو روحیه من تاثیر میذاره . منم واسه لاتاری ثبت نام کردم و همش تو این فکرم اگه برنده شدم و رفتم آمریکا چی میشه چیکار کنم واسه همین وقتی میبینم تو داری پیشرفت میکنی روحیه بالا میره . خلاصه آرش جان یه 8 ماهیه که من دارم با تو زندگی میکنم . امیدوارم تو آمریکا جای بیل گیتس رو بگیری.
    _____بهنود_____

    پاسخحذف
  9. آرش نمیشه تو این اکواریومت این تمساحه(کروکودیل یا هر چی که هست) هم بتونه بخوره؟من طعمه روگذاشتم تو دهنش لب نزد.

    پاسخحذف
  10. این دوربین رو یه چرخش بده دلمون پوسید اینقدر پشت حیاط رو دیدیم زاویه دیگه بزار

    پاسخحذف
  11. aza.joon

    arash mitooni bara bloget chat room bezari ba in tool :

    http://farsichat.com/tools/chat/free-voice-video-chat.html

    ;)

    پاسخحذف
  12. آرش جون قربون دستت اين دوربين ات رو لطف كن بگذار تو اتاق خواب همخانه يه كم تنوع بشه!!!!!!!!!!!!

    پاسخحذف
  13. هرکی این کامنت بالایی رو نوشته کارش درسته

    پاسخحذف
  14. هرکی این کامنت بالایی رو نوشته کارش درسته

    پاسخحذف
  15. با سلام
    می دونستی که در این نوشته ات ، به یک سئوال دیرینه که در ذهن من نقش بسته بود ، تلنگر زده و من را بیشتر از پیش ، با گذشته خودم بیگانه کردی؟!!!
    سالها پیش در دوران دبیرستان ، در کتاب دینی ، مطلبی از شهید مطهری در خصوص زنان و مردان نوشته شده بود : اکثر قریب به اتفاق مردان ، تنها برای ارضاء شهوت و میل جنسی ، روی به ازدواج می آورند (که چون خودم مرد بودم ، کاملا برایم قابل درک و پذیرش بود!!!) ولی زنان ، بیشتر برای کسب محبت ( و نه برای میل جنسی!!!) به ازدواج روی می آورند!!!
    این مطلب از همان زمان تا حالا که 39 سالمه ، در ذهن من نقش بسته است. برای همین هرگز نمی توانم زنان خیابانی را و انگیزه اصلی آنان را درک کنم!!!
    در نوشته ات ، از قول زن همخانه ات ،نوشتی که گفت : چون خودم به روابط جنسی (دیپلماتیک) علاقمندم ، با مردهای دیگر ، می لولم!!! حقیقتا برای من بسیار جالب و حیران کننده بود که یک زن حاضر شود ، برای یک مرد غریبه ، چنین اعترافی کند!!!
    چون حتی زنان خیابانی در ایران که من تا کنون در موردشان شنیده ام ، تنها مشکلات مالی و خانوادگی (انتقام از همسر !!!) را ، تنها دلایل ارتکاب این عمل خود عنوان می کنند!!!!؟؟؟؟؟
    با تشکر
    m_khoshsima2002@yahoo.com

    پاسخحذف
  16. راستش من از طریق مهاجر سرا با این سایت آشنا شدم.
    از شما هم تشکر میکنم که واقعا" اطلاعات جالبی رو در مورد زندگی در آمریکا رو در اختیار دوستان قرار دادین.
    به هر حال .........
    دستتون درد نکنه........

    پاسخحذف
  17. محمد آقا، من یک زنم و هر که گفته زنها میل جنسی ندارند بیجا گفته، شما هم اشتباه تو مغزت مونده. تو فرهنگ بیمار ما ایرانی ها زن رو اینقدر ذلیل تربیت می کنند که اینقدر برای خودش ارزش قایل نیست که گاهی حتی تا آخر عمر میل جنسی خودش رو پنهان می کنه، حتی گاهی خودش هم به خودش همین دروغ رو می گه و با این دروغ میمیره. درعوض به ما یاد می دن که از مردها محبت گدایی کنیم. ما عاشق بشیم و در عوض رفتار متقابلی که از اون انتظار داریم مجبور شیم تنمون رو بدیم. اینقدر پست و حقیره که حالم به هم می خوره بگم. واقعا به سلامت روان اون کسی که می گه "من چون رابطه رو دوست دارم رابطه دارم"، حسرت می خورم.

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.