۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

لیزیک چشم و غذای ببو

بالاخره برای لیزیک چشمم از دکتر وقت گرفتم. البته این دفعه فقط چشمم را آزمایش می کند که ببینم به درد این کار می خورد یا خیر و احتمالا بعدش برای عمل لیزیک به من وقت می دهد. فکر کنم از اوایل دوران راهنمایی بود که متوجه ضعیف بودن بینایی خود شدم و از آن زمان تا به حال عینک از چشمانم جدا نشده است. البته در این سالیان دراز به آن عادت کرده ام ولی از طرف دیگر داشتن عینک مشکلاتی را به همراه دارد که دیگر از آن خسته شده ام. مثلا وقتی که آدم به استخر می رود درست و حسابی هیچ جایی را نمی بیند. حالا زمانی که ایران بودم نیازی به دیدن اطراف وجود نداشت ولی در امریکا وقتی آدم به استخر می رود ممکن است که به قوه بینایی خودش بدجوری نیاز پیدا کند. یا مثلا وقتی به شهربازی می روم و سوار این قطارهای هوایی می شوم که در هوا معلق می شوند مجبورم عینک خودم را در بیاورم و دیگر هیچ چیزی را درست و حسابی نمی بینم. یا حتی وقتی که در خانه دوش می گیرم نمی توانم وان حمام را خوب تمیز کنم چون عینک به چشمم نیست و همه چیز را کدر می بینم. به هر حال وقت آن رسیده است که به چشم و چال خودم برسم چون گمان کنم که نمره چشمم از شماره عینکنم ضعیف تر باشد و هنوز در این پنج سالی که به امریکا آمده ام به چشم پزشکی نرفته ام. یک حساب بانکی هم دارم که حدود سه هزار و پانصد دلار در آن تل انبار شده است و فقط می توانم آن را در راه پزشکی خرج کنم. احتمالا اگر کمی روی آن مبلغ بگذارم برای عمل چشم من افاقه می کند. یک روش جدید آمده است که به صورت موجی قرنیه چشم را اصلاح می کند و در ویدیوهایی که در موردش دیدم نشان می داد که مثلا در شب وقتی نور چراغ کامیون به چشم آدم می خورد پخش نمی شود و دید آدم را کور نمی کند. به هرحال تکنولوژی دارد پیشرف می کند و آدم باید تا جایی که می شود از آن استفاده کند. فقط حیف که هنوز نمی توانند دوربین در چشم آدم کار بگذارند اگرنه سفارش می دادم که یک لنز با چند برابر بزرگنمایی در چشمم کار بگذارند تا هر زمانی که نیاز باشد بر روی سوژه مورد نظرتمرکز کنم و تصویر آن را چند برابر بزرگ تر ببینم. البته یک گزینه کوچک نمایی هم بد نیست چون بعضی وقت ها آدم در امریکا هیکل های گنده و نخراشیده ای را می بیند که برای اینکه در تصویر چشممان جا بگیرند باید آن را چند برابر کوچک کنیم.

اگر از حال ببو بپرسید او هم خوب است و ملالی ندارد جز دوری شما. این ببوی من یک پدر سوخته ای است که دومی ندارد و در همین ده روزی که پیش من است یاد گرفته است که چگونه دل من را برباید و هر کاری را که دوست دارد انجام دهد. به نظر می آید که خیلی از نظر عاطفی به من وابسته شده است و شب ها هر چند ساعت یک بار من را از خواب بیدار می کند تا او را ناز کنم. ولی بعضی وقت ها هم اصلا دوست ندارد که او را ناز کنم مخصوصا زمانی که در بالای پشتی مبل  خودش را قمبل می کند و به گنجشک هایی که در پشت پنجره اطاق جولان می دهند زل می زند. آن وفت اگر سرش را ناز کنم دنده عقب می رود تا خودش را از دست من رها کند و من هم ویرم می گیرد که هر طوری که شده است او را گیر بیاورم و فشار دهم و اینطوری فرار و تعقیب در خانه آغاز می شود. یک بار که خیلی از دست من عاصی شده بود و در یک گوشه گیر افتاده بود یک وق گنده سر داد که مثلا من از او بترسم. من هم سرم را به کله او نزدیک کردم و یک نعره غول آسا کشیدم که موهای سرش سیخ شد و چشمانش را از ترس بست. این کار را کردم که حساب کار دستش بیاید که اگر من غرش نمی کنم به دلیل این نیست که بلد نیستم! البته ده دقیقه بعد خودش دوباره می آید و کله اش را به دستم می مالد که نازش کنم و من هم دوباره قربان و صدقه اش می روم. روزهای اول خیلی با یکدیگر رودربایستی داشتیم ولی الآن دیگر یخمان آب شده است و رویمان هم به یکدیگر باز شده است. شب ها می آید و در یک گوشه تخت من می خوابد ولی من اغلب متوجه حضور او نمی شوم و او را در زمان تغییر جهت خواب به اطراف شوت می کنم و از صدای وق زدن او متوجه می شوم که ظاهرا تا قبل از شنیدن این صدا همین اطراف خوابیده بوده است. مشکل دیگری که با او دارم این است که خیلی در خوردن غذا ناز می کند. دیروز یک کنسرو ماهی باز کردم و مقداری برایش در یک بشقاب کوچک ریختم و جلویش گذاشتم ولی کمی بو کرد و سپس کونش را به سمت من برگرداند. من هم گفتم به درک که نمی خوری و خودم همه کنسرو را خوردم و کلی هم ملچ و ملوچ کردم تا اشتهایش باز شود ولی افاقه نکرد و اصلا لب به آن ماهی نزد. در ضمن بشقاب غذایش هم باید کاملا تمیز باشد اگرنه اصلا به سمت آن هم نمی رود. دیگر در زندگی نوکری نکرده بودم که آن را هم دارم تجربه می کنم. ولی آنقدر پدرسوخته و قمبلی است که آدم از سرویس دادن به او لذت می برد.

چند روز پیش رفته بودم خرید و یک کالباس خیلی خوشمزه و گران برای خودم خریدم که لایش پسته و سبزیجات دارد و در آنجا یک مرتبه به یاد ببو افتادم و به خودم گفتم که یک کالباس معمولی را هم برای او بخرم که بعضی وقت ها یک تنوعی در غذایش ایجاد شود. به آن کالباس که اصلا لب نزد ولی کالباس گرانی که برای خودم خریده بودم را خورد و از آن خوشش آمد. حالا من خودم آن کالباس ارزان را می خورم و آن کالباس خوشمزه را برای او نگه داشتم. یک بسته خوراکی هم برای او خریده بودم که در قسمت وسایل گربه فروشی فروشگاه بود و بر روی پاکت آن نوشته بود که تمام گربه ها عاشق آن هستند و نمی توانند در برابر خوردن آن از خودشان مقاومت نشان بدهند. ولی وقتی یک دانه از آن گردالی ها را از پاکت در آوردم و جلوی دماغ ببو گرفتم و گفتم بخور قربونت بشم چنان نگاهی به من انداخت که انگار بگوید آخر تو خجالت نمی کشی با این هیکل گنده ات این آشغال ها را برای من می آوری که بخورم! و بعد هم پشت چشم نازک کرد و سرش را به یک سمت دیگر برگرداند. حالا من هم آن را یواشکی قاطی غذایش می کنم که لااقل بخورد و حرام نشود و این دفعه دیدم که لطف کرد و چند تا از آنها را هم همراه با غذایش خورد. بیچاره گربه هایی که من در ایران داشتم اگر پوست خربزه هم در جلویشان می انداختم روی هوا می قاپیدند و سر خوردن آن با دیگر گربه های محله دعوا می کردند. کالباس که دیگر یکی از آرزوهای آنها بود و من هر زمانی که یک تکه کالباس گیر می آوردم و به آنها می دادم در مقابل من سجده شکرگزاری به جای می آوردند.

من باید بروم چون کار دارم.

۲۳ نظر:

  1. خیلی دوست دارم کامنت بذارم اما حالشو ندارم
    ممنونم که هنوز برای خودت داری می نویسی

    پاسخحذف
  2. سلام

    خوش بحال پیشی خانم که دوست به این مهربونی و باگذشتی پیدا کرده .

    دستتون درد نکنه :)

    پاسخحذف
  3. اي ببو لوس كن!! يعني چه كالباس بده رو خودم خوردم كالباس خوبه رو دادم اون خورد!! مي خوام نخوره صد سااال... دالابه اش كوچيك ميشه كه بشه! اينجوري بخواي رو سرت سوار شه ديگه هيچي مگه دو روز ديگه از پسش بر مياي؟ دو روز ديگه دوست پسرشو مياره جلوي روت و بله! از ما گفتن بود ديگه خود داني 

    پاسخحذف
  4. Hi Arash
    My friend I am a MD,(from Iran) do not do the lasik ....continue with ur eye-glasses...it is not good( the ophthalmologist wont tell u, obviousely)
    bye

    پاسخحذف
  5. من ليزيك كردم .حدود 7-8 سال پيش .خيلي هم راضي هستم .خيليا رو هم مي شناسم .كه اونا هم ليزيك كردند و راضي هستند .سيما -تهران

    پاسخحذف
  6. آرش برای پیشیت برو از کاسکو غذا بخر.در ضمن گربه باید هم غذای خشک بخوره هم تر
    غذا خشکش مثل بیسگوییت هست که بسته های بزرگشو از کاسکو ارزون می تونی بخری و براش بریزی تو بشقابش در طول روز مثل اسنک کم کم میخوره
    غذای تر هم باید گنسرو مخصوص گربه بخری که مرغ و ماهی و ترکی داره هر کدومو بیشتر دوست داره باید بسته به وزن گربه بهش هر روز غذا بدی
    تن ماهی آدمها رو هم بهش نده چون ناز و ادا دارند این گربه های اینجا میخوره مریض میشه یا انگل میگیره!

    پاسخحذف
  7. سلام
    اگه لیزیک کنید خیلی راحت میشید . من هم لیزیک کردم ولی مدل قدیمی شو . الان هم هیچ مشکلی ندارم و پیشنهاد میکن که هر دو چشم رو تو یک روز لیزیک کنید

    موفق باشید
    بارانن

    پاسخحذف
  8. سال پیش عزم و جزم کردم برم عمل لیزیک یکی پشیمونم کردکه مشکلات داره

    دلیلش هم این بود که همه دکترایی که خودشون عمل میکنن عینکی هستند اگر چیز خوبی بود اول چشم خودشونو عمل میکردند

    یکمی دقت کردم دیدم راس میگه همشون عینکی هستند :دی

    پاسخحذف
  9. سلام
    ببوگلابی ات هم مثل خودته !!!
    اصلا کلا در و تخته باید به هم بیاااااان !!!
    با اون گربه قمبل کن لوست !
    درباره لیزیک خیلی ها انجام دادن و راصی بودن انجام بده بد نیست.
    در ضمن یکم گربه داری یاد بگیر

    پاسخحذف
  10. از طرف من به ببو بگو:"بيچاره!اگه تو ايران بودي تا حالا از گشنگي مرده بودي بااين ... گشادت!
    باورت نمي شه ديروز خواب و بيدار بودم كه ديدم يك چيز گنده در حاليكه چيزهاي سفيد دور دهنشه داره از اين طرف به اون طرف خونمون مي ره!ترسيدم و پريدم و ديدم گربه ناقلا يكي از كفترهاي همسايه رو كه سر ظهر هميشه چرت مي زنن رو به دهن گرفته و داره مي ره و خلاصه پر كندن و ..."
    مطمئن هستم گربه هاي اونجا هم بالاخص اگه گربه جنابعالي باشن از وضعيت بد اقتصادي در امانند!
    سال قبل فصل بهاربود(جات خالي نباشه):
    نشسته بودم كه ديدم صداي ميو ميو مياد وقتي پريدم تو حياط خلوتمون ديدم يه گربه نرهاي يك گربه مادهاي رو كار گرفته بود و دبكن!
    منم كه حرصم گرفته بود يه چوب برداشتم و خيال كردم كه طرف رو ول مي كنه غافل از اينكه اين گربه يك گربه ايرانيه.چه ميو ميويي راه انداخته بودن لامصبا!رفتم طرفشون باورت نمي شه كه گربه نره اونقدر حواسش به كردن بود كه انگار منو اصلا نمي ديد(احتمالا اونم به ليزيك احتياج داشته)
    خلاصه اونه پريدن بالاي خرپشته يكي از همسايه ها و جلوي چشمان حصرت زده من كارشون رو انجام دادن و رفتن پي كار و زندگيشون.
    چقدر دلم مي خواست ببوي تو اونجا بود ببينم چه اتفاقي براش مي افته!
    آرش جان:
    مطالب بالا رو به شوخي و طنز گفتم و قصدم توهين به كسي نبوده ونيست!خواهشن كسي دور برنداره وكس شعر تحويل من و آرش نده)
    قبلا از همكاري شما متشكرم!
    يك معلم بي چاك و دهن:)

    پاسخحذف
  11. راستش همهاين حرفها رو زدم كه به ببو بگي قدر زندگي گربه ايش رو تو آمريكا بدون و اينكه اگه خداي ناكرده تو ايران بود احتمالا يه گربه لاشي شده بود!البته يادم نمياد كهجايي گفته باشي ببو مرده يا زنه!
    هون قبليه:)

    پاسخحذف
  12. این مطلب خیلی خیلی خیلی خیلی باحال بود......

    پاسخحذف
  13. واقعا هر چه بنویسی در ایران ،خوندن داره.

    پاسخحذف
  14. آرش قبلا میگفتی میخوای سر خر رو کج کنی و به ایران یه سری بزنی .
    باورکن تو تو ایران انقدر هوادار داری که تو هر شهری بری یه ملت میان استقبالت .

    پاسخحذف
  15. سلام ارش
    شاید باورت نشه ولی انقدر وضع گربه ها اینجا خرابه که که من هر موقع نون بربری میگرم وقتی یه تیکه برای گربه ها پرت میکنم رو هوا نون رو میزنن.. تو ایران هم هم گربه ها بدبختن هم ادما..

    پاسخحذف
  16. سلام
    مطلب جدیدت کو؟

    پاسخحذف
  17. عرض ارادت و ادب خدمت شما نویسنده گرامی که من شب ها تا یک پست از این وبلاگ را نخوانم خوابم نمی برد !

    پاسخحذف
  18. بنظر شخصیتت شبیه " رت باتلر" در فیلم بربادرفته است... منو یاد اون میندازی.....

    پاسخحذف
  19. نیما

    الآن که ایران نیستید از شر یه شعار شمالی که در ورزشگاه ها گفته میشه هم درآمانید.

    متن شعار:
    per rous maar kous

    پاسخحذف
  20. اینقد این ببو رو اذیت نکن.آخه چه کاریه وقتی وق میکنه براش غرش کردی.ببو واقعا ببوست اگه گربه من بود و این کارو میکردم حمله میکرد....اون وسایل اموزش توالت فرنگی هم همون طور که گفتم جواب میده اگه مستمر اموزش رو ادامه بدی.گربه منم مثل ببو روی دو تا پا وایمیسه و به اطراف زل میزنه

    پاسخحذف
  21. راستی پیشی که وق نمیکنه میو میکنه

    پاسخحذف
  22. ببو را به خردن غذاهای ایرانی از جمله دیزی عادت بده
    توی یک رستوران چند سال پیش نشسته بودیم منم دندون درد داشتم فقط کوبیده می تونیستم بخورم دوستان همه هرکی یک نوع کباب گرفته بود یک گربه خیلی لاغر تشیف آوردند و من هم یک مقدار کوبیده جلوش گذاشتم یک نگاهی کرد و جلو عقب یک حرکت کشش لب نزد ولی بچه ها کباب برگ و جچوجه میزاشتن جلوش می خورد متوجه شدیم ایشون رژیم دارند و کلا آشغال نمی خورند
    یک ضرب المثل جدید چینی میگه اگر می خوای ببینی کباب یک رستوران خوبه اون و جلوی گربش بزار

    من به گربه هام نونم می دادم می خوردند البته بقمه میکردم بادست بهشون می دادم انقدر خوشحال میشدند توی روحیشون کلی تاثیر داشت

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.