۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

شرایط بد اقتصادی در امریکا

من هر چیزی که در مورد مشکلات اقتصادی امریکا می دانم همان چیزهایی است که از اخبار می شنوم و یا دیگران می گویند اگرنه دروغ چرا من خودم اصلا هیچ مشکلی در اقتصاد احساس نکردم. شاید به خاطر این باشد که الآن من از قشر مرفه بی درد هستم و مشکل اقتصادی بر من اثری نداشته است. تازه مشکل اقتصادی امریکا شرایط بهتری را هم برای من فراهم کرده است  چون قیمت خانه ها به شدت پایین آمد و حتی من هم که در هفت آسمان یک ستاره نداشتم توانستم که یک خانه بخرم. من فکر می کنم که همه چیز فقط به داشتن یک شغل بستگی دارد و اگر یک نفر در امریکا کار داشته باشد شرایط اقتصادی برایش خوب است اگرنه حتی در اوج شکوفایی اقتصاد امریکا هم اگر کسی بی کار باشد شرایط بهتری از شرایط فعلی نخواهد داشت. البته من کسادی اقتصاد امریکا را توانستم در زندگی اطرافیان خودم احساس کنم مثلا همخانه سابق من یک مغازه داشت که در آن تنبان زنانه و شرت و کرست و موی مصنوعی و لباس های هالوین و بالمشکه و این جور چیزها می فروخت ولی کم کم مشتریانش به شدت کم شدند چون مردم پول اضافی برای خرید و یا اجاره این جور چیزها نداشتند و او دیگر نتوانست اجاره مغازه خودش را هم در بیاورد و آنجا را از دست داد و چون درآمدی نداشت نتوانست اقساط خانه اش را بپردازد و حالا خانه اش را هم دارد از دست می دهد. از طرف دیگر قیمت خانه اش هم از یک میلیون و پانصد هزار دلار به پانصد هزار دلار افت کرده است و او تقریبا همین مقدار به بانک بدهکار است. یعنی اینکه دیگر باید کف بزند و از دار دنیا چیزی برایش باقی نمی ماند و ممکن است که حتی بی خانمان شود. یکی از دوستانم هم که در سنفرانسیسکو زندگی می کند به خاطر شرایط بد اقتصادی کار خودش را از دست داد. او چهل سال است که در امریکا زندگی می کند و خانمش هم امریکایی است ولی با این حال شرایط بسیار دشواری را در چند سال گذشته سپری کردند. تنها شانسی که آوردند این بود که خانمش کارش را از دست نداد. یکی دیگر از دوستانم هم مهندس راه و ساختمان است و او از بچگی در امریکا بزرگ شده است و بیست و پنج سال سابقه کار در امریکا را دارد ولی شرکتی که او در آن کار می کرد ورشکست شده است و الآن حدود یک سال است که او در به در دارد به دنبال کار می گردد و هنوز نتوانسته است کاری پیدا کند. او یک خانه در لاس وگاس داشت که آن را از دست داد و الآن دیگر پس اندازش هم دارد تمام می شود. با اینکه خانمش که فنلاندی است کار می کند ولی چون بچه دارند مخارجشان نمی گذرد و مجبور شدند که پس انداز خودشان را خرج کنند. چند وقت پیش به من می گفت که اگر نتواند کاری پیدا کند دیگر از عهده پرداخت اجاره خانه شان هم بر نخواهند آمد و باید از این ایالت به یک جای ارزان تری کوچ کنند. دوست امریکایی دیگرم که در واقع معلم گیتارم بود نیز به خاطر کم شدن شاگردانش مجبور شد که اطاقش را تحویل بدهد و شب ها در همان استودیوی خود بخوابد و آن طوری که من خبر دارم دیگر حتی نمی تواند هزینه اجاره استودیو و مخارج ماهیانه خودش را هم در بیاورد.

بقیه دوستانم که همکار من هستند وضعشان بد نیست چون کار دارند و از پس مخارج خودشان بر می آیند. خوب من زمانی  به امریکا آمدم که هنوز اوضاع اقتصادی درام نشده بود و شرکت های زیادی تازه شروع به کار می کردند که احتیاج به نیرو داشتند ولی با وخامت اوضاع اقتصادی تمام آن شرکت ها یکی پس از دیگری ورشکسته شدند و بار و بندیلشان را جمع کردند. بسیاری از مدیر عاملان آن شرکت های کوچک الآن اگر شانس آورده باشند در حال کار کردن برای یک شرکت دیگر هستند. شرایط بد اقتصادی برای من فقط این است که وقتی یکی از دوستانم زنگ می زند و پیغام می گذارد که با من کار واجب دارد شصتم خبردار می شود که حتما التماس دعا دارد و سعی می کنم کمی دیرتر جوابش را بدهم تا بلکه در این مدت کوتاه اموراتش از راه دیگری برآورده شده باشد. البته من تا حدودی به برخی از دوستانم کمک مالی کرده ام ولی واقعیت این است که مشکلات آنها به حدی است که ده تای من هم از عهده حل کردن آن بر نمی آید و فقط خودم را به دردسر می اندازم. مثلا همخانه قدیمی من دارد خانه اش را از دست می دهد و درآمدی هم ندارد و تنها کاری که من می توانم بکنم این است که مثلا یک روز او و دخترش را به پارک بازی ببرم و مخارج آنها را هم در آن روز بدهم اگرنه مشکلات روزمره او بیش از آن چیزی است که به قد و قواره من بخورد. ولی اگر در مجموع با کسی در تماس نباشم اصلا متوجه اوضاع بد اقتصادی نمی شوم چون قیمت اجناس و درآمد هیچ فرقی با سابق ندارد و همه چیز برای من مثل قبل از این شرایط بد اقتصادی است.

یکی دیگر از مواردی که ممکن است من را به یاد شرایط نامساعد اقتصادی بیندازد کسانی هستند که تازه به امریکا مهاجرت می کنند و به دنبال پیدا کردن یک کار برای خوشان هستند.  بیشتر آنها نیاز به زمان دارند که با محیط امریکا آشنا شوند و زبان انگلیسی را در حد متوسط یاد بگیرند و پیدا نشدن کار برای آنها هیچ ربطی به شرایط بد اقتصادی ندارد چون اگر شرایط اقتصادی امریکا گل و بلبل هم باشد کسی به یک فرد تازه مهاجر که هیچ تخصص خاصی ندارد و حرف زدن را هم نمی داند کار نمی دهد. ولی برخی دیگر از دوستان تازه مهاجر متخصص هستند و زبان انگلیسی را هم خوب می دانند ولی به خاطر این شرایط خاص اقتصادی نمی توانند کار مناسبی پیدا کنند و به مشکل برخورد می کنند. با این حال کسانی هم بودند که در همین اوضاع و احوال آمدند و آنقدر در کارشان مهارت داشتند که توانستند شغل مناسبی پیدا کنند و الآن وضعیت خوبی دارند. این تمام چیزی بود که من از شرایط بد اقتصادی امریکا می دانم و تجربه کرده ام و بقیه چیزها همان اخباری است که شما از رسانه ها می شنوید و من هم همان ها را می شنوم. ولی وضعیت خراب اقتصادی امریکا با وضعیت بد اقتصادی در ایران از زمین تا آسمان فرق دارد. اول این که در ایران برای من همیشه شرایط اقتصادی وخیم بوده است و من می توانستم آن را احساس کنم. من از زمان دانشجویی همیشه کار داشته ام و حتی یک ماه هم بیکار نبوده ام و همه کارفرماها هم از کار من راضی بودند و به به و چه چه می کردند ولی با این حال من چون خانواده پولداری نداشتم همیشه در حال جنگ و جدال با شرایط اقتصادی بودم. اگر زمانی که در ایران بودم می گفتند که شرایط بد اقتصادی چیست می توانستم ساعت ها در مورد آن توضیح دهم چون که آن را با تمام وجود در زندگی خود احساس می کردم. اول از همه از گرانی شروع می کردم و می گفتم که مثلا حقوقم امسال زیاد نشده است ولی اگر اول سال به بقالی می رفتم و بیست هزار تومان می دادم الآن وقتی که به بقالی می روم برای خرید همان جنس ها باید چهل هزار تومان بدهم. یا اینکه می گفتم وضعیت خراب اقتصادی یعنی اینکه اجاره خانه ها روز به روز گران تر می شود و من نمی دانم که سال بعد می توانم در همین مکان زندگی کنم و یا باید به یک محله ارزان تر کوچ کنم. وضعیت بد اقتصادی برای من این مفهوم را داشت که کارفرما از کار من تشکر می کرد ولی می گفت که وضع مالی خراب است و نمی تواند تمام حقوق من را پرداخت کند و ان شاءالله اگر ماه بعد مشکلات حل شود جبران می کند ولی نه تنها ماه بعد این مشکلات مالی حل نمی شد بلکه مشکلات عدیده دیگری هم به آن اضافه می گردید و حقوق معوقه ما هم معوقه تر می شد.

وضعیت بد اقتصادی در ایران برای من این مفهوم را داشت که اگر به یک نفر کامپیوتر فروخته ام و برای یک ماه دیگر به من چک داده است باید تا مدت ها برای نقد کردن پول آن بدوم و آخرش هم ممکن است که هیچ در هیچ شود. وضعیت بد اقتصادی در ایران یعنی اینکه تمام افراد معتبر ممکن است در یک لحظه ورشکست شوند و دارایی آنها به فنا رود و یا اینکه تعداد کلاهبرداران به مراتب زیادتر می شود و طبق قانون بد تعبیر شده قصاص هر کسی که کلاهش برداشته می شود سعی می کند با برداشتن کلاه دیگری خودش را نجات دهد و پیش خودش می گوید که حالا که دیگران کلاه من را بر می دارند من هم کلاه دیگران را بر می دارم! شرایط بد اقتصادی برای من در ایران این مفهوم را داشت که با اینکه مثل سگ کار می کردم ولی شب ها شیرکاکائو و کیک می خوردم که احیانا اگر حقوقم پرداخت نشد از پس اجاره خانه ام بر بیایم. شرایط بد اقتصادی برای من این بود که اگر می خواستم شام و نهار بخورم پول آن به اضافه مخارج دیگر از حقوقم بیشتر می شد بنابراین همیشه در حال حساب و کتاب بودم که مبادا کم و کسر بیاورم و آبرویم در جایی برود. دیگر شنیدن جمله هایی در مورد بی پولی و وضع کساد بازار از طرف کسانی که به من پول می دادند عادی شده بود. حالا من که در امریکا حتی یک روز هم حقوقم دیرتر از موعد پرداخت نشده است چگونه می توانم وضعیت بد اقتصادی را حس کنم؟ اصلا همه چیز در اینجا از زمین تا آسمان با ایران فرق دارد. اینجا هر کسی به اداره سوشیال سکوریتی مراجعه کند و بیکار باشد به او پنجاه دلار کوپن غذا می دهند که می تواند در هر فروشگاهی با آن مواد غذایی بخرد. مادر من هم وقتی اینجا بود همین طوری به آنجا رفت و یک کوپن غذا گرفت که مثل دبیت کارت است و به طور اتوماتیک ماهی پنجاه دلار در آن شارژ می شود. با این پنجاه دلار شاید بیشتر از ایران بشود مواد غذایی خرید و کیفیت آن هم بهتر است. اگر در خانواده ای که من در آن بزرگ شده ام چنین امکانی را برای تهیه غذا داشتیم مطمئن هستم که خودمان را خوشبخت ترین آدم روی کره زمین می دانستیم. البته ناگفته نماند که کشورهای زیادی در جهان هستند که وضع اقتصادی آنها به مراتب بدتر از ایران است ولی منظور من از این بحث این است که گول این رسانه ها و خبرهای رنگارنگ در مورد اقتصاد بد امریکا را نخورید چون شرایط بد اقتصادی امریکا هم از شرایط خوب اقتصادی کشورهای جهان سوم به مراتب بهتر است و قابل مقایسه نیست.

۱۲ نظر:

  1. اول :-)

    دمت گرم آرش
    خوب رو دور افتادی ها
    هر موقع میام یه مطلب جدید گذاشتی

    علیرضا
    rue

    پاسخحذف
  2. سلام آرش خان
    هنوز هم وبلاگتو میخونم البته همشو وقت نمیکنم ولی بیشترشو میخونم
    هنوز هم مفید مینویسی و وقتی میخونمت انرژی میگیرم
    شاد و سر افراز و پاینده باشی
    ارادتمند لولو

    پاسخحذف
  3. سلام

    دقیقا حق مطلب رو ادا کردین ، ممنون .

    :)

    پاسخحذف
  4. دقیقا موافقم باهات
    من خودم اینجا به عنوان یک جوون 24 ساله که مجرد هست و کار خوبی دارم و درآمدم نسبت به سنم خیلی خوبه هرکاری میکنم باز آخر ماه کم میرم
    امروز به سوپر مارکت میری 50 تومن خرید میکنی 2 هفته بعد که میری همان اجناس 55 تومان شده است !!!
    شب میخوابی و صبح که بلند شدی میبینی همه چیز یه تکون اساسی خورده !!
    اوضاع آمریکا هرچی بشه چون پایه هاش ایستا و روی اب نیست به نظرم وضعش به مراتب از ماها بهتر خواهد بود حتی اگه بورس نیویورک یک پله سوط کنه !!

    پاسخحذف
  5. راستی این یادم رفت امثال ماهایی که در فکر مهاجرت هستیم نباید انقدر خوش بین باشیم چون آرش خان اونجا راه افتادن و کارشون گوش شیطون کر روی غلطک هست اما یک مهاجر باید از سفر شروع کنه و اینجا کارش حتی از یک نیتیو آمریکایی بیکار هم سخت تره

    پاسخحذف
  6. سلان عزیز لطفا همیشه یه آدرس بدون فیلتر هم داشته باش تا بتونم از کافی نت ها هم دسترسی داشته باشم ، مثلا تو بلاگ اسپوت یه وبلاگه دیگه ای باز کن و هر بار که فیلتر میشه با یه شماره عوض کن
    واقعا تو کافی نتها دسترسی برام غیر ممکنه تو هفته یکی دو ساعت میتونم بیام خونه واسه همین فقط از کافی نت ها دسترسی دارم
    ممنونم

    پاسخحذف
  7. آرش جان کاش يه روزي بشه يکي ديگه بياد باست بگه آخ عجب پپلي دارم من توام حال کنننني

    اين چند تا پستتت حال داد مارد

    پاسخحذف
  8. از بدی اوضاع آمریکا همین که من چهار ماهه تلاش میکنم برای کار. اول دنبال کارهای سطح بالا مرتبط با کامپیوتر بودم بعد همینطور تنزل کرد به کار تو فروشگاه و بعد پمپ بنزین و کار یدی! اونها هم پیدا کردنش سخت شده!!
    متاسفانه بدی اوضاع برای منی که تازه وارد آمریکا شدم و تنهام کاملا ملموسه برخلاف برخی مرفهان بی درد!(دی نقطه ویرگول آرش جان- بخند تنها نباشم)
    تنزل اقتصادی باعث شده افراد زیادی با تخصص خوب از کار بی کار بشند و با پایین رسیدن دوره دریافت "حقوق بیکاری" بازار رقابت برای کارهای متوسط داغ تر بشه ضمن اینکه افراد رده بالاتر حاضر شدند برای رده های شغلی پایین تر اقدام به تقاضای کار بکنند. کی میاد به من 21 ساله کار بده!
    مابقی اقتصاد روال خودشه داره به جز همین طور که آرش گفت مشاغلی که به نوعی مرتبط به هزینه اضافی زندگی و ریخت پاش میشه با تنزل شدید برخورد کرده. صرفه جویی در هزینه اضافی یعنی مبادرت از تفریح پر خرج، عوض نکردن ماشین کهنه با ماشین جدید، نرفتن به کالج خصوصی به جای کالج عمومی، نرفتن به عکاسی برای گرفتن عکس یادگاری، صرفه جویی چند دلاری در خرید اقلام ضروری و سوخت و هر چیز دیگه در این باب باشه.
    نظر من را بخواهید این بحران اقتصادی که میگند واقعا نمیشه گفت بحران. یا حداقلش شروعش اینطور نبوده جریان. بحران اقتصادی یعنی اقتصاد ایران! تفاوت در سیستم را دقت کنید. در کشوری که بسیاری از فعالیت های و مخارج غیر ضروری معموله گرایش به هزینه بیشتر اتفاق میوفته. یعنی مردم زمانیکه پول زیاد دارند فعالیت هایی معمول میشه برای خرج بی خودی پول که صرفا برای راحتی بیشتر هستش یا اسراف و در این میان شرکتها، مشاغل و سیستمی ایجاد میشه که قدرتشون به پول تفنن مردمه. ضربه زمانی وارد میشه مردم برای کمی کاهش هزینه هاشون به طور مشترک فعالیت اضافه را قطع میکنند. شرکتهای مرتبط با این هزینه ها با کاهش شدید و ناگهانی روبرو میشوند. ورشکستی این تعداد شرکتها و سیستم ها که در آمریکا کم هم نیستند همانا، تاثیر منفی بر دیگر پایه های اقتصاد هم همانا.
    ضعف اقتصاد مرفه با عادت بد ولخرجی اینه که با یه فوت پایه هاش میلرزه!
    تو این وسط پای بنزین Shell سر میخوره، Valero با مشتری های رو به افزونش پول پارو میکنه. Walmart میخند،ه Macy's هشتش گیر چهارشه.
    پر واضحه که شرکتها و سیستمی که به نوعی با نیاز اصلی زندگی در ارتباطند مستحکم بر جا هستند چرا که مردم نمیتونند نیاز های اصلیشون را بر طرف نکنند.
    هفته اول ورودم به آمریکا را یادمه که همخونه ایم ظرف پر غذا را داخل سطل آشغال خالی میکرد و این صحنه بار ها برای من تکرار شده. امید که روزی این ظرف غذا به دست اون انسانی برسه که اونور دنیا از گرسنگی پوست به استخوانش رسیده!

    راستی آرش جان یادمه نوشته بودی اول کار که اومدی اینجا یه کار مثل تعمیر سیار کامپیوتر داشتی. فکر نکم اینجا کار سیاستمداری بهم بدن ولی شما هنوز شماره اون شخص را که براش کار میکردی را داری؟ من تو bay area هستم.
    mahdi699@gmail.com

    پاسخحذف
  9. مهدی جان مشکل شما وضع بد اقتصادی نیست بلکه مشکل اینجا است که شما در جای مناسب خودتان قرار نگرفته اید. شما در سن بیست و یک سالگی نباید به هیچ چیز دیگری به غیر از درس خواندن فکر کنید و تا زمانی که دانشجو هستید باید کار و زندگی دانشجویی را ادامه دهید. حتی اگر وضع اقتصادی خوب بود نیز شما نمی توانستید بدون تحصیلات بالا کار مناسب و در شان خود پیدا کنید. بنابراین چه در ایران باشید و چه در امریکا فقط باید به درس خواندن فکر کنید و بس.

    پاسخحذف
  10. اه، آرش کامنت گذاشت. آرش جان مفتخر کردی ما را!
    درست میگید. منم هم خیلی دلم میخواد کالج یا دانشگاه برم-براشم اقدام کردم- ولی فعلا نیاز زیادی دارم برم سر کار چون این شخصی که اسپانسرم شده اجاره بالایی ازم میگیره و کار برای خانواده ام سخت شده و الان تو شرایطی ام که اصلا نمیدونم باید چکار کنم.

    پاسخحذف
  11. فردا برای Fry's Electronic مصاحبه دارم. دعا کنید قسمت مدیریت جای خالی داشته باشند!

    پاسخحذف
  12. دستت درد نکنه قشنگ و زیبا ایران و امریکا را مقایسه کرده بودی .خیلی به دل نشست. به امید ادامه این نوع از مقایسه ها که بسیار روشنگرند

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.