۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

جهان هستی و مهاجرت!

هستی مجموعه ای است که از آفریده ها و ناآفریده ها گرد آمده است. آفریده همان ناآفریده ای است که به مرز ادراک بشری می رسد و آن را برای مغز او قابل تفسیر می کند. عدم یاوه است و کسانی به آن باور دارند که انسان را سرچشمه جهان هستی می دانند و مرز ادراک او را لبه آفرینش می خوانند. هستی با جابجایی در قالب زمان و مکان برای انسان معنی پیدا می کند زیرا ادراک انسان محصور به ابعاد است. بنابراین حرکت, جوهری است که یک آفریده را برای بشر قابل درک می کند. هرگاه که یک آفریده با جابجایی خود از مرز درک بشری خارج شود گمان می کنیم که از بین رفته است و هرگاه که به مرز ادراک بشری می رسد آن را پدیده می نامیم.

همان گونه که تغییر یک پدیده, در جهت مسیر آفریده هایی است که در چارچوب ادراک بشری جای گرفته است, سکون در جهت خارج شدن یک پدیده از چرخه روزگار آدمی است. گندیدگی حاصل از سکون به نابودی یک پدیده از چشم انسان می انجامد و آن را از ابعاد قابل درک آدمیزاد خارج می کند. فراموش نکنیم که مرز هستی تنها یک فرض است و در صورتی ارزش پیدا می کند که یک انسان نظاره گر آن باشد اگر نه هیچ مرز مطلقی برای هستی وجود ندارد و هیچ مفهومی به عنوان برتر بودن یک پدیده نیز در جهان هستی یافت نمی شود. انسان نه تنها اشرف مخلوقات نیست بلکه اصغرشان هم نیست.

جوهر آدمی نیز به عنوان یک پدیده با جابجایی گره خورده است. زندگی انسان مبارزه با اینرسی ساکن است تا بقای او را در دنیای حرکت ها ابقاء کند. تغییر در دنیای ابعاد لازمه وجود آدمی است. از خودتان سوال می کنید که هدف از آفرینش انسان چیست؟ هدف بسیار ساده است. رفتن, سر کشیدن, دیدن و تجربه کردن هدف آفرینش آدمی است. جای دیگری حلوا خیرات نمی کنند و گذر زمان آفریننده دنیای ابعاد است که ما در آن سیر می کنیم. سوال می کنید که بعد از آن چه می شود؟ جواب این است که اجازه بدهید آنچه را که زاییده ایم بزرگ کنیم و سپس به دنبال زندگی بعدی برویم. ما را در وسط یک میدان مسابقه دویدن گذاشته اند و ما فقط می دانیم که باید بدویم تا به خط پایان برسیم و شادی بیافرینیم. اگر وا دهیم و به جای دویدن ساکن بمانیم از چرخه مسابقات خارج می شویم. این تمام داستان آفرینش آدمی است و دیگر هیچ.

روزمرگی در زندگی انسان نیز چرخه های متناوبی است که برادر سکون است. مهاجرت این چرخه ها را می شکند و با حرکت نهفته در خود در آدمی شور می آفریند و زندگی را در وجود وی جاری می کند. 

۸ نظر:

  1. چی میگی بابا آرش :))

    پاسخحذف
  2. به محمد علی:
    دیگر اول شدن سخت نیست عزیز دل برادر. دفعه بعدی هم اول می شوی و هم آخر!
    به ناشناس:
    هر چیزی را که بگویی تا به حال به مهاجرت ربط داده ام و الآن دیگر جز محدوده خداوندی چیزی برایم باقی نمانده است!

    پاسخحذف
  3. فعلا یک مقدار تجدید قوا کن ، بعدا دوباره بخش نظراتتو به آتش می کشیم!

    پاسخحذف
  4. Tupac, who would probably reject the label theologian, is the leading figure behind the Phoenix-based Nahuacalli, an organization that describes itself as "A Cultural Embassy of the Indigenous Peoples." He is also closely linked with Puente, the grassroots organization behind many protests against SB1070 in Phoenix, and Puente's leader Salvador Reza. Understanding his views on SB1070 illuminates that, for some, the struggle over immigration is about something larger.

    In Tupac's view the history of SB1070 does not begin in 2010. It begins in 1492 with Christopher Columbus's arrival in the Western Hemisphere. Columbus's "discovery" of the Americas prompted European political and religious leaders to develop what indigenous activists refer to as the "Christian Doctrine of Discovery." This is the belief that because the lands of the Western Hemisphere were without Christians prior to 1492 they were free for the taking upon "discovery." For activists like Tupac, the issues as stake in SB1070 are not so much political as theological.

    Tupac shared his analysis with me as we waited to be processed through the legal system in holding cells and, later, when we were bunkmates in the cell block. More than once our conversations were interrupted when we were moved, it appeared arbitrarily, between cells. ."

    پاسخحذف
  5. Sometimes my kids come to me and say, “Daddy, I’m hungry.” And I don’t have enough money to buy them food. And I can’t tell them I don’t have any money, but I don’t. I can barely put beans, potatoes and tortillas on the table with what I make. But I feel so bad that I sometimes will go into a store,
    even if it is two or three blocks away, or even three or four kilometers away, or even another country in order to get food for my family. I feel
    awful, but nothing is worse than seeing your hungry child look you in the eyes,
    knowing you don’t have enough to give them.’”

    “Despite the difficulties immigrants undergo in crossing the border, perhaps the more difficult borders to cross today are the borders of our own minds, especially those that guard our deep-seated biases and prejudices, and those we put up when we encounter someone we consider to be totally “other.” Mexican immigrants bear some of the worst of the stereotypes in today’s society. They are often looked at as illegal, non-taxpaying leaches who suck dry the funds of the local communities while they sell drugs, commit crimes and take jobs away from Americans. Some even lump immigrants into the same category as terrorists, without ever realizing that the terrorists of September 11th came in with legal visas and never even came through the southern border. Nonetheless, in the popular mind immigrants are perceived as a menace to the common good and the preservation of “American” culture. (People who make this argument fail to realize that European-Americans took away “American culture” years ago, culminating in the last battle at Wounded Knee against the Sioux Indians in 1890.)”

    “Many immigrants begin to internalize some of the ways contemporary society typecasts them:

    پاسخحذف
  6. سلام آرش جون

    امسالم لاتاري قبول نشدم انگار. هنوز 100% باور نكردم!

    2 ماه كامل دپرس بودم، حتي حال نداشتم وبلاگ تورو ببينم. اميدوار بودم لاتاري چرخه‌هاي سكون را بشكنه و در من اميد به زندگي رو جاري كنه كه اين بارم برگشت گفت تو ديگه كي هست؟

    هميشه بنويس. دمت گرم.
    موفق و شاد باشي

    پاسخحذف
  7. واقعا زیبا بود خوشم اومد از تفصیرت

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.