۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه

چالش های برنامه ریزی پنج ساله دوم

حدود پنج ماه دیگر می توانم برای سیتیزن شیپی خودم اقدام کنم. در حال حاضر تنها چیزی که در این مورد برایم مهم است این است که این اقدام در برنامه پنج ساله اول من وجود دارد و من دارم بر طبق برنامه ای که از قبل تهیه کرده ام پیش می روم. ممکن است دلایل و انگیزه های دیگری جایگزین دوره زمانی شده باشد که من این برنامه را تهیه کرده ام ولی آن چیزی که من را در اجرای آن استوار نگه می دارد این است که من به این برنامه ای که تهیه کرده ام اعتماد کامل دارم و خودم را موظف می دانم که بر طبق آن عمل کنم. حتما در داستانهای زمان کودکی خود شنیده اید که مثلا یک نفر می خواهد وارد چاه عمیقی شود تا شاهزاده ای که توسط یک دیو بدجنس زندانی شده است را نجات دهد. قبل از این که قهرمان داستان وارد چاه شود طنابی را به دور کمرش می بندد و به دوستش می گوید که طناب را بگیر و من را به ته چاه بفرست ولی به من قول بده که هر چقدر که من داد و بیداد کردم و یا به تو التماس کردم که من را بالا بکش تو هیچ توجهی نکن و همچنان طناب را شل کن تا من پایین تر بروم. علت این حرف قهرمان داستان این است که او می داند اگر در شرایط نامساعد قرار بگیرد دیگر مغزش درست کار نخواهد کرد و فقط به این فکر خواهد کرد که از وضعیت بد فرار کند و خودش را از درد برهاند. من هم قبل از آمدن به امریکا یک برنامه سه ماهه تهیه کردم که بر طبق آن خودم را موظف کردم که در هر شرایطی سه ماه را در امریکا بمانم تا گرین کارتم را بگیرم و کارهای اولیه مربوط به امور مهاجرت را انجام دهم. تهیه برنامه پنج ساله برای گرفتن پاسپورت امریکایی را در آن زمان مشروط کرده بودم به پیدا کردن کار و ارزیابی های اولیه در طول زمان سه ماهه ای که در امریکا حضور دارم. 

وقتی که در امریکا کار پیدا کردم و متوجه شدم که توانایی ماندن در امریکا برای من وجود دارد برنامه پنج ساله اول را تهیه کردم و خودم را موظف کردم که دقیقا بر طبق برنامه پیش بروم و در نهایت پاسپورت امریکایی خودم را بگیرم. بر طبق این برنامه در پایان دوره پنج ساله اول و بر مبنای ارزیابی شرایط و تجارب کسب شده در طول این مدت باید برای دوره پنج ساله بعدی خود برنامه ریزی مناسبی انجام شود. در حال حاضر تا پایان این دوره زمانی تکلیف من کاملا مشخص است و می دانم که دارم چکار می کنم ولی هر چقدر که به پایان این دوره نزدیک تر می شوم فرصت من نیز برای تهیه برنامه پنجساله دوم کوتاه تر می شود. بدترین حالت ممکن برای من این است که در پایان این دوره هنوز برنامه جدیدی را تصویب نکرده باشم و دچار سردگمی و بلاتکلیفی در زندگی شوم. تهیه برنامه پنج ساله اول بسیار ساده بود زیرا هدف و اولویت اول این برنامه برای گرفتن سیتیزن شیپی مشخص شده بود. ولی در برنامه پنج ساله دوم اهداف چندگانه ای وجود دارد که هر کدام از آنها می تواند بر دیگری تاثیر بگذارد و من باید طوری برنامه ریزی کنم که لااقل بتوانم تا حدودی به بخشی از آن اهداف دست پیدا کنم. حتی اگر بخواهم برنامه پنج ساله دوم را فقط بر مبنای دو هدف اصلی "تشکیل خانواده" و "رفاه در زندگی" تنظیم کنم به چالش های اساسی بر خواهم خورد که تاکنون نتوانسته ام به نتیجه ای قطعی در مورد آنها برسم. یکی از مهمترین این چالش ها در مورد اهداف برنامه بعدی من بحث داغ ماندن و یا برگشتن به ایران است که شما دوستان عزیز معتاد تا حدودی به آن آشنا هستید. 

بر طبق آن چیزی که من تا کنون از زندگی کردن در امریکا فهمیده ام برای برنامه ریزی آینده همه چیز به اولویت بندی آن دو هدف اصلی مذکور بستگی دارد.

1- اگر اولویت اول برنامه ریزی من تشکیل زندگی خانوادگی باشد, گزینه مناسب برای رسیدن به این هدف برگشتن به ایران و زندگی کردن در محیطی است که من با فرهنگ و جامعه آن آشنایی کامل دارم. در جامعه ایران برای من نحوه ارتباط زن و شوهر و نوع روابط خانوادگی و حتی نوع ارتباط آنها با فرزندان کاملا تعریف شده و آشنا است و من می توانم در آن جامعه شانس خودم را برای داشتن یک خانواده مناسب امتحان کنم زیرا مهارت های اجتماعی من در جامعه ایران به عنوان یک شهروند عادی قابل قبول است. ولی مهارت ها و دانش اجتماعی من در امریکا طوری نیست که من بتوانم از عهده تشکیل خانواده به آن طریقی که فرا گرفته ام بر بیایم. نوع روابط زن و شوهر و ارتباط میان فرزند و والدین در امریکا بسیار متفاوت است و حتی اگر فرض کنیم که بسیار بهتر و پیشرفته تر از ایران باشد باز هم خارج از توانایی و محدوده دانش و مهارت های من است و من نمی توانم در امریکا یک زندگی خانوادگی تشکیل دهم که احساس رضایت را در من و یا در طرف مقابل من ایجاد کند مگر این که بیست سال دیگر صبر کنم تا بلکه بتوانم مهارت ها و آمادگی های لازم را در این محیط کسب کنم که در این صورت نیز باید خودم را برای برنامه ریزی برای دنیای بعدی آماده کنم. در اینجا من نمی خواهم وارد جزئیات در مورد عدم هماهنگی تعاریف خانوادگی با آموزه های فرهنگی خودمان بشوم ولی امیدوارم که در طول نوشته های این وبلاگ تا حدودی به آن موارد اشاره کرده باشم و شما به آن آگاه باشید. البته رفاه در زندگی نیز در ایران به عنوان اولویت دوم قابل دسترسی است و  همچون دیگر مردمی که در ایران زندگی می کنند می شود بر مشکلات غلبه کرد و امورات روزانه را گذراند ولی...

2- اگر اولویت اول برنامه پنجساله دوم را رفاه در زندگی بدانیم بدون شک گزینه ماندن در امریکا بهترین انتخاب ممکن خواهد بود. زندگی راحت و بدون دغدغه, مسکن راحت و خوب, ماشین مناسب, درآمد رضایت بخش و امنیت های اجتماعی و سیاسی از جمله چیزهایی هستند که در امریکا لااقل برای من به سادگی به دست می آیند. البته مشکلاتی هم در اینجا هست ولی نوع مشکلاتی که در امریکا وجود دارد در مقایسه با مشکلات فراوان زندگی در ایران  ناچیز است و اگر منصفانه به آن نگاه کنیم می شود گفت که رفاه و سطح زندگی در امریکا با زندگی در ایران قابل مقایسه نیست. رفاه در زندگی فقط میزان درآمد و کسب پول نیست بلکه مجموعه ای است از قوانین و حقوق شهروندی و حقوق و امکاناتی که برای زندگی کردن شما به عنوان یک انسان قائل می شوند. از ترافیک و خدمات عمومی گرفته تا قوانین محیط کار و یا حتی تسهیلاتی که در زمان کهنسالی و بازنشستگی برای یک نفر منظور می شود وضعیت امریکا به مراتب از سطح قابل قبول تری نسبت به ایران قرار دارد. حتی اگر عرف جامعه امریکا مهاجران را به صورت شهروند درجه دو نگاه کند, دولت امریکا قوانین یکسانی را منظور کرده است که از حقوق شهروندی مهاجران به صورت یکسان حمایت می کند. به عنوان مثال اگر من اقلیت مذهبی و یا قومی و نژادی در امریکا باشم هیچ محدودیتی در رسیدن من به مدارج و پست های مختلف وجود ندارد و هیچ کسی اجازه ندارد که به خاطر مهاجر بودن, من را از رسیدن به یک شغل مناسب محروم کند. در حالی که در ایران حتی اگر شما تهرانی باشید و شیعه دوازده امامی هم باشید باز هم ممکن است شهروند درجه دو و یا درجه سه به حساب بیایید و به حقوق شما به صورت یکسان با شهروندان درجه یک رسیدگی نشود چه برسد به اینکه از قوم و یا مذهب دیگری از مردم ایران باشید که در این صورت اصلا از رده بندی شهروندی ساقط می شوید.

اما پیچیدگی برنامه ریزی پنج ساله دوم من در اینجا است که هدف شماره یک و هدف شماره دو به یکدیگر وابسته هستند و اگر هدف ثانوی به عنوان اولویت دوم فاصله زیادی با اولویت اول داشته باشد می تواند وضعیت آن را خدشه دار کند.

به عنوان مثال اگر در ایران یک زندگی خانوادگی بسیار خوب تشکیل دهم ولی رفاه اجتماعی من افتضاح باشد طبیعی است که در وضعیت خانوادگی من که اولویت اول است تاثیر مخربی می گذارد و رضایت از زندگی را در من از بین می برد. خوب من زمانی که در ایران بودم همیشه اعصابم از رانندگی و یا بودن در محیط کار و یا مکان های عمومی خرد می شد و این به همراه مشکلات متعدد مالی تاثیر بدی بر نوع روابط خانوادگی من می گذاشت. ولی به هرحال زندگی خانوادگی تا حدودی موفق بود و روابط تعریف شده ای وجود داشت که به دوام خانواده تا حدودی کمک می کرد.

حالت دیگر این است که مثلا اگر من در امریکا از رفاه مالی و اجتماعی خوبی برخوردار باشم ولی زندگی خانوادگی من به عنوان اولویت دوم فاصله زیادی با سطح اولویت اول من داشته باشد, میزان رضایت من از زندگی به کمترین سطح خود نزول خواهد کرد و حتی باعث تخریب اولویت اول برنامه زندگی من خواهد شد. به عنوان مثال فرض کنید که در امریکا فرزند شما به نوعی تربیت شود که مطابق با ارزش های اجتماعی شما نیست و یا نوع روابط همسر شما با دیگران مطابق معیارهای خانوادگی شما نباشد. البته در ایران هم مشکلات این چنینی وجود دارد و حتی ممکن است فرزند یک نفر معتاد و یا خلاف کار از آب در بیاید و یا همسر یک نفر به صورت مخفی به او خیانت کند ولی محدوده عملکرد والدین و یا زن و شوهر در ایران گسترده تر است در حالی که در امریکا یک زن و یا شوهر به سادگی می تواند شب به خانه نیاید و فردا هم وسایلش را جمع کند و بگوید که من عاشق یک نفر دیگر شده ام و برود به دنبال کارش. یا اینکه دختر شما می تواند پس از برگشتن از یک مهمانی دست یک نره خر را بگیرد و شب بیاورد به اطاق خودش و شما ممکن است برای اینکه دخترتان برای همیشه از خانه شما نرود و شرایط بدتری برای او به وجود نیاید مجبور شوید آن چیزهایی که با ارزشهای شما هماهنگ نیست را تحمل کنید. اگر هم که کار نامعقولی از شما سر بزند باید شب را در گوشه زندان بگذرانید و بعد با گفتن غلط کردم آزاد شوید.

البته همه این چیزهایی که من می گویم احتمالات و بررسی خوبی ها و بدی ها و دیدن جوانب هر تصمیم گیری است اگرنه بسیاری از مردم ما در ایران و یا در امریکا زندگی می کنند که هم زندگی مالی و رفاه خوبی دارند و هم از زندگی خانوادگی خوبی لذت می برند. آن چیزی که من می گویم فقط بررسی احتمالات بر اساس چیزهایی است که من در این مدت دیده ام و تجربه کرده ام و همین چیزها است که چالش هایی را برای برنامه ریزی پنج ساله بعدی در پیش روی من قرار می دهد.

۲۶ نظر:

  1. سلام
    زیاد سخت نگیرین ، میگذره ...

    پاسخحذف
  2. اون داغي كه گفتين فكر مي كنم براي مهاجرين ابدي باشه. ضمنا به نظر من كاملا واقع بينانه نگاه كردين به روابط خانوادگي و اونچه كه ما در جامعه ي ديگه اي نياموختيمشون. فكر مي كنم اين جوري تونستين كمي از ديدگاه هاي اغراق آميز كساني كه قصد مهاجرت دارن تعديل ايجاد كنين. ممنون

    پاسخحذف
  3. آرش من فکر کنم تو این صغری کبری گفتنها رو از سر بیکاری مینویسی وگرنه هر کسی که رفاه نسبی تو آمریکا داشته باشه و عرضه ی زندگی توی این کشور رو داشته باشه هیچ وقت برنمیگرده ایران زندگی کنه مگه اینکه عقلش پاره سنگ برداشته باشه :)))
    لیلی

    پاسخحذف
  4. فکر کنم وقتی سیتیزن شیپی خودراگرفتید میتوانید بیایید ایران زن بگیرید و برگردید امریکا دوباره کار پیداکنید و آن رفاه مورد نظر را داشته باشید ولی همیشه با این موضوع تا آخر عمر روبرو خواهید بود که هرچقدر تامین باشید انگار گمشده ای دارید که نامش وطن هست .ظاهرا هرتصمیمی ما بگیریم جنبه مثبت و منفی خودش را دارد. و هرگز نمیتوان صددرصد
    از یک تصمیم راضی بود موضوع فقط انتخاب و رفتن پای مسوولیت آن انتخاب هست. موفق باشید .

    پاسخحذف
  5. سلام آرش جان
    خوب اگه من جای تو بودم بعد از گرفتن حق شهروندی آمریکا میومدم ایران و تابعیت ایرانیمو لغو میکردم و یه فهش آبدار هم به اون گذشته ی مزخرفه پر از بی نظمی و ظاهر بازی و ... میدادم برای گللاجارش.


    به نظر من تو اون وضعیتی که داری بهتره که تعریفاتو در مورد بعضی چیزا تغییر بدی.من خودم به شخصه معتقدم اگه بخای با چارچوبه فکریه ایرانی خانواده تشکیل بدی که مبنای اون گرفتنه آزادی های فردی از اعضای خانواده است و همسر و فرزندان رو وادار به داشتن تعهد و قرار دادن آنها در یک چارچوب که در اون منافع خودت اعم از مالکیت جنسی و مالکیت حکمی است مطمئن باش الان که بالای 40 سالته که هیچ بعد از 50 هم همین چالش رو خواهی داشت.

    برنامه من اینه که با یه فردی که به نظرم فرد مناسبی میاد بچه دار شده و ازش تعهد بگیرم که سرپرستیه بچه به عهده من باشه و خودم اونو بزرگ کنم و مادر بچه هم که نهایتا معشوقه اصلی خودش رو پیدا کرد برود پی کارش :( و طبیعتا خود بچه هم بعد از سن قانونی میتونه با هر چند تا نره خر و ماده خر که میخواد باشه و این منو از پدر بودن اون ساقط نمیکنه.

    حالا نمیگم صرفا ایرانیا ولی کلا مردم این مناطق خیلی رو مسایل جنسی و مالکیت جنسی حساسند که احتمالا برمیگرده به پیش زمینه های فکریه مردم این مناطق.

    پیشنهاد من اینه که بهتره قبل اینکه از پا بیوفتی :) با یه خانم باهوش یه بچه رو به دنیا بیار و ازش تعهد بگیر که بچه مال تو باشه.بعدشم به جای اینکه به فکر برگشتن میون این کله ماهواره ها باشی به فکر یه جای بهتر از آمریکا باش به هدف کسب تجارب جدید که همیشه زنده باشی.

    همیشه زنده باشی و موفق.
    ج

    پاسخحذف
  6. میشه یکی به من بگه چه طور باید به وب کم آقا آرش دسترسی پیدا کنم
    آیا نرم افزار خاصی لازمه دانلود کنم

    پاسخحذف
  7. اگه میشه دررابطه با انواع سلاح وشکاربا سلاح گرم درآمریکا مطلب بنویسید ممنون میشم
    در رابطه باقانون کپی رایت هم اگه مطلب دارید ازمادریغ نفرمایید باسپاس فراوان

    پاسخحذف
  8. به نظر من زن و خانواده میخوای چیکار کنی .

    همون زندگی راحتت رو تو امریکا داشته باش و لذت ببر .تازه اگر برگردی ایران ممکنه اتفاقاتی برات بیفته که دیگه هیچ وقت نتونی برگردی امریکا

    ALIREZA

    پاسخحذف
  9. همون زندگی راحتت رو تو امریکا داشته باش و لذت ببر

    پاسخحذف
  10. با سلام؛
    آرش جان اول اینکه لطفا انقدر به ما نگو معتاد به خدا بهم بر میخوره...
    و دوم اینکه شما خودت برنامه نویسی بلدی و میتونی یک فلوچارت مناسب برای این مشکلت رسم کنی ولی همونطور که خودت در پستای قبلیت گفتی در نهایت مقدار زیادی از اتفاقات آینده به شانس بستگی داره که بزنم به تخته شما خوبش رو داری...
    امیدوارم موفق باشی و هرچه زودتر ما هم بیایم پیشت...
    خداحافظ برادر

    پاسخحذف
  11. مگه وب كمت هنوز فعال است فكر كنم كه خانه ات را عوض كردي ديگه به وبلاگ وصل نيست

    پاسخحذف
  12. سلام ارش جان

    راه سومی هم وجود داره

    راه سوم این هست که برگردی ایران و ازدواج کنی و بعد با همسرت برگردی امریکا.

    اگه نگرانی که کسی به خاطرامریکا رفتن میخواد باهات ازدواج کنه میتونی بهش بگی که قصدت این هست که تو ایران زندگی کنی و قصد برکشت به امریکا رو نداری.

    پاسخحذف
  13. اقا این وب کمت رو دوباره وصل کن دمت گرم ما یه جایی رو لااقل ببینیم

    پاسخحذف
  14. یکی از بچه ها در بالا راجع به "مالکیت جنسی" و این چیز ها صحبت کرده بود .
    به نظرم شما هنوز به سن مناسبی برای تشکیل خانواده و درک مفاهیم اون نرسیده باشید . در این زمینه دیدگه آرش عزیز با توجه به سن و تجربیاتشون بسیار پخته تر به نظر میرسه.
    تشکیل خانواده امری بسیار پیچیده تر از این صحبت هاست که حالا خودتون تجربه خواهید کرد.
    ازبیرون گود نشستین و بی هیچ تجربه ای به آرش بد بخت میگین لنگش کن .

    پاسخحذف
  15. دوست عزیز ناشناس بالا من و آرش چندان فاصله ی سنی با هم نداریم.
    به هر حال هر کسی به قضیه از دیدگاه خودش نگاه میکنه و من هم حوصله ندارم بیام یه ساعت این موضوع رو وا کنم که چرا کسی که تو یک جامعه ی فرد گرا زنگی میکنه چطور باید اصول اولیه ی اون رو رعایت کنه و اون اصول چیه.

    خوش باشید
    ج 

    پاسخحذف
  16. جریان این وب کم چیه ؟
    من جایی لینکی ندیدم
    میشه یه نفر توضیح بده ؟

    پاسخحذف
  17. سلام آرش یه چیز جدید می نویسی؟مثلا یک اتفاق عجیب .باشه؟
    مرسی

    پاسخحذف
  18. تشکیل خانواده و بچه داشتن حس خوبیه .واقعیت اینه که از کودکی با این باورها بزرگ می شیم و اگه ازش عدول کنیم تصور می کنیم بخش عمده ای از زندگیمون می لنگه.

    پاسخحذف
  19. شما زیادی رئال فکر می کنی و سعی داری منطقی باشی!
    یه جورایی دارید از اونور بوم می افتید!
    آخه کدوم آدم عاقلی امریکا رو اونم با وجود داشتن شغل و رفاه ول می کنه میاد ایران!!
    اونم ایران با این وضعیت حال حاضرش که واقعن هیچ کس از فرداش خبر نداره، چه به لحاظ سیاسی چه اقتصادی چه اجتماعی چه حتی همون خانوداگی که خودتون گفتید!!
    ایران به لحاظ فرهنگی خیلی اوضاعش وخیمه!

    پاسخحذف
  20. ج عزیز ،

    اکیدا توصیه میکنم بعد از کسب حوصله ی کافی اقدام به تشکیل خانواده بنمایید.

    کامروا باشید.
    الف

    پاسخحذف
  21. سلام من کوروش هستم.
    اگر لطق کنی راهنمایی کنی من برای تحصیل و زندگی ازدواج کجا برم.خودمم نمیدونم بین امریکا.کانادا.انگلیس موندم.اینم بگم من عادت دارم تو شهر های شلوغ و بزرگ مثل تهران زندگی کنم و در ضمن قثط رو پای خودمم یعنی هم کار هم درس.
    راهنمایی کنید

    پاسخحذف
  22. به کوروش:
    تا جایی که میدونم شما با ویزای دانشجویی اگه وارد امریکا بشی نمیتونی به شکل قانونی خارج دانشگاه کار کنی یعنی باید کارهای تحقیقاتی یا تدریسی در دانشگاه انجام بدی (بورس بشی که کار سختیه) یا اینکه پول از خودت داشته باشی. پس امریکا یه جورایی میره کنار.

    به ج:
    برنامه شما برای پس انداختن یک بچه بی مادر زیادی فردگرایانه، خودخواهانه و کلا احمقانه است. شما از بودن پدر همچین تفاله ای که می خواهید تولید کنید مثلا چه سودی میبرید؟ بقا نام فامیل؟ این بچه حتی اگر با وجود این همه عشق شما به او، زنده بماند هم باید بگویم تصور شما به شدت شبیه به دهات های همین "مناطقی" است که ازشان بیزارید. البته با حرف شما روی حساسیت های جنسی در این مناطق کاملا موافقم.

    The Dude

    پاسخحذف
  23. the dude گرامی اون a dude مجید عزیز دلم.
    الان ما اینجا ناشناسیم پس طبیعتا کور کوری نمیتونه خیلی لدت بخش باشه :)

    قضیه بقای ایل و تبار و قبیله نیست.من فقط به آرش پیشنهاد کردم که تو تشکیل خانواده بچه رو در اولویت قرار بده تا همسر چون برای مثال من یکی از همکارام(مرد) اینجا تو فراکفورت که بالای 55 سالشه و ازدواج نکرده از اینکه تو سنین میانسالی به فکر بچه دار شدن نبوده خیلی پشیمونه و به قول خودش احساس میکنه که یه خلا بزرگ تو زندگیشه.


    وقتی که یه فردی تصمیم به مهاجرت میگیره غالبا بخاطر اینه که از ساختار و قالب زندگی در مکان مبدا راضی نیست و بخاطر همین توصیه من اینه که سعی کنین تصور واضحی از اون نوع زندگی که واقعا میخواین داشته باشین چون شاید اون چیزی که شما میخواین فقط در ایران و اصطلاحا در روحیه شرقی باشه.

    در هر صورت امیدوارم شما جوونا گول میدیا و دوربین های با کیفیت اون کافرها رو نخورین :))

    همیشه زنده باشید.


     

    پاسخحذف
  24. عزیز برو ایران زن بگیر برگرد اینجا . خلاص !! فکر کردن نداره :D:D

    پاسخحذف
  25. سلام
    هر وقت در مورد این پست به نتیجه ای رسیدی خبر کن ؟
    دو ماهه دارم فکر میکنم یه جواب وراه حل برای این درهم کنش شرقی وغربی پیدا کنم
    ره به جایی نبرده ام
    آرش خان راه حل پیدا کردی دریغ نکن

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.