۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

واقعیت های زندگی در مهاجرت

امروز چهارشنبه است و فرصتی بدست آوردم که مطلب خلاصه ای را برایتان بنویسم. همین الآن شش نفر توی اطاق کوچک من بودند و در را هم بسته بودند و اگر ده دقیقه بیشتر می ماندند از کمبود اکسیژن همه ما خفه می شدیم. خوب, قبل از هر چیز بگویم که نوشته های من در سایر وبلاگ ها, خیالی و فرضی هستند و هیچ ربطی به واقعیت ندارند. مثلا اگر می نویسم که من رفتم و قله دماوند را کندم و آوردم با آن آبگوشت درست کردم, لازم نیست در مورد غیر واقعی بودن آن شک کنید. اصولا من آنجا را برای این ایجاد کرده ام که داستانهای و مطالب کوتاهی را که به ذهنم می رسد بنویسم.

ولی سوال دیگر این است که آیا من در این وبلاگ تمام واقعیت های مهاجرت را می نویسم؟ جواب این است که خیر.

سعی می کنم کمی این مسئله را توضیح دهم. من تمام وقایعی را که در طول مهاجرت من رخ داده است به دو قسمت تقسیم می کنم.

1- وقایع تلخ. آیا من در رابطه با آنها صحبت می کنم؟ خیر. برای چه؟
برای اینکه به هر حال اگر در جریان مهاجرت قرار بگیرید با آنها مواجه خواهید شد و خودتان بهتر از هر کس دیگری خواهید دانست که چگونه باید با آنها برخورد کنید. من اعتقاد دارم که بهتر است ما زیاد در مورد جزئیات وقایع بدی که برایمان اتفاق خواهد افتاد ندانیم چون در آنصورت به مراتب راحت تر می توانیم به سمت آن پیش برویم. به عنوان مثال اگر شما واقعا بدانید که بزرگ کردن یک بچه چه مشکلات و دردسرها و شاید خطراتی را در آینده برای شما به دنبال خواهد داشت هیچوقت به سمت آن نخواهم رفت. ولی وقتی که در مورد آن نمی دانیم و بعد از بچه دار شدن با آن مواجه می شویم راه حل های آن را هم پیدا می کنیم و در نهایت از نتیجه آن هم لذت می بریم.

خوب مهاجرت هم سختیها و بالا و پایینهای خوش را دارد و همه شما هم این را می دانید. وقتی که مهاجرت می کنید در واقع قبول می کنید که یک سری سختیهایی را بپذیرید پس دیگر نیازی به دانستن جزئیات آن ندارید. مثلا ممکن است زن یا شوهرتان را طلاق دهید ممکن است فرزندانتان بر خلاف میل شما رفتار کنند. ممکن است مجبور شوید کارهای پایین تر از حد خودتان را انجام دهید و غیره. اگر فکر می کنید که این اتفاقات برای شما نخواهد افتاد و شما استئناء هستید من نباید به شما بگویم که نخیر حتما اتفاق می افتد. چون خیلی ها هم هستند که این اتفاقات برایشان نیفتاده است ولی مشکلات دیگری داشته اند. بهرحال مهاجرت بدون مشکل نمی شود و در بهترین حالت هم سختیهایی دارد.

ولی عقیده شخصی من این است که دوست ندارم غمها و یا سختی هایم را با دیگران تقسیم کنم چون هر کسی به اندازه خودش مشکل در زندگی خودش دارد و نیازی به دانستن مشکلات دیگران ندارد. مثلا من اگر یک اتفاقی برایم بیفتد که حالم گرفته شود و آن را برای شما بنویسم اگر حتی نخواهید به روی من بیاورید پیش خودتان می گویید که به فلانم که حال تو گرفته شده است ما اینجا هزار تا بدبختی داریم و آنوقت تو می گویی که مثلا از غذایی که توی رستوران خوردی خوشت نیامده است و یا فلانی جواب سلامت را نداده است؟ اگر هم بخواهم آن وقایع را برای شما بگویم طوری می نویسم که به نظر خنده دار و کمدی بیاید. در واقع با این کار به خودم هم کمک می کنم که حال بهتری داشته باشم و روحیه خودم را حفظ کنم.

2- وقایع شیرین. آیا من راجع به آنها صحبت می کنم؟ بله. آیا واقعیت را می نویسم؟ بعضی وقتها بله و بعضی وقتها خیر.
مثلا اگر من امروز غذا قورمه سبزی خورده باشم چه فرقی برای شما می کند که به دروغ بگویم من قیمه خورده ام؟ مهم این است که چه احساسی را با نوشتنم به شما منتقل می کنم و مهم این است که چه پیامی در نوشته من وجود دارد. اصولا برای من واقعیت را نوشتن خیلی ساده تر است و سعی می کنم تا جایی که می توانم این کار را بکنم تا تصویر صحیحی از زندگی در امریکا را به شما منتقل کنم ولی در جایی که احساس کنم با کمی تغییرات نوشته ام بهتر می شود و یا برای شما جالب تر خواهد شد این کار را خواهم کرد.

ولی به عنوان کسی که ممکن است شما بخواهید از تجربیاتش برای مهاجرت استفاده کنید سعی می کنم کاری کنم که به اصل ماجرا لطمه ای وارد نشود. مثلا وقتی می گویم که دیروز به بانک رفتم و فلان اتفاق افتاد. ممکن است پریروز رفته باشم ولی مهم آن چیزی است که در بانک رخ داده است و مثلا می گویم که به مشتریان احترام می گذارند. برای همین گرچه بیشتر چیزهایی که در این وبلاگ نوشته ام منطبق بر واقعیات است ولی اجازه تغییر را برای خودم محفوظ می دانم و بدین صورت شما هم نیازی به تحقیق و تفحص پیدا نخواهید کرد چون من ادعایی درباره صحت کلیه نوشته هایم ندارم.

در مجموع آنچه برای من مهم است این است که شما از خواندن نوشته های من لذت ببرید و مطالب جدیدی برایتان مطرح شود که بتوانید در مورد آنها فکر کنید و حتی نظر خودتان را بنویسید. واقعیت آن است که من دوست دارم شما نظر واقعی خودتان را در مورد مطالب من بنویسید حتی اگر همراه با توهین باشد. زیرا من می توانم چیزهای جدیدی را از آن یاد بگیرم و یا لااقل در مورد آنها فکر کنم. اگر جواب نمی دهم بخاطر این است که اصولا این عادت بدی است که ما بخواهیم حتما درباره نظر یک نفر دیگر نظر بدهیم و همان حرفهای خودمان را تکرار کنیم. خوب مثلا یکی می گوید که من با شما مخالفم و باید سختیها و تلخیهای مهاجرت را هم با جزئیات نوشت. من جواب دهم که نخیر نباید نوشت. او هم بگوید که بله باید نوشت. بعد من بگوبم که اصلا به تو چه اینجا وبلاگ من است و من دوست دارم بگویم نباید نوشت. بعد او هم می گوید که حالا که اینطور شد فلان و فلانت را فلان کردم! خوب من که نظرم را در متن نوشته ام و باید به دیگران هم اجازه دهم بدون اینکه مورد تفتیش و تهاجم قرار بگیرند آنچه را که فکر می کنند بنویسند. من هم باید سعی کنم که آن را بخوانم و خوب بفهمم و شاید هم بتوانم نکته جدیدی را از آن یاد بگیرم.

از اینکه امروز برایتان چرت و پرت نوشتم من را ببخشید.

۱۵ نظر:

  1. ایده هایی برای نوشتن مطالب جدید:
    1- نحوه تعامل با همسایه ها
    2- زندگی در سن فرنسیسکو و چیزی که اونجا رو از بقیه جاها متمایز می کنه
    3- اینکه چطور یک ایرانی بدون اینکه در آمریکا دانشگاه بره و درس بخونه می تونه با جامعه تعامل پیدا کنه. چطور کار کردن می تونه به انتگره شدن در جامعه کمک کنه. و اینکه چطور بعد از سه سال هنوز چیزهای جدیدی یاد می گیری
    4- زندگی خانوادگی در آمریکا (Bay Area در مورد شما). وقتی می ری خونه یک خانواده آمریکایی چه چیزهایی توجهت رو جلب می کنه؟ از این نظر که با تیپی که از خونه ایرانی در نظر خوانندگانت هست جقدر فرق می کنه؟

    من وبلاگت رو یک هفته ای هست که می خونم. خودم آمریکا هستم (البته مدت کمتری از شما). بعضی مطالب برای من هم خاطره بوده و بعضی چیزها تازه. از نوع نگاهت خوشم میاد. به نظر من شما در این مدت نسبتا کم خوب انتگره شدی. من خیلی از خارجیها رو دیدم که چون در آمریکا دانشگاه نرفتند و فرصت تعامل با محیط جدیدشون رو نداشتند در یک ایزولاسیون نامریی به سر می برند. به همین خاطر به نظرم جالبه که یک پستی رو به سرعت (نرخ) آشنا شدن تازه واردها به آمریکا اختصاص بدی. اینکه چه چیزهایی رو سریع یاد می گیرند و چه چیزهایی شاید سالها طول بکشه.

    پاسخحذف
  2. aza.joon

    man ke lezzat mibaram arash :)

    پاسخحذف
  3. از مطالب شما لذت میبرم. جالب مینویسید. ممنون.

    پاسخحذف
  4. منم از اینهمه انرژی مثبتی که توی نوشته هات هست خوشم میاد ....هر وقت حالم بد باشه یه سری به وبلاگت میزنم بعد از خوندن بهتر میشم....نمیدونم چرا
    ولی ازت ممنونم
    لیلی

    پاسخحذف
  5. سلام
    از آنجاییکه تا چند ماه دیگه من نیز به جامعۀ مهاجران میپیوندم ، حدود 6-7 ماهی هست که مطالبتو با جدیت دنبال میکنم.
    نکات جالب و آموزندۀ زیادی لابلای نوشته هات وجود داره.
    امیدوارم هیچوقت از نوشتن خسته نشی.

    پاسخحذف
  6. بااین مقاله های هردم از این باغ بری میرسدایشالا یک دردنیاصد در آخرت عوض ببینی،جوون.
    پیرشی ننه.

    پاسخحذف
  7. تجربیات تلخ افکار ادم رو بهم میریزه ادم نا امید میشه ومنصرف .تازه مگه میشه ادم دست به همچین کاری بزنه وسختی نکشه.

    پاسخحذف
  8. Arashe aziz In sedaghat va rok budan shoma be andazeye yek donya arzesh dareh.

    پاسخحذف
  9. چرا نمیشه comment گذاااشت؟

    پاسخحذف
  10. کلن انسانی روشن، با ذهنی باز هستی.
    برات احترام قائلم.

    پاسخحذف
  11. آقا دمت همچنان قيج...
    مقادير فلان زيادي پرتاب كرده بودي كه بنده به شخصه
    اگر ورزشكار نبودم و دقيق جا خالي نميدادم.. مفلانيده و مفلوك شده بودم..

    پاسخحذف
  12. با سلام
    ممنون از نوشته جدیدت ، باید بگویم که در این مورد نظر بنده کاملا در جهت مخالف شماست !!!
    من همیشه دوست دارم که در راههایی که هرگز نرفتم ، اگر خطری و مشکلی (هر چقدر هم بزرگ و خطرناک !!!) از قبل بدانم تا اگر با آنها برخورد کردم ، حداقل از قبل آمادگی اش را داشته باشم !!!
    در حقیقت ، من از آدم هایی که در اغوای دیگران به انجام یک کار ، از گفتن مشکلات و خطرات آن کار ، اباء می کنند ، متنفرم !!! چرا که معتقدم که آنها ، ناخواسته ( و شاید هم خواسته!!!) ، شما را وادار به انجام کاری که خودشان مایلند شما انجام بدهید ، ترغیب می کنند !!! و در حقیقت شما را در عمل انجام شده قرار می دهند !!!
    همین قدر به شما بگویم که بنده بار اولی که قصد ازدواج داشتم ، درست در روز عقد و عروسی ، وقتی که متوجه شدم عروس خانم و پدرشان ، بنده را در عمل انجام شده قرار داده اند ، فرار کردم و پای سفره عقد نرفتم و افتضاح بار آمد!!!!!!
    با تشکر
    m_khoshsima2002@yahoo.com

    پاسخحذف
  13. نظر كلي من اينه كه تو خيلي خوب خاطره مينويسي و قضايا رو خيلي قشنگ تحليل ميكني ولي تو جمله آخر پستت حال آدمو ميگيري تقريبا نود در صد مواقع وقتي جمله آخرت رو ميخونم دلم ميگيره ميشه آخرين جمله هاي شكسته نفسي رو ننويسي

    مرسي

    پاسخحذف
  14. ما تو ایران خودمون هم با اینکه مملکت خودمون هست مشکلات و سختی هازیاد هست بچه بدنیا آوردنتا بزرگ کردنش تازه اگه در این بین بیماری،مرگ ... براش اتفاق نیفته، کار پیدا کردن... .پس اگه انصاف رو رعایت کنیم چه اینور باشبم چه اونور سختی ها همیشه همراهمون هست.انسان باید همیشه با سختی ها مبارزه کنه  

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.