۱۳۹۱ شهریور ۲۱, سه‌شنبه

گریه کردن در امریکا



امروز اصلا حوصله نداشتم که به سر کار بیایم. می خواستم اداره را بپیچانم و به پیش اقدامات مقتضی بروم ولی بعد به خودم نهیب زدم که ای آرش دامت حفاظاته بیا و از خر شیطان پیاده شو و به سر کارت برو و نان حلال در بیاور. البته نمی دانم این نانی که من در می آورم تا چه حد حلال است چون گاهی وسط آن بازی می کنم و یا وبلاگ می نویسم و اخبار می خوانم. ولی خوب به هر حال بخشی از آن حلال است و برای بخش غیر حلال آن باید خودم را برای ریخته شدن قیر داغ در ماتحت آماده کنم. البته چون آنها کافر هستند دقیقا نمی دانم که حکم آن چیست و ممکن است حتی بابت کم کاری برای مشرکان در آخرت یک حوری بهشتی هم به عنوان هدیه دریافت کنم. بیچاره این همسر شهیدان و آدم های مومن که باید تجسم کنند الآن ده تا حوری بهشتی بسیار زیبا دور و بر همسر مرحومشان جمع شده است و اصلا مجالی باقی نمی ماند که او بخواهد به بازماندگانش فکر کند. من که اصلا دوست ندارم اقدامات مقتضی پس از صد و بیست سال به بهشت برود و آنجا دستش به خواجگانی که وعده داده شده است برسد. پس باید تشویقش کنم تا جایی که می تواند گناه کند. لااقل در جهنم از این خبرها نیست و فقط قیر داغ است که آن هم پس از مدتی عادی می شود و آدم هی باید اعتراض کند که مثلا چرا امروز قیرش سرد بود و کونم یخ کرد. وقتی بچه بودم تازه کتاب بهشت و جهنم دستغیب را خوانده بودم و اتفاقا زد و پدر بزرگم هم فوت کرد. من هم به مادر بزرگم که گریه می کرد گیر داده بودم که الآن شوهرت در بهشت است و دارد در میان حوری های بهشتی خوش می گذراند پس تو چرا نارحت هستی؟ پس از این که این حرف را می زدم مادربزرگم دوباره گریه می کرد ولی این دفعه به نظر می آمد گریه اش برای این باشد که الآن شوهر مرحومش در کنار حوری ها است و حالت چشمهایت طوری بود که انگار اگر الآن شوهرش زنده بود چشمان ورقلمبیده اش را در می آورد. یک چیزی که برای من خیلی عجیب بود این بود که وقتی ما بچه ها از چیزی ناراحت می شدیم و گریه می کردیم اصلا دیگر هیچ چیزی برایمان اهمیت نداشت و فقط عر می زدیم ولی بزرگ ترها وقتی گریه می کردند حواسشان به همه چیز بود و مثلا مادربزرگم در وسط گریه یک مرتبه به خاله ام می گفت که آن شکر را نریز توی شربت از بالای کمد خاک قند بردار و بعد دوباره به گریه اش ادامه می داد. یا مثلا در حال گریه زیر چشمی به خواهر شوهرهایش نگاه می کرد که ببیند چه چیزی را در گوش هم پچ پج می کنند.

امروز صبح با موتو گازی به سر کار آمدم تا کمی به کله ام باد بخورد. هوا بس ناجوانمردانه خوب است و برای همین است که آدم در این هوا هوایی می شود. درختان سر سبز  اینجا منظره بسیار دل انگیزی را پدید می آورند و بوقلمون های وحشی و آهوها هم همین طور برای خودشان پلاس هستند. همه چیز در اینجا زیادی آرام است و گاهی هم خوشی به زیر دل آدم می زند. البته برای خوش بودن آدم باید زیرساختار روانی لازم را داشته باشد اگرنه شرایط بیرونی هرگز برای خوشی افاقه نمی کند. گل پسر یک اطاق از یک خانواده امریکایی اجاره کرده است و به نظر می رسد که دارد پایش را در جای پای من می گذارد و من از این بابت برایش خوشحالم چون زندگی در یک خانواده امریکایی باعث می شود که او خیلی زود بتواند زباله های فکری خودش را پالایش کند و نگاه جدیدی نسبت به زندگی در او شکل بگیرد. نگاه سنتی ما نسبت به زندگی بسیار سخت گیرانه و جدی است و اغلب همرا با غم و اندوهی است که هرگز تمامی ندارد در حالی که نگاه امریکایی ها نسبت به زندگی بسیار ساده تر و بی پرده و پیرایش است.  زندگی ما سیاست زده است و همواره نقشه چینی می کنیم تا بتوانیم چهره های مختلف خود را برای دیگران مدیریت کنیم در حالی که زندگی آنها به سادگی همان چیزی است که هستند و هرگز فرا نمی گیرند که جلوه دیگری از خود به نمایش بگذارند. آنها زندگی می کنند تا خوشی را تجربه کنند و لذت بیافرینند و سعی می کنند از غم و اندوه خود و دیگران بکاهند در حالی که ما اندوه آفرین هستیم و سیستم مفزی ما همیشه یک چیزی را برای غصه خوردن در چنته دارد. مشکل اینجا است که ما برای غم و اندوه ارزش بیشتری قائل می شویم و شادی را سبک می انگاریم. اگر در یک ماشین در ایران ببینیم که عده ای دارند شادی می کنند و کف می زنند رویمان را بر می گردانیم و زود از کنارشان می گذریم و شاید غر هم بزنیم که عجب آدم های لاابالی هستند ولی اگر ببینیم که در یک ماشین عده ای دارند زار زار گریه می کنند همه به آنها توجه می کنیم و سعی می کنیم در غم آنها شریک شویم و علت گریه آنها را بفهمیم. در حالی که در امریکا دقیقا برعکس است و اگر مردم ببینند کسی دارد گریه می کند سریع از کنارش می گذرند و او را تنها می گذارند ولی اگر ببینند کسی شادی می کند دور او را می گیرند و می خواهند از علت شادی او باخبر شوند و در آن سهیم شوند. مغز ما عادت دارد که همیشه بدبختی داشته باشد و اگر زمانی بدبختی و گرفتاری نباشد به طور اتوماتیک چیزی را برای ما می سازد که ما بتوانیم با توسل به آن توی سر خودمان بزنیم و خودمان را بدبخت و اندوهگین فرض کنیم. مثلا همه ما می توانیم شب و روز گریه کنیم و عر بزنیم به علت این که می دانیم بالاخره یک روز پدر و مادر ما خواهند مرد و خودمان را به این خاطر بدبخت و بیچاره بدانیم و از طرف دیگر هم می توانیم در هر شرایطی خودمان را شاد و پر انرژی نگه داریم. در امریکا اگر کسی بمیرد و در مراسم آن عده ای بخندند اصلا به آنها چپ چپ نگاه نمی کنند و حتی خود بازمانده های آن ساقط شده نیز سعی می کنند غم خود را پنهان کنند و به جماعت لبخند بزنند. 

البته گریه یک حالت طبیعی در انسان است و در جایی که احساسات و عواطف لبریز می شود این حالت به آدم دست می دهد و حتی خوشحالی زیاد هم می تواند باعث گریه شود.  معمولا چون خانم ها احساسات لطیف تر و عمیق تری دارند بیشتر این حالت به آنها دست می دهد. بیشترین مشکل در ما این است که گریه را یک حالت رفتاری خاص می دانیم و وقتی گریه می کنیم از دیگران انتظار داریم که دلشان به حال ما بسوزد و از ما دلجویی کنند. در ایران این سیستم رفتاری جا افتاده است و اگر یک نفر گریه کند و دیگری به او توجه نکند حتی خود فردی که گریه می کند می گوید که عجب آدم بی شعور و بیخودی است که به گریه من توجه نکرد. برای همین در بسیاری از موارد از گریه استفاده ابزاری می شود تا بتوانند به مقصود خود برسند و برای همین است که مردم بد نمی دانند که دیگران آنها را در حالت گریه و کج و کول شدن عضلات صورت و راه افتادن آب چشم و آب دماغ ببینند و حتی ممکن است خیال کنند که در این حالت بسیار زیبا و روحانی و ملکوتی هستند. بچه ها هم در پیرو همین قوانین از گریه استفاده ابزاری می کنند تا بتوانند به خواسته های خودشان برسند و در بسیاری از موارد حتی قبل از امتحان کردن هر راه دیگری شروع به عر زدن می کنند و با گریه خواسته خودشان را بیان می کنند. آنها می دانند که حتی اگر والدین به گریه آنها توجه نکنند توجه دیگران جلب می شود و می گویند که عجب والدین مزخرفی هستند که می گذارند بچه بیچاره گریه کند و توجهی به او نمی کنند. آنها می دانند که وقتی در یک محل عام عر بزنند والدین چاره ای جز برآورده کردن خواسته آنها ندارند. در امریکا اگر کسی گریه اش بگیرد سعی می کند تا جایی که می شود آن را کنترل کند و پس از آن هم از دیگران به خاطر این حالت عذر خواهی می کنند. بچه ها هم همین طور هستند و می دانند که اگر گریه کنند هیچ کسی به آنها توجه نمی کند تا زمانی که گریه آنها تمام شود و در مورد مشکل خودشان گفتگو کنند.در امریکا کسی که گریه می کند اصلا انتظار ندارد که کسی دلش به حال او بسوزد و یا از او دلجویی کند بلکه گریه فقط یک حالت طبیعی و ناخودآگاه است که پس از مدتی رفع می شود و آن فرد با مدیریت احساسات و افکار خودش می تواند بر خود مسلط شود. اگر هم کسی بمیرد هیچ کسی مجبور نیست گریه کند و عر بزند و شیون کند و یا مثل کولی ها بالا و پایین بپرد و به موهایش چنگ بزند و اصوات ناهنجار از گلویش خارج کند بلکه سعی می کنند بر خودشان مسلط باشند و هر کسی هم که گریه اش گرفت در گوشه ای برای خودش گریه می کند تا آرام شود.


۲۸ نظر:

  1. احسنت آرش جان، خوب بود.

    پاسخحذف
  2. باید راهی برای تغییر پیدا کرد
    تغییری از اندوه به شادی.
    و صد البته این تغییر دست خودمان است.
    شاید نسخ متفاوتی از جمله دین زدائی و غیره برایش پیچیده شود
    اما من معتقدم که باید در مورد این قضیه بیشر فکر و بررسی شود.

    پاسخحذف
  3. حرف گریه زدی و منو گریوندی!
    نمی دونم حال ندارم از چی بگم جه کار کن؟!
    مدیر ازگل ما یک هفته به شروع مدرسه مونده زد زیر همه قولهای اضافه کار و من تمام روزهام رو که با جای دیگه فیکس کرده بودم به هم ریخته و خلاصه نمی دونم چه گلی باید به سرم بگیرم!
    اونوقت تو با اقدامات مقتضی داری روی ابرها قدم می زنی!
    وقتی می گی آرامش مثل الان که اشک تو چشمام جاری شده می خوام دوباره حسش کنم!
    چه باید گفت؟
    چه باید کرد؟
    کاش می شد رفت به هر کچا غیر از اینجا

    یه معلم بی چاک ودهن

    پاسخحذف
  4. قبل از اینکه سارا کوچولو خودشیرینی کنه من به جاش این کارو میکنیم و این کاراکترای مزخرف رو میزارم.

    :)

    سارا کوچولو متن بالا را بخون و این قدر خودشیرینی نکن.
    دوستدار تو

    دارا کوچولو

    پاسخحذف
  5. بعد از مدت ها یه پست خوب گذاشتی.
    ولی حیف که عکس نداشت.

    پاسخحذف
  6. البته برای خوش بودن آدم باید زیرساختار روانی لازم را داشته باشد اگرنه شرایط بیرونی هرگز برای خوشی افاقه نمی کند!!!
    ba neveshtehatun zendegi mikonam :)

    پاسخحذف
  7. آرش جان تجربه زندگى من با خانواده هاى آمريكايى دقيقاً برعكس شما بوده. اونهايى كه من باهاشون زندگى كردم اهل غيبت كردن، سخت گيرى به من، قانون تعيين كردن و از طرف ديگه بسيار تحت تاثير رسانه هاى غربى ديد بدى به ايران داشتن و كاملاً سياست زده بودن. البته من شرق آدريكا بودم و شايد اوضاع در كاليفرنيا بهتر باشه. در مورد تجربه كاريم در اينجا هم بعد از سه سال بايد بگم اتفاقاً آمريكاييا خيلى ظاهرسازن، يعنى يه حالت اينكه همه چيز خوب و عاليه و كار و محصول من حرف نداره و اين بسيار درشون ديده ميشه. غيبت هم زياد ميكنن، چون جلوى طرف ظاهرسازى ميكنن. نظر من اين بود خلاصه، بعد از سه چهار سال زندگى و تحصيل و كار در اينجا.

    پاسخحذف
  8. هر وقت میام انرژی میگیرم

    پاسخحذف
  9. آرش حقیقتا برام یه سوال پیش اومده.
    تو قبلا گفتی که یهودی بودی ولی کتاب های مسلمانها را زیاد می خواندی به خاطر همین در مورد اسلام اطلاعات زیاد داری ولی ایندفعه واقعا من رو به شک انداختی آخه یه بچه یِ یهودی زاده چه دلیلی داره که بره کتاب بهشت و جهنم دستغیب را بخونه؟
    ببین باور کن نمی خوام دایی جان ناپلئون باشم ولی خودت فکر کن آخه ممکنه همچین چیزی که می گی؟

    پاسخحذف
  10. سلام.نوشته هایتان درعین سادگی وطنزنهفته در آن فوق العاده هست.همیشه ی خداشادوسلامت باشید.

    پاسخحذف
  11. سلام آررش ژیگولیه خوددم.. تخیلات و تصوراتت رد خوب با واقعیات می آمیزی و از توش یه داستانه نسبتاقشنگ در میاری.

    پاسخحذف
  12. البته برای خوش بودن آدم باید زیرساختار روانی لازم را داشته باشد اگرنه شرایط بیرونی هرگز برای خوشی افاقه نمی کند.
    وقتی این تیکه را جهت تایید ونمایش دوباره کپی کردم و بقیه نظرها را چک کردم دیدم شخصی بنام sam هم دفیقا همین جمله بالا را تایید کرده برام جالب بود.
    باید بگم آرش جان سخن از دل ما میگویی وقتی سالها یاد نگرفتیم که شاد باشیم دیگه شاد بودن سخت است حتی اگر جایی غیر از ایران باشی.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس to
      mano bebakhshid ke finglish type mikonam chon be fonte farsi dastresi nadaram!!! daghighan hamini hast ke shoma migin..vaghti zehne adam shad budan ro yad nagerefte chetor mishe az zendegi lazat bord!!!!!....man ham khareje iran zendegi mikonam sharyete zaherie zendegim khube (hadeaghal az negahe baghiee) vali aslan shad nistam!!! va vaghean nemidunam ba in moshkelam chetor mobarezeh konam....neveshtehaye Arashe aziz az in jahat be delam mishine ke la belash ye juraei khodamo peida mikonam!!

      حذف
  13. سلام

    دقیقا درست میگین ، نباید زندگی‌ روی خیلی‌ جدی گرفت .

    این نیز بگذرد ...

    :)

    پاسخحذف
  14. سلام آرش- واقعا با نوشته هات لذت می برم

    به نظرم من آدم تو زندگی گاهی باید از بیرون به زندگیش نگاه کنه تا متوجه اشتباهاتش بشه

    حالا قصه همینه : افرادی که در بیرون از ایران زندگی کردن بهتر میتونن، مشکلات و عادات بد ایرانی ها را بفهمن و همینطور عادات خوب که بسیار کمه

    من کلا تو زندگی سنت شکن هستم و دوست دارم هممه چیز رو با فکر خودم امتحان و عوض کنم
    یکی از این مسائل مهم، تغییر عادات بدی است که در جامعه ایران برای من عادی شدی

    نکته مهم این است که با خوندن پست های شما که در مورد عادات و رفتار امریکایی هاست ، بسیار در من تاثیر عمیقی میذارد و مرا به فکر فرو می برد

    به هر حال مرسی ، از این پست ها بیشتر بذار

    پاسخحذف
  15. این مطالب هم به نظرم جالب اومد، و هم اگر میشه پست بعدیت رو در این مورد بنویس

    برخی ویژگی های جسمی و فردی ایرانی از دیدگاه بیگانگان

    (ابتدا فضائل و بعد رذایل اخلاقی ایرانیان)

    خدا رحمت کند محمدعلی جمالزاده را!!
    از معدود کسانی بود که پیشرفت را نه در تغییر حکومت که در تغییر خلقیات ما ایرانیان می دید. البته کسانی که او
    به آن ها اشاره می کرد مردمان صد سال پیش بودند که ربطی به ما مردم امروز ایران ندارد! ایشان در بخشی از کتاب "خلقیاتِ ما ایرانیان"، به آن چه بیگانگان در باره ی ایرانیان گفته اند می پردازد و آن ها را منعکس می کند. مثلا از

    قول جیمس موریه انگلیسی می نویسد:
    "در تمام دنیا مردمی به لاف زنی ایرانیان وجود ندارد. لاف و گزاف اساس وجود ایرانیان است. هیچ ملتی هم مانند ایرانیان منافق نیست و چه بسا همان موقعی که دارند با تو تعارف میکنند باید از شرشان بر حذر باشی... عیب دیگری هم که دارند دروغگوئی است که از حد تصور خارج است.. یکی از وزرا به یکی از اعضای سفارت فرانسه می گفت «ما در روز پانصد بار دروغ می گوئیم و با وجود این کارمان همیشه خرابست»... ایرانیان لبریزند از خودپسندی و شاید بتوان گفت که در تمام دنیا مردمی پیدا نشود که باین درجه بشخص خودشان اهمیت بدهند و برای خودشان اهمیت قایل باشند." (خلقیات ما ایرانیان، محمدعلی جمالزاده، انتشارات نوید، بازچاپ آبان ???? ، صفحات ?? و ??).
    .............................................................................
    جسم و بدن مقاوم و زیبا وهوش فراوان

    «ایرانیان نسبت به رنج و خستگی چندان حساسیتی بروز نمی‌دهند ولی نسبت به تشنگی که شاید غالبا مزه آن را چشیده و رنج آن را دیده‌اند، بیشتر توجه می‌نمایند.» (دیولا فوا، 1881: 33)



    «ایرانی از لحاظ جسمانی شاید در بین تمامی ملل دنیا به نمونه زیبای واقعی آن طور که ما مفهوم این کلمه را تعبیر می‌کنیم، نزدیک‌تر باشد. از لحاظ معنوی نیز سرعت درک و یادگیری و قدرت حافظه این ملت واقعا اعجاب‌آور است،(اورسل، 1882: 35)

    «یکی از عمده انگیزه‌هایی که باعث می‌شود ایرانیان بتوانند به منصب و مقام بلند برسند، هوش فطری ایشان است. تقریبا می‌توان گفت ایرانی بی‌هوش یافت نمی‌گردد. به علاوه کسی نیست که جاهل و عامی صرف باشد عموما تیزهوش، فعال و چابک‌اند و به هر کار دست بزنند، از عهده آن برمی‌آیند و آن کار را به انجام می‌رسانند.» (اوژن فلاندن، 1840: 35)

    «تنوع و وسعت دانایی ایرانی از دیگران برتر است. روح و خلق ایرانیان خیلی دقیق و موشکاف است. آنان در دانش‌ها، هنرها و به طور کلی در هر کاری که اقدام می‌کنند کامیابی به دست می‌آورند. آنان خیلی هوشیار و با اندکی تامل در همه چیز خبره هستند و فریب دادن آنان بسیار دشوار است.» (ژوبر، 1806: 40)

    «هر چه بیشتر با ایرانی‌ها معاشرت می‌کنم، بیشتر به فضیلت روح غیرقابل انکار آنها پی می‌برم و در نتیجه بیشتر آنها را مسوول خطاها و عیب هایشان می‌دانم. (دیولافوا، 1884: 131)

    «ایرانیان ذاتا به سنن و آداب و رسوم دیرینه خود دلبستگی تام دارند و در تمامی انقلاباتی که بر اثر تهاجمات خارجی در این سرزمین روی داده است، ایرانی همیشه کوشیده که از سنت‌ها و عادات نیاکان خود دست نکشد، ایرانی نه فقط هیچگاه به آداب و رسوم فاتحان اعتنایی نکرده بلکه آنها را هم به آداب و رسوم خودآشنا ساخته و بعد در خود تحلیل برده است. اگر ایرانی در اثر تریاک‌کشی فاسد نشود، بسیار باهوش است و نیروی فهم و ادراکی پر‌توان دارد اما قوه ابتکار او کم است. ایرانیان به طور عموم متجسس و دارای افکار معنوی و فلسفی هستند. اما اغلب رویایی و خیال‌پردازند و کمتر به کارهای سودمند می‌پردازند. ایرانی افزون بر خیالبافی بسیار جاه‌طلب نیز هست و تصور می‌کند که از حیث هوش و زیرکی بر دیگر ملت‌ها بسی برتری دارد و تنها موجودی است که از هر حیث بی‌نظیر است.»(رنه هانری دالمانی، 1880: 79)



    متناقض بودن شخصیت

    ثبات رای ندارند. به یادگیری سریع اکتفا می‌کنند، اما کم‌تر درصدد غور و بررسی عمیق برمی‌آیند. از لحاظ روحی و اخلاقی، خصوصیات نیاکان خود را از دست داده‌اند. این فرزندان آریایی‌های خالصی که در روزگاران شکوه و عظمت خود از کودکی تیر و کمان به دست گرفتن و سخن راست گفتن را پیش از هر چیز می‌آموختند، اکنون شاید این دو صفت برجسته در روح این ملت چنین متصور شده که اولی در دوران ما بی فایده و دومی زاید است. بسیاری از مردم به عمد دروغ می‌گویند و دروغ نگفتن، وقتی که ادب و نزاکت ایجاب می‌کند، کار یک روستایی غیر متمدن دانسته می‌شود. دروغ به قدری متداول است که حتی ضرب‌المثلی هم ساخته‌اند. « می‌دانم که دروغ می‌گویی، با وجود این خوشم می‌آید.» شجاعت‌ نیز صفت و خصلتی نیست که ایرانیان امروز از آن برخوردار باشند.» (اورسل، 1882: 35)



    پاسخحذف


  16. «ایرانی ها ذره‌یی نسبت به یکدیگر اعتماد ندارد.» (هرمان نوردن، 1925: 125)



    «ایرانیان بی‌شرمانه به زورگو تملق می‌گویند و همیشه می‌گویند: «دستی را که نمی‌توانی ببری، ببوس». به چشم آنان حق معنی ندارد. برای رسیدن به هدف دورویی، خیانت، پیمان‌شکنی به نظرشان قابل سرزنش و مواخذه نیست باید به کام دل خود رسید پنهان کردن عقیده و خود را خلاف آنچه هستند نشان دادن هیچ جرمی نیست.» (ژوبر، 1806: 126 و 127)



    «ایرانیان مردمی هستند که ارزش وقت را به هیچ می‌گیرند و برای از امروز به فردا انداختن هر کار می‌گویند: " فردا ان‌شاءالله ".» (ال. لاسایکس، 1908: 129)



    «علت این که در ساعت معین به ملاقات طرف نمی‌روند این است که ایرانیان زیاد به وقت اهمیت نمی‌دهند.» (کنت دو گوبینو، 1855: 130)



    این مردم از حکام خود می‌آموزند که بیشتر دروغ بگویند و نبوغ خود را با رشوه‌خواری و اختلاس نشان بدهند و در این کار پیش‌بینی و مهارتی بیشتر داشته باشند.» (دیولافوا، 1884: 131)





    «در بین ایرانیان هر کسی می‌خواهد شانه از زیر بار وظیفه خالی نماید و بزرگ‌ترین فکرش این است که کار لازم مربوط به خود را انجام ندهد.» (کنت دو گوبینو، 1855: 133)



    «ایرانیان با این راحت‌طلبی و ول و بی‌کار نشینی، هنر بی‌کاری را به درجه کمال رسانیده‌اند که غربی‌ها حتی از رسیدن به گرد آن و حتی از درک آن عاجزند.» (موریس پرونو، 1925: 133)
    ....................................................................

    نكته مشترك نظريات خارجيان در مورد ايرانيان هزار سال پيش و ايرانيان دويست سال پيش و ايرانيان پنجاه سال پيش بسيار قابل تامل است :

    درو غ گويي ، رياكاري ، تملق ، چاپلوسي بالادستان و بدرفتاري با زير دستان در همه دوره ها بوده است و شايد بتوان گفت درحال حاضر هم وجود دارد.

    البته اکثر این شرقشناسان در زمان قاجار از ایران دیدار کرده اند. اما به نظر من هنوز هم تا حدودی این خصایص در ایرانیان هویداست...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. وای اینهمه بدگویی از ایرانی !
      ایتها خصوصیات نوع بشر هست اون هم نوع شیشه خورده دارش.
      و فکر میکنم نویسنده این افاضات جماعت زیاد و نژادهای مختلف رو ندیده بوده لااقل آمریکای لاتین رو ندیده بوده ...
      در نامردی و بی وجدانی استاد شیطان هستند بیچاره ایرانی ها ولی اگه بگین ما خیلی راحت تو سر خودمون میزنیم شواهدش کافی برای اثبات :)
      میترا

      حذف
    2. میترا جان، ما نباید خودمون رو با نژاد ها و ملیت های پایین تر از خودمون مقایسه کنیم ، و تو دلمون بگیم ما از اونا بهتریم

      تمام این مطالب ، مستند است و به اعتقاد من 99.9 درصد درست است، لااقل انتقاد پذیر باشیم و اینقدر چشمانمان را نبندیم

      دیگر ما که نمی توانیم سر خودمان را شیره بمالیم، همه ایرانی ها این اخلاق ها را دیدن و تجربه کردن

      به هر صورت در هر نژاد و ملتی و قومیتی ،، خوب و بد وجود دارد و امری نسبی است
      ولی با اطلاعات میشه به خصوصیات یک ملت پی برد

      حذف
    3. ابومسلم جان
      در اندیشتون رگه های غرور ایرانی مستتر و در کلامتون منتقد نوع رفتار نژادایرانی هستید!
      قربان این اسم تاریخیتان من عرض کردم دروغ و دلنگ جز لاینفک نوع بشر است نه اینکه تا در خودتون دیدین بر سرزنان گریبان بدرید. صفت منفی ست که باید مدام کنترلش کرد والا چون من به قصد یافتن صداقت و درستی به آنسوی ناکجاآباد خود را به دامن آمریک لاتین بی وجدانی میبینید که بر هر بدترین بی وجدان ایرانی درود فرستید...
      میترا

      حذف
    4. مرسی میترا جان

      شما بهتر از من میدانید که اخلاق و رفتار حال حاضر ما، نه تنها نشانه ای از ایرانی بودن ندارد بلکه چهره زیبای ایران باستان را هم خراب می کند

      من معتقدم تنها با روبرو شدن با واقعیت میشه پیشرفت کرد و از این منجلاب بیرون آمد

      کشور ایران سالهاست مریض است، برای درمان مریضی ابتدا باید انرا شناخت
      این نمی شود که من هی به خود تلقین کنم حالم خوب است، در حالی که این مریضی مرا از پای در می آورد

      گفته شما صحیح است، شاید ده ها برابر بدتر از ایرانی ها وجود داشته باشند، آیا بهتر نیست ما الگوی خوبی برای آنها باشیم

      از یه جایی باید این فکرات شروع شود و از یه جایی بدان عمل شود

      من اصلا قصد در تحریب شخصیت ایرانی ندارم، بلکه با تمام وجودم دوس دارم، نه ملت ایران، نه، بلکه خود من بعنوان یک ایرانی شخصیت درستی داشته باشم

      تمام این نقد هایی که دیدید من کپی، پیست کرده بودم، در خود من نیز وجود دارد ، میخواهم درک درستی از خودمون داشته باشیم

      با سپاس از توجه شما

      حذف
  17. دقیقا راستی میگی
    silk-center.blogspot.com

    پاسخحذف
  18. khali alie bod arash jan vaghean az khundan in matlab lezat bordam

    پاسخحذف
  19. گریه کردن خیلی وقت ها خوبه و آدمو سبک میکنه ولی من همیشه بغض دارم اما گریه نمی کنم.چشمام قرمز میشه بعد همه سوال میکنن چرا گریه کردی و اون زمان اشک آدم دوباره در میاد.

    پاسخحذف
  20. اگه جنگ بشه من 100% میمیرم ، خواستم از فرصت استفاده کنم و از دوستان مخصوصا آرش جان خداحافظی کنم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. به خاک سپردم. خدا بیامرزدت. حالا این جنگ کی هست؟ ما هم میتونیم شرکت کنیم؟

      حذف
  21. سلام
    فقط میخوام بگم خبری از آرش نیست ؟
    دوماد رفته گل بچینه ...
    میترا

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.