۱۳۹۱ خرداد ۱۹, جمعه

شراب سازی داریوش در ناپا و مسیریاب ماشین


الآن جمعه بعدازظهر است و من دارم پیش خودم حساب می کنم که چند ساعت دیگر باید در اداره بمانم تا تعطیلات آخر هفته رسما شروع شود. امروز ما را یک ساعت زودتر تعطیل می کنند چون قرار است همه ما برای افتتاحیه یک پروژه بزرگ به محل پروژه برویم و شامپاین باز کنند و لهو و لعب کنیم. من هم یک گوشه کوچکی از این پروژه را بر عهده داشتم که اگر منفجر شود احتمالا از همان منطقه خواهد بود. حدود سیصد نفر در آنجا جمع خواهیم شد و به سلامتی همدیگر شامپاین زهرمار می کنیم. البته من در دلم به سلامتی همه شما خواننده های خوبم هم یک گیلاس دیگر شامپاین می زنم که یک موقع فکر نکنید به یاد شما نیستم. راستش من همیشه فکر می کردم که خواننده های من حدود پنجاه یا فوقش صد نفر باشند ولی امروز پس از مدت ها بخش آمار وبلاگ را کشف کردم و وقتی دیدم حدود ده هزار نفر در روز از این وبلاگ دیدن می کنند دود از کله ام بلند شد. حدود هفت هزار و پانصد نفر مشتری ثابت هستند و بقیه گذری به اینجا می آیند که برخی از آنها هم گیر می کنند چون مشتری های ثابت روز به روز بیشتر می شوند. در مجموع تا به حال حدود هشتصد هزار نفر از روز گشایش تاکنون از این وبلاگ بازدید کرده اند. جالب است بدانید بیشترین کلماتی که اینجا را از طریق آنها پیدا کرده اند پس از مهاجرت و امریکا کلمه پشم و کلمه دختر است. چون متقاضی برای این دو کلمه خیلی زیاد است باید سعی کنم که از این به بعد پس از مسائل مهاجرتی بر روی پشم و دختر بیشتر تمرکز کنم تا بتوانم جوابگوی نیاز مراجعه کنندگان باشم. حالا از کلمه دختر زیاد استفاده کرده ام ولی یادم نمی آید که کجا کلمه پشم را به کار برده ام که این وبلاگ را اینقدر پشمی کرده است. حالا بگذریم. این جایی که قرار است بعد از ظهر برویم حدود بیست مایل با اداره فاصله دارد و بالای یک تپه جنگلی بسیار زیبایی است که از بالای آن مناظر زیبای طبیعت اطراف به خوبی دیده می شود. من قبلا چندین بار به آن سایت رفته ام و هر بار از رانندگی در جاده کوچک محلی و دیدن مناظر آن لذت برده ام. در پایین تپه نیز کشتزارهای وسیعی قرار دارد که در آن انگور کاشته اند. اصولا در منطقه ناپا کمپانی های بزرگ شراب سازی وجود دارد و همه آنها هم انگور را خودشان می کارند. یک کمپانی شراب سازی هم در آن اطراف وجود دارد به نام داریوش که صاحب آن یک ایرانی ثروتمند است و ورودی کارخانه خودش را هم مثل قصر تخت جمشید درست کرده است. بازدید کنندگان زیادی روزانه به آنجا می روند و او هم سالن اصلی بزرگ کمپانی را که محل تست شراب است به موزه فرهنگ ایران تبدیل کرده است و همه از آن بازدید می کنند. شراب های او بسیار مرغوب و گران است و یک شیشه کوچک از یک نوع شراب قرمز را در خود محل دویست دلار می فروشند چه برسد به اینکه بخواهید آن را در مغازه بخرید.

از ماشین جدیدی که خریده ام بسیار راضی هستم و حدود هشتصد دلار در ماه هم صرفه جویی می کنم. فقط جی پی اس و دوربین عقب و سنسور پارک ندارد که آن مشکل هم حل شد چون از طریق ای بی نوع چینی نویگیتوری را که اصل آن دو هزار دلار است فقط سیصد دلار خریدم و با دوربین عقب و سنسور پارک و هزینه حمل شد سیصد و پنجاه دلار. تازه امکانات آن بسیار بیشتر از جی پی اس آئودی است و حتی فیلم هم نشان می دهد و تلویزیون هم دارد. حالا هفته دیگر که این سفارشم آمد باید آن را بر روی ماشینم نصب کنم. جالب اینجا است که برای تمام ماشین ها و مدل های مختلف جی پی اس را طوری ساخته اند که فیشها و ابعاد آن با اصل سازگار باشد و شما فقط کافی است که رادیوی قدیمی را از جلوی ماشین در بیاورید و این دستگاه را در جای آن قرار دهید. مثلا اگر به امریکا آمدید و یک ماشین قدیمی تویوتا کمری سال دو هزار و دو خریدید می توانید با سیصد و پنجاه دلار آن را تبدیل به یک ماشین مجهز به تمام امکانات صوتی و تصویری جدید کنید. فقط کافی است در ایبی مدل و سال ساخت ماشین خودتان را بنویسید و بعدش کلمه نویگیتور و دی وی دی را اضافه کنید تا مدل مناسب با ماشین شما را بیاورد. فقط نصب کردن دوربین عقب و سنسورهای پارک کمی زمان بر است و باید بیشتر روی آن کار کنید ولی اگر ماشین شما شاسی بلند نیست احتیاجی هم به این چیزها ندارید. این عکسی که می بینید همان مدلی است که من خریده ام و مخصوص فورد اج سال دو هزار و هفت است. همین الآن هم دیدم در سالن اصلی هیاهویی برپا است و آمدند من را هم بردند و فهمیدم که تولد آقای رئیس من است. اگر می دانستم تولدش است برای پاچه خواری هم که شده یک چیزی برایش می گرفتم. بی شرف سی و پنج سالش بیشتر نیست و از سهمش از فروش شرکت قبلی خودش یک چیزی حدود صد میلیون دلار پول گرفته است. آنوقت ما در همان زمان در ایران داشتیم سر گرفتن صد هزار تومان پول معوقه خودمان هزار تا معلق می زدیم.

همین دیگر خواستم قبل از تعطیلات آخر هفته یک حرفی زده باشم.

۲۶ نظر:

  1. سلام

    ممنون :)

    پاسخحذف
  2. به سلامتی
    .
    محسن

    پاسخحذف
  3. سلام ارش

    تولد رییست مبارک. زودتر میگفتی اینجا براش تولد میگرفتیم .

    باشد که تو رو تا 5 سال دیگه سر کارت ابقا میکرد و چند تا از بچه های وبلاگ رو هم اونجا استخدام میکرد .

    اخ. یادم نبود اونجا امریکاست و از این خبرها نیست . :D

    -----------

    مطلب دوم اینکه :

    ارش. تو که اینقدر نگران کارت هستی.

    چرا وقتی میتونی اینقدر راحت درامد داشته باشی. خودت رو محروم میکنی؟؟

    اگه تبلیغات برای وبلاگت راه بندازی. با بازدید ده هزار تا در روز وبلاگت و اینکه افراد زیادی برای مهاجرت به وبلاگت مراجعه میکنند .
    شرکت هایی که تو کار مهاجرت هستن حاضرن هزینه زیادی برای تبلیغات تو وبلاگت بپردازن و خیلی راحت میتونی به اندازه درامد شغلت از این وبلاگ درامد داشته باشی.

    البته میدونم که هدفت برای راه اندازی اینجا کمک به هموطنان بوده و مطمئنا اگه هدف خیزی نداشتی. این وبلاگ اینقدر شلوغ نبود و خود من هم هر روز به وبلاگت سر نمیزدم که ببینم مطلب جدید نوشتی یا نه (اونم با این وضعیت اینترنت و فیلترینگ)
    ولی به هر حال درامد داشتن برپایه تبلیغات چیز بدی نیست و به نفع خودت هست و همه هم اینو درک میکنن.

    نمیگم زودتر مطلب بنویس. چون هر وقت گفتم : ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند تا تو دیر به دیر مطلب بنویسی :D
    موفق باشی.

    پاسخحذف
  4. راستی ارش. اینجا شنبه ظهر ساعت 11 هست. جمعه غروب نیست. چقدر شما که امریکا هستین از دنیا عقبین.

    همین الان این رو کشف کردم که ایران تو یه چیز از امریکا جلوتره.

    و اونم اینکه وقتی اینجا شنبه صبح هست. اونجا جمعه غروب هست.

    درود بر ایران خودمون با این همه پیشرفت :D:D

    پاسخحذف
  5. سلام آرش
    اینکه ایرانیها چی سرچ میکن و سر از کجاهاشون در میارن داستان جالبیه
    ولی شما هنوز یه جواب به من بدهکاری (وفکر کنم به خیلی های دیگه!)
    نگفتی که دقیقا کارت اونجا تو شرکتتون چیه و اصلا کار خود شرکت چیه
    تا اینجا فقط گفتی کارت برنامه نویسی نیست
    اگه فضولی هست که اصلا بیخیال شو و یه کلام بگو تو کار IT و کامپیوتر فعالی
    یا پست دیگه ای داری؟
    ببخشید گیر دادم آخه نگران کار پیدا کردن اونور آبم یه چیزی بنویس کمک کنه
    (راستی جالبه من RS232 رو تو گوگل
    فارسی قبلاها سرچ کردم تو ظاهر شدی!! خوش شانسم نه؟)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. تا ارش بیاد و جواب بده :

      قبلا ارش در این مورد پست داشته.

      فکر کنم ارش لیسانس کامپیوتر بود.

      ولی کارش مرتبط با اب و هوا و نقشه های ماهواره ای و این چیزا بود فکر کنم.و به کامپیوتر و ایتی ربط نداشت.

      ارش منتظریم بیشتر از کارت بگی ؟؟
      اصلا چرا میخوان منتقل بشن ساختمان جدید ؟
      اونجا به تو یه اتاق جدا میدن؟
      از همین الان شرط کن که رفتی اونجا یه اتاق اختصاصی میخوای :D

      حذف
    2. حالا که می پرسین حقوقش رو هم بپرسین تا یه کم حسودی در کنیم :)
      من کار کارشناسی می کنم ولی حقوق تکنسین میگیرم :(

      حذف
  6. کلمه پشم احتمالا به خاطر پستی با عنوان خاطرات پشمی می باشد.

    پاسخحذف
  7. کوفتش بشه اون 100 میلیون , چه شرکتی بوده مگه؟
    راستی یه کم در مورد محل کارت صحبت کن لطفا.
    کار اصلیش چیه؟ درآمدش از چه راهی حاصل میشه؟
    4 تا نمودار و آمارگرفتن و ماهواره اینور اونور کردن بهر چه است؟
    وابسته به دولته؟

    مواظب باش وقتی میرن ساختمون جدید تو رو یادشون نره تو ساختمون جا بمونی lol
    آخه ظاهرا دیده نمیشی تو شرکت

    پاسخحذف
  8. اظهار نظرت در مورد رئیست منو یاد این جمله ی پرنغز ایرانی انداخت: (یارو تا دیروز ...ون میداد)

    هر کی میتونه برای آرش تبلیغات پولی جذب کنه اینکارو انجام بده یه درصدی هم خودش برداره.

    آرش منظورت از عملگی چی بود؟ قبلا گفته بودی کارهای یدی در آمریکا منسوخ شده!

    پاسخحذف
  9. آرش خان سلام.خوبی داش؟ببین تو گفتی برکلی زندگی میکنی ولی نگفتی کدوم قسمتش هستیا!!!جونه من بگو کجاش هستی میخوام بیام ترورت کنم.راستی اگه رئیست اخراجت کرد خیلی خره گاو منه.عکس بده جنازه تحویل بگیر.آلبومم دادی قبرستون تحویلت میدیم.یه کرجه و یه امیرحسن دااااااااش !!!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. "عکس بده جنازه تحویل بگیر.آلبومم دادی قبرستون تحویلت میدی"

      :D:D

      خیلی باحال بود :D

      آرش جان. من پشیمون شدم رییست رو اینجا دعوت کنی :D

      حذف
  10. من تازه خواننده خاطراتت شدم ...موفق باشی

    پاسخحذف
  11. آرش جان خدمتي که تو با همين وبلاگت و نوشته هات به ما داخل کشوري ها ميکني صد تا وکيل و مشاور مهاجرت و نويسنده و شبکه تلوزيوني و سياستمدار و اپوزسيون هم نميتونند بکنند،
    هر وقت دلسرد شدي يادت باشه که کلي جوون نا اميد و خسته يکي از دلخوشي هاش خوندن خوشي هاي توست

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. جدا!
      ما بدبختا تو ایران یه سرگرمی مون خوندن این مطالبه. تفریح که نداریم اینده تو ممکلت ایران هم که نداریم پس چی داریم؟یه ذره امید به خارج شدن از این خراب شده.امید مارو کمتر نکن.ممنون

      حذف
  12. تعطیلات خوش بگذره.
    ایشاالله یه روزی با تمام خوانده های وبلاگت تعطیلاتتو بگذرونی.

    پاسخحذف
  13. یه برنامه ی رادیویی هست به نام having sex with katie morgan. حتما بهش گوش کن.سوال هم داشتی زنگ بزن کمکت میکنه.

    پاسخحذف
  14. آرش جان شما میگی وقتی ایران بودی همیشه چند نفر بودن که بهت سرویس دیپلماتیک میدادن ولی در آمریکا نمی تونی کسی رو پیدا کنی. آیا به خاطر مشکل زبان انگلیسی هست که در آمریکا نمی تونی کسی رو پیدا کنی؟ شما میگی که به طور کلی یه مقدار شوت میزنی پس چه طوری در ایران بودی کلی هواخواه داشتی که حاضر بودن باهات دیپلم داشته باشن؟
    در اکثر نوشته هات میگی که منزلتو به دیگران میدادی تا به عنوان مکان استفاده کنن پس خودت در ایران در چه مکانی وارد حوزه دیپلماتیک میشدی؟ در ایران چه طوری پارتنر پیدا میکردی؟ شماره تلفن در خیابان میدادی یا اینکه افرادی که منزلتو به عنوان مکان اهدا میکدی برات پارتنر جور میکردن؟ یه مطلب در مورد پارتنر پیدا کردن در ایران بنویس.

    پاسخحذف
  15. اخر خنده است کامنتا در مورد ديپلماتيک
    بخصوص آخريه قبل من

    واقعن خيلي واقع بينانه گفته

    اکثر مردا از همين راها کسيو پيدا مي کنن

    پاسخحذف
  16. آرش جان این سریال های بند تنبانی pmc,farsi1,gemtv-hbo! شخصیت زن رو به دو صورت معرفی میکنن. یکی اینکه بی وفا هست و همش در حال خیانت کردن. دومی اینکه به یه مردی مثل کنه میجسبه و اون مرد اگه حتی بهش خیانت کنه هم ولش نمی کنه چون عاشقی تاریخ نداره(بیربط)
    این دو شخصیت خیلی متفاوتن! کدومش به واقعیت نزدیک تره؟

    پاسخحذف
  17. دمت گرم حالا قابل تحمل تر شد.

    پاسخحذف
  18. آرش جان فکر کنم اگه در مورد دیپلماسی بنویسی آمار وبلاگت n به توان n برابر می شه . چیزی که بین امت فخیمه زیاد داریم دیپلمات دست به دیپلماسی و حاظر به یراق با یه عالمه دیپلم افتخار. اگه این لغات دیپلماتیک رو به فرهنگ لغت اضافه کنیم نصف ملت ما تا انتهای این خط مشی سیاسی راه رو ادامه می دن و به کمتر از مدرک دکترا هم رضایت نمی دن.

    پاسخحذف
  19. آرش جان یه ابهام زدایی بکن. دخترها وزنانی که از ایران به آمریکا میرن براشون مردوپسر پیدا میشه ولی پسرهاو مردانی که از ایران میرن براشون زن و پسر پیدا نمیشه؟ یعنی آمریکایی ها نمی خوان ناموسشون لکه دار شه؟ مقدار زیادی از جمعیت آمریکا مهاجر هستن. اونا چه تفکری در این زمینه دارن؟ مخصوصا ژاپنی ها. ژاپنی ها خیلی باحالن. Circle

    پاسخحذف
  20. استاد ايراني دانشگاه سوئد لبهاي همسرش را بريد
    کد خبر: ۲۵۱۷۶۵
    تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۸
    استاد ايراني دانشگاهي در سوئد به علت سوء‌ظن به همسرش لب‌هاي او را با چاقو بريد و خورد.

    به گزارش شرق ماموران پليس استكهلم چندي قبل با اعلام گزارشي توسط ساكنان يكي از خيابان‌هاي جنوبي شهر استكهلم راهي آنجا شدند تا درباره نزاعي خانوادگي تحقيق كنند. آنها وقتي وارد آپارتمان موردنظر شدند زن جواني را ديدند كه از ناحيه صورت به شدت خونريزي داشت. اين زن به سرعت به بيمارستان منتقل و در همان معاينه‌هاي اوليه معلوم شد لب‌هاي او با چاقو بريده شده است.

    پليس در ادامه به دستور دادستان، شوهر اين زن را بازداشت كرد و معلوم شد هر دو ايراني هستند و مرد ميانسال همسر خود را به قصد انتقام‌جويي شكنجه كرده است. كارآگاهان در جريان تحقيقات‌شان فهميدند مرد ايراني در سال 1370 به همراه همسر و سه فرزندش از ايران به سوئد مهاجرت كرده و بعد از مدتي در دانشگاه و موسسه تحقيقاتي «كارولينسكا» به عنوان دانشيار و محقق مشغول به كار شده و در حرفه خود به شهرت زيادي دست يافته و درآمد سالانه بالايي را براي خودش به دست آورده است. اين مرد ظاهرا زندگي آرام و معمولي داشت تا اينكه چندي قبل به علت بروز پاره‌اي اختلافات خانوادگي از همسرش جدا شد و فرزندان وي نيز نزد مادرشان رفتند. مرد ايراني دو هفته بعد از طلاق، ازدواج دوم خود را به ثبت رساند. او اين بار نيز با زني ايراني كه 20 سال از خودش كوچك‌تر بود ازدواج كرد. زندگي مشترك اين دو خيلي زود به آشوب و دعوا كشيده شد تا اينكه در روز حادثه آن اتفاق رخ داد.

    متهم 52 ساله وقتي تحت بازجويي قرار گرفت به جرمش اقرار كرد و گفت: «همسرم به من خيانت مي‌كرد و به همين دليل اين كار را انجام دادم. بعد از ازدواج با او فهميدم وي با مردي ديگر نيز رابطه دارد. بارها بر سر اين موضوع با هم دعوا كرديم اما مشكل ما غيرقابل حل بود براي همين تصميم گرفتم او را مجازات كنم و انتقام خودم را بگيرم. روز حادثه بعد از جر و بحث بر سر موضوع خيانت با چاقو به وي حمله كردم و لب‌هايش را بريدم و خوردم. اين كار را طوري انجام دادم كه او ديگر نتواند با بخيه و كارهايی مثل آن خودش را درمان كند.»متهم در اعترافاتش گفت: «من از اين كار پشيمان نيستم چون فكر مي‌كنم زنم بايد به دليل خيانتي كه كرده بود مجازات مي‌شد.»

    اعترافات مرد ايراني كه در كمال خونسردي انجام شد اين شائبه را به وجود آورد كه شايد وي به بيماري رواني مبتلا باشد به همين سبب او به بيمارستان رواني «هودينگه» واقع در جنوب استكهلم منتقل شد تا تحت آزمايش قرار بگيرد. متهم اكنون در حالي در اين مركز درماني بستري است كه همسرش نيز در بيمارستاني ديگر تحت درمان قرار دارد اما پليس و مسوولان قضايي نام بيمارستان را مخفي نگه داشته‌اند تا آسيبي به زن ايراني وارد نشود. در همين حال بازجويي‌ها از متهم محرمانه و پشت درهاي بسته انجام خواهد شد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کی میگه که ما دانشمند ایرانی نداریم .....؟! داریم از تد باندی هم بهترشو داریم ...؟ نمیدونم چرا به یاد کشتار با اره برقی در تگزاس افتادم!!!!!!!!!!!

      حذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.