به قول یکی از دوستان نوشته قبلی من کمی تنگ و تاریک بود ولی الآن یک فرصت کوتاهی پیدا کردم و می خواهم یک نوشته دلباز برایتان بنویسم. اول این که یک شمع برای موتور گازی خودم خریدم و این آخر هفته می خواهم آن را عوض کنم چون صبح ها یک کمی بد روشن می شود و وقتی هم که روشن می شود پت پت می کند و خاموش می شود. هفته دیگر مادرم هم می آید و باید بروم فرودگاه دنبالش. می خواهم یک ماه دیگر حدود دو هفته مرخصی بگیرم و به یک مسافرت برویم مثلا هاوایی و یا یک جایی از امریکا که تا به حال ندیده ام. شاید هم با کشتی های تفریحی به آلاسکا برویم. خیلی وفت است که به مسافرت نرفته ام و حدود چهارهفته مرخصی با حقوق طلب دارم. اول می خواستم این چهار هفته را به ایران بروم ولی بعد پیش خودم گفتم که آخر بروم آنجا چکار کنم. فوقش چند روز مهمانی می روم و بعد همه باید به دنبال کار و گرفتاری های خودشان بروند و من هم یا باید در خانه یک نفر بمانم و یا باید بروم و خیابان ها را متر کنم. البته بالاخره یک بار را که یک جورهایی باید به ایران بروم چون وقتی که می خواستم به امریکا بیایم قرار بود فقط سه ماه بمانم و برای همین از هیچ کسی خداحافظی درست و حسابی نکردم! البته اصولا اینرسی ساکن من به مراتب بیشتر از انرژی حرکتی من است و عمه ام که من را خوب می شناخت همان موقع گفت که اگر تو بروی و یک جا تلپ بشوی دیگر خیلی بعید است که برای آمدن به ایران خودت را تکان بدهی! همان طور هم شد و هر بار که به فکر سفر به ایران می افتم سرانجام به خودم می گویم که ای بابا چه کسی حالش را دارد که از این سر کره زمین بلند شود و برود آن سر کره زمین! هر دفعه هم که از من می پرسند پس چه زمانی به ایران می آیی می گویم تابستان آینده دیگر حتما می آیم! چند وقت پیش که دختر عمه ام از من همین سوال را کرد طبق معمول گفتم تابستان حتما می آیم. بعد او گفت یعنی تا دو یا سه ماه دیگر می آیی ایران؟ گفتم مگر دو سه ماه دیگر تابستان است؟ گفت آره خوب الآن ماه دوم بهار هستیم. گفتم ای بابا زمان چقدر زود می گذرد ولی حالا اگر این تابستان هم نشد که بیایم ایران تابستان سال بعد حتما می آیم! این جایی که من زندگی می کنم نه برف می آید و نه تابستان ها گرم می شود برای همین اصلا چهارفصل را احساس نمی کنم چون همیشه هوا بهاری است و درختان هم سبز هستند. من هم زمستان و تابستان با یک تیشرت و یک تنبان کوتاه و دمپایی به بیرون می روم. البته سرکار که نه ولی برای خرید و یا گشت و گذار معمولا به همین شکل هستم. تنبان من هم یک چیزی شبیه همان پیجامه دسته کوتاه است که البته دو تا جیب هم در دو طرفش دارد تا دستمال دماغی ها را درون آن بتپانم. رنگ های مختلف تنبان را هم دارم که یکی از آنها آبی است با طرح های کوچک پرچم امریکا و عقاب و این جور چیزها و دیگری زرد است با نقش و نگار جغد که بعضی از آنها در حال چشمک زدن هستند و حتی تنبان نارنجی و سیاه هم دارم. خوبی این تنبان ها این است که بند دارد و می توانم بند تنبان را سفت کنم و گره بزنم تا خشتک از پایم به پایین نیفتد. فقط باید مواظب باشم که گره کور نخورد چون اگر دست به آب لازم باشم باز کردن گره کور در مواقع اضطراری مکافات است.
بیشتر این تنبان ها را از بازار کرج خریده ام و یا به عنوان هدیه تولدم به من داده اند چون من همیشه به پوشیدن تنبان معروف بودم و همه هم برای من تنبان می خریدند. فروشگاه مارشال هم تنبان های خوبی دارد که این دفعه یکی خریدم ولی جلوی آن بر خلاف تنبان های معمولی زیپ دارد که من فلسفه آن را دقیقا متوجه نشدم ولی احتمالا برای همان مواقع ضروری تعبیه شده است که بند تنبان گره کور خورده باشد و زمانی برای باز کردن آن باقی نمانده باشد. انواع مختلف تیشرت را هم دارم که اغلب آنها را بین یک دلار تا پنج دلار خریده ام و مابقی را هم دوستان هدیه داده اند. دیگر جایی برای نگه داری تیشرت ندارم و با این که هر روز دوش می گیرم و شورت و تی شرت خودم را عوض می کنم ولی اگر یک ماه هم رخت ها را نشویم هنوز لباس زیر به اندازه کافی دارم. پیراهن هایم هم بد نیست و بعضی از آن ها را که از ایران آورده ام هنوز می پوشم. بیشتر پیراهن هایی را دوست دارم که چروک نمی شوند و پوشیدن آنها در سر کار راحت است. یک پیراهن آبی طرح هاوایی با گل های درشت زرد و قرمز هم دارم که وقتی می خواهم به لب دریا بروم آن را می پوشم چون گشاد و خنک است و تیپ آن هم همان تیپ ساحل دریا است. شلوار هم بیشتر لی یا جین می پوشم چون هم راحت است هم زود کثیف نمی شود ولی شلوارهای کاکی یا پارچه ای اداری زود چروک و کثیف می شوند. خوشبختانه در محل کار کسی به شلوار لی من گیر نمی دهد ولی در بخش هایی که با مردم و مشتری در ارتباط هستند حتما باید لباس رسمی بپوشند. چند تا کلاه هم دارم که دو تا از آنها شاپو است و یکی از آنها مثل کلاه پارتیزانی است و دیگری هم کلاه روسی است که اصلا از آن خوشم نمی آید چون وقتی آن را سرم می گذارم خیلی شبیه روس ها می شوم. یک کلاه شاپوی سیاه هم دارم که وقتی سرم می گذارم همه گمان می کنند که خاخان یهودی هستم و مخصوصا اگر من را با ماشینم ببینند زیر لب به من فحش می دهند و می گویند یهودی پولدار لعنتی! مردم امریکا بر خلاف دولت امریکا چندان دل خوشی از یهودیان ندارند چون صاحب بیشتر کمپانی های بزرگ و بانک ها یهودی هستند و مردم هم عامل تمام بدبختی های خودشان را همین کمپانی ها و صاحبانشان می دانند. ممکن است برخی از امریکایی ها از دیدن یک عرب شبیه طالبان بترسند که مبادا بمب زیر عمامه اش قایم کرده باشد ولی از او متنفر نیستند در حالی که همان امریکایی ها از یهودی ها نمی ترسند و به آنها احترام می گذارند ولی در باطن ممکن است از آنها متنفر باشند. اگر تکه های سانسور شده فیلم بورت که صحنه های واقعی در میان مردم امریکا است را در یوتیوب نگاه کنید پی به نکات ظریفی در این رابطه می برید. خود بورت که یک یهودی است که در نقش یک مسلمان قزاقستانی ضد یهود به میان مردم امریکا می رود و آنها را وادار می کند تا تمایلات قلبی خودشان را نسبت به یهودیان ابراز کنند. حتی یک جا به یک کافه در تکزاس می رود و یک آهنگی را با گیتار می خواند که قافیه بند آن این بود که یهود را باید به ته چاه بیندازید و همه مردم آن کافه می خندیدند و با صدای بلند همان را می خواندند و تکرار می کردند. البته این بخش از فیلم سانسور شده است و فقط در یوتیوب پیدا می شود.
در مجموع احساس مردم کشورهای شرقی و خاور میانه و حتی عرب ها نسبت به یهودیان بسیار بهتر از احساس غربی ها نسبت به یهودیان است زیرا بلایایی را که غربی ها و اروپایی ها بر سر یهودیان آوردند در طول تاریخ بی سابقه است. حتی تشکیل کشور اسراییل و بدبخت کردن فلسطینی ها هم بیشتر به این علت بود که کشورهای اروپایی می خواستند هر چه زودتر یهودیان را از کشور خودشان بیرون کنند و آنها را به جای دیگری بفرستند و این کار هم در اصل خود ریشه ضد یهودی داشت. به عقیده من شکل گیری صهیونیست کاملا بر اساس تفکر یهود ستیزی بود و برای همین هم بیشتر دولت های صهیونیست همیشه تحت نفوذ و حمایت کامل دولت های غربی و مخصوصا اروپایی بودند تا بتوانند یهودیان را در یک مکان و به صورت کنترل شده نگهدارند. تشکیل اسراییل هم در امتداد همان تفکر نژادپرستانه ای بود که آلمانی های نازی توسط آن یهودیان را از نقاط مختلف کشورهای تحت سلطه خود جمع آوری کرده و آنها را در کمپ های مخصوص و کنترل شده نگه می داشتند. بعضی ها صهیونیسم را به اشتباه به دیر صهیون و ماسون ارتباط می دهند و سپس آن را به امریکا می چسبانند که کاملا بی ربط است. بیشتر یهودیان صاحب مقام و یا ثروتمند امریکا اصلا میانه خوشی با صهیونیسم ندارند و آن دولت را حمایت نمی کنند زیرا از ماهیت یهودستیزی آن خبر دارند و برای همین هم اجدادشان هرگز حاضر نشدند به کمپ بزرگ اسراییل مهاجرت کنند. در ضمن اساس تفکر ماسون ها بر مبنای آزادی بیان و آزادی مذهب و جدایی دین از سیاست است که از ریشه با دولت مذهبی اسراییل در تضاد است. ولی در امریکا هنوز کسانی که نژاد پرست هستند همان طوری که ترجیح می دهند تمام سیاه پوستان به افریقا برگردند و یا مسلمان ها را به کشورهای خودشان برگردانند دوست دارند که قدرت اقتصادی را از دست یهودیان بیرون بکشند و آنها را به اسراییل برگردانند ولی خوشبختانه نژادپرستی در امریکا به حدی ضعیف شده است که شانسی برای اجرای این کار برایشان وجود ندارد. این نژادپرستان امریکایی و غربی همان کسانی هستند که به شدت از صهیونیسم طرفداری می کنند و خدا را شکر می کنند که لااقل با وجود چنین دولت و کشوری از شر بخش زیادی از یهودی ها راحت شده اند. در ضمن کشور اسراییل با سرکوب فلسطینی ها که در واقع آدم های بدبخت تر از خود یهودی ها هستند می توانند باریکه ای از اندیشه یهودستیزی را زنده نگه دارند زیرا هر باری که دولت اسراییل به بهانه های مختلف فلسطینی های نادان و بیچاره و بدبخت را می آزارد دوباره موجی از یهودستیزی در میان مردم دنیا به راه می افتد غافل از این که مردم یهودی و حتی مسلمان کشور اسراییل هم خودشان قربانی چنین سیاست هایی هستند. بدون وجود کشور اسراییل اروپاییان هرگز به آرزوی چندین هزار ساله خودشان مبنی بر راندن یهودیان از خاک کشور خودشان نمی رسیدند.
من دیگر باید بروم
آرش جان دلمون رو شاد کردی.
پاسخحذف2vom :D
پاسخحذفکامنت قبلی رو وقتی دیدم پست جدید زدی و با احساس خوشحالی نوشتم (فکر کنم معتاد شدم).آرش جان لطفا در مورد social skills و فرهنگ آمریکا کتاب معرفی کن.
پاسخحذفمن تقريبا 2 سال دارم وبلاگتون را مي خوانم،تحليلگر فوق العاده هستيد
پاسخحذفضمنا از اطلاعاتي كه در مورد امريكا داديد ممنون ضمنا اطلاعاتتون راجع به انواع تنبانها جلب بود!!!
با سپاس
آرش جان در مورد اینکه نژادپرستان امریکایی و غربی همان کسانی هستند که به شدت از صهیونیسم طرفداری می کنند و خدا را شکر می کنند که لااقل با وجود چنین دولت و کشوری از شر بخش زیادی از یهودی ها راحت شده اند
پاسخحذفالآن که خیلی از یهودی ها در آمریکا اورپا خونه مغازه ویلا دارن. خیلی از اساتید دانشگاه های آمریکا مثل چند نفری که به تازگی ترور شدن یهودی هستن. پس چه طوری میگی از اروپا آمریکا رانده شده ان؟ پاسپورت اسرائیلی(اگه وجود داشته باشه) یا همون پاسپورت یهودی هم که باهاش خیلی از کشورها رو میشه بدون ویزا رفت. جاهایی هم مثل دوبی که یهودی ها رو راه نمیدن چون خیلی از یهودی ها پاسپورت آمریکایی یا اروپایی دارن با اون پاسپورتشون میرن یا پاسپورت جعلی میسازن برای خودشون.
به انگلیسی صحبت کردن مقام دولت اسرائیل توجه کن. صوتی گوش کنی باور نمی کنی طرف یهودی هست. چرا چون دوره های exchange فراوانی با آمریکا دارن.
یه چیز دیگه هم اینکه یهودی حتما لازم نیست که اسرائیلی باشه. میتونه یه بیل بخوره تو سر آدم یهودی هم بشه یا هر چیز دیگه.
آرش جان آخرین سوال ازت میکنم. لطفی کن و این را جواب بده.
پاسخحذفمن امسال از دانشگاهی در آمریکا پذیرش با مقداری فاند گرفتم ولی از اونجایی که خیلی پول نداشتم که 15 میلیون پول وثیقه سربازی برای خروج کشور بزارم حدود یک سال و اندی قبل مجبور شدم برم کارت بسیج فعال بگیرم تا طول مدت سربازیم کاهش پیدا کنه. خدمت هم سپاه بودم. الآن که میخوام برم برای مصاحبه سفارت آمریکا
میفهمن که کارت بسیج فعال دارم؟ برای روزهای کسر خدمت که پشت کارت معافیت مینویسن بهم گیر دادن چی بگم؟ کلا چی بگم که راحت بهم ویزا بدن و طول مدت clear شدن هم زیاد طول نکشه تا به کلاسام در آمریکا برسم.
سلام و سپاس از حضورتون.
پاسخحذفمطلب عمیقی خوندم که به دانستنی هام اضافه کرد.
راستی چرا به جای چماق؟؟
این آقای borat چرا این قدر لهجه ی انگلیسی حرف زدنش بده؟ آرش جان انگلیسی شما هم در همین حده؟
پاسخحذفSo my country can be free.
پاسخحذفbig party چیه؟
با این پستت,دوباره دعوا نشه خوبه.!!
پاسخحذفخوشحالم خوشحالی.
.
محسن
میشه لطفا بگید کدوم حوالی زندگی میکنید که همه سال هوا بهاریه؟
پاسخحذفآرش بعد گرفتن پاسپورت آمریکایی یه سر برو هلند آمستردام محله red light و کارکنان زحمت کش اونجارو به راه راست هدایت فرما. باشد که مورد رحمت ایزد قرار بگیری.
پاسخحذفدر پست "جانوران و حشرات " یه نظر طولانی گذاشتم واست ،باهاش موافقی؟
پاسخحذفبه قول دوستمون خوشحالم که خوشحالی !!
پاسخحذفسلام
پاسخحذفهاوایی که صد در صد بهتر از آلاسکا ست ، شک نکنین .
:)
مرگ بر فلسطین . مرگ بر ایران و مرگ بر اسراییل و حزب الله و ... که هرچی میکشیم از ایناست
پاسخحذفمرگ بر چشمی که بیموقع بسته شود.مرگ بر دهانی که بیموقع باز شود
پاسخحذف