۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

چرا تاکنون اخراج نشده ام؟


نمی دانم چرا به دلم برات شده است که همین روزها من را با اردنگی از شرکت اخراج می کنند. یعنی الآن چهار سال است که منتظر چنین واقعه ای هستم و در عجبم که چطور افراد دیگری که نقش کلیدی داشتند رفتند و من همچنان مانده ام. معلم دینی ما در دبیرستان می گفت آنهایی که همه چیز در دنیا خیلی برایشان راحت پیش می رود و رنج و سختی نمی کشند به این خاطر است که حسابشان پیش خداوند آنقدر سنگین شده است که او می خواهد همه آنها را یک جا در آخرت بررسی کند و برای همین به آنها نعمت بیشتری در دنیا می دهد و راهشان را بیشتر هموار می کند تا بیشتر گناه کنند. احتمالا خداوند هم الآن دارد راه من را بیشتر هموار می کند تا در آن دنیا با بشکه های صد لیتری قیر داغ از من پذیرایی کند و در حالی که من را از تخم آویزان می کند به زبانم یک وزنه صد کیلویی آویزان کند تا فشار بیشتری بیاورد و زبانم از حدقه بیرون بیاید و تخمم هم کشیده شود. بعد دوباره نکیر می آید و آنها را به من می چسباند و دوباره من را آویزان می کند. این بار روی زبانم هم یک میله سرخ می گذارند تا جلز و ولز کند و یک بشکه قیر داغ هم اماله می کنند که جذابیت بیشتری پیدا کند. بعد نکیر که صورتش شبیه آیت الله جنتی است می آید و پایش را با جورابی که بو می دهد بر روی زبان من می گذارد تا دوباره زبانم از جایش کنده شود. می گویند که آنجا نکیر و منکر با هم شرط بندی می کنند که هر بار که آویزان می شوم زبانم زودتر از حلقوم در می آید و یا تخمم زودتر کنده می شود و هر بار کسی که برنده می شود یک امتیاز می گیرد. می گویند که این کار را آنقدر در یک روز انجام می دهند تا امتیاز یکی از آنها به هزار و پانصد و بیست و سه برسد. البته در مورد عدد دقیق این امتیاز بین علما اختلاف نظر وجود دارد. بعد نوبت سیخ کباب است که آن را از طول بدنم عبور می دهند و من را بر روی آتش می گذارند تا خوب کباب شوم. البته اول من را در آبلیمو و پیاز می خوابانند و کمی هم به من نمک می زنند تا گوشتم خوب به عمل بیاید. در این مرحله چشمانم باد می کند و از حدقه بیرون می زند و زبانم هم که توسط نکیر چسبانده شده است از دهانم آویزان می شود و چون به آتش نزدیک تر است زودتر کباب می شود. بعد کمی قارچ و گوجه فرنگی و فلفل سبز هم در دهان و زیر بغل و جاهای دیگر می تپانند تا گوشتم طعم بهتری پیدا کند. می گویند دنبلانم را همان اول نکیر می کند و می خورد و بقیه گوشتم هم نصیب جهنمیان می شود که به بوی کباب دورم جمع شده اند. بعد از اینکه تمام گوشت من را خوردند و ریدند نکیر می آید و عن همه آنها را جمع می کند و دوباره من را می سازد و دوباره کباب می کند. این عمل هم چهارصد و بیست و هشت بار در روز انجام می شود که باز هم عدد دقیق آن مورد اختلاف علما است. بعد از این مرحله نوبت به پخ کردن می رسد. در این مرحله من را بر روی زمین چهارمیخ می کنند و سپس نکیر با یک تراکتوری که می گویند فقط یک چرخ آن به اندازه کوه دماوند وزن دارد از روی من می گذرد و من را پخ می کند. سپس ورقه من را به هزاران قطعه مختلف می برند و از آن پازل درست می کنند. سپس جهنمی های دیگر را وادار می کنند که این پازل را درست بچینند و حل کنند چون اگر نتوانند این کار را بکنند خودشان پخ خواهند شد. و در نهایت نوبت مرحله ای می رسد که از همه مراحل قبلی سخت تر و زجر آورتر است. در این مرحله من دست و پای من را می بندند و من را به بهشت می برند تا یک نفر از حاج خانم های بهشتی مثل فاطمه رجبی که در تمام زندگی دنیوی خود کارهای ثواب انجام داده است خودش را به روی من بیاندازد و با دنبلانم بازی کند. البته قبل از این مرحله من را چهار روز از آلات دیپلماتیک آویزان می کنند تا چنان شود که وقتی من را به سمت بهشت می برند چندین ساعت قبل از من به آنجا برسد. بر طبق روایت هایی که در آن قول هایی به حاج خانم های بهشتی داده شده است این کار هم لااقل پانصد و بیست و هفت بار در روز انجام می شود و خوشبختانه تمام علما هم در این مورد بخصوص متفق القول هستند.

خلاصه کلام این که به اعتقاد معلم دینی من اگر الآن از کارم اخراج نشده ام به این خاطر است که خداوند برای من نقشه هایی کشیده است که وقتی به جهنم رفتم همه آنها را به یک باره عملی خواهد کرد. الآن دیگر گرسنه ام شده است و باید بروم.

۱۷ نظر:

  1. پاسخ‌ها
    1. ارش جان اميدوارم هميشه سر حال باشي و روحيه طنز نويسي خودتون رو از دست ندهيد . در ضمن كاش تو تيتر پستتون يه كلمه ظنز تو پرانتز مي ذاشتيد تا دوستان خواننده ناراحت نشوند و كساني كه به دنبال نوشته هاي جدي شما هستند اصلا اين متن را نمي خواندند.

      موفق باشيد

      حذف
  2. بی مزه شدی آرش جان، دیگه از اون پستای مفید همیشگی مدت هاست خبری نیست.
    شهداد

    پاسخحذف
  3. ﺑﺎﺣﺎﻝ ﺑﻮﺩ
    ﻭﻟﯽ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﺎﯼ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﻭ ﺍﯾﻨﺎ
    ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﻧﺸﺪﻧﺖ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﮐﺎﺭ ﺗﺨﺼﺼﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ.ﻣﯽ ﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﺣﻗﻮﻕ ﮐﻤﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺩﯾﺮﺍﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ﻭ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺎﺭ ﻣﺪﯾﺮ ﻫﺎﯼ ﻗﺒﻠﯽ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ بدی

    پاسخحذف
  4. یعنی بعد از نوشتن اون مطالب درباره درست کردنت از محصول ریدن جهنمیان و سپس کباب کردنت و ... اشتهائی هم برای غذا خوردن داری؟!

    پاسخحذف
  5. خیلی باحال بود. تو روح جهنمیان!

    پاسخحذف
  6. عالی بود. بسی خندیدیم و لذت بردیم .

    پاسخحذف
  7. آرش من 18 سالم به زودی میشه و خرداد دیپلم میگیریم و دقیقا میتونم تو قرعه کشی مرحله بعد گرین کارت شرکت کنم . به نظرت شرکت کنم یانه ؟ شاید سانسی شانسی اسمم دراومد /

    به نفر 18 ساله که نه دانشگاه رفته نه هیچی پول مول زیادی هم نداره . چیکار کنم ؟؟؟

    جولب بده خواهش خواهش

    پاسخحذف
  8. اگر خدا تو رو بصورت پسری نوجوان به دوزخ بفرسته ، جهنمیان خودشون حسابی مجازاتت می کنند!

    پاسخحذف
  9. شاید هم فاطمه رجبی مثل خودت جهنمی باشه.

    پاسخحذف
  10. تو هم جهنمی هستی؟ جوووووووووون! پس تو جهنم می بینمت جیگر!

    پاسخحذف
  11. خوب مجبوری کس شعر بگی ؟ من که خدایی خجالت کشیدم از خوندن این پست اخری .. ، یه نگاه به پست های قبلیت بنداز ، البته وبلاگ خودته فقط نظرمو گفتم .

    پاسخحذف
  12. you are going insane,do something

    پاسخحذف
  13. فوق العاده بود. کلی خندیدم

    پاسخحذف
  14. 2- باید به شعور خواننده احترام بگذارید. وقتی که یک نفر وقت می گذارد و متن شما را می خواند باید احساس کند که یک غذای خوبی خورده است اگرنه عصبانی می شود و هم به خودش و هم به شما فحش می دهد. بعضی موقع ها که من سریال ها و یا فیلم های سینمایی ایرانی را نگاه می کنم احساس می کنم که کارگردان آن فیلم, من را که بیننده آن فیلم هستم قاطر فرض کرده است و می خواهد به زور چرندیاتی را به خورد من بدهد. بنابراین پس از اتمام فیلم از خودم و از سازنده فیلم عصبانی می شوم و بد و بیراه نثارش می کنم. ما باید در نظر بگیریم که خواننده نوشته ما باهوش تر و داناتر از ما است و هر لحظه می تواند مچ ما را بگیرد.

    آرش جان پاراگراف بالا قسمتی از نوشته خودته که من کپی پیست کردم.
    همچنان ارادتمند

    پاسخحذف
  15. من به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشه حسین پناهی
    منم به بهشت نمی روم اگر بعضیها انجا باشند ناشناس

    امروز صبح فیلم Life.in.a.Day.2011 را گذاشتم ببینم این فیلم و یوتیوپ ساخته از زندگی مردم در 24 جولای و گلچینی از 4700 تا کلیپ که مردم در آن روز فیلم برداری کردن از 192 کشور هم فرستادن خیلی قشنگ بود

    مرد سیاه پوست یک قسمتش میگه مردم توی مذهب و سیاست اسیر شدن جالب که با لهجه آمریکایی اینه و میگه

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.