اگر گمان می کنید که من می دانم مرز بین آزادی فردی و امنیت اجتماعی در کجا است, سخت در اشتباه هستید! این یک مسئله پیچیده اجتماعی است که جامعه شناسان زیادی بر سر آن به سر و کله هم کوبیده اند و همچنان هم می کوبند و در آخر سر هم به نتیجه ای قطعی نرسیده اند. البته تعریف های نصفه و نیمه ای در این زمینه ها وجود دارد که آنها هم جای شبهه و ایراد بسیاری دارند. مثلا می گویند که آزادی فردی تا جایی باید باشد که حقوق دیگری را نقض نکند. ولی هیچ تعریف مشخصی نسبت به حقوق دیگری وجود ندارد چون حتی وقتی که شما در پیاده رو راه می روید ممکن است سایه شما در یک لحظه مانع آفتاب گرفتن یک فرد دیگر شود. یا اینکه می گویند آزادی فردی باید تا جایی باشد که موجب آزار دیگری نشود ولی ممکن است حتی سرفه کردن من هم باعث آزار دیگری شود. هیچکدام از این تعاریف مشخص و واضح نیست. مثلا من می توانم در خانه ام اسلحه نگهداری کنم و توجیه آن هم این است که تا زمانی که من با اسلحه به کسی آسیبی وارد نکرده ام آن اسلحه به خودی خود خطرناک نیست. ولی با همین تعریف من نمی توانم آر پی چی هفت در خانه ام نگهداری کنم در صورتی که آن هم به خودی خود هیچ خطری ندارد.
به خاطر همین تنوع افکار و اندیشه های مختلف در مورد آزادی های فردی شما می بینید که در کشوری مثل امریکا هر ایالت قوانین مخصوص به خودش را دارد. مثلا در لاس وگاس قمارخانه و کنسولگری هایی که دیپلمات توزیع می کنند آزاد است چون اعتقاد دارند که آزادی فردی شامل قمار هم می شود و یا اگر کسی دوست داشت پول خود را در حلقوم آن ماشین های غول پیکر قمارخانه بیاندازد کسی نباید مانع آن شود و اعتقاد دارند که یک فرد باید آزاد باشد که بتواند از امور دیپلماتیک خود اموراتش را بگذراند. طبیعی است که وقتی آزادی فردی گسترش می یابد امنیت اجتماعی عقب نشینی می کند و مثلا یک بچه نوجوان خیلی راحت تر می تواند به سیگار و مشروب و دیپلماسی فعال دسترسی داشته باشد و در همان جامعه ممکن است یک فرد یک شبه همه دارایی خودش را در قمارخانه ببازد و مجبور شود در گوشه خیابان بخوابد.البته این اختیار و آزادی فردی همیشه و برای هر کس وجود دارد که در همان محیط زندگی کند و مثلا دانشمند بزرگی شود. ولی در ایالتهایی مثل کالیفرنیا آزادی فردی شامل قمار و یا کنسولگریهای دیپلماتیک نمی شود و یا یک نوجوان اجازه ندارد که مشروب و سیگار بخرد و یا وارد بارهای شبانه شود. در این ایالت ها آزادی فردی محدود می شود ولی امنیت اجتماعی تا حدودی گسترش پیدا می کند.
ولی هیچکس نمی داند که مرز مشخص آزادی های فردی و امنیت اجتماعی کجا است زیرا اصلا مرز مشخصی برای آن وجود ندارد. این یک امر تعادلی است که حاصل فرآیندهای تکاملی یک جامعه است و به شرایط اقلیمی و فرهنگ بومی آن جامعه بستگی دارد. اگر به شما بگویند که از روی یک طنابی که دریک ارتفاع بلند نصب شده است بگذرید, شما نمی توانید بگویید که من مستقیم از روی آن خواهم گذشت و یا در فلان نقطه خودم را به چپ و در فلان نقطه خودم را به راست متمایل خواهم کرد. هیچ فرد دیگری هم نمی تواند در مورد وضعیت بدنی شما در هنگام عبور از طناب اظهار نظر کند. به خاطر اینکه وقتی شما قدم بر روی طناب نهادید و راه رفتید بستگی به وضعیت تعادلی بدنتان خودتان را به چپ و راست متمایل می کنید تا تعادل برقرار شود و شما به پایین سقوط نکنید. اگر آن مسیر را سالها و سالها بروید ناخودآگاه بدن شما در حالت هایی قرار می گیرد که حفظ تعادل برای شما بسیار آسان خواهد شد. کنترل آزادی فردی و حفظ امنیت اجتماعی در جوامعی مثل امریکا حاصل فرآیند اجتماعی بسیار پیچیده و درازمدتی است که از سعی و خطاهای بسیار به دست آمده و شیرازه آن نیز قوانینی است که برای هر منطقه خاص وضع گردیده است. بنابراین قوانین اجتماعی حاکم بر لاس وگاس برای آن منطقه خاص و با توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی آن وضع گردیده است و به طور مداوم جابجا و تصحیح می شود تا بهترین حالت تعادلی را در ارتباط با آزادی فردی و امنیت اجتماعی به دست بیاورد. و همچنین قوانین ایالت کالیفرنیا نیر بر طبق شرایط اجتماعی و فرهنگی خاص آن منطقه وضع گردیده است و هر سال نیز بازخورد آن در تغییر قوانین حاکم دخل و تصرف دارد.
ولی چرا شما در هر نقطه از کشوری مثل امریکا احساس آزادی و امنیت اجتماعی می کنید و از زندگی خود تا حدودی رضایت دارید ولی در کشوری مثل ایران نه احساس آزادی فردی دارید و نه خبری از امنیت اجتماعی است. آیا تعاریف اقلیمی و اجتماعی کشور ما ایراد دارد و یا نفوذ مذهب باعث نابسامانی های اجتماعی گشته است. به نظر شخصی من بیشترین عاملی که کشور امریکا را به مکان مناسبی برای زندگی یک انسان تبدیل کرده است این است که قوانین برای همه و به طور یکسان اجرا می شود. اگر شما دلتان بخواهد قمار کنید به لاس وگاس می روید و هیچ فردی هم نمی تواند به شما ایراد بگیرد چون کار شما منطبق با قانون است. ولی شما حتی اگر پسر رئیس پلیس هم باشید نمی توانید در امریکا کارغیر قانونی انجام دهید. تعاریف کاملا مشخص است و قانون برای همه لازم الاجرا است. ولی در کشوری مثل ایران با اینکه قوانین قابل قبولی دارد ولی مشکل اینجا است که قوانین اجرا نمی شوند و افراد در مقابل قانون یکسان نیستند. اگر من به خیابان بروم و در حمایت از دولت داد و فریاد بزنم کسی به من کاری ندارد ولی اگر به خیابان بروم و بر علیه او داد و فریاد بزنم مخل امنیت و آسایش اجتماعی شناخته می شوم و دست و پا و دهانم بسته می شود. هیچکدام از امور فرهنگی, سیاسی, اقتصادی و ورزشی بر مبنای قوانین وضع شده صورت نمی پذیرد و حتی کسانی هم که قانون را وضع می کنند و یا مجری آن هستند از اجرای آن خودداری می کنند. در چنین کشوری نه آزادی فردی وجود دارد و نه امنیت اجتماعی. در چنین کشوری قمار ممنوع است ولی همه انجام می دهند. مشروب خوردن ممنوع است ولی همه می خورند. ماهواره نگاه کردم ممنوع است ولی همه به آن نگاه می کنند.
در چنین کشوری نقش مذهب هم چندان موثر نیست زیرا حتی قوانین مذهبی نیز یکسان اجرا نمی شود و هر زمانی که بخواهند هر چیزی را حلال و حرام می کنند و یا برای یک عده حرام می شود و برای عده ای دیگر حلال. وقتی اصلا قرار نیست قانونی برای همه یکسان اجرا شود دیگر چه فرقی می کند که این قوانین بر پایه اسلام باشد یا بر پایه کمونیسم. پس به نظر من نمی شود نابسامانی های اجتماعی ایران را بر گردن مذهب انداخت ولی اگر قرار باشد که روزی قوانینی در کشورمان ایجاد شود که واقعا لازم الاجرا شود باید مبنای وضع قوانین را علوم پیشرفته انسانی قرار داد تا بتوان نسبت به وضعیت اقلیمی و فرهنگی کشورمان تعادلی میان آزادی های فردی و امنیت اجتماعی برقرار کرد. امور مذهبی هم همچون کشور امریکا در محدوده آزادی های فردی قرار می گیرد و هر کسی آزاد است که به فرامین مذهبی خودش در چارچوب قانون عمل کند. در امریکا یک مسلمان و یا یک یهودی می تواند به راحتی در مورد عقایدش حرف بزند و امور مذهبی خودش را انجام دهد ولی نمی تواند به حکم جهاد گردن کسی را ببرد چون این فرمان مذهبی آنها در چارچوب قوانین نیست و مثل هر انسان دیگری که مرتکب این عمل شود محاکمه و مجازات خواهد شد. ولی در ایران وقتی می شود یک نفر را کشت و جنازه آن را انداخت در جوب و با پول سر و ته قضیه را هم آورد دیگر چه فرقی می کند که انگیزه قتل مذهبی, ناموسی, سیاسی و یا مالی باشد؟ مهم این است که رفتار و برخورد قانون در مقابل عمل قتل برای همه مردم یکسان اجرا نمی شود و برای همین اهمیتی هم ندارد که مبنای آن قانون مذهبی باشد یا علمی.
بنابراین مرز میان آزادی فردی و امنیت اجتماعی در کشورهایی قابل بررسی است که این مرز به روشنی وجود دارد و مثلا شما می دانید که اگر در کالیفرنیا کسی در معابر عمومی امور دیپلماتیک انجام دهد جرم است و جریمه آن هم مشخص است. ولی در کشورهایی مثل ایران این بحث هیچ موضوعیتی ندارد چون هیچ مرز مشخصی میان آزادی فردی و امنیت اجتماعی وجود ندارد. برخی افراد صد در صد آزادی فردی دارند و برخی دیگر اصلا آزادی فردی ندارند. برخی از افراد با بهترین امکانات از امنیت اجتماعی بالایی برخوردار هستند و عده بسیار زیادی که مردم عادی هستند اصلا امنیت اجتماعی ندارند. بنابراین شما میبینید که در کشوری مثل ایران یک نفر به راحتی می تواند شلوارش را پایین بکشد و در جلوی جمع به یک نفر دیگر تجاوز کند و هیچ اتفاقی هم برای او نیفتد. آیا احیانا این عمل قهقرا نیست؟ یا اینکه یک نفر می تواند هفت تیرش را بر روی مغز یک نفر که از قیافه اش خوشش نمی آید بگیرد و ماشه را بچکاند و در ضمن مدال افتخار هم بگیرد. در جامعه ای مثل امریکا مشکلات زیادی وجود دارد و برای همین هم نمایندگان مجلس آنجا به سر و کله هم می زنند تا مشکلاتشان را برطرف کنند ولی در کشوری مثل ایران نمایندگان ما مدح و ثنای یکدیگر را می گویند و اگر هم قانونی تصویب کنند کسی برای آنها تره هم خرد نمی کند. چون مشکلات آنقدر پیچیده و وخیم و بزرگ شده اند که آنها هم خیالشان راحت است که حل شدنی نیست و برای همین وقت خودشان را تلف نمی کنند.
امروز تولد یک نفر است و دارند در آشپزخانه کیک پخش می کنند. شما که نمی خواهید من از آن بی نصیب بمانم!