۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

اجازه مرخصی

من پس از وقایع انتخابات سال گذشته تصمیم گرفتم که دوباره بنویسم. در آن زمان همه مردم یکدل و یکصدا و مهربان بودند. روزهای پس از انتخابات شب ها را تا صبح در پای کامپیوتر بیدار می ماندم تا بلکه ویدیوی جدیدی از مردم به دستم برسد. تا مدتها حتی در زمان خواب هم حلقه سبز را از دستم در نمی آوردم. گمان می کردم که می توانم با نوشتنم سهم بسیار کوچکی از جنبش مردمی داشته باشم و حتی اگر یک نفر هم از نوشته های من استفاده کرده باشد راضی هستم و خودم را موفق می دانم.

ولی در مدت یک سال و خورده ای که از آن وقایع گذشته است مردم دوباره به حالت قبل خود بازگشته اند که شاید هم طبیعی باشد. در آن روزها اگر در اینترنت کلمه ایران را تایپ می کردید برایتان اعتراضات و رشادت های مردمی ردیف می شد و صدها مقاله و تصویر و ویدیو در آن رابطه در جلوی چشمتان ردیف می شد. ولی امروز دوباره اگر کلمه ایران و ایرانی را در گوگل تایپ کنید چیزی جز دشنام و بد و بیراه ردیف نمی شود.

من به آینده ایران بسیار خوشبین هستم و مطمئن هستم که جوانان عزیز ما می توانند گلیم خودشان را از آب بکشند بیرون و در جهان آزاد قد علم کنند و باعث افتخار ایرانی شوند. دلم می خواهد وقتی به فرودگاه یک کشور می روم با افتخار پاسپورت ایرانی خودم را نشان دهم و آنها هم من را با آغوش باز بپذیرند. این خواسته زیادی نیست ولی نیاز به اندکی تلاش و همیاری دارد. واقعیت این است که چهره ای که از ایران در جهان ترسیم می شود در شان و منزلت ما نیست.

به نظر من گفته ها گفته شده است و من دیگر حرف جدیدی برای زدن ندارم. بادداشت های روزانه ام را همچون سابق در جایی می نویسم که خواننده ای جز خودم نداشته باشد. سعی کردم کمی از امورات خصوصی خودم را با شما به اشتراک بگذارم ولی وقتی وقایع روزانه را برای خواننده می نگارید روند آن به سمتی خواهد رفت که دخل و تصرف در آن اجتناب ناپذیر است. تجربه چندان بدی نبود و حتی در برخی از موارد کمی از مسائل واقعی خودم را با شما مطرح کردم و به نصایح و پندهای شما نیز گوش دادم. در مجموع دوستان خوبی برای من بودید حتی آن کسانی که در این اواخر با اندیشه من چپ افتادند.

این وبلاگ برای من کوچک ترین اهمیتی ندارد و بارها گفته ام که آمار بازدید کنندگان روزانه دستشویی امامزاده هاشم به مراتب بالاتر از وبلاگ من است. آن چیزی که برای من مهم است شما عزیزانی هستید که در ایران زندگی می کنید و امیدوارم که هر کدام از شما یک ناتاشا گادوین شوید و در راه روشنگری دوستان و آشنایان خود بکوشید. هدف من از این که خودم را با  نژاد, مذهب, ملیت و جنسیت فرضی به شما معرفی کردم این بود که خودمان را در مورد میزان تبعیض قائل شدن در مورد نژاد, مذهب, ملیت  و جنسیت افراد ارزیابی کنیم. 

خاطرات شیرینی در این وبلاگ با یکدیگر داشته ایم و امیدوارم که خیلی زود شرایطی پدید آید که من دوباره به نوشتن بازگردم. برای همه شما آرزوی بهاری سبز دارم.

ناتاشا گادوین (RS232) آرش

۱ نظر:

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.