۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

آرش دوباره مهاجرتی می شود

دیروز جلسه ای که با مدیر جدیدمان داشتیم خیلی خوب بود و تا حدودی خیالم راحت شد که فعلا اخراج نمی شوم. حالا باید گزارش هفتگی تهیه کنم و هر پنجشنبه صبح زود آن را برایش ارسال کنم. شاید یک مقداری کارم بیشتر شود ولی در مجموع برایم بهتر است چون از حالت بلاتکلیفی در می آیم. قیافه اش شبیه کارآگاه درک از دایره جنایی است و تقریبا هم سن و سال خودم است. فعلا دارم یک لیستی از نرم افزارهای جدید که نیاز داریم تهیه می کنم تا برایش بفرستم. تقریبا از دو سال پیش تا کنون هیچ کدام از ابزارهایمان را نوسازی نکرده ایم و این باعث می شود که کارها کمی کند انجام شود. یکی از خوبیهای ایران این بود که هر نرم افزاری را که احتیاج داشتیم  با دو هزار تومان می خریدیم برای همین همیشه با جدیدترین ابزار کار می کردیم ولی اینجا برای هر چیزی باید پول بدهند و برای همین نرم افزارهای ما نسبتا قدیمی است. تازه وقتی شما یک برنامه را می خرید تعداد نصب آن مشخص است و اگر یک نفر به جمع استفاده کنندگان اضافه شود دوباره باید بابت آن پول پرداخت کنند. البته سعی می کنیم آن ابزارهایی را که جنبه پایه ای ندارد از برنامه های اینترنتی و پردازش ابری استفاده کنیم تا هزینه ها تا اندازه زیادی کاهش پیدا کند. البته من خودم در خانه برای هیچ بازی و یا برنامه ای پول نمی دهم و آن را از طریق برنامه تورنت دانلود می کنم. این کار را به کسی توصیه نمی کنم چون ممکن است دردسر شود ولی چون به قول دوست انبوه نویسمان من از نژاد خسیس ها هستم  حاضر نیستم مثلا پانصد دلار بدهم به ماکروسافت و یک برنامه ای بگیرم که هزار تا ایراد دارد. در امریکا شما می توانید به کمپانی زنگ بزنید و سوال و یا شکایت خودتان را مطرح کنید ولی لااقل باید یک یا دو ساعت پشت خط معطل شوید تا یک نفر جواب شما را بدهد. بیشتر کسانی هم که جواب تلفن شرکتهای نرم افزاری را می دهند در هندوستان هستند و آدم دلش نمی آید که به آن بنده های خدا چیزی بگوید که ناراحت شوند. یک بار بابت خرید یک سی آر ام پول دادم که پشتیبانی داشته باشم ولی بعدش از این کارم پشیمان شدم.

این آخر هفته ای که می آید قرار است با همخانه ام و دخترش و دوستش برویم به پیک نیک. می خواهم بروم و برای خودم یک چادر و یک کیسه خواب بخرم. البته باید یک مقداری دست به عصا باشم چون وسایل زیادی برای خانه نیاز دارم. درست است که خسیس هستم ولی به هرحال باید چند دست رختخواب هم بگیرم که وقتی مهمان هایم می آیند بر روی زمین نخوابند. تنها وسایل آشپزخانه ام هم همان است که ازآن خانم مرده به من رسیده است و فعلا چیز زیادی نمی خواهم. ولی جاروبرقی و پرده و رختخواب و یک مایکروویو از اقلام ضروری هستند که باید بخرم. راستی یادم رفت که بگویم یخچال و مبل و میز و صندلی هم ندارم. یخچال را احتمالا نو و قسطی می خرم ولی مبلمان و میز و صندلی را باید از دست دوم فروشی ها و یا حراج های خانگی پیدا کنم. احتمالا باید تلویزیون هم بخرم چون الآن من همه چیز را از کامپیوترم نگاه می کنم ولی فکر می کنم که خانه باید یک تلویزیون هم داشته باشد. در ضمن سیستم صوتی و یک پخش دیویدی هم نیاز دارم. چه کسی بود که می گفت این وبلاگ سه هزار  دلار می ارزد؟ من فروشنده هستم و اگر آن را بخرید دیگر راحت می توانید به جای نوشتن در محیط خشک و بی فروغ و محدود کامنتدونی در یک محیط جذاب متن های خودتان را بنویسید و بخش کامنت ها را هم ببندید که خیالتان راحت باشد که حرف حرف شما است و بس. اسم آن را هم می توانید تغییر دهید به خاطرات هیتلر و یا خاطرات فردی که شب و روز خود را در پشت کامنت به سر می برد. خلاصه هم شما به نوایی می رسید هم من.

امروز وقت نهار با آقای معاملات املاکی در خانه جدید قرار گذاشته ام که یک سری از مدارک بانکی را امضاء کنم. من هنوز نمی توانم وارد خانه شوم چون کلید آن را به من تحویل نداده اند ولی معاملات املاکی ها یک دستگاهی دارند که رمز آن را وارد می کنند و در یک جعبه ای که کلید درون آن است باز می شود و کلید را از آن در می آورند. آن خانه قدیمی را که می خواستم بخرم قفلش رمزی بود و من رمز آن را یاد گرفته بودم و خودم به داخل آن می رفتم ولی نمی توانم وارد این یکی خانه بشوم. راستی وقتی که خانه را تحویل گرفتم باید قفلهای آن را هم عوض کنم چون معلوم نیست که کلید آنها در دست چه کسانی است. یاد مرحوم نوذری در برنامه صبح جمعه با شما می افتم که نقش زرگنده را بازی می کرد و هی می گفت ای داد ای بیداد بیچاره شدم. حالا حکایت من است که باید سر کیسه را شل کنم و پولها را از درون بالش بکشم بیرون و بگویم ای هوار بدبخت شدم! ولی بی شوخی ای کاش لااقل کمی  خسیس بودم که در سال اول ورودم مورد مرحمت دوستان ایرانی قرار نمی گرفتم. حالا همان آقایان غیر خسیس و روشنفکر و سخنران قهار اگر بخواهند احیانا پولی را که گرفته اند پس بدهند زمین و زمان را به یکدیگر پیوند می دهند. از من به شما نصیحت که اگر به امریکا آمدید و کار پیدا کردید و ذره ای پس انداز کردید مثل بقیه اطرافیانتان شروع کنید به نالیدن و از وضع بد اقتصادی سخن گفتن. به هر ایرانی که می رسید قبل از اینکه حرفی بزند بگویید که آخ نمی دانم اجاره این ماه را چطوری بپردازم. یا اینکه بگویید من باید بروم و بگویم که حقوقم را زیاد کنند چون اصلا دخل و خرجم با هم جور در نمی آید. البته تقصیری هم ندارند چون این آقایان روشنفکر امریکایی شب و روز خود را صرف نوشتن مقاله های رهایی بخش و کامنت های جور و واجور و روشنگری می کنند و وقتی برای پول درآوردن ندارند پس شما باید هزینه های آنها را بپردازید. البته من اسم آن افراد متشخص و روشنفکر ایرانی را کلاهبردار نمی گذارم ولی احیانا ناخواسته و در اغلب موارد یادشان می رود که پول شما را برگردانند. حالا دیگر صلاح مملکت خویش خسروان دانند.

راستش دوستان عزیز, من متوجه شده ام که تازگی ها بیش از مدت زمانی که از قبل تعیین کرده بودم برای این وبلاگ وقت می گذارم و با شرایط جدید کاری هم که برایتان گفته ام امکان به روز رسانی این وبلاگ به روال سابق دیگر برایم وجود ندارد. اگر دروغ نگفته باشم دل و دماغی هم برایم باقی نمانده است و آن روابط صمیمانه و نزدیکی را دیگر حس نمی کنم و نمی توانم آزادانه حرفم را بزنم و یا از خاطراتم بگویم. درست است که اجازه می دهم دیگران به من اهانت کنند و مثلا به من بگویند بی پدر و مادر ولی این دلیل نمی شود که من ناراحت نشوم. من او را سانسور نمی کنم چون او یک فرد از جامعه و نماینده بخشی از ایرانیان است و اگر ما ندانیم که چنین افکاری در جامعه ما وجود دارد هرگز نمی توانیم با آن تعامل کنیم زیرا اصلا از وجود آن هم بی خبریم. من هنوز هم موافق سرسخت آزادی بیان و عدم سانسور هستم و امیدوارم افراد زیادی در آینده پیدا شوند که این امکان را در اختیار دیگران قرار دهند. و البته امیدوارم که افرادی نیز که برای رسیدن آزادانه صدای خودشان از این فضا استفاده کردند خودشان هم وبلاگ درست کنند و این امکان را در اختیار دیگران قرار دهند تا ببینند که آیا می توانند ناسزا را در کامنت های وبلاگ خودشان تحمل کنند یا خیر. امیدوارم که بتوانند و امیدوارم که همه ما ایرانی ها یک روز آیین درست گفتگو کردن را به بهترین شیوه اجرا کنیم و نقدهایی را که از ما می شود بدون تعصیب و دگماتیسم مزمن ذهنی بشنویم. اگر آن نقدها درست نبود که چه بهتر و ما باید خوشحال باشیم که مثلا فرهنگ ما هیچگونه کاستی ندارد. و اگر هم نقد به جا بود می توانیم در جهت بهبود خود کوشا باشیم. 

من به احترام دوستان بسیار عزیزی که ماه ها است وبلاگ من را پیگیری می کنند هفته ای یک بار مطلب جدیدی در مورد وضعیت خودم در امریکا می نویسم تا از من بی خبر نباشند و در مورد قیمت مرغ و گوشت و تاکسی و قطار در امریکا با همدیگر گفتگو خواهیم کرد. و البته همچون سابق کسانی که قصد آمدن به منطقه سنفرانسیسکو را دارند و آشنایی هم در این منطقه ندارند می توانند بر روی کمک های ابتدایی من مثل رفتن به دنبال آنها در فرودگاه و کمک به آنها برای اجاره خانه و امور اولیه حساب کنند. به سوالدانی هم هفته ای یک بار جواب می دهم ولی اگر کار خاصی با من داشتید می توانید برایم ایمیل بفرستید. کامنت ها همچنان باز است و می توانید به نوشتن نظرات خودتان ادامه دهید و من هم سعی می کنم هفته ای یک بار تا جایی که برایم امکان دارد آنها را بخوانم. البته قبلا هم این وبلاگ را هفتگی کرده بودم ولی خوب این بار سعی می کنم که حتما زمانبندی آن را رعایت کنم و یادداشت هایی را بنویسم که به درد افرادی که قصد مهاجرت دارند بخورد.

پس تا هفته بعد سلامت و پیروز باشید.

۴ نظر:

  1. دیر به دیر سر می زنم! ولی هیچ مطلبی رو از دست نمی دم! ممنون که می نویسی

    پاسخحذف
  2. وای آرش عزیز نمیدونی چقدر خوشحال شدم از این که گفتی هرکی بیاد اینجا حاضرم کمکش کنمو (برم فرودگاه و برای اجاره خونه کمکش کنم...) احساس میکنم که داییم اونجاست که میتونم خیالم راحت باشه خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوست دارم

    پاسخحذف
  3. سلام
    برای بار دوم کامنت میزارم

    نمیدونم قبلی رسید یا نه

    در کامنت قبلی گفتم که یه وبلاگ معرفی کنی که مسائل روزمره رو گفته باشه

    بعد از یک ساعتی که دارم وبلاگت رو میخونم .. دیدم که آب در کوزه و ...

    خیلی وبلاگ مفیدی زدی .. دقیقا زدی تو خال و هدف من

    میخوام برم اما از اینکه جایی که میخوام برم چطوری هست هیچی نمیدونم

    هیچ موقع کاری نخواستم بکنم که بعدا گیر کنم یا کشمکش داشته باشه .. برای خرید موبایل دو ماه تحقیق کردم وای به حال مهاجرت

    اگر میتونم با شما مشورت کنم .. خوشحال مشم برام پیام بزاری

    من مهندس برق هستم .. نمراتم خیلی خوب نیست ولی کار عملی و تجربی زیاد کردم

    دستگاه اندازه گیری هم ساختم . . هر خیلی پیشرفته نیست اما توی ایران میتونم بگم مشابه نداره

    زبانم خوب نیست اما با این حرفهایی که شما زدی باید شروع کنم و جدی یاد بگیرم .. چه برم چه نرم

    خیلی مسائل هست که نگرانم میکنه
    از اداب
    از دلتنگی
    از مخارج
    از مذهب
    از ازدواج
    از محیط تربیت بچه
    از
    از


    موفق هستی
    موفق تر باشی
    ALISHEKARRIZ@YAHOO.COM

    پاسخحذف
  4. اميدوارم موفق باشي (خوش بحالت )

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.