۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

نمایش محبت در ایران و امریکا

امروز دوشنبه و روز بعد از تعطیل است. همه عنق هستند و هر کسی را که می بینند زیر لب به او دشنام می دهند و در دلشان می گویند که باز هم یک هفته دیگر باید این قیافه ها را تحمل کنم. دیروز بالاخره قایقم را تعمیر کردم و حالا باید برای فروش آن آگهی دهم. دیروز اتفاق دیگری هم افتاد و پشت حیاط خانه ما آتش گرفت. خوشبختانه همسایه ها متوجه شدند و خبر دادند و ما خیلی سریع آن را خاموش کردیم. پلیس و آتش نشانی هم آمد ولی تا آن زمان آتش خاموش شده بود. هنوز نمی دانیم که این آتش سوزی چگونه اتفاق افتاده است ولی من خیلی به آن مشکوک هستم. دیروز یک فروش همگانی بزرگ در محله ما بود و همه وسایلشان را در جلوی خانه هایشان گذاشته بودند که بفروشند. در خانه ما هم مثل همیشه چهارطاق باز بود و افراد زیادی سرشان را می انداختند پایین و داخل خانه می شدند. آتش سوزی از یک گلدان شروع شده بود و سپس به کف چوبی ایوان سرایت کرده بود ولی قبل از اینکه ما به آنجا برسیم یک نفر آنجا بوده است چون یک صندلی پلاستیکی نیم سوز را در گوشه دیگر پیدا کردیم و نشان می دهد که یک نفر آن را از جلوی آتش دور کرده و سپس گریخته است. حیف که برق دوربین پشت حیاط قطع بود اگرنه ممکن بود یکی از شما می دیدید که چه کسی آنجا را آتش زده است. همخانه من هم چندان بدش نمی آید که آنجا آتش بگیرد و بیمه به او خسارت بپردازد. خلاصه من به همه مشکوک هستم و حیف که به من ربطی ندارد اگرنه ته و توی آن را در می آوردم! وقتی که متوجه صندلی نیم سوز شدم و نظریه اتفاقی بودن آتش سوزی را رد کردم همه یک لحظه سکوت کردند و این برای من بسیار مشکوک بود!

امروز می خواهم در مورد موضوعی صحبت کنم که ممکن است قبلا به صورت پراکنده به آن پرداخته باشیم ولی چون به نظر من این موضوع می تواند در شناخت و تطابق اجتماعی یک مهاجر نقش زیادی داشته باشد باز هم می توانیم آن را موشکافی کرده و نظرات خودمان را در مورد آن بنویسیم. قبل از اینکه به سراغ موضوع اصلی برویم می خواهم به یک نکته اشاره کنم. اگر ما مسائل اجتماعی ایران و یا امریکا را با یکدیگر مورد بررسی قرار می دهیم هدفمان این نیست که بگوییم کدام یک از آنها خوب و یا بد است بلکه فرض من این است که ما می خواهیم از یک جامعه ای مثل ایران به جامعه ای دیگر همچون امریکا مهاجرت کنیم. برای اینکه ما بدانیم چگونه باید خودمان را با آن جامعه جدید تطبیق دهیم نخست باید شناخت کافی و واقعی از هر دو جامعه و روابط میان انسانها داشته باشیم. البته اینجا یک وبلاگ است و صحبت های ما هم علمی و تحقیقاتی نیست بلکه فقط نظرهای شخصی ما است که بر مبنای مطالعه و یا تجربیات شخصی به دست آمده است. هر چقدر که شناخت اولیه وسیع تر و کامل تر باشد, امکان سنجی نیز واقعی تر خواهد بود و در نهایت به ما این امکان را خواهد داد که بهتر تصمیم گیری کنیم. من سعی می کنم با مطرح کردن موضوعات مختلف و پراکنده ذهن شما را به سمت شناخت بیشتر جامعه ایران و امریکا سوق دهم و سپس شما نسبت به توانایی ها و شرایط خودتان در مورد مهاجرت خود امکان سنجی کنید. از آنجا که روابط انسانی در یک سیستم بسته نمی گنجد, پارامترهای انسانی نامحدود هستند و حتی ممکن است یک مسئله بی اهمیت اجتماعی بتواند نقش پررنگی را در سرنوشت یک مهاجر ایفا کند.

ولی موضوع اصلی این نوشته مربوط می شود به مرزبندی میان تعاریف اجتماعی و من قصد دارم امروز فقط به یکی از آنها بپردازم. به عنوان مثال هنوز در جامعه ما کسی به درستی نمی داند که مرز میان آزادی بیان و اهانت کجا است. مرز بین آزادی فردی و تعرض به حقوق دیگران کجا است. چه نقطه ای مرز میان کمک به دیگران و یا دخالت در امور دیگران است. چه مرزی میان تفریح و لذت بردن و حقوق دیگران وجود دارد و بسیاری از نکات دیگری که هر کدام از آنها نیاز به بررسی جداگانه دارد. موضوعی که من امروز می خواهم در مورد آن صحبت کنم مرز میان محبت کردن و نقض حریم خصوصی دیگران است. من در میان گفتگوهای رایج زیاد شنیده ام که ما افراد با محیتی هستیم. و تعریف ما از محبت کردن نیز این است که مهربانی و احساس خوب خودمان را نسبت به دیگران توسط بیان و یا عمل خودمان آشکار کنیم. چون محبت کردن در جامعه ما یک ارزش به حساب می آید, افراد مختلف سعی می کنند که برای کسب اعتبار بیشتر در جامعه محبت خودشان به شکل کامل تری آشکار کنند تا دیگران بگویند که او فرد بسیار مهربان و با محبتی است و از این طریق جایگاه خود را در جامعه بهبود بخشند. برای همین اگر شما به کسی محبت کنید و آن فرد بازخورد مورد نظر شما را نداشته باشد و همه جا نگوید که شما چقدر بامحبت هسنید ممکن است دفعه بعد شما آن محبت را انجام ندهید چون نتیجه مورد نظر خود را نگرفته اید. در جوامع غربی و مخصوصا در امریکا محبت کردن با مسائل مالی در ارتباط است و مثل یک کالا قیمت دارد بنابراین مرزبندی و نتایج آن بسیار ساده و روشن است. یعنی اینکه اگر شما یک دلار به کسی بدهید یک دلار محبت کرده اید و اگر ده دلار بدهید ده دلار محبت کرده اید. هر محبت دیگری هم تبدیل به دلار می شود و در نتیجه همه چیز مشخص است چون یک واحد مشترک وجود دارد و آن دلار است.

ولی در ایران واحد مشخصی برای محبت کردن وجود ندارد و مثلا کسی نمی تواند ارزش گذاری کند که محبت چه کسی ارزش بیشتری دارد. بنابراین افراد سعی می کنند با بزرگ نمایی و جلوه بهتر محبت خود ارزشی را که مورد نظر خودشان است کسب کنند. این واکنش فردی به مرور زمان به شکل یک رفتار اجتماعی درآمده است و از آن تعارفات کلامی و حرکتی و یا رفتارهایی که ما امروزه آن را محبت می نامیم شکل گرفته است. به عنوان مثال یک خانواده ایرانی در مقابل یک مهمان که به خانه خود می آید بسیار حساس و سخت گیر است و سعی می کند که بهترین های خود را به او بنمایاند و در اختیار او قرار دهد. زیرا مهمان فردی است که از خارج از چارچوب خانواده می آید و به عنوان یک بازوی تبلیغاتی می تواند جایگاه یک فرد و یا یک خانواده را در جامعه جابجا کند. فقط کافی است که یک مهمان بعد از خروج از خانه شما بگوید که شما غذای مناسب برای خوردن و یا مکان مناسب برای نشستن و خوابیدن را در اختیار وی قرار نداده اید و همین مسئله می تواند به با محبت بودن شما لطمه بزند و جایگاه و ارزش اجتماعی شما را در برابر جامعه کوچکی که در محدوده آشنایان شما است پایین بیاورد. دیگران سعی می کنند که با محبت بیشتر به آن فرد گوی سبقت را از شما ربوده و بگویند که ببینید من از آن فرد با محبت تر هستم و بهترین غذایم را در اختیار او قرار داده ام. ولی چون مثل امریکا واحد مشترکی وجود ندارد که قضاوت کند که چه کسی محبت بیشتری انجام داده است همه چیز بر می گردد به نحوه نمایش و بازتاب خبری آن محبتی که انجام گرفته است.

مسئله مورد بحث ما زمانی آغاز می شود که نمایش محبت وارد حریم شخصی دیگران می شود. البته در ایران به دلیل اینکه نمایش محبت از جایگاه ویژه ای برخوردار است و از اولویت بالایی نسبت به حریم خصوصی برخوردار است, نقض حریم خصوصی توسط نمایش محبت کار ناپسندی به حساب نمی آید و اعتراض به آن در جامعه وارد نمی باشد. مثلا اگر ما به زور به مهمان خود غذا بخورانیم و یا برای ابراز محبت به یک نفر او را مرتبا بغل کنیم و ببوسیم, اگر آن فرد اعتراض کند به او می گوییم برو بابا تو اصلا آدم نیستی که بخواهیم به تو محبت کنیم! قضاوت دیگران و جامعه نیز نوع برخورد ما را تایید و تشویق می کند چون جایگاه محبت کردن به مراتب از حریم خصوصی بالاتر و با ارزش تر است.  از طرف دیگر نیز ما این حق را برای خود محفوظ می دانیم که به هر شیوه ممکن محبت خودمان را نمایش دهیم. جا افتادن اصلاح و داستان محبت خاله خرسه در جامعه ما نشان می دهد که محبت کردن فقط در صورتی خوب نیست و دوستی خاله خرسه محسوب می شود که به مرگ طرف مقابل و یا لطمه جدی او منجر شود! در بسیاری از موارد حتی تعرض بدنی و یا به اصطلاح خودمان کتک زدن به فرزندان و زنان نیز محبت کردن به شمار می آید و چنین توجیه می شود که این عمل از روی مهر مادری, پدری و یا برادری انجام می گیرد و در بسیاری از موارد نیز منجر به جرح و یا حتی مرگ کسی می شود که مورد این محبت قرار گرفته است. مهرورزی سیاسی هم از همین نوع است و یک نفر به خاطر محبت بیش از اندازه ای که به مردم دارد آنها را مورد مهرورزی قرار می دهد تا آدم شوند. در اینجا نیز مهرورزی اولویت بالاتری از حریم خصوصی انسان ها دارد.

ولی در امریکا حریم خصوصی انسان ها اولویت بسیار بالاتری دارد و اگر شما از روی محبت بچه ای را بگیرید و ببوسید به شما اعتراض خواهند کرد و اگر شما با تعجب بگویید که این کار را از روی محبت انجام داده اید برایشان قابل درک و فهم نیست. برای امریکاییان محبت یک مسئله شخصی و درونی است و ابراز آن می تواند در قالب کلام و به دور از هر گونه تعرضی به حریم دیگران انجام بگیرد. نمایش محبت که ما به اصطلاح آن را تعارف می نامیم نیز برای آنها تعریف شده نیست و اگر به کسی بیش از اندازه برای خوردن چیزی تعارف کنیم ناراحت می شود و فکر می کند که شما می خواهید او را به زور وادار به انجام کاری کنید که نمی خواهد. البته ابراز کلامی محبت در امریکا بسیار رایج است ولی تا زمانی که به دلار تبدیل نشده است ارزش خاصی ندارد و به وفور رد و بدل می شود و گرچه معانی آن با تعارفات معمول ما فرق می کند و بسیار ملایم تر است ولی ارزش آن معادل همان چاکرم و نوکرم و قربان صدقه رفتن های ما است. اگر در امریکا یک نفر با تاکسی به خانه شما بیاید و شما شب او را با ماشین خودتان به منزلش برسانید ارزش کار شما فقط همان پول بنزین و یا نهایتا کرایه تاکسی است و هیچ معنی دیگری برای آنها ندارد. آنها هم ممکن است دفعه بعد یک کادوی پنج دلاری برای شما بگیرند تا به کل بی حساب شوید. البته در امریکا هر کسی که به مهمانی می رود معادل ارزش شامی که می خورد یک چیزی برای  صاحب خانه می برد تا بی حساب شوند و معمولا یک شیشه شراب معمولی برای این کار کفایت می کند.

دانستن این تفاوت ها برای یک مهاجر بسیار ضروری است چون ممکن است از روی بی اطلاعی و عدم شناخت جامعه جدید کارهایی را انجام دهد که منجر به واکنش های نامطلوب شود و این مسئله به دلتنگی و غربت او خواهد افزود و در نتیجه باعث شکست او در پروژه مهاجرت خواهد شد. فقط کافی است که شما یک نفر را که دوست دارید بغل کنید و دستتان را دور گردنش بیاندازید و او خودش را کنار بکشد و به شما بگوید که دیگر این کار را انجام ندهید. این عکس العمل آن فرد تمام ساختار ذهنی شما را ویران خواهد کرد و به مشکلات روحی و روانی حاصل از مهاجرت شما خواهد افزود در حالی که شما باید قبل از مهاجرت با چنین واکنش احتمالی از سوی یک امریکایی آشنا باشید. همچنین شما در امریکا زیاد می شنوید که می گویند پول با من حرف می زند و این یک واقعیت اجتماعی است که شما باید با آن نیز آشنا باشید و بدانید که هرگونه محبت شما به دیگران علاوه بر اینکه نباید ناقض حریم شخصی آنها باشد بلکه به واحد دلار تبدیل می شود و بیش از آن ارزش دیگری ندارد. در غیر این صورت بعد از مهاجرت و با دیدن مصداق های عملی این تفاوت های رفتاری و اجتماعی دچار آسیب های روحی و روانی خواهید شد.

من دیگر باید بروم.

۲۶ نظر:

  1. برو به سلامت
    دست خدا پشت و پناهت
    تحلیل خوبی بود
    پایدار باشی

    پاسخحذف
  2. اولین باری که من اولین نفرم کامنت می ذارم!:)
    درسته من حتی گاهی وقتا از دست تعارف های بی حد و حصر مامان بزرگم حتی عصبانی هم شدم،اما آمریکاییها هم دیگه خیلی بی احساسن!
    نمی شه که محبت مادر به بچه اش یا مثلا من به خواهرم فقط واحدش دلار باشه!
    اما انتظار جبران داشتن از محبت دیگران هم خوب نیست!این تو فرهنگ ما خیلی دردسر سازه!
    آدم می مونه بین بد و بدتر!

    پاسخحذف
  3. چقدر بد که اونا محبت آدما رو با دلار می سنجن ، محبت واقعاً قابل مقایسه با پول نیست مربوط به دله ، برخلاف نکات مثبت زیادی که فرهنگ آمریکایی داره این قسمت از فرهنگشون رو دوست ندارم.

    پاسخحذف
  4. من نمي فهم چرا اين پستو نوشتي بامزه است
    اتفاق خاصي افتاده كه اين مسئله به ذهننت رسيده

    كسي زيادي از حد بهت محبت كرده يا بي محبتي نشون داده؟

    پاسخحذف
  5. مردمان عجیبی هستیم،وشدیدا وابسته به احساسات کاذب.واین احساسات کاذب به ریزترین مسائل زندگیمان مانند سلام واحوال پرسی رسوخ کرده تا انقلاب کردنمان!
    . ‌زبان شناسان مي‌گويند خارجي هايي كه قصد آموختن زبان فارسي را دارند ، وقتي مي خواهند واژه‌هاي ‌مربوط به تعارف را ياد بگيرند يا به كار ببرند، مستاصل مي شوند تا جايي كه دچار افراط و تفريط شده و از ‌اينور و آنور بام مي افتند.
    اگر مي گويند ما ايراني ها آدم‌هاي عجيبي هستيم، بيراه نيست. اين جمله مردمان مغرب زمين خيلي معروف ‌است: "امروز وقتي شما با يك ايراني صحبت مي كنيد، مي بينيد كه همگي مخلص، دوست، بنده و چاكر شما ‌هستند ولي همين كه رويتان را برگردانيد، امكانش زياد است كه احساس خوبي نسبت به شما نداشته باشند."
    مرسی آرش

    پاسخحذف
  6. واقعا عکسهای بی ربطی استفاده میکنی!
    انقدر بی ربط که گاهی فکر میکنم چشماتو میبندی و شانسی از تو گوگل چند تا عکس سیو میکنی وسیه هر پستت!

    پاسخحذف
  7. مطالب و مقايسه جالبي بود. چقدر از داشتن اين حريم خوشم مياد. تو ايران ما گاهي اوقات به صرف اينكه فكر مي‌كنيم زيادي آدماي با احساسي هستيم گاهي باعث بروز يه سري مشكلاتي مي‌شيم كه كاش يكي يه روزي به ما هم بگه كه تعريف ما از محبت و با احساس بودن زياد هم درست نيست و ما داريم به حقوق همديگه تجاوز مي‌كنيم
    چقدر خوبه كه تو داري دو جامعه رو توش بودي و هستي با هم مقايسه مي‌كني. وليي يه پيشنهاد، چرا همه اين مطالب عنوان شده در يه پست رو به چند پست مجزا تفكيك نمي‌كني. مثلاً اولش كه راجع به اتفاقات پشت خونه نوشته بودي. مي‌تونست خودش يه پست روزانه مجزا باشه. در هر صورت موفق باشي

    پاسخحذف
  8. بجه‌هايي كه حرفشون شد همه در رينج سني 20 تا 23 سال (حالا يه خرده كمتر يا بيشتر) قرار دارن. تو كلاس علاوه بر خانومها، اون روز آقايون هم حرف زدن و خيلي جالب بود برام. دقيقاً اختلاف عقيده اين دو گروه رو در مورد يه همچين موضوع ساده (شايدم پيچيده‌اي) مي‌تونستي ببيني

    پاسخحذف
  9. سلام خیلی عالی بود.... من هر روز یه مطلب جدید در رابطه با فرهنگ مردم آمریکا یاد میگیرم. خیلی خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم.

    پاسخحذف
  10. خب اينجا ديگه واقعا" همون تفاوت فرهنگي كه ميگن وجود داره . يعني صرفنظر از درست يا غلط بودن و يا خوب يا بد بودن هر كدام از اين فرهنگ و رفتارها ، بايد پذيرفت كه توو اين قضيه تفاوت فرهنگي ي زيادي وجود داره كه هضمش براي هر كسي ميسر نيست اون هم براي برخي جماعت ايراني ي با احساس يا مدعي ي احساس !
    يعني اينكه همه چيز را با پول ميسنجند خوشايند خيلي از ماها نيست ولي فكر ميكنم نكات خوشايند آنقدر باشه كه بشه چشم بست روي اين نكات مثلا ناخوشايند .
    البته بنده فكر ميكنم نه به اون بي نمكي ي امريكا و نه به اين شوري ي ايران .
    و اين شخص بنده اگر چه براي بي نمكي ي آنها احترام قايلم اما شخصا" همين شوري ي ايران را بيشتر ميپسندم !
    كاش ميشد تعادلي برقرار بشه بين اين دو فرهنگ !

    پاسخحذف
  11. از درس امروز نتیجه گرفتم که هر وقت رفتم مهمونی یا مولودی چیزی(که هیچ وقت نمی رم)یه شیشه شراب کفایت می کنه
    شوشو

    پاسخحذف
  12. ما ایرانی ها محبتمون! هیچ وقت کم نمیشه ، ولی این بحث برای سازگار شدن مهاجران با محیط جدید خیلی مفیده. بحث تفاوت فرهنگیه کاریشم نمیشه کرد.

    پاسخحذف
  13. ۲۲خرداد ۲۲خرداد ..روز از خود گذشتن.. روز آزادی ما ..روز نجات میهن....میدان امام حسین تا میدان آزادی... ساعت ۴

    پاسخحذف
  14. ارش نوکرتم دادا :)

    پاسخحذف
  15. سلام.
    به نظر من محبت یک چیز قلبی است و لزومی ندارد که حتما اثبات بشه. و اگر نشه دال بر نداشتن محبت باشد. و به نظر می رسد که در این زمینه (در صورت درست بودن و شمول همگانی داشتن این مسائل در امریکا، مردم آنجا یک مقدار در روابط اجتماعی راحت تر هستند و هی نقش بدهکار و طلبکار شخصیت را بازی نمی کنند. و این به اصالت فطری انسان نزدیک تر است. می توان با مشاهده رفتارهای تعریف نشده و متاثر نشده ی کودک این حقیقت را به سادگی دریافت. و اگر در جامعه ما این قرابت به اصالت شمول همگانی داشته باشد، از شدت بسیاری از فشارهای روانی فعلی ما کاسته خواهد شد.
    بدرود.

    پاسخحذف
  16. سلام
    لطفا در مورد امور درمانی،بیماری و مسائل پزشکی و اورژانسی در آمریکا و به خصوص برای تازه وارد ها هم مطلبی بنویسید.ممنون

    پاسخحذف
  17. سلام.
    من می خوام یه کم اشکالات زبانم را از شما ببرسم. و یه توصیه کوچولو هم به زبان آموزان دارم. آقا با هفت هشت تا فعل مث make, do, give, take, get, ... میشه کل روز را ګذروند.لازم نیست فعلهای سخت و قلمبه سلمبه یاد بګیرین. فقط همین ساده ها را با چند تا بسوند بیشوند دقیق یاد بګیرین.
    درضمن به من هم نګید فلان سایت هست، فلان معلم هست، ږږږ من می خوام اشکالام را اینجا ببرسم.
    1- من امتحان دادم چی می شه؟ شاګرد
    2- من امتحان ګرفتم چی می شه؟ معلم
    3- چرا تو جمله های زیر یکی یو اس با حرف تعریف است یکی بدون حرف تعریف.
    we use the fahrenheit scale in US to measure temperature.
    Im getting use to my new life in the US.
    4- babies are usually delivered at a hospital but some women (or woman??) choose to do this at home.
    5- یه سری سوال بانکی هم دارم ایشالله جلسه بعدږ
    ارادتمند
    شاګرد شما

    پاسخحذف
  18. خیلی سرسری خوندمش ، یعنی راستش اعصاب مصاب نوشتن و خوندن بالای یه پارگراف رو ندارم ، همین سرسری رو هم واسه این خوندم که یه چیزایی ازت دستم بیاد که خب ، نیومد!
    بهر رو اومدم بگم علیک سلام و ممنون که پیش ما هستید
    -
    درود

    پاسخحذف
  19. too amrica ham 35 sal pish injoori nabood. mamoolan khanoom haye amricaii too park ya zamin bazi miyoomadan va ba bache ye 3 sale ye man bazi mikardan ya inke ye hamsaye ye ma ke be joz "hi" tahala chizi be ham nagofte boodim, yek rooz be man goft: man az too chirioz ye asbab bazi dar ovordam va ma bache nadarim agar ejaze bedin bedam be bache ye shoma. mikham begam kheili kheili asheghe bache haye sharghi boodan vali alan kheili fargh karde va hamoon tori ke shoma goftin hame chiz hatta mohabbat ghanoon mand shode.

    پاسخحذف
  20. آرش جون،
    یه نگاه به این ویدئو بنداز. اوج دانش و عمق وطن پرستی:

    http://www.youtube.com/watch?v=FSuRzSxBMKs

    علی

    پاسخحذف
  21. سلام
    مطلب جامع و خوبی بود ... بیان ناهنجاری های یک ملت که آنرا بعنوان فرهنگ قبول کرده است شاید مقبولیت عمومی را بهمراه نداشته باشد.

    پاسخحذف
  22. خوب بود.
    ولی این چیزی که تو می گی با ویژگی امریکایی ها که زیاد اعانه می دهند جور در نمی آد.

    پاسخحذف
  23. یعنی چی؟ خوب مثلا اگه من آدمی باشم که هر ساعت وقت من کلی ارزش داشته باشه و یک دوست روبرسونم خونش، من چون واسه اون ارزش زیادی قایل بودم این کاررو کردم. ارزش وقت من هم با ارزش وقت راننده تاکسی فرق می کنه... من که باور نمی کنم اونها اینقدر گاگول باشند که معنی محبت واقعی رو با پول بسنجند.

    پاسخحذف
  24. کامنت من حذف شده
    اونی که واسه مسلمونای ساکن اونجا نوشتم که بهشون برمیخوره وقتی بهشون میگن چهره شون باید دیده شه و ...
    و بهشون پیشنهاد کرده بودم میتونند به جای غر زدن و اونجا موندن برگردند به یک کشور مسلمون زده ی بدبخت

    پاسخحذف
  25. من با ساناز موافقم .
    ممكنه ارزش وقت من 100 دلار بوده باشه. پس طرف يه كادوي 105 دلاري بهم ميده؟؟؟
    منم فكر نميكنم تا اين حد حساب و كتابشون ضعيف باشه.
    يعني اميدوارم. ولي شما كه اونجا زندگي ميكنيد شايد بهتر بدونين.

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.