۱۳۹۲ بهمن ۷, دوشنبه

تقابل به مثل


احساس می کنم که یک بخشی از مغزم ایراد پیدا کرده است. قبلا اندازه گیری های خیلی دقیقی داشتم و مثلا اگر می خواستم یک میخ را در وسط یک دیوار بکویم حتی یک میلیمتر هم این طرف و آن طرف نبود. الآن هر کاری هم که می کنم باز محاسبات اندازه گیری من اشتباه از آب در می آید. مثلا یک جایی را اندازه می گیرم و بعد به اندازه آن یک چیزی را می برم و سپس می بینم که یا بزرگ است و یا کوچک. اصلا نمی فهمم چرا چنین اتفاقی می افتد ولی تکرار این وضعیت باعث شد که قبول کنم یک جایی در مغزم ایراد پیدا کرده است. احتمالا زیاد فشار آورده ام یاتاقان سوزانده و یا در یک بخشی از آن فیوز پرانده است. هنوز خیلی سعی می کنم که در کارم اشتباه نکنم ولی احتمالا این عدم دقت کافی در کارم هم تاثیر می گذارد و همین روزها است که یک گند اساسی به کارم بزنم و من را با اردنگی اخراج کنند. به هرحال بالا رفتن سن همان طوری که در بدن انسان نشانه هایی از خودش به جای می گذارد در عقل هم بی تاثیر نیست و من باید با قبول از دست دادن برخی از قابلیت های مغزی دقت عمل خودم را بیشتر کنم و مثلا هر چیزی را دو بار و یا حتی بیشتر آزمایش کنم تا ببینم که آیا درست انجام شده است یا خیر. 

تازه آخر عمری می خواهیم بچه دار هم بشویم. البته من زیاد برایم فرقی نمی کند که آیا بچه داشته باشیم و یا خیر ولی اقدامات مقتضی با دبدن البسه بچه ها دلش بد جوری قیلی ویلی می رود و ظاهرا دلش می خواهد که مادر شود. من هم چندان بدم نمی آید که احساس عجیب پدر شدن را تجربه کنم. راستش ما گاهی زیادی در مورد بچه دار شدن و آینده احتمالی او وسواس به خرج می دهیم ولی زمانی که مثلا برای خرید به بیرون می رویم و می بینیم که دوستان اسپانیایی زبان ما چگونه یک دوجین بچه پس انداخته اند و به دنبالشان روان هستند به خودمان می گوییم که بچه ما هرچه که باشد از آنها خوشبخت تر خواهد بود. گاهی هم احساس گناه و مسئولیت نسبت به نسل بشریت می کنیم و می گوییم که اگر نسل آینده بشریت به گوه کشیده شد ما هم مقصر هستیم که در مسابقه زاییدن صحنه را به سود افراد اینچنینی که همچون تاپاله از خودشان بچه می اندازند خالی کرده ایم. حالا حتی اگر یک بچه هم بزاییم ممکن است که با بذل و توجه کافی و ژن های نهفته ای که ممکن است در او شکوفا شود برای خودش پخی شود و در جایی به یک کار بشریت بیاید. من و اقدامات مقتضی که نتوانستیم هیچ کدام از استعدادهای خودمان را در آن کشور گل و بلبل پرورش دهیم شاید لااقل بتوانیم این امانت را به او بسپاریم تا بلکه در این کشور پیشرفته او بتواند از این استعدادهایش استفاده کند. حالا نیایید از فردا بگویید که آرش بچه زایید چون هنوز نه به بار است و نه به دار است و فقط من و اقدامات مقتضی داریم در مورد آن صحبت می کنیم و هیچ کسی از آن خبر ندارد به غیر از شما.

راستی از این که نظر خودتان را در مورد موضوع سرکاری قبلی نوشتید کمال تشکر را دارم. نظر من هم در این مورد صائب است. به نظر من بهتر است که در برخورد با این پدیده از جهت ساختاری نسبت به انگیزه ذهنی فاعل برخورد مقتضی شود. اگر متوجه نشدید جمله قبل را دوباره بخوانید تا متوجه موضوع شوید. متوجه نشدید؟ اشکالی ندارد چون آن جمله سرکاری است و خودم هم متوجه نشدم که چه نوشتم. ولی حالا اگر نظر من را به طور ساده بخواهید این چنین است. به نظر من در هر برخوردی مهم این است که شما قبل از هر عکس العملی بدانید که انگیزه طرف مقابل شما از انجام دادن آن حرکت و یا رفتار چیست. رفتارهای اجتماعی انسان ها در یک جامعه مثل حرکت های بازی شطرنج است و معمولا هر انسانی با یک رفتار خاص در جهت خواسته ای قدم بر می دارد. این خواسته ها و نیازها انگیزه رفتار در انسان است که می توانند ترکیبی از نیازهای روحی و یا مادی باشند. مثلا عمل غذا خوردن در ما به این خاطر است که نیاز مادی بدن ما به غذا احساس گرسنگی پدید می آورد و این احساس انگیزه ای را برای شروع یک رفتار در جهت رفع گرسنگی در ما ایجاد می کند. طبیعی است که شرایط و آموخته های ذهنی آدمیزاد نقش مهمی را در نوع رفتار او در جهت رسیدن به این خواسته بازی می کند. مثلا اگر من در یک کشور قحطی زده باشم و یا در هرج و مرج زندگی کنم نوع رفتار من برای سیر شدن با یک نفر که در شرایط عادی غذا می خورد فرق می کند.

حالا اگر یک نفر شترق خواباند در گوش من قبل از این که من هم همان کار را با او بکنم اول باید ببینم که انگیزه او از این کار چه بوده است و سپس جهت رفتاری مناسب اقدام کنم. ممکن است که من با یک کاری ناخواسته به او آسیبی رسانده باشم که او از این کار من عصبانی شده است. در این حالت من نوعی ممکن است که کشیده او را ببخشم و از او بابت کاری که کرده ام معذرت خواهی کنم. ممکن است طرف دیوانه زنجیری باشد و به هر کسی که می رسد به او کشیده می زند. در این حالت من فرار می کنم و خودم را تا جایی که می توانم از او دور می کنم. ممکن است طرف می خواهد من را بترساند که حق من را از من بگیرد. در این صورت من دو تا کشیده به او می خوابانم که به او بفهمانم من از او نمی ترسم و از حق خودم نمی گذرم (البته اگر زورم برسد!). ممکن است طرف از روی دلسوزی و یا اشتباه این کار را کرده باشد که باز ممکن است بابت رفتار نامتعارف از او قهر کنم. در مجموع دانستن انگیزه یک فرد از رفتار او می تواند به ما کمک کند که رفتار مناسبی با او داشته باشیم. در ضمن نباید شرایط متفاوت انسان ها که پدید آورنده انگیزه رفتاری آنها است را هم فراموش کنیم. تنگنا و فشار می تواند رفتاری را ایجاد کند که شاید اگر ما هم در همان شرایط قرار بگیریم رفتار مشابهی را از خودمان نشان دهیم. همه ما وقتی که در یک ارتفاع بلند قرار می گیریم ممکن است پایمان بلرزد و برای جلوگیری از سقوط به هر چیزی چنگ بزنیم و آن را نگه داریم حتی اگر آن چیز شاخ غول باشد. متاسفانه در ایران آن قدر شرایط اجتماعی سخت و پیچیده است که انسان های زیادی برای فرار از تنگنا دست به رفتارهای ناپسند می زنند و متاسفانه کسی که در ایران زندگی می کند همیشه با این افراد سر و کار دارد و باید بتواند برای مواجهه با آنها راهکار مناسبی داشته باشد. 

اگر شما یک نفر را از مناطق قحطی زده سومالی به خانه خود بیاورید بر طبق عادت هر چه نان و مواد غذایی در خانه شما ببیند بر می دارد و آنها را در جیب خودش می چپاند. زیرا این رفتار برای او عادی است و به نظرش اگر این کار را نکند خریت کرده است و موقعیت طلایی خودش را برای فرار از گرسنگی از دست داده است. به همین طریق ایرانی هایی هم که به امریکا می آیند بر طبق عادت رفتارهایی را از خودشان نشان می دهند که ممکن است در ایران عادی باشد. مثلا با برخورد با کوچک ترین ناملایمتی پرخاشگری می کنند زیرا در ایران اگر شما در جایی کارتان راه نیفتد و داد و بیداد و کولی گری راه بیندازید بالاخره چهارنفر جمع می شوند و کار شما را راه می اندازند در غیر این صورت ممکن است که هرگز در آن مکان دیده نشوید و آدم های زبر و زرنگ بیایند و بروند ولی شما همچنان آنجا گیر کنید. در خانواده هم همه با یکدیگر پرخاشگری می کنند و برادر و خواهر و پدر و مادر سعی می کنند با بالاتر بردن صدای خود به خواسته هایشان برسند. در حالی که در امریکا پرخاشگری بسیار ناپسند است و تنها مختص به یک فرد عقب افتاده ای است که به دور از تمدن بشری بوده است. دروغ گفتن و کلک و کلاهبرداری و حتی دست به یقه شدن و برخورد فیزیکی هم متاسفانه بخشی از رفتار عمومی ایرانی ها شده است که حتی پس از مهاجرت هم تا زمان زیادی و در بسیاری از موارد تا آخر عمر در آنها باقی می ماند. خاله زنک و یا دایی مردک بازی و غیبت و متلک و پشت دیگران صفحه گذاشتن هم که دیگر مثل نقل و نبات در میان ایرانی ها رایج است. تمام این رفتارها به خاطر شرایط اجتماعی ایران در مردم شکل گرفته است و یا وسیله ای بوده است برای رهایی از گرفتاری های متعددی که برای آنها به وجود آمده است. مثلا دروغ گفته اند که خودشان را از شر تفتیش عقاید برهانند و یا کلک زده اند که با یک فرد متقلب مقابله کنند.

در نهایت این که به نظر من نباید با رفتار متقابل به دام شبکه رفتاری ناهنجار معمول در اجتماع افتاد. بلکه رفتار ما می تواند متناسب با شرایط و انگیزه طرف مقابل و به دور از خشم و عصبانیت و با تصمیم خودمان بر پایه منطق یک انسان متمدن باشد. مخصوصا اگر قصد مهاجرت به امریکا را دارید و یا دارید در چنین سرزمینی و یا مشابه آن زندگی می کنید.


۳۶ نظر:

  1. سخنان شما بسيار هم مطلوب و پسنديده ، اما نمي دانم چرا ياد يك خاطره افتادم !
    چند سال پيش براي شركت در عروسي به يكي از شهرهاي اطراف تهران رفته بوديم ، بعد از چند ساعتي نشستن و لذت بردن از مجلس با چند نفر از بچه هاي فاميل زديم بيرون تا قدمي زده و هوايي تازه كنيم ، محله مورد نظر هم همچين اشرار خيز محسوب مي شد ، در بين راه يك متور سواري از كنار ما رد شد ، اين به آن نگاه كرد و آن به اين ، وايسيد برميگردم ، برو ببينم چه غلطي مي خواهي بكني ، ما هم در معيت دوستان ايستاديم ببينيم چه غلطي مي خواهد بكند ، چندي گذشت و ديديم فردي موتور سوار و شمشير سامورايي به دست فيگور رستم دستان گرفته و با رخشش به سوي ما مي تازد،
    ما هم مثل آن هابيت هاي بخت برگشته كه از دست اورگهاي سواركار مي گريختند پا به فرار گذاشتيم ،
    خلاصه اينكه براي فرار از دست آن بشر و نوچه هايش به چاله يك ميكانيكي پناه برديم تا شر از سرمان كنده شود .
    بعدها دوستان تعريف مي كردند كه آن آقاي محترم ممد كمپوت نام داشت و از اشرار به نام ممالك اطراف به شمار مي آمد!

    همه اينها را گفتم كه آخرش بگويم بعله به نظر من هم نباید با رفتار متقابل به دام شبکه رفتاری ناهنجار معمول در اجتماع افتاد بلكه تا حد امكان بايد جان خود را در اين شبكه نابسامان حفظ كرد .

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خدا را شکر که از آن واقعه جان سالم به در بردید دوست من. بله بعضی وقت ها هم فرار بهترین گزینه است.

      حذف
  2. سلام آرش، البته ربطی به موضوع این کامنت نداره ، اما فکر میکنم خوندنش خیلی جالب باشه
    هر چند الان قومیت ما لت و پار شده ولی بهرحال ما ایرانی هستیم
    سطر زیر را در آدرس بار کپی کنید.
    http://fararu.com/fa/news/177726/تصاویر-معلم-فداکار-مریوانی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. در امریکا اگر یک نفر سرطان بگیرد تمام اعضای خانواده و در برخی موارد دوستان او هم کچل می کنند. این حرکت بسیار پسندیده ای است و خوشحالم که در ایران هم چنین اتفاقی می افتد. درود به این معلم درستکار و فهمیده

      حذف
  3. فبوززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز
    نه فیوض

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. فیوز با این همه ز؟ آن قدر با فیض سر و کار داشتیم که دیگر فیوز را هم با فیوض قاطی کردم. در هر صورت بسیار سپاس گزارم که این نقیصه بنده را عیان کردید.

      حذف
  4. احتمالا باید کالیبره شوی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بله احتمال دارد. شاید هم باید ریست شوم.

      حذف
  5. آره خب، میدونی چیه آرش جان؟ شما از موقعی که به آمریکا تشریف برده اید نا خودآگاه سعی کرده اید که رفتار های خوب اونها رو جایگزین رفتار های بد خودتون کنید که متاسفانه همه ما ایرانی ها به خاطر جو بدی که در اجتماع کشورمون حاکم هستش با این مشکل مواجه میشیم. خود بنده از اون جایی که سنین نوجوانی خودم رو توی حسرت زندگی آمریکایی و تمدن غربی می گذروندم کاملا حرف های شما رو درک می کنم و حتی خیلی از رفتار های بنده شاید از روی خاطرات خودت تاثیر گرفته و مثلا سعی کردم در مواجهه با مشکلات مثل آمریکایی ها برخورد کنم.
    خیلی خوشحالم که به فکر بچه دار شدن هستی و حداقل به آینده بچت اهمیت میدی و فکر می کنی، به عنوان یه جوان تنها نصیحتی که می تونیم به عنوان یه فرزند بهت بکنم اینه که اگر وضعیت مالی تقریبا مطلوبی داری بچه دار بشو، به فکر خرید یه سرمایه گذاری مثل مغازه ای چیزی هم باش، چون بعد بازنشستگیت به کمکت میاد و خدایی ناکرده اگر کارت رو از دست بدی کمکت می کنه. آدم ها کلا سنشون میره بالا ریسکشون کم میشه. باور بچه دار شی مجبور میشی که دیگه ریسک هم نکنی!! پدر دوست بنده 70 سال سن داره در صورتی که دوست بنده 20 سالشه! باور کن این دوست بنده خیلی از من خوشبخت تره چرا که از لحاظ مالی کوچکترین مشکلی نداره و برای خودش هم تا حال سن بالای پدرش مشکلی نبوده. با یه برنامه ریزی برای بچه دار شدن پدر خیلی خوبی می تونی بشی. ش.د

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. از این که نظر خودتان را نوشتید و در مورد بچه دار شدن به من امیدواری دادید سپاسگزارم.

      حذف
  6. ای وای من........... میدونی چیه آرش...........................................................گوز پیچ شدی، گوزپیچ....... البته ببخشیدا !!!

    پاسخحذف
  7. http://canadaclip.blogfa.com/post-263.aspx
    آرش جان لینک مطلبی رو که در مورد شما نوشته شده براتون میزارم حتما بخونید خالی از لطف نیست

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. نه تنها خالی از لطف نیست بلکه سرشار از لطف است. ظاهرا نگارنده وبلاگ این حقیر و حواشی آن را شخم زده اند. از اشاره ایشان به این نکته که نباید بیش از سی درصد به نوشته های من اعتماد کرد بسیار خوشم آمد زیرا این رویه به طور عام بسیار عقلی و منطقی است.
      پاینده و سربلند باشید.

      حذف
  8. آرش تو هنوز دست از این کارات برنداشتی!!!!؟؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کامسارا؟ کجایید استاد؟؟؟ حتی دیدن این آیدی شما هم من را هوایی می کند و به آن دوران می برد.

      حذف
  9. درود
    ایا شما فیسبوک دارید و ممکنه ادرسش را بدید،ممنون

    پاسخحذف
  10. سلام آرش خان. آخرین باری که اومدم اینجا ,گفته بودی دیگه نمینویسی. الان کلی جا خوردم و خیلی خوشحال. یاد کامنتای 100 تایت بخیر,هر روزم توش دعوا بود. راستی, اینجارو از 2010 میخوندم همیشه. فعلا یدونه از پستهاتو خوندم,امیدوارم همیشه سالم و سلامت و خوشحال کنار همسرت باشی.
    .
    .
    محسن

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اعتیاد به نوشتن هم بلای خانمان سوزی است محسن جان. امیدوارم شما هم سلامت باشی

      حذف
  11. سلام به به آرش خان تازگيها جواب نظراتو میدی راستی راستی انگاری داداش سیمکشی مخت قاطی کرده.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. نه بابا گوزپیچ شده!

      حذف
    2. ممنون که به جای من پاسخ می دهید

      حذف
    3. بابا قبلا دپ بود ، الان ازدواج کرده داره کیف می کنه خوشحاله دیگه. خدا رو شکر

      حذف
  12. سلام آرش جان
    من مقصدم کاناداست و یه نیم نگاهی هم به استرالیا دارم.
    میخواستم بگم که به خاطر مهاجرتم به وبلاگهای زیادی رفتم ولی به وبلاگ تو یه حس دیگه ایی دارم.
    در واقعی بودن خیلی از تجربیات و خاطراتت شک دارم ولی اینکه اینا برات اتفاق افتاده باشه یا نه اصلا مهم نیست چون اون حسی که ایجاد میکنه و آدم را به فکر فرو میبره مهمه!
    حقیقتش تو نسبت به وبلاگهای دیگه اصلا چیز به درد بخوری درباره ی مهاجرت نمینویسی و خیلی هم روی جنبه های مثبت مهاجرت زوم کردی که این باعث میشه بعضی از طرفدارای جوون و بی تجربت از واقعیت دور بشن و خیالبافی کنن که البته این مشکل خودشونه چون کسی که میخواد مهاجرت کنه نباید فقط نظر یک نفر را ملاک زندگی خودش قرار بده و باید حسابی تحقیق کنه و با شناختی که از خودش داره مسیر زندگی خودش را مشخص کنه .

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. از الطاف شما سپاسگزارم. امیدوارم که به سلامت به سر منزل مقصود خود برسید.

      حذف
  13. آرش حالا که داری کامنتها را پاسخ میدی میخوام یه سوالی هم ازت بپرسم که امیدوارم مثل آدم جوابمو بدی :)

    خیلی دوست دارم بدونم که سه فیلم برتری که توی زندگیت دیدی و از نظر تو بهترین هستند را بهمون بگی.


    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. منظور این دوستمون از مثل آدم احتمالا احساسی هستش چون انسانها بسیار احساسی هستند سئوال سختی هم پرسیده اگر از من بپرسه هرگز نمی تونم زیر صد عنوان و نام ببرم ولی خوب به روحیه ادم هم در این لحظه مربوط میشه آرش جان خودت اعتراف کن من از فیلمهای جدید اون فیلم که یوتیوپ ساختش که مربوط به یک روز زندگی مردم جهان میشد یکی از بهترین کارها بود دیدم بعدش از فیلمهای قدیمی فیلم پیانو از فیلمهای وسطها هم هامون البته الان هزارتا فیلم خوب به ذهنم آمدش

      حذف
    2. نمی دانم. فقط می توانم بگویم که فیلم سینما پارادیزو را دوست داشتم.

      حذف
  14. آرش جان در اندازه گیری شما از چشمات استفاده مییکنی و این درست نیستش که انقدر بهش اعتماد کنی کارهای حساس و بزار بر عهده وسایل اندازه گیری دقیق خطکشهای لیزری که ال سی دی دارند و فقط یک عدد و نشون میده و حافظه هم داره هم خطای دید و میگیره هم اینکه اشتباهات حافظه را جبران میکنه از وقتی یکی گرفتم کلا همه چیز و دقیق انجام میدم دو چیز جدید که واقعا لازمه هر مهندسیه یک خطکش لیزری و یک پیچ گوشتی برقی با عمر باطری بالا همش دلت میخواد اندازه بگیری پیچ باز کنی انقدرها هم قیمتش بالانیست اگر ارزونش و بگیری بچه هم چهارده تا بسه میدونی زیادش خوب نیستش فقط یادتون باشه ساعت سه نصف شب ایشون زنگ زدن باید بیدار بشی به یکی از دوستام گفتم حتما خوابت بهم خورده بچه دار شدین گفتش خواب خواب چی هستش اصلا این و در نظر بگیر که باید آماده بشی خانمها بچه را فقط برای مهر مادری نمی خواهند بلکه محکم کننده و نگه دارنده مرد هم براشون هستش چون خواه نا خواه بعداز یک مدت زن و مرد بهم سرد میشن و این بچه هستش که ادامه زندگی را کمی تضمین میکنه بهتر زودتر وارد مرحله جدید زندگی بشی بابا آرش میدونم میدونم بدبخت شدی رفت خواب خوراک آرامش پرررررررر زندگیه دیگه صبور و موفق باشی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ابزار اندازه گیری که زیاد دارم. به گمانم مشکل از جای دیگری است. بچه را هم برای تحکیم روابط نمی خواهیم فقط برای خالی نبودن عریضه ممکن است بچه دار شویم.

      حذف
  15. salam arash e aziz
    aval inke ozr khashi mikonam farsi neminevisam
    arash jan ye 3 4 roozi to site mohajer sara konterat gereftam ham matalebeto khoondam
    baad taze didam web log dari pishe khodam goftam khob dg hamoon matalebo inja ham neveshti vali omadam inja didam eeeeeyyy dele ghafel ke inja por bar tare :)
    az khodam begam ke dar hale mohajerat be oonja hastam allan turkeye besar mibaram
    taghriban nazarete fekrim 90% bahat hamrasta va hamahang boode
    omidvaram ke betoonam nazareto haminjoori ke hamash tozih dadi ejra konam va betoonam gilime khodamo onja az ab bekesham biroon
    kholase inke neveshte hat basi ziba bood va lezatesho bordim ]
    in chan vaghte hey mikhoondamo bazi chizasho bara eghdamate moghtaziye khodam migoftam
    gahi oghatam mizadam yeho zire khande ke eghdamate moghtazi ba cheshmaye gerd az man soal mikard arash mikhonni !!!
    albate man sharghe amrica miram vali age omadam onja o movafagh shodam hatman yesar behet mizanam ye kadoye toop ham az man migiri :D
    age nashoodam miyam ba ye shotgun hesabeto miresam :D
    omidvaram ayam be kamet bashe
    rasti man neveshtaram khoob nist ! vali ta delet bekhad mitoonam sohbat konamo verajam !!!(fek kon age neveshtanam khoob bood chan safe dg mineveshtam !!!
    doostaret
    ashkan

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اشکان جان, نیم ساعت طول کشید تا توانستم بخشی را بخوانم. آخر پنگلیش من در حد کلاس اول ابتدایی هم نیست. امیدوارم هر کجا که هستی پیروز و سربلند باشی.

      حذف
  16. سلام آرش جان...دیدم جواب کامنتا رو میدی هیجان زده شدم گفتم منم کامنتی بگذارم!
    البته فرقی نمیکنه هرجا که چیزی توسط شما نگاشته بشه من حضور فعالی دارم!!! ر.ج به کامنتی که در وب کانادا کلیپ گذاشتم :دی
    البته بابت کار فدرال هم تسلیت میگم و به نظرم دولت فدرال به زودی کله پا میشه که شخص شخیصی چون آرش رو استخدام نکرده!
    و ضمنا از حالا بهتون تبریک میگم بابت نی نی و یقین دارم می تونین بابای خوبی بشین...

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.