۱۳۹۲ مرداد ۷, دوشنبه

داستان آخر هفته من




این آخر هفته اتفاقی افتاد که می خواهم برایتان بنویسم. همه چیز از یک فکر ساده شروع شد. یک سوراخ در پنجره برای عبور کردن ببو و رفتن او به حیاط. قبلا یک دریچه خریده بودم که مخصوص این کار بود و فقط می بایست شیشه را سوراخ کنم تا بتوانم این دریچه را درون آن نصب کنم. به نظرم آمد که آسان ترین راه این است که گوشه ای از درب شیشه ای حیاط را ببرم و دریچه را به آن وصل کنم. برای همین به مغازه رفتم و یک شیشه بر خریدم که جنس نوک آن از الماس است. تا حالا شیشه نبریده بودم ولی به نظرم می آمد که ساده ترین کار ممکن باشد. وقتی که شیشه بر را خریدم و به خانه آمدم تازه متوجه شدم که شیشه درب کشویی حیاط خانه ما دو جداره است. به خودم گفتم اشکالی ندارد اول یک سمت آن را می برم و سپس سمت دیگرش را می برم و دریچه را در آن نصب می کنم. اول خیلی شیک تمام وسایل مورد نیاز خودم را آوردم و آن را در جلوی خودم چیدم. شیشه بر, حوله, مایع مخصوص شیشه بر, یک مداد رنگی برای علامت زدن و یک عدد خط کش برای اینکه بتوانم شیشه را در یک خط صاف ببرم. همه چیز خیلی تمیز و عالی پیش رفت و من طبق اندازه های دریچه با مداد علامت گذاری کردم و با الماس  بر روی شیشه خط انداختم. یک مقداری با پشت الماس به آن تقه زدم تا خراش های ایجاد شده جا بیفتد. سپس با حوله آن را تمیز کردم و به حیاط رفتم و با همان ابعاد پشت شیشه را هم با الماس خط انداختم. حالا فقط کافی بود که مثل فیلم ها یک فشار کوچک به آن وارد می کردم تا شیشه از جایی که خط افتاده است به صورت قالبی در بیاید. غافل از این که چه اتفاقی قرار است رخ بدهد.

ببو هم طبق معمول آمده بود تا فضولی کند و ببیند که من دارم چکار می کنم.  حوله را بر روی شیشه خراش داده شده گذاشتم و با چکش به صورت خیلی نرم به آن ضربه زدم.  هر کاری که در یک طرف شیشه می کردم به آن طرف می رفتم و همان کار را تکرار می کردم تا هر دو طرف شیشه با شرایط یکسان بریده شود. حدود نیم ساعت به آن محوطه کوچک که می خواستم کنده شود ضربه زدم ولی آن شیشه از جای خودش در نیامد. پیش خودم گفتم حتما یک جایی از کار من اشکال دارد بنابراین به سراغ اینترنت رفتم و در یکی از ویدیوها دیدم که برای بریدن یک قطعه در وسط شیشه قطعات کوچک تری را در وسط آن خراش می دهد. من هم آمدم و درون بخشی که در گوشه شیشه خراشیده بودم به صورت مورب و یا عمودی و افقی با الماس خط انداختم و دوباره شروع کردم به ضربه زدن تا شاید لااقل یکی از آن قطعات کوچک کنده شود و از آنجا بتوانم بقیه را هم در بیاورم. ولی هر چه ضربه می زدم هیچ تغییری در حالت شیشه های خراش داده شده ایجاد نمی شد. پس از یک ساعت تلاش کم کم ضربه های نرم من تبدیل شده بود به ضربه های بسیار محکم با چکش که اگر هر کدام از این ضربه ها را به دیوار زده بودم آن را سوراخ می کرد. پیش خودم فکر کردم که پس جیمزباند چطور با الماس یک خط بر روی شیشه می کشد و سپس با یک ضربه آن را در می آورد؟! دیگر حتی با نوک تیز چکش هم با تمام قدرت دیوانه وار به شیشه می کوبیدم ولی حتی دریغ از یک ترک کوچک که دلم به آن خوش شود. از آنجایی که آن گوشه شیشه با الماس خط خطی شده بود دیگر می بایست هر طوری که شده آن را درست می کردم چون ظاهر بسیار زشتی پیدا کرده بود. با الماس چندین و چند بار بر روی شیشه کشیدم تا بلکه خراش های آن عمیق تر شود و با ضربه کنده شود ولی چنین اتفاقی نیفتاد. ای کاش که همانجا از ادامه کار منصرف شده بودم!

خسته و ناامید و دمق بر روی کاناپه ولو شدم و اقدامات مقتضی هم که من را زیر نظر داشت به من دلداری می داد که هیچ اشکالی ندارد و خودت را ناراحت نکن ولی این مسئله برای من یک شکست محسوب می شد و اصلا نمی توانستم آن را به همین حال ول کنم. پیش خودم گفتم که اگر من فقط می توانستم یک سوراخ کوچک هم در آن شیشه ایجاد کنم می توانم پیچ گوشتی را در آن فرو کنم و آن را بیرون بکشم. بعد ناگهان به یاد شیشه هایی افتادم که گلوله فشنگ از درون آنها رد شده است و یک سوراخ درون آن ایجاد می کرد. این صحنه ها را هم در فیلم ها دیده بودم. من هم یک تفنگ ساچمه ای قوی دارم و پس از مشورت با اقدامات مقتضی آن را آوردم تا بلکه بتوانم سوراخ کوچکی در آن محدوده ایجاد کنم. برای احتیاط به اقدامات مقتضی گفتم که فاصله بگیرد و خودم هم در فاصله دو متری آن ایستادم و به سمت محدوده خراش داده شده نشانه گرفتم. راستش همیشه دلم می خواست بدانم که آیا این تفنگ من از شیشه هم رد می شود یا خیر و آن لحظه بهترین فرصتی بود که می توانستم این مسئله را تجربه کنم.  نشانه گیر لیزر تفنگ را هم روشن کردم تا تیرم دقیقا به وسط آن بخش چهارگوش شیشه اصابت کند. ضامن تفنگ را آزاد کردم و سپس ماشه را کشیدم و آن اتفاق رخ داد. در یک لحظه بسیار کوتاه پس از کشیدن ماشه کل شیشه از پایین تا به بالا به صورت تکه های به هم چسبیده بک پازل در آمد و ترک های ریز و یک اندازه سرتاسر شیشه را پوشاند. گلوله ساچمه ای از شیشه اول رد شده بود و در فضای بین دو لایه گیر افتاده بود. شیشه صدای عجیب و غریبی می داد  که مثل صدای ترک خوردن های بیشمار بود. ما که دهانمان از تعجب باز مانده بود از جلوی آن فرار کردیم چون مثل این بود که هر لحظه شیشه می خواهد منفجر می شود و تمام تکه های آن مثل نارنجک به اطراف پخش شود. این صحنه ها را هم در فیلم دیده بودم ولی این اتفاق رخ نداد و شیشه به همان صورت در جای خودش قرار گرفت. خلاصه با احتیاط به آن نزدیک شدم و اولین کاری که کردم این بود که با نوار چسب پهن کاغذی به صورت ضربدری روی آن را پوشاندم که مبادا خرد شود و فرو بریزد. در آن لحظه به یاد زمان جنگ و بمباران افتادم که تمام پنجره های اطاقمان را به صورت ضربدری با نوارچسب می پوشاندیم. 

این بار دیگر واقعا حالم گرفته شده بود و هربار که چشمم به شیشه می افتاد از حماقت خودم ناراحت می شدم. اقدامات مقتضی سعی می کرد که به من دلداری بدهد و می گفت اتفاقا خیلی هم قشنگ شده است و الآن شیشه های این مدلی مد است! ولی این حرف ها من را آرام نمی کرد و از دست خودم عصبانی بودم. به مغازه وسایل خانه فروشی رفتم تا ببینم چگونه می شود آن را درست کرد.  گفتند که این درهای کشویی کارخانه ای است و بهترین کار این است که به یک شرکت شیشه بری بروی تا بیایند و همان جا برایت شیشه را عوض کنند. در نهایت اگر خیلی خوش بینانه بخواهم به این قضیه نگاه کنم ایجاد کردن این سوراخ کوچک حدود پانصد دلار برایم هزینه خواهد داشت. البته شاید هم بگویم که فقط آن لایه شکسته شده را در بیاورند و با همان یک لایه که البته توسط من خط خطی هم شده است سر کنیم تا بعدا یک فکر اساسی به حال آن بکنم.

این هم داستان آخر هفته و شیرین کاری های من بود.


۲۷ نظر:

  1. سلام آرش عزیز
    خیلی خوشحالم که باز هم می نویسی. هر وقت که به وبلاگت سر میزنم و می بینم که مطلب جدیدی نوشتی بی نهایت خوشحال میشم و بعد از مطالعه کلی انرژی می گیرم.
    با آرزوی سلامتی برای تو و همسر گرامیت

    پاسخحذف
  2. فدای سرت عزیزم ولی واقعا خوشگل شده من که دوسش دارم:)

    پاسخحذف
  3. به این شیشه ها میگند شیشه های تمپرشده. اینکارومیکنند که اگر شیشه شکست به صورت تکه های بزرگ و تیز خطرناک در نیاد که صدمات جدی بزنه. در واقع شیشه های تمپر نشده مثل شیشه هایی که توی ایران هست اگه یه جاش ترک بخوره یا بشکنه به تکه های بسیار بزرگ خطرناک تبدیل میشه و در صورت اصابت به کسی یا افتادن کسی روی اون تکه ها در همان مکان شکستن شیشه، مثل یه خنجر تیر بلکه بدتر بریدگیهای عمیق و حتی مرگ رو باعث میشه. شیشه رو تمپر (پخت) میکنند تا داخل ساختار شیشه تنش های حرارتی ایجاد بشه. حالا اگه یه جای شیشه ضربه بدی بخوره یا ترک بخوره با سرعت صوت تمام شیشه ترک برمیداره و شیشه تبدیل میشه به کلی خرده شیشه کوچیک که خطراتش خیلی کمتره. در مورد زیباییش هم حق با اقدامات مقتضیه. گاهی این کارو میکنند و شیشه مثلا دارای نقش و نگار میشه. یادت باشه اگه دست به شیشه بزنی همه اش یه جا خالی میشه روی سرت. چون اون دیگه شیشه نیست. در واقع کلی خرده شیشه به هم متصله. خب قصه ما به سر رسید پائین اومدیم دوغ بود قصه منم راست بود........... راستی چرا مثل قبلا عکس نمیذاری. مثلا اگه یه عکس از این شاهکارت میذاشتی خیلی جالب میشد. این کار باعث میشه ما احساس کنیم که آرش واقعا میخواد ما رو در احساسش و نوشته اش شریک کنه. اگه جایی در مورد مطلبی میتونستی عکسی هم بذاری پستت خیلی بهتر و جذابتر میشه برای ما خواننده ها.

    پاسخحذف
  4. سلام بچه محل شما منو نمیشناسی اما من شمارو میشناسم و از خوندن تمام نوشته هات لذت می برم برام دعا کن که زودتر کلیر بشم و به سرزمین فرصت ها بیام

    پاسخحذف
  5. سلام.

    اقا جون مادرت جواب من رو بده ...

    منم یک وبلاگ دارم.

    چطوری میشه این که پایین پست ها میزاری ( خوم اومد*) رو بزارم ؟

    چطوری میشه این نسخه موبایل رو گزاشت ؟

    چطوری میشه دوست هامون رو لینک دائم کنیم جوری که همین سمت راست نشون بده ؟

    دنبال کننده ها چطوری میشه درست کرد ؟

    لیست موضوعی ؟

    اقا جون مادرت بگو

    پاسخحذف
  6. اون زيبايى نوشته هاى قبليتو نداشت ، ولى همين كه به نوشتن ادامه ميدى بسى جاى شكر داره

    پاسخحذف
  7. یاد کارتن پت ومت افتادم.

    پاسخحذف
  8. ممنون از توضیح کاملتون آقای بینگهمتون .

    پاسخحذف
  9. آرش زیاد فیلم می بینیا!

    پاسخحذف
  10. آرش اسم اون فیلمها رو میشه بگی تا منم ببینم... باید جالب باشند....!!!!!! عکس یادت نره. من هنوز اون عکس ببو که مثل یه پنگوئن روی پاهای عقبش وایستاده رو تو ذهنم کامل دارم از بس جالب بود. اصلا من کل عکسهای وبلاگتو تو ذهنم دارم و نیاز برم تو آرشیو ببینمشون. چون خیلی جالب اند. عکس یادت نره......

    پاسخحذف
  11. آرش جان میشه راجع به دانشگاه های آمریکا هم بنویسی.اصلاً زندگی دانشجویی چجوریه؟

    پاسخحذف
  12. راستی یادم رفت بپرسم شرایط پناهندگی تو آمریکا چجوریه؟
    اصلاً آمریکا پناهنده قبول می کنه؟

    پاسخحذف
  13. اینا حروم زادههای بسیجن که میان فوش میدن فکر میکنن همه مثل خواهر و مادر خودشونن .ای بی فرهنگ .

    پاسخحذف
  14. همینطور پست ها رو خوندم و هی با خودم گفتم:وای چه قدر پست نوشته شد و ما ز بی خبران بودیم.
    به هر ترتیب ,بازگشت نادمانه ! و غیورانه و فکورانۀ شما (آیکون خنده)
    به ولایت خودتان مایۀ خرسندی ست.

    شیرین کاری رو هم تجربه ای شیرین محسوب کنید و به هر حال زندگیست با انتخاب ها و بهایی که گریزی از آن نیست.ضمن اینکه وقتی خانم اقدامات مقتضی (یعنی من عاشق این ترکیبم ,خیلی بامزه ست)می فرمایند که: دوستش دارم یعنی مهر حاکم است و همین زیباست.

    نگار


    پاسخحذف
  15. Emshab be babam goftam 20 million behem bede az iran beram,vali nemizare chon doostesh 20 sal pish rafte boode alman,mirafte asayeshga salmandan kar mikarde! Vase babam kheili moheme k kar dar shanesh bashe vali khodam fek mikonam kar kare!
    Man 18 salame,be nazare shoma ham bad bakht misham age alan beram?
    Khahesh mikonam javab bedin

    پاسخحذف
  16. عجب، ژانگولر بازی ای درآوردی.. من هم خودم از این خاطرات زیاد دارم که اکثرا" با شکست و خسارت غیر قابل جبران همراه شده ، مثلا موبایلم رو خواستم تعمیر کنم و موفق هم شدم پورت مینی یو اس بی رو عوض کنم ولی مثل اینکه دستم خورده بود و فلت تاچ گوشی رو پاره کردم و بردم نمایندگی گفت 500 هزار می گیره تعویض کنه و پشیمون شدم و برگشتم

    پاسخحذف
  17. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  18. آرش جان سلام میشه راجع به وضعیت پناهندگی تو آمریکا برامون یه پست اختصاص بدی.
    اصلاً آمریکا پناهنده قبول می کنه؟
    اگه قبول می کنه چقدر دوره پناهندگی طول میکشه؟
    از چه راه هایی میشه به صورت قاچاقی خودمونو به آمریکا برسونیم؟(البته با هزینه ی کم)
    وضعیت پناهنده های آمریکا چطوره؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. برو کلتو بکوب به دیوار تا خون بیاد بعد برو تقاضای پناهندگی بده بگو اینا منو زدن تو سرم خونی شدم .... 100% قبول میکنن

      حذف
  19. عزیزم اقدامات مقتضی درست می گه
    اگه بری و یک برچسب بزرگ و مشتی بخری و بکشی رو شیشه خیلی شیک می شه
    برچسب های طرح دار هم برای شیشه هست
    تو تهران که 10 دلار هم آب نمی خوره
    ضمنا شیشه ات سیکوریت بوده و تو حرارت پخته بودن تا با ضربه ترک ور نداره
    این شیشه برای جلوگیری از شکشتن با ضربه جوری آماده می شن که با ضربه خورد بشن و نه اینکه بشکنن و بشن کارد برای فرد ضربه زننده

    شیشه خوبی بوده بیچاره :)

    پاسخحذف
  20. سلام.
    خیلی جالب تعریف کردی !
    این قسمت خیلی با حال بود " پس از یک ساعت تلاش کم کم ضربه های نرم من تبدیل شده بود به ضربه های بسیار محکم با چکش که اگر هر کدام از این ضربه ها را به دیوار زده بودم آن را سوراخ می کرد " منو یاد کارای خودم انداخت! اولش با کلی دقت و حساسیت ! ولی آخرش با لجبازی و عصبانیت !

    پاسخحذف
  21. اوا آرش تو چقد با مزه ای ... خدا مرگم

    پاسخحذف
  22. اوا با مزگی از خودته خواهر

    پاسخحذف
  23. در جهت کمک رسانی به دوست عزیزمون باید بگم شیشه رو باید اول داغ کنی در آب جوش بعدش بهمین طور که شیشه داغ هستش با دلر سرعت بالا نزدیک بیست هزار دور در دقیقه باشه بهتر با مته الماس واقعی میبری روی شیشه بدون لرزیدن دست بهتر از پایه استفاده بشه برای این کار میتونی شیشه رو در عرض یک ساعت سوراخ کنی نزار شیشه سرد بشه ولی بهترین کار بردن شیشه پیش کارخونه شیشه سازیش هستش زدن ضربه چه گلوله چه چکش بروی شیشه ایجاد موج میکنه و در اصل ضربه شما پخش میشه در کل شیشه ولی سرعت گلوله بیشتر از موج ایجاد شده میباشد برای همین باعث ترک شده اون شیشه و بندازش دور چون به مرور هرکاریشم بکنی ترکش بیشتر و بیشتر میشه چون شیشه وزن داره و حرکت و ضربه های اروم حتی از طرف باد وجود داره امیدی بهش نیستش بهترین کار اینه اینبار یک شیشه ای بخری که باعث پیشرفتت بشه یعنی چیز جدیدی داشته باشه تا شکستت جبران بشه موفق باشید در ضمن یوتیوپ محمد برای چی اختراع کرده هااااااا خوب یک نگاه مینداختی خوب در ضمن عکس کمتر بزار در یک ثفحه خیلیها نمی تونن راحت بازش کنند با ضد پرکسی خیلی طول میکشه تا باز بشه هنوز خیلیها با مودم صدا دار تشیف میارند
    راستی در این مدت که نبودی خیلی متفاوت شده نوشتنت معلوم حسابی تغییر کردی یک آدم دیگه شدی خشک شدی کمی چربیتو زیاد کن التماس دعا یا حق منم ی وقت فکر نکنی یکی دیگه هستش منم

    پاسخحذف
  24. نتیجه اخلاقی از کار آرش جان فیلمها هیچ وقت حقیقت را نشان نمیدهند حتی اگر مستند باشند و همیشه آن چیزهایی را که مشتری میپسندد نمایش میدهند یعنی دنیا به دو بخش واقعیتها و فیلمها تقسیم میشود مثلا اگر شما احاده ملت کتاب شعری بگیرید که در ان نوشته است شیشه را کنار سنگ نگه میدارد توجه نکنید و سنگ را کنار شیشه نگزارید بچه میاد بر میداره میشکنه لطفا بجای کتابهای شعر از کتابهای فنی استفاده بفرمایید البته کاملا واضه و مبهم است که شیشه آرش جان ضد گلوله میباشید و بهتر بود کمی به این دست فیلمها که در آن شیشه ضد گلوله تجویز میشود نظر می انداختید و از آنجا که ترک برداشته پس نبوده است به هر حال تجربه جالبی بود که لازم بود در زندگی داشته باشیم و آرش جان به تنهایی و البته همراه همسری و گربه ای انجام دادند و صد البته همش تقصیر ببر ایستاده میباشد (اسم سرخ پوستی ببو) دو روز کالباس بهش نده تنبیه شه شیشه نشکنه نه دو روز زیاده نیم ساعت بسه همین و در پایان همان جمله معروف که سعدی میفرماید شی شی شیشه شکست حافظا حافظا
    غمتان کمرنگ دلتان گشاد عمرتان افزون

    پاسخحذف
  25. این جمله فوق العاده بود :
    الآن شیشه های این مدلی مد است!

    :D :D :D :D
    بزن سردر وبلاگت . :D

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.