۱۳۹۱ مهر ۱۲, چهارشنبه

مدیر کل خزانه داری خانواده چه کسی خواهد بود؟



البته من زیاد پر حرف نیستم ولی این چانه که گرم می شوم لامذهب رگبار کلمات است که از آن خارج می شود و یک جورهایی مثل دوش آب داغ و یا لحاف گرم در صبح سرد زمستانی می ماند که آدم اصلا دلش نمی خواهد از زیر آن بیرون بیاید. بیچاره اقدامات مقتضی که باید به پر حرفی های من عادت کند. بر عکس گل پسر که باید به کم حرفی و مختصر گویی من عادت کند چون من معمولا در محیط کار عادت ندارم بیش از چند کلمه با کسی صحبت کنم و آن هم مستقیم در مورد اصل مطلب است و دیگر نه قصه حسین کرد شبستری تعریف می کنم و نه آن را می شنوم. بعضی وقت ها که گل پسر به اطاق من می آید و می خواهد سر درد دل را باز کند قیافه ام چنان نافرم می شود که خودش عطایم را به لقایم می بخشد و می رود. ولی هر چقدر که در محیط کار کم حرف هستم در خانه آن را جبران می کنم. یک بار که داشتم برای اقدامات مقتضی از پای تلفن سخنرانی می کردم گفت گوشی دستت و بعد سه بار بالا آورد. البته حالش خوب نبود و احتمالا مسموم شده بود ولی خوب به ضرس قاطع فهوای کلام من هم در بالا آوردن او چندان بی تاثیر نبود. بعضی وقت ها که دارم در پیت سخنرانی می کنم حسابی جوگیر می شوم و حساب زمان از دستم خارج می شود. حالا اگر طرف هر چقدر بیشتر نجابت به خرج بدهد و چیزی نگوید من هم که صاحب سخن هستم بیشتر بر سر شوق می آیم و مخش را با گوشکوب بیشتر تیلیت می کنم. نوشتن من هم در همین مایه های سخنرانی است با این تفاوت که خواننده آزاد است که در بین نوشته ها اندکی نفس بکشد و یا به دستشویی برود و دوباره برگردد در حالی که مستمع حضوری چنین شانسی را پیدا نخواهد کرد. در ضمن در نوشته هایم چیزی را تکرار نمی کنم چون فرض محال من بر این است که اگر خواننده متوجه عبارتی نشد آن قدر فرصت مفت و حوصله اضافه دارد که آن عبارت را دوباره بخواند در حالی که وقتی سخنرانی می کنم اگر ترکیب خطوط چهره مخاطب طوری باشد که نشان از عدم توجه و یا تفهیم کامل باشد مجبور خواهد شد که همان عبارت را دو و یا چند باره بشنود. در ضمن خواننده همیشه این شانس را دارد که با کلیک کردن بر روی علامت ضربدر از شر من خلاص شود ولی شنونده کمتر چنین شانسی را پیدا می کند و مجبور است که تا انعقاد کامل کلام عبارات من را به گوش جان بشنود. خلاصه این دراز نویسی من هم برای خودش حکایتی دارد کبلعلی.

حالا که اقدامات مقتضی هم دارد این نوشته را می خواند بگذارید که از این تریبون عمومی کمی هم برای مقاصد شخصی خودم سوء استفاده کنم. لپ کلام این که آقا وضع مالی درام است و کف گیر ته دیگ است. حساب بانکی من هم شده است حکایت ذخیره ارزی و منابع آبی کشور. بهره برداری بی رویه و بدون مطالعه و احتمالا سوء مدیریت و بی کفایتی مسئولان. برای حلقه نامزدی می خواستم یک انگشتر طلای هجده بگیرم با یک نگین قلمبه بر سر آن ولی بحران اقتصادی باعث شد که یک طلای چهارده بگیرم با یک نگین زپرتی. البته اقدامات مقتضی بسی فهیم تشریف دارند انشاءالله و مقتضیات زمانه را عمیقا مدروک می فرمایند. مهم آن عشق و علاقه ای است که در چنین مبادلاتی رد و بدل می شود اگرنه اصلا بر سر انگشتر نگین نباشد و پشکل باشد چه اهمیتی دارد. اگر خداوند در کار ما کارشکنی نکند به همین زودی ها یک رسمیتی به موارد خود خواهیم داد و حلقه ای رد و بدل خواهیم کرد. باز هم اگر خداوند با ما چپ نیفتد و روی خوش نشان بدهد می خواهیم توله پس بیندازیم و تولید به مثل کنیم. اقدامات مقتضی می گوید که من نمی خواهم بچه ام بی پدر بزرگ شود و تو باید مثل خرس همیشه بالای سر بچه ات حضوری موثر و پررنگ داشته باشی و مثل دیوار همیشه تکیه گاه ما باشی و سایه ات بالای سر ما باشد. خوشبختانه در این مورد مشکلی نیست چون من به طور مادرزادی مثل دیوار هستم و کمتر از جای خودم تکان می خورم. وقتی که سر و سامان گرفتیم می خواهم کلیه امور اقتصادی خانواده را به اقدامات مقتضی محول کنم. من می شوم مدیر کل امور درآمدی و ایشان می شود مدیر کل امور خزانه داری و دخل و خرج. راستش من در کسب درآمد چندان بدک نیستم ولی در مدیریت مخارج تبحر لازم را مبذول نمی دارم و به همین خاطر خر اقتصادی من همیشه یک پایش لنگ است. در ضمن من معتاد به خرید اینترنتی هستم و اگر قضا و قدر مقدور می کرد حتی غذای روزانه خودم را هم از طریق اینترنت تهیه می کردم. البته یک خوبی هایی هم برای خودش دارد ولی بدترین بدی آن این است که همیشه سهل الوصول است و فقط با فشار دادن یک دگمه لعنتی پول از حساب شما خارج می شود و کالایی که معلوم نیست به چه کار شما بیاید روانه آدرس منزل شما می شود. بعضی وقت ها دست چپ من مچ دست راستم را می گیرد و مانع از فشار دادن دگمه می شود ولی زور دست راستم بیشتر است و در نهایت تق دگمه ثبت سفارش را می زند.

اگر اجازه مرخصی بفرمایید و ملالی نباشد می خواهم از محضر شما عذر حضور طلب کنم و به امورات جاری خود که ممد حیات این جانب است بپردازم. پس تا دیداری دوباره همگی شما را به خداوند روزی رسان می سپارم.

۱۸ نظر:

  1. آخیش بعد از عمری ما هم اول شدیم.

    پاسخحذف
  2. سلام

    ببو گلابی جون چطوره؟

    :)

    پاسخحذف
  3. یادم افتاد به دوستی که قرار بود با یکی از اوستادامون عروسی کنه
    وقتی بحث بچه دارشدنشون جدی شد دوستم پشیمون شد از ازدواج ! گفت سن اوستادمون که حدود پنجاه زیاده و بچم به جای بابا باید بگه خدابیامرز بابام :)
    البته عمر دست خداست کلی هم بابای جوون داریم که خدابیامرز شدن ک)

    پاسخحذف
  4. آرش جان! به نظر من مدیریت امور مالی رو به همسرتون ندید
    من پدرم همین کار و کرد پدر ما رو در آورد و آخر سر باعث شد نتونیم پیشرفت کنیم! چرا؟؟ مادر من شم اقتصدی قوی ای داشت ولی ترجیح میداد به جای اینکه روی کار بابام سرمایه گذاری کنه خونه بخره و بچه هاش رو بفرسته مدرسه غیر انتفاعی ولی اگر همون پول رو بجا در سرمایه گذاری زندگی استفاه می کردند الان وضعیت خیلی بهتری داشتند!
    بعدشم خانوم ها زود میشکنند و سر مسائل کوچیک خیلی آسیب می بینند ، پس نکن این کار رو آقا جون اگه می خوای سر پیری کاسه چکنم نگیری دستت نکن این کار رو! شما بزرگترین لطفی که به خانومتون می تونید بکنبد اینه که همیشه ازش پشتیبانی کنید و بدون مشورتشون کاری رو نکنید! الکی هی پول ها تو خرج نکن توی اینترنت! به خنومت هم سعی کن عبری یاد بدی که بچت هم یاد بگیره! اگه نمی تونی اینجا به من یاد بده باور کن خیلی تو جمع یهودی ها به کارم میاد

    پاسخحذف
  5. اقدامات مقتضی چه کاری بلده؟در کسب درآمد میتونه به آرش کمک کنه یا از ارش جلو هم بزنه؟ در حال حاضر شغل داره؟ اگه نداره آرش میتونه پارتیش بشه براش شغل پیدا کنه؟

    پاسخحذف
  6. یعنی آرش سه تا زبان بلده یا حتی بیشتر؟ روسی عبری فارسی عربی ترکی؟!

    پاسخحذف
  7. آرش دهنت سرویس میشه پول بدی زنت. هر هفته باید ازش پول توجیبی بگیری. نیمی از پولتو بده زنت.

    پاسخحذف
  8. ایول باحال بود. حالا این دخل و خرجت چقدر هست؟ راستی آنلاین مگه چیا می خری مثلا؟

    پاسخحذف
  9. عاشق نوشته هاتم و خوووووووووووووووووودت البته میدونم اقدامات مقتضی ناراحت نمیشن...خیلی خندیدم اونجایی که مادربزرگت وسط گریه حواسش به همه چیز بود خیلی ملموس بود و اونجایی که گیر دادی به کاسه ماسته خاله جونت،من ایرانم مدتیه به لطف اتفاقات اخیر ما هم سرمون حسابی خلوت شده هوس وبگردی کردم پراکنده پست های جذابتونو میخونم

    پاسخحذف
  10. هُو... چه خبره اینجا ملت میان مطلب بخونن. هنوز هیچی نشده وبلاگ کرده وسیله ارتباطی با اقدامات مقتضی. پس فردا اگه شام هوس قرمه سبزی کردی میای از اینجا اعلام می کنی که "من خیلی دلم شام قرمه سبزی می خواد اقدامات مقتضی که داری این مطلب را می خونی لطفا قرمه سبزی بار بذار"
    عجب وضعی شده ها!!!

    پاسخحذف
  11. یعنی این لقب "اقدامات مقتضی" شاهکاره ..هاها

    در مورد پست هم که طبعآ صلاح مملکت خویش خسروان دانند و امیدوارم لحظات ناب و دلپذیری رو در جوار هم تجربه کنید و درخشان بمانید.

    نگار

    پاسخحذف
  12. الن تو ايرانم ديگه نميشه قرمه سبزي خورد
    فرمايش مي فرماييداااااااااااااااااااااااا

    پاسخحذف
  13. آقا خیلی باحال می نویسی ... دمت گرم

    پاسخحذف
  14. بحث قرمه سبزي خيلي بالا گرفته
    بابا بگو دلار چنده قرمه سبزي که قيمت طلا شده

    پاسخحذف
  15. آقا ميخاستيم بگيم که چن تا دو س دختر داشتي و اينا چون زيرش نوشتي خواننده ها بون دخل و تصرف صحبتاشونو بگن ولي خب نمي خوايم يه جوون تازه بخت رو بدبخت کنيم برو خيرشو ببين يه دعا هم به جون ما کن
    آره آرش پسر نازيه

    باباااا نوه اش هم تا حالا بايد اينجا رو ميخوند

    پاسخحذف
  16. آقا در مورد پر حرفي گفتي
    يه تابلو سر خيابون ميرزاي شيرازي کداشتن وقتي داشتم مي رفتم آرژانتين ديدم
    که پرحرفي را کم کنيد چون ايرادهاي ادم را نشان مي دهد

    کار جالبي بود

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.