۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

مهاجرت و قضاوت


سال نوی میلادی بر شما مبارک باد. امیدوارم که در سال آینده دماغتان همچنان چاق باشد و خر مراد بر در خانه شما بنشیند و روزگار به کام شما بچرخد. در این چند سال که از نوشتن من در این وبلاگ می گذرد دوستان خوبی پیدا کرده ام. شما دوستان ندیده و نشنیده ولی خوانده من هستید. امیدوارم که تنبلی من در پاسخ به نوشته های خود را به حساب بی مهری نگذارید و همین تنبلی را هم در گفتگوی تلفنی دارم که گاهی باعث رنجش دوستان می شود. ولی تلاش کردم که ایمیل ها را تا جایی که در توانم بوده است پاسخ دهم و اگر هم چنین نبوده است پوزش من را از این بابت بپذیرید. امیدوارم که سال آینده بتوانم نوشته های بهتری را برای شما بنویسم تا زمانی را که برای خواندن این وبلاگ می گذارید به هدر نرود. گرچه مدت درازی است که کفگیر من به ته دیگ خورده است ولی شاید بتوانم مطالب قدیمی را نشخوار کنم و آنها را از دریچه های گوناگون دیگری با یکدیگر بررسی کنیم. اگر دوست داشته باشید قصه و داستان هم برایتان تعریف می کنم تا حوصله تان از خواندن این وبلاگ سر نرود. دل و دماغی هم اگر باشد طنز نوشته هایم را بیشتر خواهم کرد تا دوباره از خواندن آنها لبخند به لبانتان بیاید. مجبور هستم که برای چاشنی نوشته هایم و یا پنهان کردن خود واقعی برایتان خالی ببندم ولی سعی می کنم که این خلاف گویی ها در اساس و شیرازه گفتگو خدشه ای ایجاد نکند. در مجموع شخصیتی را که در این وبلاگ برای خودم ساخته ام دوست دارم و سعی می کنم که آن را به همین شیوه حفظ کنم. من هم با شما چند سال بزرگ تر شده ام و چیزهای زیادی یاد گرفته ام. البته چون گنجایش ذهنم محدود است چیزهای زیادی هم از یادم رفته است که خوشبختانه خواندن نوشته های قدیمی خودم می تواند به یادآوری آنها کمک کند. دگرگونی های مهاجرت به همراه تحولات جسمی و روانی در این سن و سال باعث شده است که با خودم در پنج سال پیش کمی بیگانه باشم. دیگر حتی به سختی می توانم شور و شوق خودم را در زمان ورود به امریکا به یاد بیاورم و اگر نوشته ای از خودم در آن زمان بخوانم دچار شگفتی می شوم. ولی آیا من در شرایط کنونی صلاحیت قضاوت کردن در مورد پنج سال پیش خودم را دارم؟ بیایید با هم این مسئله را بررسی کنیم.

ذهن ما همیشه در حال سنجش رویدادهای مختلف و چینش آنها در کنار یکدیگر است و با این کار ما را به قضاوت در مورد چیزهایی که میبینیم و می شنویم و یا می خوانیم وا می دارد. برای قضاوت کردن سه عمل اصلی انجام می شود.

1- داده های اولیه به عنوان مواد خام وارد مغز ما می شود:
ما همیشه در حال خواندن و شنیدن و دیدن رویدادهای مختلفی هستیم که در اختیار ما قرار می گیرند. ولی شاید این ورودی های مستقیم به اندازه پیام هایی که از حالت های جسمی و روحی ما صادر می شود مهم نباشد. پیام هایی که ما مجموعه آن را شرایط زندگی خودمان می نامیم. این پیام ها داده هایی است که میزان خشنودی ما را نسبت به برآورده شدن نیازهای جسمی و روحی نشان می دهد. مثلا اگر ما گرسنه و تشنه باشیم و یا نیازهای روحی اولیه ما برآورده نشود کمتر به پیام هایی که از دنیای خارج به ما منتقل می شود بها می دهیم مگر این که در رابطه با نیازهای غریزی ما باشد. بنابراین در می یابیم که حتی در ابتدایی ترین مرحله قضاوت داده های بسیار متفاوتی می تواند به عنوان مواد خام به سیستم ذهنی ما وارد شود و برای همین است که اگر شما از یک آدم تشنه بخواهید که در مورد شرایط خودش و شرایط شما قضاوت کند به شما می گوید که شما بسیار آدم خوشبختی هستید که می توانید آب بنوشید. ولی اگر آن آدم تشنه نیازش برطرف شود دیگر مبنای قضاوتش هم تغییر خواهد کرد. پس این مرحله از قضاوت بسیار سست و غیر قابل اطمینان است و پارامترهای پنهان و آشکار بسیار زیادی در آن دخالت دارند که نمی توان همه آنها را در نظر گرفت.

2- بر اساس دستور پختی که ما در آن مورد خاص بلد هستیم مواد اولیه در ذهن ما پردازش می شود.
وقتی که داده های خام وارد مغز ما شد با مخلوطی از دو روش آنها را پردازش می کنیم:
الف) روش اول استناد به حافظه و مقایسه است که در این روش امکان خطا بسیار بالا است زیرا ما فقط به کلیات رویدادهایی که در حافظه ما ثبت شده است دسترسی داریم. مثلا فقط به یاد داریم که رفتار یک آدم در فلان مهمانی چند سال پیش مناسب نبود ولی هرگز نمی توانیم جزئیات دقیق رفتارهای او را به خاطر بیاوریم. یا حرف ها و نوشته ها به صورت کلی در ذهن ما ثبت شده است و حتی ممکن است با اصل آن تفاوت های زیادی داشته باشد. 
ب) روش دومی که مغز ما از آن استفاده می کند محاسبات و دستورالعمل هایی است که در ذهن ما برای انجام قضاوت ثبت شده است. این دستورالعمل ها حاصل آموزه هایی است که ما از زمان کودکی فرا گرفته ایم و تمام چیزهایی است که به ما از بدو تولد یاد داده اند. مثلا به ما گفته اند که به یک فرد غریبه نباید اعتماد کرد و یا اگر کسی به تو خوبی کرد تو هم باید به او خوبی کنی. این روش در واقع دستورالعمل های منطقی و ریاضی است که به صورت گزاره ای تعریف می شوند و از ترکیب کلی آن به صورت این است که:

"اگر" (یک رویداد) "و" / "یا" (یک رویداد ) "و" / "یا" (یک رویداد) ... "=" (نتیجه و قضاوت)
مثلا "اگر" (ما به حسن خوبی کردیم) "و" (حسن به ما خوبی نکرد) = (حسن آدم بدی است)
نه تنها این فرمول هایی که در ذهن ما نقش بسته اند  قابل اعتماد نیستند بلکه حتی داده هایی هم که در آنها قرار می گیرند قابل اعتماد نیستند. حتی اگر فرض کنیم که این فرمول صحیح باشد ممکن است حافظه ما در یاد آوری خوبی که ما به حسن کردیم و یا خوبی که حسن به ما نکرده است دچار اشتباه شود. 

بنابراین بخش دوم عملیات قضاوت کردن ما در مورد پیرامونمان هم پایه های چندان محکمی ندارد.

3- نتیجه و حاصل پردازش ما به صورت رفتار و یا حرف و نوشته خارج می شود.
مرحله سوم قضاوت کردن ما هم که بیان قضاوت است با مشکل جدی مواجه است. ما در بسیاری از زمان ها چیزهایی را می گوییم و یا رفتارهایی را از خودمان بروز می دهیم که حتی با قضاوت های خودمان هم مغایرت دارد. مثلا به این نتیجه می رسیم که حسن آدم خوبی است ولی با او بدرفتاری می کنیم و یا به این نتیجه می رسیم که حسن آدم بدی است ولی به او روی خوش نشان می دهیم. به این نتیجه میرسیم که سیگار چیز بدی است ولی آن را می کشیم و یا به این نتیجه می رسیم که حتما باید ورزش کنیم ولی در عوض آن جلوی تلویزیون تلپ می شویم. گاهی هم نتیجه قضاوت ها را به نفع خودمان تحریف می کنیم و مثلا اگر کسی از ما پول بگیرد و پس ندهد آدم بدی است ولی اگر ما از کسی پول بگیریم و پس ندهیم نه تنها آدم بدی نیستیم بلکه اگر آن طرف پولش را بخواهد آدم بدی است.

بنابراین قضاوت کردن ما به این صورت است که یک سری داده های اولیه نا مطمئن و احتمالا اشتباه را می گیریم و آنها را در فرمول های سنتی و من درآوردی قرار می دهیم و به یک نتایج بیخودی می رسیم که حتی خودمان هم به آن اعتقاد نداریم و هر جوری هم که بخواهیم آن را عوض می کنیم. قضاوت ما مثل این است که بگوییم دو ضربدر خیار چنبر می شود هندوانه و اگر هم دوست نداشته باشم می شود آب هویج یا هر چیزی که دوست داشتیم.

پس به نظر من بهتر است که ما نه تنها در مورد دیگران بلکه در مورد خودمان هم با قطعیت قضاوت نکنیم. هر شرایط زمانی و مکانی ویژه ای می تواند عملکردهای متفاوتی به همراه داشته باشد که ما از آنها ناآگاه هستیم و فقط باید دانش خودمان را بیشتر کنیم تا بهترین عملکرد ممکن را در مواجهه با شرایط متفاوت از خود نشان دهیم.   

۱۹ نظر:

  1. سال نو مبارک

    الان جند ماهه که دارم مطالب وبلاگ شما رو می خونم. از مطالب طنز گرفته تا داستان های "آب دوغ خیاری" و البته مطالب مهاجرتی. در ضمن نوشته هاتون رو در مهاجر سرا هم دنبال می کنم. کلا از اینکه این وبلاگ رو پیدا کردم خوشحالم و هرگز احساس نکردم که وقتم اینجا تلف شده. امیدوارم که نوشتن رو سال جدید هم با شور و شوق و جدیت ادامه بدید و اجازه بدید که به وسیله این روزنه ای که دنیای ارتباطات فراهم کرده با تجربیات جدید شما آشنا بشیم. قطعا روزی این فکر که نوشته های من (به خصوص مطالب مهاجرتی) تونسته زنگی بسیار از خواننده هام به ویژه جوانان رو بهتر کنه و یا به مسیر بهتری هدایت کنه بسیار مسرت بخش خواهد بود.

    به امید روزی که همه جوانان از بودن در وطنشون و خدمت به مردمشون احساس رضایت و سربلندی کنند.

    پاسخحذف
  2. سلام

    سال نو برای شما دوست واقعی , گرامی و همیشه

    درصحنه دنیای مجازی هم مبارک ...

    :)

    پاسخحذف
  3. سال نو مبارک باشه آرش جان.. خیلی وقته از شما خبر نداشتم و دلم براتون تنگ شده بود.. الانم هنوز مطلبتونو کامل نخوندم هول هولی اومدم سلامی بگم بعدا برم بخونمش..

    پاسخحذف
  4. سلام
    سال نو تو هم مبارک!
    بی حرمتی به ساحت شما نباشه ولی 3 واحد برنامه نویسی توی دانشگاه پاس کردیم. خب البته شما استادید و ما اصلا رشته مان چیز دیگری است ولی خب توی همان 3 واحد ساز و کار برنامه نویسی را تا حدی درک کردم. چیزی که شما میگید این است که که ذهن انسان هم همان ساختار را دارد. خب البته با توجه به درگیر بودن زیاد شما با الگوریتم نویسی در محیط کار این مقایسه طبیعی هم هست ولی نکته اینجاست که احکام منطقی موجود در ذهن ما فقط با بیان "و" "یا" "اگر" و غیره توصیف نمی شوند همان فراموش کاری ذهن هم قسمتی از پردازش اطلاعات است. به قول معروف ماشین "من" و یا همان قوی مدرکه ندارد ولی ذهن انسان قبل از هر چیز یک هسته مرکزی به نام من دارد که تمام تجزیه تحلیل ها را تحت الشعاع قرار می دهد.

    پاسخحذف
  5. سال نو مبارک آرش جان.
    دمت گرم انگار داشتم با خودم حرف میزدم!

    چیزی که می خوام بگم شاید واسه بعضیا عجیب باشه.من برای قضاوت در مورد شرایط زندگیم, خودم رو در جای یک حیوان از خانواده پستاندران فرض می کنم.در این حالت بهترین پیشامد ممکن، زنده موندن و برطرف شدن مسائل حیاتی و غریزیست.
    همراه کردن این طرز فکر با یک سری از قوانین اجتماعی به صورتی که موجب بر هم زدن هنجار های محل زندگی فرد نشه، میتونه بهترین شرایط ممکن رو درست کنه.البته این قوانین اجتماعی صرفا قراردادی و تجربیست و می تواند درصد خطای بالایی داشته باشند.


    اینکه ما ایرانی ها معمولا از شرایط در هر حالتی نا راضی هستیم احتمالا برمیگرده به آموزش های دوره کودکی.مثلا شکل گرفتن تصور بهشت در ذهن یک کودک، معیارهای اون رو در مورد یک شرایط ایده آل به حد اغراق آمیزی بالا میبره، به طوری که در سنین بالا که فرد حتی اگر به مسائل ماورا هم اعتقادی نداشته باشد، بطور ناخودآگاه موثر است.
    این نوع پیش فرض ها و تعرف های مبهم در مورد رضایت، منجر به قضاوت نادرست در مورد شرایط زندگی خواهد شد.و این لزوم تعریف سازی دوباره برای ذهن می رسونه.

    در اصل من معتقدم بشتر از تحلیل های ذهنی، باید به حرف و بازخوردهای بدن توجه داشت.
    بخصوص در مورد ورزش کردن و فعال بودن از لحاظ بدنی که قطعا به مراتب موثرتر از احساس رضایت ناشی از خرید مثلا یک اتومبیل خواهد بود(مگر اینکه این تغییرات ذهنی واکنش به یک دغدغه قدیمی باشد، که آنهم فروکش خواهد کرد).در کل همانطور که آرش گفت تحلیل های ذهنی به هیچ وجه قابل اطمینان نیست.

    پاسخحذف
  6. ﺳﺎﻝ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﻣﯿﻼﺩﯼﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﺎﺷﻪ
    ﺍﺭﺵ ﺟﺎﻥ ﯾﮏ ﻭﺍﻗﻌﯿﺘﯽ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﺸﺨﺼﺎ ﺷﻤﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺫﻭﻕ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﺭﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
    ﺷﻤﺎ ﺍﻻﻥ ﺫﻭﻕ ﺗﺴﮑﯿﻞ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﺮﺳﯽ
    ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯽ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﻨﯽ
    ﭼﻮﻥ ﺯﻧﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﻩ ﺑﯿﺎﯼ ﺍﯾﻨﺠﺎ
    ﯾﻪ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ
    ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺯﻥ ﻗﺒﻠﯿﺖ ﺑﻨﻮﯾﺲ
    ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﮕﻮ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺍﺷﻨﺎﯾﯿﺘﻮﻥ

    پاسخحذف
  7. از دیار نجف آباد۱۰ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۰۸

    آرش جان
    قصد داشتم تلفنی خدمتتون سال نو رو تبریک بگم ولی حالا که تا اینجا اومدم بهتر دونستم نقد رو رها نکنم. لذا آرزو میکنم که سالی سرشار از موفقیت و تندرستی و شادی رو در پیش داشته باشید.

    با شما موافقم که آدمی هر روزه در حال یادگیریه و جالبه که از خودتون شنیدم که حتی مرور نوشته های گذشته ی وبلاگ خود فرد، سبب میشه که آموخته های جدیدی رو از خودش بیاموزه. در اصل یادآوری اطلاعات گذشته است و خودتون متعجب میشد که چطور فراموش کرده اید.

    همین هم سبب میشه که وقتی داده هایی رو که باعث قضاوت _ چه در مورد خودمون و چه دیگران _ شده؛ مرور مجدد میکنیم (مثل همون نوشته های قبلی وبلاگ خودمون) تازه متوجه بشیم که شاید طی گذر زمان قضاوتمون بیراهه رفته باشه و ذهنیت کنونی مون به طرف مقابل نه به اون بدی یا حتی خوبی بوده که هست.

    بهرحال ... باید گذشته ها رو دور ریخت ... دوستی ها رو شدت بخشید و نگذاشت اون انگیزه ها و نقشهای مثتبی که در گذشته نسبت به خودمون و دیگران داشتیم؛ بخاطر عوامل متعددی مخدوش بشه. هرگز فراموش نمیکنم که در زمینه ی همراهی و کمک تازه مهاجران چه پشتکاری داشتید و امیدوارم که برخوردهای ناشیانه ی من و ما و دیگران سبب نشده باشه، این دست خیرخواهی ها و مهربانی ها در وجودتون کم شده باشه.

    ببخشید سخنم طولانی شد ... موفق و پیروز باشید و درود و دو صد بدرود
    ارادتمند حمید

    پاسخحذف
  8. khoda bebakhshe..ma vasile eem

    پاسخحذف
  9. آقای آرش از اینکه کامنت منو پاک کردی جدا دل خور شدم.کاش نظر خودتو در موردش می نوشتی تا اینکه حذفش کنی.
    البته من مطمئن نیستم، امیدوارم اشتباهی شده باشه.

    پاسخحذف
  10. آرش خان، تو این سال جدید این حروم زاده ها هدیه دادن بهمون. الان شاید یک ماهی باشه که اتصال https رو کند کردن ولی امروز کلا صفر شده :-( :-( :-(
    متعاقبا فیلتر شکن و اینهای ما هم تا حد زیادی پشمش زده شده. طبیعتا چیزایی مثل gmail هم کار نمیکنن. البته من که بالاخره از یه سوراخی وارد میشم. ولی بدون https زندگی تعطیله. چقدر امروز من حرص خوردم دوباره. کی میشد از این چاله مستراح در بیاییم... :(

    پاسخحذف
  11. https dar iran ghat shode va regime ye goh taze be ma zad dar in sal jadid
    man ba bad bakhti alan oomadam va az tarigh ye site http comment gozashtam
    kheili az service ha beddon https az kar miofte

    پاسخحذف
  12. من هیچ نظری را پاک نکردم دوست عزیز

    پاسخحذف
  13. اگه اینطوره معذرت میخوام.البته اگه می گفتی هم پاکش کردی، باورش سخت بود.

    پاسخحذف
  14. يه مهاجر از لندن۱۲ دی ۱۳۹۰ ساعت ۵:۵۱

    سلام
    سال نو مبارك
    منم از خواننده هاي شما هستم منم وقتي وبلاگتون رو ميخونم اصلا احساس وقت تلف كردن نميكنم و كلي ازتون ياد گرفتم و كلي با نوشته هاتون خنديدم هر چند داستانتون رو دنبال ميكردم و قشنگ بود اما بيشتر دوست دارم مطالب واقعي بخونم تا داستان يا همون از تجربه هاي مهاجرتتون كه بعضياش براي يكي مثل من مهاجر بسيار مفيده
    به هر حال ازتون خيلي ممنونم 

    پاسخحذف
  15. الآن تازه دیدم تعداد زیادی کامنت در قسمت اسپم گیر افتاده است که آنها را آزاد کردم. احتمالا بعضی از کلمات و یا گذاشتن آدرس سایت باعث می شود که به اسپم برود. به هرحال از دوستانی که کامنتشان به موقع نمایش داده نشده است معذرت می خواهم.

    پاسخحذف
  16. ممنون آرش جان، من تقریبا مطمئن بودم اشتباهی شده که کامنت ها نمونده.

    پاسخحذف
  17. سال نو شما هم مبارک باشه داش آرش ... کریسمس رفته بودم سمت نیویورک، اتفاقا از جلوی نمایندگی آیودی رد میشدم یادت افتادم :)) ... بد جایی بود ها ! عملا یاد رانندگی در ایران افتادم :))

    پاسخحذف
  18. بچه ها یک دو سه میگم همه باهم بگین خاک تو سر این رژیم
    یک
    دو
    سه
    حالاااااا!!!!!!!!!!
    خاک تو سر این رژیم

    پاسخحذف
  19. آرش تو هم ور دار یک نامه به رهبر بنویس
    Don Corleone

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.