۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

مشکلات کاری در امریکا

امروز جمعه است و کمی فرصت پیدا کردم تا اندی بنویسم. دیروز عصر با برندا رفتیم برای گربه خری. پس از این که مدتی گشتیم و گربه ها را ارزیابی کردیم من یک گربه دو ساله را پسندیدم که دقیقا شبیه خپل است. اسمش را هم گذاشتم ببو و دیشب اولین شبی بود که او در خانه من سپری کرد. ببو یک مقداری اضافه وزن دارد و آنقدر سنگین است که از پله ها به زور بالا و پایین می رود. در ساعت های اول خیلی می ترسید و رفته بود و زیر کاناپه قایم شده بود. من روی زمین دراز می کشیدم و او می آمد پیش من ولی به محض این که بلند می شدم دوباره به زیر کاناپه می دوید. ولی پس از چند ساعت به قول معروف یخش آب شد و شروع کرد به گشت زدن در تمام خانه. شب هم به تختخواب من آمد و تا صبح از آنجا تکان نخورد. یکی دو بار هم من را بیدار کرد. حالا چون شب اول بود گذاشتم که به پیش من بیاید تا ترسش بریزد ولی از امشب باید در رختخواب خودش بخوابد. دیروز تمام وسایل مورد نیاز گربه داری را خریدیم و یک تختخواب زرد رنگ را هم به سلیقه برندا برایش انتخاب کردیم که گرد است و گلگلی. باید به او غذای رژیمی بدهم و سعی کنم که کمی تحرک بیبشتری داشته باشد تا لاغر شود چون الآن مثل خیک می ماند. هفته گذشته خیلی سرم شلوغ بود و می بایست کارهای زیادی را انجام دهم. دوباره صحبت از کم کردن هزینه ها در اداره است و فکر کنم که باز می خواهند چند نفری را با اردنگی بیرون کنند. احتمالا این دفعه من هم یکی از آنها خواهم بود چون با تغییر و تحولاتی که در اداره ما ایجاد شده است همه چیز قاطی شده است و مدیر من دیروز می گفت که مدیرش در مورد من سوال کرده است و گفته است که اصلا نمی داند من چکار می کنم. مدیر خودم هم نمی داند که من چکار می کنم و برای همین قرار شده است که یک جلسه بگذاریم و من برایشان توضیح بدهم. اصولا در یک جا به مدت زیاد کار کردن خسته کننده است و من باید یک مقداری تنبلی را کنار بگذارم و روی موقعیت های شغلی دیگری که دارم فکر کنم. در حال حاضر تنها جذابیتی که این کار برای من دارد این است که به خانه ام بسیار نزدیک است و اگر در جای دیگری کار کنم مجبور هستم بیشتر رانندگی کنم. من قبلا در واحد مهندسی کار می کردم و افرادی که آنجا بودند بسیار با سواد و دانشمند بودند ولی الآن همه آنها رفته اند و اصلا آن واحد تعطیل شده است و من الآن زیر نظر بخش مالی هستم که هیچگونه سنخیتی با کاری که من می کنم ندارد و حتی نمی توانند بفهمند که من چکار می کنم. از زمانی که بانک بخش عمده این اداره را به دست خودش گرفته است تمام مباحث فقط بر حول محور سود و زیان می چرخد و کارهای تخصصی را به شرکت های دیگر می سپارند تا برایشان ارزان تر تمام شود. واقعیت این است که فعالیت مفید من هم در اینجا مدت ها است که تمام شده است ولی همچنان من را نگه داشته اند و این برای آینده کاری من چندان خوب نیست گرچه در حال حاضر راحت تر به نظر برسد.

خوشبختانه با پنج سال سابقه کار تخصصی در امریکا و مخصوصا تجربه هایم در زمینه انرژی پاک شاید بتوانم یک کار دیگری گیر بیاورم که بهتر از اینجا باشد. راستش دو سال اول کار کردنم در اینجا بسیار عالی بود زیرا چیزهای بسیار زیادی یاد گرفتم و دوره های آموزشی زیادی را هم طی کردم. من را همیشه به سمینارهای مختلف می فرستادند و یا در نمایشگاهها شرکت می دادند ولی تقریبا دو سال و نیم است که همین طوری برای خودم هستم و هر بار هم منتظر هستم که من را بازخرید کنند زیرا من فقط دارم به اندازه یک دهم توانم در اینجا کار می کنم و هیچ گروه متخصصی دیگر وجود ندارد که من بتوانم با آنها کار درست و حسابی انجام دهم. حتی کارم به جایی رسید که مجبور بودم در تهیه گزارشات مالی به آنها کمک کنم. پروژه "ای آر پی" هم دارد اجرا می شود ولی روند آن بسیار کند و بی قاعده است و بعید می دانم که تا یک سال دیگر هم جواب بدهد. خلاصه این که شده ام مثل بازیکن ذخیره یک تیم فوتبال و نیمکت نشین شده ام در حالی که اگر به یک شرکت دیگر بروم می توانم در آنجا تحول ایجاد کنم و با اینکه کارم سنگین تر خواهد شد ولی احساس بهتری از کار کردن به من دست خواهد داد. البته رئیس های کله گنده من را خیلی دوست دارند چون نزدیک پنج سال است که هر روز در سر کار خودم حاضر شده ام و همیشه هم تا حدودی برایشان مشکل گشا بوده ام در حالی که تازه واردها بدشان نمی آید که از شر من خلاص شوند مخصوصا که من اصلا آنها را تحویل نمی گیرم و کار خودم را می کنم. حتی یکی از آنها پیشهاد داده بود که اطاق من را به فرد دیگری بدهند ولی ظاهرا رئیس کله گنده به او توپیده بود. فرد دیگری که خودش هم مدیر کله گنده است و در آن مکان حضور داشت بعدها به من گفت که آن رئیس کله گنده اصلی خیلی هوایت را دارد و اصلا کسی جرات ندارد در مورد تو حرفی بزند. ولی چه فایده که احساس می کنم کارم دارد کم کم روزمره و بی ارزش می شود و بعضی وقت ها اصلا انگار که بود و نبودم در اداره تاثیری ندارد.

من دیگر باید بروم

۲۰ نظر:

  1. ma ham avval shodim ye bar lolz
    ehsas ghror va shadmani va eftekhare khasi man ra alan fara gerefte.........

    پاسخحذف
  2. مشتی پسر پس عکس گربه + وسایلش کو ؟؟؟؟؟

    پاسخحذف
  3. من به عنوان خواننده زیاد بدم نمیاد که حتی خودت ،خودت رو از کار برکنار کنی و زندگیت شکل دیگه ای بگیره و ما ماجراهای هیجان انگیزتری ازت بخونیم:))
    با اینکه از گربه ها خوشم نمیاد ولی یکجوری ازش تعریف کردی که خوشم اومد ازش. یک گربه چاق تنبل پشمالو که حال نداره تکون بخوره ، خیلی بامزه است:))

    پاسخحذف
  4. آرش عکس خپلت رو بزار دیگه

    پاسخحذف
  5. فکرکنم اگر شغلت رو عوض کنی زندگیت جذاب تر بشه

    پاسخحذف
  6. شما ۵ ساله و من ۵ ماه است که آمریکا امدیم. من هم تو زمینه انرژی‌سوخت پاک کار می‌کنم. متاسفانه من هم احساس شما رو دارم، من ۱ روز تا الان مفید نبودم و کاری نتونستم انجام بدم، چون اصلا تخصصی کار نمیکنن و از کارم خسته شدم. این روزها تو آمریکا نون تو انرژی و سوخت پاک است!

    پاسخحذف
  7. یه وقت خر نشی این کارتو از دست بدیا.من تجربه این تصمیم
    رو دارم پشیمانی به بار می اورد

    پاسخحذف
  8. ای عزیز دل برادر شما اگر زن و بچه داشتید می گفتید من غلط بکنم کارم رو از دست بدم

    پاسخحذف
  9. دیشب خواب دیدم من اومدم آمریکا با هم رفتیم ماهیگیری
    البته میدونم که قایقت رو فروختی ولی خوب خوابه دیگه دست خودم نیست :-)

    نمیدونم وقتی گفتی رئیس کله گنده هوات رو داره ناخود آگاه احساس کردم به خواطر یهودی بودنته

    البته شاید این به خاطر اینه که زیادی مغزم رو شست و شو دادن

    علیرضا
    rue

    پاسخحذف
  10. پاسخی به یک کامنت در بخش نظرات قبلی:

    شاسکولی که از هری پاتر دفاع می کنه از قماش خودتونه ، فقط با تو و آرش اختلاف سلبقه داره!

    پاسخحذف
  11. http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2011/07/110719_u03_aa_potter.shtml

    هشتمین و تازه‌ترین فیلم از سری فیلم‌های "هری پاتر" در دو روز آخر هفته با فروش بیش از ۱۶۸ میلیون دلار در آمریکای شمالی (ایالات متحده و کانادا) رکورد تازه‌ای به ثبت رساند.

    به این ترتیب آخرین قسمت "هری پاتر" توانست رکورد قبلی را که به فیلمی از سری بتمن به نام "شوالیه تاریک" تعلق داشت، بشکند. این فیلم در سال ۲۰۰۸ طی اولین آخر هفته بیش از ۱۵۸ میلیون دلار فروش کرده بود.

    به گفته "برادران وارنر"، کمپانی پخش‌کننده فیلم، قسمت دوم فیلم "هاری پاتر و قدیسان مرگ" در اولین روز نمایش درآمریکا بیش از ۹۲ میلیون دلار و در سراسر جهان بیش از ۱۵۷ میلیون دلار فروش داشته است.

    آخرین فیلم هری پاتر پایان هفته گذشته در ۵۹ کشور جهان به روی پرده رفت. نمایش فیلم در اروپا روز پنجشنبه شروع شد و در آمریکا و کانادا نیمه شب جمعه (۱۵ ژوئیه).

    مجله تخصصی "هالیوود رپورتر" تخمین می‌زند که فیلم هشتم هری پاتر در آخر هفته در سراسر جهان بیش از ۴۷۵ میلیون دلار فروش داشته و با این حساب نه تنها از تمام فیلم‌های پیشین هری پاتر موفق‌تر بوده، بلکه تمام رکوردهای فروش را شکسته است.

    از آنجا که بیشتر سینماها فیلم را به شیوه سه بعدی نمایش می‌دهند و بلیت را گران‌تر می‌فروشند، طبعا این در بالا رفتن میزان فروش مؤثر بوده است.

    فیلم‌های هری پاتر تا کنون بیش از ۶ میلیارد دلار فروش داشته‌اند. به نظر کارشناسان فروش آخرین فیلم هری پاتر به راحتی از یک میلیارد دلار تجاوز خواهد کرد.

    پاسخحذف
  12. همانطور که ملاحظه می فرمائید بازدید کننده محترم این وبلاگ که آن آمار فروش را برای فیلم هری پاتر داده یک اشتباه لپی! مرتکب شده که البته اشکالی هم ندارد. همه که مثل آرش و آن طرفدار بی ادبش بری از خطا و اشتباه نیستند!

    پاسخحذف
  13. ضمنا واژه شاسکول را از کامنت آن طرفدار بی ادب آرش وام گرفتم. وگرنه من خودم نیز از دیدن فیلم های هری پاتر بسیار لذت می برم و از شیفتگان بازیگر نقش اول آن می باشم و بدین ترتیب با توجه به کامنت مطایبه آمیز نخستینم ، یک شاسکول به تمام معنا هستم!

    پاسخحذف
  14. من هم همین طور بودم و احساس میکردم که عمرم داره بدون تجربه جدید سپری میشه، چند ماه درگیری ذهنی داشتم تا اینکه موقعیت کاری مناسبی رو پیدا کردم، البته درسته که تغییر کار سختی های خودشو داره ولی برای من مفید بود و همه سختیش رو به جون خریدم، ولی هر کسی در شرایط و موقعیت خاص خودشه در کل تصمیم سختی بود و کلی محسابه و بررسی کردم تا هم شرکت مناسبی پیدا کنم هم بتونم از تغییری که ایجاد کردم لذت ببرم، منظورم اینه که سعی کردم که بی گدار به آب نزنم ولی باز هم یکم ریسک داشت
    خوش و خوشحال باشی

    پاسخحذف
  15. این مشکلات تو کانادا هم خیلی وجود داره. برای شما کار زیاده ، جای نگرانی نیست. شما هم تجربه کار دارین و هم همت کار که تو اینجا خیلی ها ندارند .

    پاسخحذف
  16. آرش عزیز خاطراتی از گذشته هم بنویس چون خیلی باحاله

    پاسخحذف
  17. سلام

    ممنون از خبر خوبتون در مورد ببو جون ، امیدوارم که قدمش براتون شانس داشته باشه و کارتون رو از دست ندین۰ اگرهم یه موقع بیکار شدین ،یه کاربهتر با درآمد بالاتر پیدا کنین۰
    کاشکی ازش چندتاعکس بگیرین تا ببینم مگه طفلکی چقدر چاقه ۰

    :)

    پاسخحذف
  18. نیما

    آرش جان پس یه چیزایی حالیته که میگی توی شرکت از تخصص اصلیت استفاده نمی کنند. پست های قبل که همش اذعان میکردی چیزی بارت نیست.

    پاسخحذف
  19. قطعن تجربه تو از من خيلي بيشتره و موقعيت خودت رو خيلي بهتر ميدوني. من هم خواستن زيرآبم رو بزنن، ولي بدليل حمايت مدير كارخونه ازم موندم. ولي كاري كه من كردم و خيلي هم جواب داد اين بود كه 2 ماه پيش گفتم ديگه قراردادم رو تمديد نميكنم (البته من در مقابل تو چُس بحساب ميام با 1.3 سال سابقه كار) اونم گفت كه چرا، حقوقت كمه؟؟ من هم خيلي ابلهانه راست قضيه رو گفتم كه ميخوام برا ادامه تحصيل برم خارجه و نمي رسم زبان بخونم و هزار تا كوفت ديگه رو رديف كنم، و البته حقوقم هم خيلي ضايعه و اصن نميصرفه بمونم. گفت تو بمون، كار كن، اصن به كارهاي شخصي خودت هم برس، حقوقت هم بيشتر ميكنيم!! حدس ميزدم كه اينجوري برخورد كنه، ولي فقط حدس ميزدم، واقعا خودمو آماده كرده بودم كه برم بشينم خونه و پيگير كارهاي اپلاي شم.
    فقط ميخواستم بهت يادآوري كنم، اگه روحيه-شو داري، مث تو پوكر، يكم بولوف بياي و افه. به احتمال قوي با اين چيزايي كه خودت گفتي خواهد گرفت و دلت را قرص خواهند كرد (با اينكه نه تو بايد باشي، اصن حقوقتو ...) به احتمال خيلي ضعيف هم ممكنه بگن بفرما، بسلامت!!!!
    ديگه خود داني

    نادون خان

    پاسخحذف
  20. خودم نمیدونم چطور کل وبلاگت رو از سال09 تا الان خوندم.
    قلمت خیلی خوبه
    دوستت دارم
    آرش

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.