۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

دو هفته در رویای امریکا

دوشنبه بعدازظهر است و هوا بارانی است. تا دو ساعت پیش هوا آفتابی و گرم بود ولی به ناگهان ابر سیاهی آمد و همه جا را خیس کرد. من هوای بارانی و باد و طوفان را دوست دارم ولی به شرط این که در خانه و یا محل کار نشسته باشم و از پنجره به بیرون نگاه کنم. هوای سنفرانسیسکو و اطراف آن بسیار عالی و دلپذیر و پاک است. زیبا ترین منظره ای که من تا کنون دیده ام ستیزه میان ابر سفید  و آسمان آبی بر فراز پل تاریخی گلدن گیت است که چشم های هزاران بازدید کننده که هر روز از آنجا می گذرند را به خود خیره می کند. نسیم همیشه خنکی که از طرف آب های سرد اقیانوس می آید باعث می شود که شما هرگز گرمای تابستان را احساس نکنید و در زمستان هم هرگز در این مناطق آن قدر هوا سرد نمی شود که برف ببارد. من هر زمانی که در زمستان دلم برای برف تنگ شود می توانم با چند ساعت رانندگی خودم را به کوه های سیرا برسانم و از دیدن انبوه برفی که در آنجا به زمین نشسته است لذت ببرم. در قسمت شمالی سنفرانسیسکو و بعد از گذشتن از پل گلدن گیت به ساحل شمالی می رسید که به آن منطقه مارین می گویند. این منطقه بسیار سرسبز و جنگلی است و جاده هایی در آن وجود دارد که از لابلای درختان قطور و قد برافراشته عبور می کنند و بسیار دل انگیز و زیبا هستند. انبوهی گیاهان در آن جاده های باریک به طوری است که در یک روز آفتابی حتی ذره ای از پرتوی خورشید هم نمی تواند از میان برگ و شاخ درختان عبور کرده و به زمین برسد.معمولا جاده های باریکی که از میان آن تپه های جنگلی می گذرند تفریحی هستند و دوچرخه سواران و موتورسیکلت رانان زیادی در آن تردد می کنند. خانه من در چنین منطقه ای واقع شده است به طوری که خیابان اصلی محله ما به یک دریاچه طبیعی می رسد که محل ماهیگیری و استراحت پرندگان مهاجر است و در ادامه نیز از میان جنگل عبور کرده و به ساحل های شمالی شهر سنفرانسیسکو می رسد که یکی از نقاط تماشایی دیگر این مناطق است. ساحل هایی که هم صخره ای است, هم جنگلی و هم شنی و شما می توانید از تمامی جلوه های زیبای طبیعت و مخصوصا برخورد امواج خروشان آب با صخره های بلند دیدن کنید.

دو هفته پیش از میان جام آتشین قرعه کشی سالیانه گرین کارت امریکا اسامی افرادی بیرون آمد و زندگی آنها را در آستانه دگرگونی قرار داد.  دو هفته رویای شیرین بودن در خاک امریکا را با خود به هر کجایی که می رفتند بردند و ناگهان حباب آن رویاها در ذهنشان ترکید زیرا که به آنان اطلاع دادند که تمامی نتایج قرعه کشی به علت اشتباه محاسبات در رایانه شان باطل شده است و قبول شدگان را در خماری اندیشه مهاجرتشان رها نمودند. شاید در کشورهای دیگر کسانی که در این قرعه کشی شرکت می کنند به دنبال فرصت های بهتری در خاک امریکا باشند ولی در کشور ما تنها این گونه نیست و من مطمئن نیستم که حتی برگزار کنندگان این بخت آزمایی از میزان اهمیت اعلان چنین نتایجی در کشور ما آگاه باشند. در ایران وقتی که یک نفر برنده گرین کارت می شود دیگر اصلا مهم نیست که آیا او چگونه به امریکا خواهد رفت و یا چگونه در آنجا زندگی خواهد کرد بلکه آن چیزی که در مرحله اول برای او و جامعه ما اهمیت دارد جایگاهی است که از این طریق به فرد مورد نظر منتقل می شود. فرد مورد نظر به ناگاه از مرتبت اجتماعی خاصی بهره مند می گردد و نگاه اطرافیان به او عوض می شود. اگر عاشق دختری بوده است و مثلا دو بار از طرف خانواده دختر به خاطر آس و پاسی به او جواب رد داده بودند قبول شدن در لاتاری گرین کارت برای او یعنی نه تنها رسیدن ساده به معشوق بلکه یعنی اینکه یک منتی هم باید بر سر خانواده دختر بگذارد تا دخترشان را به همسری برگزیند. قبول شدن در لاتاری گرین کارت برای یک دختر معمولی ایرانی یعنی صف بستن خواستگاران در جلوی در خانه و یعنی اینکه دوست پسری که عاشق او است و هر بار برای ازدواج بهانه ای می آورد پاشنه در خانه را برای ازدواج با او از جای می کند.

ابطال نتایج لاتاری برای من که برنده شده ام مثل این است که من را که مثلا یک کارمند ساده اداره هستم با سلام و صلوات به عنوان مدیر کل اداره انتخاب کنند و پس از دو هفته بگویند که آقا اشتباه شده بود و شما دوباره باید به پشت همان میز کارمندی برگردید. حالا من در این دو هفته هزار تا برنامه ریزی کرده ام و جشن و پایکوبی راه انداخته ام و برنامه های دراز مدت در خیال خود چیده ام و از همه مهم تر اینکه با برگشتن به پشت میز کار سابقم از نظر اجتماعی صدمه می خورم و به عبارت خیلی ساده تر پیش خلایق ضایع می شوم. حالا با این ابطال انتخابات اگر دختر هستم باید به سمت صف طولانی خواستگارانم بدوم و از متفرق شدن آنها جلوگیری کنم و یا این که اگر پسر هستم خودم را برای شنیدن بهانه خانواده دختر برای کنسل کردن ازدواج آماده کنم و ممکن است که دیگر حتی در محافل و مهمانی ها, من آس و پاس را تحویل نگیرند و نگویند که آقا شما تشریف بیاور این بالا بنشین! البته بدتر از کسانی که دچار چنین واقعه ای شدند کسانی هستند که در سال گذشته برنده گرین کارت شده بودند ولی با تمام خرج هایی که کردند و زمان طولانی که برای این قضیه گذاشتند موفق به گرفتن گرین کارت نشدند و طبیعی است که  صدمات روحی فراوانی نیز در این ارتباط به آنها وارد آمده است. در ایران حتی گرفتن ویزای توریستی امریکا هم توسط یک نفر یک نوع امتیاز اجتماعی به حساب می آید و همه در مورد آن با یکدیگر پچ پچ می کنند و خبرهای مربوط به آن را به همدیگر مخابره می کنند چه برسد به گرفتن گرین کارت و مهاجرت به امریکا که امتیاز ویژه ای در جامعه ایران محسوب می شود و کسی نمی تواند آن را از دیگران مخفی کند. بنابراین این عزیزان یک سال تمام خود و خانواده شان را در جریان مهاجرت به امریکا قرار داده اند و سپس در یک روز با نگرفتن ویزا تمام زندگی آنها دگرگون می شود.

گرچه من عاشق پز دادن هستم ولی این مطالب را از این بابت نگفتم که به گرین کارت خودم پز دهم بلکه هدف من اشاره کردن به یکی از پیچیده ترین مشکلات اجتماعی است که در حال حاضر کشور ما با آن دست و پنجه نرم می کند. این مشکل بزرگ اجتماعی خارج پرستی و به دنبال آن خارجی پرستی است. اصولا خارجی بودن یک چیز در میان جامعه ما یعنی خوب و مرغوب بودن و یعنی قابل اعتماد و با دوام و کیفیت بالا بودن. به همین طریق خارجی بودن یک نفر هم یعنی این که بسیار محترم و شایسته بودن و یعنی این که کلاس زندگی او خیلی بالاتر بودن و چیز فهم و با کمالات بودن. اگر ما یک عمله باربر امریکایی را در ایران ببینیم تا کمر دولا می شویم و خودمان را با بدبختی به او می رسانیم که دو کلمه انگلیسی را که به سختی یاد گرفته ایم به او بپرانیم. اگر یک نفر از بستگانمان از خارج بیاید حاضریم کار و زندگی خودمان را تعطیل کنیم تا شهر را به او نشان بدهیم و حتی اگر وضعمان هم خوب نباشد از خریدن یک جنس ضروری صرف نظر می کنیم تا یک مهمانی شکوهمند به مناسبت بازگشت شکوهمند او به وطن ترتیب بدهیم و خودمان را پیش او عزیز کنیم. از بچگی هر شب فیلم های امریکایی دیده ایم و حتی هیچ شبی نبوده است که در اخبار سراسری تلویزیون هم اسمی از امریکا برده نشده باشد. هر روز در صف مدرسه گفتیم مرگ بر امریکا و در ذهن خودمان فکر کردیم که حتما باید جای خیلی خوبی باشد که نمی گذارند ما به آنجا برویم. امریکا برای ما جایی بود که تمام قهرمانان سینمایی ما در آنجا حضور داشتند و تمام مناظر زیبایی که در فیلم ها می دیدیم و خانه های زیبا و رنگارنگ آن هم در امریکا بود. اگر فامیلی در امریکا داشتیم ما تمام مشخصات او را می دانستیم و روزی ده بار از او با افتخار نام می بردیم در حالی که می دانستیم که او حتی اسم ما هم به گوشش نخورده است. اگر یک نفر از خارج زنگ می زد کسی که گوشی را جواب می داد چنان جیغی از سر شوق می کشید که هر کسی که آب در دستش بود رها می کرد و همگی دور تلفن جمع می شدند و پس از اتمام مکالمه نیز تا مدت ها بر روی خبرهای جدیدی که از آن طرف آب به دست آورده بودند گفتگو و تبادل نظر می کردند و بچه ها هم تا روزها آن را در مدرسه با دوستانشان در میان می گذاشتند.

بله دوستان عزیزم, حالا با توجه به تمام چیزهایی که در جامعه ما وجود دارد فکر کنید که یک روز به شما بگویند که شما از این به بعد همان آدمی خواهید بود که در امریکا زندگی می کند و از کودکی همیشه حسرت او را می خوردید و برایتان دست نیافتنی بود. قبول شدن در لاتاری برای یک جوان یعنی یک ناباوری و یعنی رهایی از چیزی که خودش هم دقیقا نمی داند چیست و رسیدن به چیزهای دیگری که باز هم نمی داند چیست ولی تنها چیزی که می داند این است که باورهای جامعه همیشه او را به آن سمت سوق داده اند و به او القاء کرده اند که هدف زندگی در نهایت رفتن به امریکا است. شاید به همین خاطر است که بیشتر ایرانی ها از پیر و جوان در قرعه کشی گرین کارت ثبت نام می کنند چون هم مجانی است و هم اینکه در طول عمرشان به آنها تلقین شده است که زندگی در امریکا چیز خوبی است و حتما باید شرکت کنند. مثل این است که در تهران برای گرفتن جواز تردد طرح ترافیک ثبت نام کنند و طبیعی است که اگر مجانی باشد حتی کسانی هم که ماشین ندارند برای گرفتن آن ثبت نام می کنند. افراد زیادی از کسانی که برنده گرین کارت می شوند اصلا شرایط زندگی در امریکا را ندارند و فقط هر شش ماه یک بار به امریکا می آیند تا گرین کارتشان باطل نشود و  چون نمی توانند همیشه این کار را ادامه دهند بهر حال گرین کارتشان هم باطل می شود و تنها ثمره ای که برای آنها خواهد داشت این است که اجتماع ایران برای آنها جایگاه ویژه ای را در نظر می گیرد و احترام ویژه ای را بر مبنای همان خارجی پرستی قائل می شود. معمولا داستان های آنها در مورد سفرهایشان به امریکا نقل مجلس است و همیشه کسانی که مشتاق شنیدن از امریکا هستند دور و بر آنها می پلکند تا بلکه چیزی هم به آنها بماسد. به عبارت ساده و به قول معروف برخی از مردم ما که ما هم روزانه با آنها سر و کار داریم عقلشان به چشمشان است و همین که بشنوند یک نفر گرین کارت دارد گمان می کنند که شخص رئیس جمهور در فرودگاه امریکا آنها را بدرقه کرده و او را تا قصر مجللشان در هالیوود اسکورت می کنند.

همین خارجی پرستی در کشور ما باعث می شود که اهمیت قبول شدن در قرعه کشی گرین کارت به مراتب بالاتر از یک کارت عبور و یا ویزای ساده باشد و برای همین هم ابطال آن می تواند لطمه زیادی به روحیه آن فردی که قبول شده است بزند. خود من هر شب قبل از خواب یک فیلم سینمایی در مورد امریکا بودن خودم تهیه می کردم و آن را در ذهنم مجسم می کردم. از بودن در نیویورک و دست انداختن در گردن مجسمه آزادی گرفته تا آویزان شدن و تاب خوردن از ریل های پل سانفرانسیسکو. اگر زمانی به من می گفتند که تمام خواب و خیال و نقشه هایت نقش بر آب شده است خیلی ضایع می شدم چون نمی دانستم که چگونه جواب در و همسایه و تمام کسانی را که برایشان قمپز در کرده بودم را بدهم. وقتی که می دانستم به امریکا می روم اعتماد به نفس بالایی داشتم و دیگر سوار شدن بر ماشین غراضه هم من را ناراحت نمی کرد چون همه می گفتند که به زودی می روی آن طرف آب و یک ماشین با کلاس می خری ولی اگر امریکا رفتنم ملغی می شد بار حقارت سنگینی از طرف جامعه بر دوش من وارد می آمد. همه این چیزهایی را که می گویم هیچ ربطی به زندگی واقعی در امریکا و یا کیفیت آن ندارد بلکه فقط مربوط می شود به نگاه جامعه ما نسبت به مهاجرت و خارج نشینان که انگیزه های بسیار شدیدی را در جهت مهاجرت به خارج از ایران برای جوانان ما ایجاد می کند. به نظر من این عامل از تمامی عواملی که به عنوان عوامل مهاجرت عنوان می شود قوی تر است و متاسفانه ما آن را انکار می کنیم و نمی پذیریم که چنین بیماری اجتماعی در جامعه ما وجود دارد. وقتی که ما آن را نادیده بگیریم طبیعی است که هرگز نمی توانیم راه حل مناسبی برای آن پیدا کنیم ولی اگر به آن آگاهی داشته باشیم می دانیم که مثلا اگر برادرزاده امریکایی نشین ما قرار است به ایران بیاید نباید به فرزندمان تلقین کنیم که بهترین لباس هایش را بپوشد و یا اینکه او را بیش از دیگر برادرزاده هایش دوست داشته باشد و یا تا می تواند خودش را در دل او جا کند تا بلکه یک روز او را هم پیش خودش به امریکا ببرد. و بسیاری از چیزهای دیگری که اگر این بیماری اجتماعی را قبول داشته باشیم خود شما بهتر از من می دانید که چگونه باید با آن مقابله کرد. به عنوان مثال مگر من چه پخی هستم که چندین دختر ندیده در ایران حاضرند با من ازدواج کنند. اگر این بیماری در جامعه ما وجود نداشت من نیز می بایست مثل دیگران به خواستگاری چندین دختر بروم و تازه خانواده آنها در مورد من تحقیق کند تا ببیند که چه کاره ام نه اینکه تا اسم امریکا بیاید دست و پایشان بلرزد و دخترشان را بدهند که برود. تمام سیاستمداران ما هم عاشق دلخسته امریکا هستند و اگر یک روز حرفی از امریکا به میان نیاید شب را خوابشان نمی برد و اصلا هم عین خیالشان نیست که به یک سفارت امریکا در کشور دیگری مراجعه کنند و به آنها ویزا ندهند. حتی در بین دولتی های ما هم گرفتن ویزای امریکا یک افتخار و یک دست آورد بزرگ محسوب می شود که بسی جای تعجب و تاسف دارد. حتی بد و بیراه گفتن آنها به امریکا هم نشان از عشق آنها به امریکا دارد و به قول معروف اگر با من نبودش هیچ میلی, چرا جام مرا بشکست لیلی! خلاصه ایران یک مملکتی است که از بیماری مزمن  امریکا زدگی و یا به طور عمومی خارج زدگی رنج می برد.

ما رفتیم.

* توضیح کوچک این است که با اینکه می دانم باید بگویم "کارت سبز" و یا "گرین کارد" تا ملغمه ای از فارسی و انگلیسی نشود ولی چون بیشتر با عبارت اشتباه "گرین کارت" حال می کنم اجازه می خواهم که از آن استفاده کنم.

۵۶ نظر:

  1. damet garm be khatere ab hava SF ,man 2-3 post pish khaste budam rajebesh sohbat koni

    پاسخحذف
  2. اون جاهایی از آمریکا که طوفان و سیل و گردباد میاد یا آب رودخونه بالا میاد چه قدر به شما نزدیکه و کجاهاست؟
    طرف شما همیشه امن و امانه؟

    من تاحالا قرعه کشی گرین کارد ثبت نام نکردم چون اگه یه روزی تونستم پذیرش از یه دانشگاه آمریکایی بگیرم ممکنه اونا به خاطر ثبت نام قرعه کشی به من ویزای دانشجویی ندند. اونا منتظر بهانه هستند.

    از تلفن اینترنتی رایگان گوگل تو آمریکا استفاده میکنی؟

    پاسخحذف
  3. به ناشناس اول:
    بله دوست عزیز من همه نظرها را می خوانم و آنها را در نظر می گیرم. آب و هوا را هم برای شما نوشتم.
    به ناشناس دوم:
    سلامت باشی عزیز
    به ناشناس سوم:
    بخش های شرقی امریکا طوفان خیز است و گردبادهای سهمگین دارد و دریا طوفانی می شود. در غرب امریکا بیشتر اوقات دریا آرام است و بدترین طوفانی که من به یاد دارم فقط چند درخت را انداخته است و هیچ وقت خسارت عمده ای نمی زند. به جای آن غرب امریکا زلزله خیز است ولی خانه ها طوری ساخته شده است که در مقابل آن مقاوم است.
    سال دیگر حتما در قرعه کشی هم شرکت کنید چون تاثیری در تایید ویزای دانشجویی ندارد. البته لاتاری فقط یک شانس است در صورتی که گرفتن پذیرش از دانشگاه یک کار اصولی و برنامه ریزی شده است و امیدوارم که در آن موفق شوید.

    پاسخحذف
  4. آرش جان ممنون که جوابمو دادی ولی گفته میشه شرط گرفتن ویزا اینه که ثابت کنی که میخوای برگردی به کشور خودت ولی کسی که توی لاتری شرکت میکنه قصد رفتن و موندن تو آمریکا رو داره.

    پاسخحذف
  5. اگر برای من همچین اتفاقی می افتاد
    یعنی اول لاتاری برنده میشدم و میگفتن میتونی بری آمریکا، بعد میگفتن اشتباه شده
    خودکشی میکردم
    اینو برای رسوندن عمق فاجعه نگفتم ، با جدیت و قاطعیت میگم
    بلافاصله خودمو میکشتم

    پاسخحذف
  6. اگر فقط 5 میلیون ایرانی کشورشان را از ته قلب دوست داشتند چه میشد ؟ هیچ ملتی اینچنین خود باخته ی غرب نیست به نظرم کاری که اعراب و مغولها هزاران سال پیش نتوانستند انجام دهند در عصر فعلی روی میدهد افسوس و صد افسوس

    پاسخحذف
  7. اون فردی که میگه خودش به اون 5 میلیون مورد نظر تعلق داره یا اکثریتی که ایرانو دوست ندارند؟

    پاسخحذف
  8. اونوقت احمدی نژاد به دادن آمارهای الکی معروف شده! شما همه پرسی برگزار کردید که چه تعدادی از ملت ایران کشورشونو دوست دارند؟! رژیم جمهوری اسلامی که مرزهای ایران رو مسدود نکرده. خوب ، هرکس که از ایران خوشش تمی آد گذرنامه شو بگیره و تشریفشو ببره. اگر هم جائی راهتون نمی دن که مشکل خودتونه. ضمنا فکر نمی کنم که رژیم ایران برای آرش هم نامه فدایت شوم فرستاده باشه که التماس می کنیم برگرد به ایران!

    پاسخحذف
  9. نمی دونم این توهم شما هم که افرادی که در حال حاضر می خواهند به خارج از کشور مهاجرت کنند ایالات متحده آمریکا رو بر دیگر کشور های جهان ترجیح می دهند از کجا نشات گرفته! تا آنجائی که من اطلاع دارم خیلی ها حتی کانادا رو به آمریکا ترجیح می دن. علت این که خیلی ها هم به کشور های اروپائی مهاجرت نمی کنند اینه که قوانین پذیرش مهاجر در این کشور ها بسیار مشکله والبته کشور های اروپائی معمولا از این لاتاری بازیها ندارند وهر بی سر و پائی رو هم راه نمی دهند!

    پاسخحذف
  10. مثل اینکه همون کسایی که وبلاگ آرش رو فیلتر کردن اینجا رو می خونند و نظر هم میدن! بابا دست از سر ما بردارید به خدا. برید همون وبلاگهای خودتون رو بخونید که بیست و چهار ساعته مدح ولایت میگن و به امریکا فحش میدن. اه!

    پاسخحذف
  11. می ترسم زمانی فرا برسه که مجبور شیم مدح ولایت هم بگیم! می گن در جهنم عقرب هائی وجود دارند که دوزخیان از بیم آنها به مار غاشیه پناه می برند!

    پاسخحذف
  12. به 4 تا ناشناس بالایی :
    عزیزم امریکا جایه که همه مردم جهان دوست دارن برن و اگر یه نگاهی به امار برندگان گرین کارت بندازی می فهمی خیلی ها از کشورهای اروپایی شرکت کردن و قبول شدن و این نشون میده همون اروپایی ها هم دوست دارن برن امریکا

    mi13

    پاسخحذف
  13. شمایی که میگی اگر 5 میلیون ایرانی واقعا ایران رو دوست میداشتن چی میشد شما تا به حال ایران رو از ته دل دوست داشتی .نداشتی چون اگر داشتی این حرف رو نمیزدی .

    مثلا اگر 5 ملیون واقعا از ته قلب دوست داشته باشن چی میشه ؟
    باید بدونی تمام کسانی که در ایران به دنیا اومدن همه جا و تو هر شرایطی ایران رو دوست دارن حالا شاید با دولتش مخالف باشن

    پاسخحذف
  14. درود بر تو آرش عزيز
    انديشه ات و تصورت و افكارت را وقتي قلمي ميكني تا با ما به اشتراك بگذاري آنوقت ميبينيم كه چقدر به هم شبيهيم و چقدر از هم دور!
    آزادي ات را ميستايم و اميدوارم كه راه چاره اي هم براي ما گشوده شود.
    فقر و سختي روزگار توانمان را بريده.
    با خواندن نوشته هايت حس خوشايند اينكه هموطني از ما توانسته علي رغم تمامي مشكلات به شرايط بهتري دست پيدا كند به من دست ميدهد.
    سالم و موفق باشي.

    آينه

    پاسخحذف
  15. سلام دوست عزیز ممنون از حضورتون در وبلاگم راستی کیک را درست کردید؟ نتیجه چی شد؟راضی بودید؟؟

    پاسخحذف
  16. به mi 13

    اتفاقا اون اروپائی هائی که شما می فرمائید دوست دارند به آمریکا مهاجرت کنند از استثنائاتند! دوستانی که مثلا در آلمان زندگی می کنند می دانند که آلمانی ها آنقدر مغرورند که حتی خریدن کالاهای غیر آلمانی ( هرچند اروپائی ) را قبیح می دانند و با وجود اینکه این کالاها بعضا از مشابه آلمانی خودش ارزانتر است و کیفیت مناسبی هم دارد حاضر نیستند آن را خریداری کنند. اصولا آمریکا در چند دهه اخیر با تبلیغات گسترده رسانه ای سعی داشته به مردمان اروپا ثابت کنه که آمریکائیها برخلاف تصور آنها مردمی بی فرهنگ و سطحی نیستند!

    پاسخحذف
  17. اصولا سیستم تامین اجتماعی در اروپا با آمریکا حتی قابل مقایسه هم نیست. اصلا اقتصاد در سیستم اروپائی به شکلی نیست که در هیچ حالتی انسان را مستاصل کند. این شاید مهم دست آورد سوسیالیزم برای سرمایه داری است. چرا باید اروپائی ها بخواهند به آمریکا مهاجرت کنند؟!!

    پاسخحذف
  18. www.mercer.com

    موسسه بین المللی منابع انساني Mercer با انتشار گزارشي از وضعيت استانداردهاي شهرنشيني و کيفيت زندگي، براي ششمين سال پياپي، وين را به عنوان بهترين شهر جهان برگزيد. بر اساس آخرین گزارش این بنیاد ، پس از وین ، زوريخ و ژنو همچون سال هاي گذشته به صدرنشيني خود در جدول بهترين شهرهاي جهان ادامه دادند. در اين گزارش همچنين ونکوور (کانادا) و اوکلند( نيوزيلند) در جايگاه چهارم، دوسلدورف، فرانکفورت، مونيخ ، برن (سوئيس) و سيدني نيز به ترتيب در پله هاي ششم تا دهم بهترين شهرهاي جهان قرار گرفتند.

    پاسخحذف
  19. واقعا لازمه که مثلا در مورد پاریس ملقب به عروس شهر های جهان توضیح داد؟!

    پاسخحذف
  20. به دو تا ناشناس بالایی : شما که اینقدر از خوبی های اروپا میگی خب یک نگاهی هم به کشوری مثل یونان مینداختی که به چه فلاکتی افتاده . عزیزم وضعیت اروپا از امریکا الان خیلی داره بدتر میشه

    از اسپانیا که بیش ترین میزان بی شغلی رو داره و هر روز مردمش تظاهرات می کنن تا یونان که به خاطر مشکلات مالی جزیره میفروشه .

    توی اروپا فقط چند تا شهر عالی وجود داره و بقیه اش تعریفی ندارن . اما امریکا تقریبا تمام شهرها و ایالاتاش در حد خوب هستند و مثل همن .

    mi13

    پاسخحذف
  21. پاریس عروس شهرهای جهان ؟

    نیویورک قلب تجاری جهان.

    دوست عزیز شما بیشتر کشورهای تروپا رو از نظر اب و هوا و مراکز تفریحی و تاریخی و.... نگاه میکنی . نه اقتصادی

    پاسخحذف
  22. در ضمن اگر از بعد شما بخواهیم نگاه کنیم پس اتفاقا اون ایرانی هائی که شما می فرمائید دوست دارند به اروپا مهاجرت کنند از استثنائاتند!

    mi13

    پاسخحذف
  23. به خیل ناشناس ها:
    درود بر شما که گفتگوهای سازنده و آموزنده می کنید.
    به آشپز 20:
    من هر زمانی که فیلم کاراته ای می بینم جو گیر می شوم و بعد از فیلم یک پرنده روی هوا می زنم و تصمیم می گیرم که برم کلاس کاراته. وقتی برنامه امریکن آیدل می بینم چند تا آواز برای خودم می خوانم و تصمیم می گیرم که برم کلاس آواز. وقتی برنامه رقص با ستاره ها را می بینم اول چند تا قر می دهم و بعد به خودم می گویم که من هم استعدادم بد نیست و تصمیم می گیرم که به کلاس رقص بروم. هر زمانی هم که وبلاگ شما را می خوانم همان جا تصمیم می گیرم که حتما کیک های خوشمزه شما را درست کنم و به محل کارم ببرم تا همه بخورند و هورا بکشند ولی پس از گذشت چند روز ویرم می خوابد و اصلا یادم می روم که چکار می خواستم بکنم. ولی خیلی جدی می خواهم به یک کلاس آشپزی بروم و کمی در کنار خیل بانوان دم بخت هنر آشپزی یاد بگیرم تا بلکه گشایشی هم در کار ما حاصل شود.

    پاسخحذف
  24. " توی اروپا فقط چند تا شهر عالی وجود داره و بقیه اش تعریفی ندارن . اما امریکا تقریبا تمام شهرها و ایالاتاش در حد خوب هستند و مثل همن . "

    خوب ، البته سلیقه ها با هم متفاوتند!

    پاسخحذف
  25. This is a list of the world's cities by quality of living, according to the "Mercer Human Resource Consulting Quality of Living Survey:

    1 Vienna
    Austria

    2 Zurich
    Switzerland

    3 Geneva
    Switzerland

    4 Auckland
    New Zealand

    4 Vancouver
    Canada

    6 Düsseldorf
    Germany

    7 Frankfurt
    Germany

    7 Munich
    Germany

    9 Bern
    Switzerland

    9 Sydney
    Australia

    11 Copenhagen
    Denmark

    12 Wellington
    New Zealand

    13 Amsterdam
    Netherlands

    14 Ottawa
    Canada

    15 Brussels
    Belgium

    16 Toronto
    Canada

    17 Berlin
    Germany

    18 Melbourne
    Australia

    19 Luxembourg
    Luxembourg

    20 Stockholm
    Sweden

    21 Perth
    Australia

    21 Montreal
    Canada

    23 Hamburg
    Germany

    24 Nürnberg
    Germany

    24 Oslo
    Norway

    26 Canberra
    Australia

    27 Dublin
    Ireland

    28 Calgary
    Canada

    28 Singapore
    Singapore

    30 Stuttgart
    Germany

    دوستان عزیز ، ملاحظه می فرمائید که هیچیک از شهر های ایالات متحده آمریکا در لیست 30 شهر برتر جهان نیستند!!

    پاسخحذف
  26. من البته نمی دانم چه تعداد از ایرانیان تمایل دارند که به اروپا مهاجرت کنند.

    پاسخحذف
  27. دوست عزیز راستش از نظر من امریکا خوبه و از نظر شما اروپا . حالا من هر جوابی که بدم شما هم یه جواب براش میاری .
    سلیقه ها متفاوت هستند .
    mi13

    پاسخحذف
  28. یه نکته ی جالبیرو میخوام بگم.این شهرهای اروپایی که دوستمون گفتن بیشتر به درد کسایی که همونجا به دنیا اومدن میخوره تا افراد مهاجر.
    تو اروپا کمتر مهاجری هست که رییس دانشکده بشه ولی تو آمریکا زیاده ولی تو آمریکا هم تاحالا یه دونه ایرانی رییس دانشگاه نشده.(از بین 5000 تا دانشگاه!)

    پاسخحذف
  29. آرش جان میبینم که باز سوژه ای پیداکردی که با پزدادن یکخورده احساس بهتری به موقعیت کنونی ات بدهی و بگی ببین خداراشکر این اتفاق برای من نیافتاد اگر من جای اینها بودم الان چه حالی داشتم پس من چه خوشبختم من چقدر حالم خوبه.
    البته این هم عادت ما ایرانیهاست نمیدونم چه مرضی داریم که برای این که احساس خوبی نسبت به خودو زندگی خود داشته باشیم دنبال اخبار بد مربوط به زندگی دیگران میگردیم تا درد خودمان را احساس نکنیم . با چه آب و تابی تو آمریکا را بزرگ میکنی و رفتن به آمریکا را ازدید خودت به مثابه رفتن به بهشت به مردم مینمایانی راستی چه لذتی میبری از این که دهن یک عده بنده خدا را آب بندازی که درحسرت رفتن به بهشت موعود تو هستند نمیفهمم
    بهرحال خیلی نمیخواهد غصه برای اونها بخوری شاید که بخت به ایشان رو کرده تا همه داروندارشان را ازدست نداده اند یا زندگی زناشویی شان از هم پاشیده نشده و پل های پشت سرشان خراب نشده چون درحال حاضر که اوضاع اقتصادی آمریکا اینقدر بده دیگه از اون خبرهانیست و سانفرانسیسکو هم از شهرهای گران آمریکا هست و البته مهد هموسکسویلها واکثر گارسون های مرد گی هستند . خیلی شهر قشنگیه حتما بعنوان تفریح بروید انشاالله
    البته وقتی کنار خیابان اصلی شهر که کناربندرهست میروید با افراد بی خانمان روبرو میشوید که گدایی میکنند البته ممکنه یک اهو را از ته گودال دربیارند ولی اگر جوانی درکیسه خواب کنارسگش تا صبح کنارخیابان بخوابد برایشان مهم نیست . راستی آرش چرا همه چیز را نمی گویی؟
    اوه البته همه اونهایی که قراره بروید انیشتن بشوید یا ادیسون یا هرنابغه دیگر شما حتما بروید ومطمینم اونهایی که اینطورهستید وقت ندارید بیایید این وبلاگها را بخوانید اینو برای بنجامین نوشتم که درحال تحقیق و مطالعه سخت در کتابخانه هاهست. راستی شما از 30وسال پیش چند نفر از این نابغه ها رو میشناسید که رفتند و خیرشان به کشورشان رسیده؟

    پاسخحذف
  30. مادر بزرگ عزیز, الهی که من به قربان آن دندان های مصنوعی شما بگردم. مگر وقتی که من دارم از تهران صحبت می کنم از افرادی حرف می زنم که در زیر پل ها خوابیده اند و به خودشان هروئین تزریق می کنند؟ ما در مورد افراد معمولی و عادی صحبت می کنیم که کار می کنند و در حد توانشان تحصیل می کنند. تمام آن خیابان خواب ها هم آدمهایی هستند که یا الکلی هستند و یا هیچ تخصصی ندارند. در ضمن آنها شلتر دارند ولی خودشان ترجیح می دهند در خیابان بخوابند. درضمن من در مورد آنها هم نوشته ام و یک بیخانمان به خانه قبلی ما آمده بود و مدتی مانده بود و من اطلاعات زیادی از او گرفتم که آن را قبلا نوشته ام. در ضمن در امریکا محله هایی وجود دارد که اگر شب به آنجا برویم یک گلوله در مغزمان خالی می کنند ولی ما هیچوقت به آنجا نمی رویم. همان طوری که شب به محله اوراق چیان کنار تهران نمی رویم تا یک چاقو به شکم ما فرو کنند و شلوارمان را از پایمان در بیاورند.
    بعدش هم باز من آمدم یک پزی بدهم شما ضد حال زدی؟! :)

    پاسخحذف
  31. به آینه:
    سپاس از شما دوست گرامی, بنده نیز از اینکه قدم به این سرای محقر رنجه می فرمایید مفتخرم.
    ===================================
    از این پس به نظرهایی که اسم و رسمی از خود بجای
    بگذارند پاسخ می دهم.

    پاسخحذف
  32. به میم:
    سلام به روی ماهت عزیز دل.
    =========================
    در قدیم یک محله ای در تهران بود به نام شهر نو یا قلعه که هر کسی به آنجا می رفت سعی می کرد خودش را مخفی کند و اگر یک آشنایی می دید اصلا به روی خودش نمی آورد و بعدا هم انکار می کرد. حالا این وبلاگ من هم شده مثل آن محل که دیگر هیچکش اسم و رسمش را در آن نمی گذارد و همه ناشناس تردد می کنند!

    پاسخحذف
  33. البته تمام آن سی شهر اروپائی نیستند. شهرهائی از کانادا ، نیوزلند و ... هم در آن لیست هستند.

    برخی دوستان مطالبی می نویسند که انسان حیران می ماند که چه پاسخی به آنان بدهد!

    اولا: در ایالات متحده آمریکا ایرانیان دارای مدارج عالیه بسیارند. ولی آن ایرانیان اغلب به گونه ای می اندیشند که شما ترجیح می دهید آنها را نادیده بگیرید!

    ثانیا: مثلا در سوئد چهار تن از نمایندگان پارلمان ایرانی تبارند. شادیه حیدری و مریم یزدانفر، هر دو از " حزب سوسیال دموکرات "، حنیف بالی از " حزب میانه‌رو " و امینه کاکاباوه از " حزب چپ " وارد پارلمان سوئد شده اند. علاوه بر کسانی که به پارلمان راه یافته‌اند، اردلان شکرآبی، عباس زرین‌پور، علی اثباتی، سارا محمدی و فرید شرف‌الدین از احزاب مختلف به عنوان نمایندگان علی‌البدل انتخاب شده‌اند تا در مواقع لازم جانشین نمایندگان پارلمان شوند. حال شما می فرمائید که بک خارجی در اروپا نمی تواند رئیس دانشگاه شود؟!!

    پاسخحذف
  34. سلام
    =
    رویای آمریکایی
    ===============
    يك تاجر آمريكايى نزديك رودی در یکی از روستاهای مكزيك ايستاده بود، كه يك قايق كوچك ماهيگيرى از کنارش رد شد و ماهیگیر چند ماهی شکار کرده بود!

    از مكزيكى پرسيد:
    چقدر طول كشيد كه اين چند تارو بگيرى؟

    مكزيكى:
    مدت خيلى كمى !

    آمريكايى:
    پس چرا بيشتر صبر نكردى تا بيشتر ماهى گيرت بياد؟

    مكزيكى:
    چون همين تعداد هم براى سير كردن خانواده‌ام كافيه !

    آمريكايى:
    اما بقيه وقتت رو چيكار ميكنى؟

    مكزيكى:
    تا ديروقت ميخوابم! يك كم ماهيگيرى ميكنم!با بچه‌هام بازى ميكنم! با زنم خوش ميگذرونم! بعد ميرم تو دهكده میچرخم! با دوستام شروع ميكنيم به گيتار زدن و خوشگذرونى! خلاصه مشغولم با اين نوع زندگى !

    آمريكايى:
    من توي هاروارد درس خوندم و ميتونم كمكت كنم. تو بايد بيشتر ماهيگيرى كنى. اونوقت ميتونى با پولش يك قايق بزرگتر بخرى، و با درآمد اون چند تا قايق ديگه هم بعدا اضافه ميكنى! اونوقت يك عالمه قايق براى ماهيگيرى دارى!!

    مكزيكى:
    خب! بعدش چى؟

    آمريكايى:
    بجاى اينكه ماهى‌هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقيما به مشتریها ميدى و براى خودت كار و بار درست ميكنى... بعدش كارخونه راه ميندازى و به توليداتش نظارت ميكنى... اين دهكده كوچيك رو هم ترك ميكنى و ميرى مكزيكو سيتى! بعدش لوس آنجلس! و از اونجا هم نيويورك... اونجاس كه دست به كارهاى مهمتر هم ميزنى ...

    مكزيكى:
    اما آقا! اينكار چقدر طول ميكشه؟

    آمريكايى:
    پانزده تا بيست سال !

    مكزيكى:
    اما بعدش چى آقا؟

    آمريكايى:
    بهترين قسمت همينه! موقع مناسب كه گير اومد، ميرى و سهام شركتت رو به قيمت خيلى بالا ميفروشى! اينكار ميليونها دلار برات عايدى داره !

    مكزيكى:
    ميليونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟

    آمريكايى:
    اونوقت بازنشسته ميشى! ميرى به يك دهكده ساحلى كوچيك! جايى كه ميتونى تا ديروقت بخوابى! يك كم ماهيگيرى كنى! با بچه هات بازى كنى ! با زنت خوش باشى! برى دهكده و تا ديروقت با دوستات گيتار بزنى و خوش بگذرونى!!!

    مكزيكي :
    مگه الان همين كار را نميكنم؟

    :)

    پاسخحذف
  35. وحید

    نظر دوستان درباره زندگی در استرالیا چیه ؟ شما زندگی در انجا را ترجیح می دهید یا امریکا ؟
    اگر کسی هم اطلاعاتی درباره این کشور داره لطفا بگه .

    پاسخحذف
  36. آرش جان خواستی حال منو بگیری پسرم که از دندان مصنوعی خجالت بکشم نه عزیزم جدیدا ایمپلنت میکنند تازه شاید عکسمو به ایمیلت بفرستم تا ببینی از قضا اینفدرخوب موندم که بعضی ها باورشان نمیشود حتی ازدواج کرده باشم تا جه برسد به اینکه نوه هم داشته باشم و تازه این قسمتش موضوع را جالب میکندکه خداراشکر باهمه سختی که دراین 30 سال کشیده ایم بخاطر لطف وجود خانواده و دوستان و این آب وخاک و نعمتهایش بوده که با تمام سختی ها ردپای زمان خیلی در چهره من اثرنگذاشته و دوستانی که درهمین مدت زمان در مهد تمدن امریکا بودند درشرایط یکسان با من هم بیشتر شکسته شدند و هم از لحاظ تمکن مالی و هم از لحاظ احساس امنیت آینده درسطح پایینتری هستند. ضمنا من وقتی 18 سالم بود قبل از انقلاب 2-3 سال آمریکابودم دردوران مجردی و با تمام عزت و احترامی که برای ایرانیها قایل بودند همان موقع هم این نتیجه گیری را کردم که آدم غریب همیشه یک گمشده دارد و سرگردان هست احساس تعلق هرگز دراومثل کشورخودش بوجودنمیاد.
    البته کسانی که میروند ناچارند برای بقاخودشان این احساس هارا کشته یا نفی کنند و یا به چیزهایی پناه بیارند که این درد را کمرنگ کند یکی به فرقه صوفی ها میپیوندد و درویش میشود یکی سعی میکند خودش را هرچه بیشتر به فرهنگ آمریکاییها نزدیک کند و اینطرف را فراموش کند یکی دیگر خودش را ارامش میدهد که وقتی بچه ها سروسامان گرفتند برمیگردم ایران و برای خودم زندگی میکنم که البته امکان ندارد بتوانند دیگر ایران را تحمل کنند ..............

    پاسخحذف
  37. be madar bozorg : shoma dari be kasi(arash) migi dar kharej emkan movafaghiat vojood nadare dar hali kr khodesh dar amrica movafaghe va az zendegish razie

    پاسخحذف
  38. جناب ناشناس
    بنده همچین جسارتی نمیکنم که کسی درخارج موفق نمیشه اصولا فکر کنم هرکسی درهرکجای دنیا برای هر هدفی چنانچه تمام سعی و تلاش خودرا درمسیر درست و مناسب با شرایط خودش و زمان و مکانی که دران قرارگرفته بکارببندد حتما موفق میشود. عرض بنده اینست که فقط قسمت فانتزی خارج را نبینید قسمت های خالی و چالش برانگیز و توان مالی و توان همتی خودتان را هم ببینید و دوستان انطرف مخصوصا همه جوانب را بگویند چرا چون یک واقعیت وجوددارد که کسی که درمحیط هست بهتر درک میکند چه مسایل ریزو درشتی شما با آن مواجه خواهید شد. حالا یکی میاد میگه شما میگویید ما پیشرفت نکنیم شما امکان نابغه شدن را از این جوانها سلب میکنید مگه همه ایرانیها که رفتند اونجا تونستند نابغه بشوند یا انیشتن بشوند؟ اکثرا مثل همین ارش جان در ایران تحصیل کردند و اونجا ادامه اش میدهند یا کارمیکنند.اگرکسی پشتوانه مالی خوبی نداشته باشه نمیتونه اونجا تحصیلات خوبی داشته باشه چون دانشجودرامریکا روزی هشت ساعت سرکلاس باشد 12 ساعت باید درحال تحقیق و مطالعه باشه پس باید از لحاظ مادی و روحی در امنیت باشه .آیا این امکان را دارد؟ بعضی ها میگویند ما برای بچه هایمان میرویم آنها موفق بشوند ولی من خودم دیدم یکیشون پدرومادرقوق لیسانس بودند پسرش لیسانس بیشتر نخوند گفت اگر قراره بعدازفوق لیسانس مثل پدرومادرم پیتزافروشی کنم برای چه ادامه تحصیل بدهم چون بچه های ایرانی قدر این امکان دانشگاه رفتن رامیدانند که اگر اونها را هم تنها بفرستی بعضی ها میتونند دوام میارند بعضی ها هم دچارمشکلات دیگری میشوند که اکثرا ناشی ازبیماریهای homesickشدن هست. من شنیدم که خانواده های زیادی اونجا از هم متلاشی شدند و بچه هایشان لزوما به جایی که رویای پدرومادرشان بود نرسیدند پدرخلبان مادرلیسانس روانشناسی دخترشان که وارد دانشگاه نشد زندگیشان هم که از هم پاشید و پسرشان هم یکجور دیگه .تازه شاید یک روزی دخترشان با یک پسر افریقایی قراربگذارد بره کنیاو چند سال بعد با یک بچه جدابشود برگردد این ریسک های زندگی اونطرف هست .
    بهرحال خیلی مهمه که چه کسی با چه روحیه ای و هدفی بره و موضوع اینه که درنهایت یک مزایا بدست میارند و معایبی هم در پی دارد که این دیگر انتخاب خودشان هست.

    پاسخحذف
  39. به مادر بزرگ عزیزتر از جان.
    من سرم برود زیر چرخ تریلی هجده چرخ اگر بخواهم حال شما را بگیرم. حرف های شما بسیار متین است ولی دنیا از نگاه جوان ترها کمی با دیدگاه شما متفاوت است. شما تا قبل از زمان انقلاب شور و حال جوانی خودتان را تجربه کردید و دنیا را دیدید و سپس به سر خانه و زندگی خود رفتید. ولی ما تا یادمان می آید توی سرمان زدند و با خروارها عقده جوانی بزرگ شدیم تا نسل شما روشنفکران قدیم که انقلاب کرده بودید بتوانید دستور آشپزی دیالکتیک خود را بر روی ما آزمایش کنید. تا یادمان می آید جنگ بود و توسری و روسری و بازداشتگاه نمور به جرم داشتن یک نوار آهنگ غیر مجاز. از ترس جبهه به دانشگاه رفتیم و از ترس حراست حتی جرات سر بلند کردن نداشتیم. شما گزینش دانشگاه و ایست بازرسی های سر چهارراه یادتان است؟ چه نسلی این آش را برای ما پخته بود. شما چطور رویتان می شود که اکنون برای فرار از زندان و اندکی آزادی ما هم در سن میانسالی از ما گله کنید؟
    بله غربت سخت است و تمام چیزهایی که شما گفتید هم درست است ولی ما می خواهیم چیزهایی را در زندگی تجربه کنیم که در تمام عمرمان از آن محروم بوده ایم و نسل شما این سرنوشت را برای ما رقم زده است.
    آیا شما هم جزو همان کسانی بودید که در زمان انقلاب از امریکا دویدید و به ایران آمدند تا پول نفتتان را از آقای خمینی بگیرید؟!
    این حرفها را به شما نمی گویم بلکه روی سختم با نسل شما است و امیدوارم که از این گفته های من نرنجید.

    پاسخحذف
  40. علی

    به کنکور میرسه . به هزار بدبختی تو یه دانشگاهی قبول میشه . میره دانشگاه و همون جا عاشق یه دختر یا پسری میشه و بعدش ازدواج میکنه .اغاز بدبختی .

    تو این شریاط سخت کاری تو ایران و مشکلات زندگی به هزار تا بدبختی و پارتی و.... یه شغلی پیدا میکنه .

    تا میاد به خودش بیاد و حساب کتاب زندگیش رو بکنه چندتا بچه از سرو کولش بالا میرن . برای تامین مخارج این توله ها زیر هزارتا وام و قرض و... میره تا اونارو بزرگ کنه .

    بچه ها بزرگ و بزرگ تر میشن و فرد هم پیر و پیرتر .

    نوبت عروسی بچه ها میرسه . پس از زن یا شوهر دادنشون تا میاد به یه ارامشی برسه درحالی که پیر شده خواه نا خواه مرگ فرا میرسه و مجبوره این دنیا رو به همین راحتی ترک کنه .

    این زندگی یک فرد است در ایران تازه در خوش بینانه ترین حالت .

    پس نگذاریم زندگیمون این طوری رقم بخوره .

    مهاجرت خیلی چیزها به ادم یاد میده و باعث میشه دنیا رو ببینین . حتی اگر سختی هم بکشین به دیدن مردمان جدید , فرهنگ های جدید , شهرهای جدید ,و....ارزش داره به نظر من.

    لااقل از زندگی تکراری به سبک ایرانی جلوگیری میکنه .

    پاسخحذف
  41. نسیم


    حالا که آرش گفت با اسم نظر بدین بهتره رو چشم.

    من نگفتم فرد ایرانی نمی تونه توی اروپا و آمریکا رییس دانشگاه بشه گفتم تاحالا کسی نشده. اگه شده بفرمایین کی هست؟(البته تو آمریکا ایرانی که رییس دانشکده شده باشه زیاده.)
    در مورد سیاستمدارها هم چنتا ایرانی تو مجلس کانادا هستند که واقعا دارند خوب کار میککند.
    یه فرد ایرانی هم(آقای خاوران) تا نزدیکی فرماندار شدن فلوریدا رفته بود که نمیدونم در نهایت چی شد.

    در حالت کلی به نظرم هر کی که فکر میکنه اروپا بره زندگیش بهتر میشه بره اونجا هر کی آمریکا بره اونجا هر کی هم که زندگی خوبی مثل مادربزرگ تو ایران داره همین جا بممونه. فقط نظرات تاکیدی کسی نده بهتره. آمریکا جاهای بد داره . خوب هم زیاد داره. مثلا به هر سایت دانشگاه آمریکا که برین یه شماره ی emergency داره که 24 ساعته حاضره.
    ایران هم واسه بعضیا(چه سالم زندگی کنه چه ناسالم) خوبه واسه بعضیا نه. به همین سادگی به همین خوشمزگی

    پاسخحذف
  42. http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%84%D8%AA%DB%8C_%DA%A9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D9%81%D8%B1%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%8C_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%84%D8%A7%D8%B3

    دانشگاه ایالتی کالیفرنیا ، استنیسلاس در سال 1957 تاسیس گردیده است و جزو ده دانشگاه اول در فهرست دانشگاه‌های غرب آمریکا در رشته " فوق لیسانس " به وسیله مجله " نیوز و وورد " شناخته شده است.

    حمید شیروانی رئیس این دانشگاه است.

    پاسخحذف
  43. به نسیم :

    شما میدونی رئیس ناسا ایرانیه ؟

    اشکان

    پاسخحذف
  44. خانم نسیم ، بهتر است شما هم در زمینه ای که اطلاعات کافی ندارید ، با قاطعیت و تاکید اظهار نظر نفرمائید.

    پاسخحذف
  45. پروفسور سعید ایراندوست در 2001-2005 رئیس دانشگاه Borås سوئد بوده است.

    http://en.wikipedia.org/wiki/University_of_Bor%C3%A5s#Headmasters

    پاسخحذف
  46. اگر کسی بخواد بدونه که روسای کدام دانشگاه ها و دانشکده های اروپائی ایرانی بوده یا هستند باید سوابق هزاران دانشگاه در کشور های مختلف اروپائی رو از زمان تاسیسشون تا کنون بررسی کنه که فکر نمی کنم کار چندان راحتی باشه! ولی به هرحال من در مورد دو نفر رئیس دانشکده اطلاع دارم. یکی پروفسور حسن نوری رئیس دانشکده برق دانشگاه بریستون انگلستان و دیگری پروفسور هرمز فرهت که از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۵ رئیس دانشکده موسیقی دانشگاه دوبلین بود و الان دوران بازنشتگی خودشو در ایرلند می‌گذرونه.

    پاسخحذف
  47. اینم لینک مصاحبه ی ایشون:
    http://videos.modbee.com/vmix_hosted_apps/p/media?id=1779623&item_index=3126&all=1&sort=NULL
    برای رییس دانشگاه شدن تو آمریکا 50 نفر مثلا خودشونو کاندید میکنند و از طریق یه شبه انتخابات رای گیری میشه.

    پاسخحذف
  48. بی نام -

    چیزی که من در طول مدت دنبال کردن این وبلاگ فهمیدم اینکه ارش کلا از انقلاب و تمام افرادی که بعد انقلاب اومدن بدش میاد . حالا چه رفسنجانی باشه چه احمدی نزاد یا خاتمی . چرا اقا ارش ؟

    شما اقا ارش بارها و بارها گفتی جوانان ایرانی میتونن حقشون رو بگیرن . کدوم حقشون رو بگیرن مگر حقشون تا حالا خورده شده ؟ شما مشکلاتی رو که قبلا در ایران داشتی فکر میکنی تمام جوانان ایرانی الان دارند .درحالی که خیلی هاشون زندگی خوبی دارن و راضی هستند .

    اون هایی هم که ناراضی هستند یا درس نخوندن یا تخصص مناسبی ندارن یا به خاطر سیگاری بودن و.... هیچ جا محلشون نمیدن .این افراد که همش دارن می نالن از بی عرضه گی خودشون هست

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کاملا داری چرت میگی ... من تو ایرانم و تحصیلات دارم و تخصص دارم و سیگاری هم نیستم ولی اصلا نه شغل با درآمد بالا دارم و نه از این وضعیت ایران و اقتصاد و امنیت و خدمات رفاهیش راضیم ... پس خواهشن چرت نگو .

      حذف
  49. طبق تخمینی که خودم فی سبیل الله میزنم حداقل 20% مردم ایران سیگاری هستند و 70% مهنسین مملکت و 85% راننده های تاکسی و 99% راننده های ماشین های سنگین مثل اتوبوس و کامیون.
    الآن اگه سیگاری هم نباشی لااقل دود سیگار میخوری.
    همه جای دنیا همینجوریه ولی شاید تو دنیا دود سیگار کمتر بخوری!

    پاسخحذف
  50. درود
    تو رو به جدت چندتا عکس از همین جاهایی که گفتی بذار تو وبلاگت تا ما هم تو خیال خودمون حالی بکنیم.
    فرزاد از شیراز

    پاسخحذف
  51. سلام آقا آرش
    من یه سوالی از یه سری از دوستانی که نظرات عجیب و غریب دادن دارم اینکه چند تا ایرانی سرشناس و معروف تو دنیا میشناسین که تو ایران زندگی میکنند؟
    تمام ایرانی های موفق و سرشناس که همه میشناسندشون اکثرا تو آمریکا بودند و هستند و بقیه تو کشورای دیگه.فکر میکنید اگه دکتر فیروز نادری(محقق ناسا)توایران میموندن باز هم دکتر فیروز نادری بودند؟میتونید این مثال رو به تمام ایرانی های موفق دنیا تعمیم بدید.
    اگه تو ایران یه نگاهی به حقوقی که دارید و ارزشی که به عنوان یه انسان براتون قائل نیستن بندازیدخودتون خوب متوجه میشید شایدم نشید!بعضیا کلا تو سری خور بار اومدن برا اونا همین مملکت خوبه فکر کنم اصلا اونایی که از این نظرا میدن از طرف همونایی هستند که این وبلاگ رو فیلتر کردن!
    شما همین جا بمونید بذارید اونایی که دنبال یه زندگی بهتر هستند مهاجرت کنند.
    موفق باشید.

    پاسخحذف
  52. همچنین قابل توجه اونایی که آمارهایی در مورد بهترین شهرهای جهان دادند بهتره یه نگاهی به این آمار جدید هم داشته باشند:
    این گزارش توسط Price Waterhouse Coopers و Partnership for New York City ارائه شده است. در این گزارش، ۲۶ شهر برتر جهان معرفی شده اند و شاخصه های این برتری بر اساس رشد، جذب و نگه دارای استعدادها می باشد.
    شهر نیویورک سیتی در جایگاه اول و شهر سن فرانسیسکو نیز پس از تورنتو در جایگاه سوم قرار گرفته است. شهر تورنتو از نظر فرصت های کسب و کار، فرهنگ، زیست پذیری و نوآوری به جایگاه مهمی در منطقه دست یافته است. یک مطالعه با موضوع "تورنتو، دومین شهر جهان"، اشاره داشته است که این شهر از شهرهای لندن و نیویورک و پاریس پیش افتاده است و دارای بلوک های ساختاری مهم و برتر به عنوان یک شهر بین المللی می باشد.
    برنامه ها و سیاست های مهاجرتی هوشمند انتاریو کمک نموده است تا صرف نظر از جنبه های رقابتی به پیش برود.
    تورنتو تنها شهر کانادا است که رتبه ۱ را در کیفیت زندگی، هوای پاکیزه، شاخص ماموریت کاری، ساخت آسمان خراش ها و ورزش و فراغت به دست آورده است. این شهر رتبه ۲ را در محیط های کارفرمایی (تاسیس شرکت) به دست آورده است. مهمترین انتقادی که از این شهر می شود، درباره هزینه حمل و نقل عمومی است.
    ۲۶ شهر موفق جهان، از بهترین تا "خوب ولی نه بهترین" به شرح زیر است:
    نیویورک سیتی
    تورنتو
    سن فرانسیسکو
    استکهلم
    سیدنی
    لندن
    شیکاگو
    پاریس
    سنگاپور
    هنگ کنگ
    هوستون
    لس آنجلس
    برلین
    توکیو
    مادرید
    سئول
    بیجینگ
    ابوظبی
    شانگهای
    مکزیکو سیتی
    مسکو
    سنتیاگو
    سن استانبول
    سن پائلو
    ژوهانسبورگ
    مامبای
    گردآوری شده از سایت:http://www.itc-canada.com/fa/News/City_of_opportunity.htm

    منبع: http://ca.news.yahoo.com/blogs/good-news/city-opportunity-toronto-ranks-2-world-183856718.html

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.