۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

مهاجرت و اصالت ایرانی

سلام بچه های خوب من. امروز دوباره آمدم تا برای شما یک قصه خوب تعریف کنم. قبل از این که قصه را شروع کنم بگویم که یک مدیر عامل جدید برای شرکتمان آمده است و دیروز برای اولین بار او را دیدم. آن قدر قد بلند است که وقتی با او صحبت می کردم گردنم بیشتر به سمت بالا کج نمی شد و زیر چانه اش را می دیدم. فقط پنج دقیقه طول کشید که برایش توضیح بدهم که کار من در اینجا چه است و آخرش هم گمان نمی کنم که متوجه شده باشد. ولی وقتی که گفتم سه سال و نیم است که اینجا کار می کنم سری به رضایت تکان داد و گفت که بعدا بیشتر با من صحبت می کند و رفت. خدا به خیر کند که این یکی دیگر چه آشی قرار است برای ما بپزد. هر کسی هم که می آید قبل از هر چیزی گیر می دهد به کم کردن هزینه ها و آسان ترین راه هم برای کاهش هزینه سالانه این است که چند نفر را اخراج کنند. همه مدیر عاملان تقریبا این کار را کردند ولی دوباره پس از یک مدت کوتاهی مجبور شدند نفرات جدیدی را به عنوان جایگزین استخدام کنند. خوشبختانه رئیس های جدید کمتر به نفرات قدیمی دست می زنند و بیشتر دنبال کسانی می گردند که مدیر عامل قبلی استخدام کرده است تا آنها را شکار کنند و با اردنگی به بیرون از شرکت پرت کنند. البته من می دانم که چه کسانی قرار است در آینده نزدیک اخراج شوند ولی چون همکارم این متن را می خواند از روی بدجنسی نمی گویم که آن افراد چه کسانی هستند. آخر خیر سرم در قسمت آیتی کار می کنم و مثلا باید راز نگه دار باشم. شما هم این چیزهایی را که در مورد شرکت می گویم به کسی نگویید و یا اگر هم می گویید سفارش کنید که آنها به کسی نگویند تا این رازها دهن به دهن حفظ شود. راستی یادم باشد که بروم و ببینم که برای این مدیر عامل جدید چقدر حقوق بریده اند!

ولی یکی از دوستان کامنت نویس از من خواسته بود که در مورد برخی از رفتارهای خودمان بگوبم که برای به قول ایشان خارجی ها غیر عادی است. من که تا کنون هیچ کجای دیگر امریکا نبوده ام و خبر ندارم ولی ظاهرا دیگران که در ایالات دیگر بوده اند می گویند که این جایی که من هستم یعنی سنفرانسیسکو و یا کالیفرنیا رفتار خارجی ها با ما داخلی ها بسیار بهتر از جاهای دیگر است و اگر هم برخی از رفتارهای ما برای ایشان عجیب و غریب باشد زیاد به روی مبارکشان نمی آورند چون در اینجا خوب بودن و مهربان بودن با مهاجر ها نشانه روشن فکری است و خیلی کلاس دارد و هر چقدر هم که در درونشان از طرف بدشان بیاید وانمود می کنند که عاشق ما هستند و علاقه دارند که در مورد فرهنگ و زبان ما بیشتر بدانند. البته یک دوست ایرانی که سالها در اینجا زندگی می کند به من می گفت که چون تو زیادی سفید هستی و با این که زشت هستی قیافه ات به اروپایی ها می زند وضعیت برخورد آنها با تو بسیار متفاوت است با برخورد آنها با تیپ معمولی ایرانی ها که یا سبزه هستند و یا کمی تیره می زنند. هنوز رنگ پوست در امریکا بسیار مهم است و با اینکه قانون حاکم در امریکا به شدت با نژاد پرستی مبارزه می کند ولی در میان مردم امریکا و در عرف جامعه آنها میزان سفیدی و سیاهی رنگ پوست چنان نهادینه شده است که به سختی می شود آن را از مغزشان بیرون کشید. البته گمان نکنید که این مشکل فقط مربوط به امریکایی ها است و در ایران هم علاوه بر تبعیض نژادی و قومی تا حدودی مشکل رنگ پوست وجود دارد و من همیشه به خاطر سفید بودن بیش از حد مورد تمسخر قرار می گرفته ام و به من می گفتند زردنبو و یا اینکه فکر می کردند مثل مرده ها رنگ پریده هستم. به هرحال من به خاطر رگ روسی با دیگران متفاوت بودم و تا حدودی این مسئله در یک جامعه با افکار نژاد پرستانه عادی است. 

خوب من در اینجا مشکل رنگ پوست را ندارم و امریکایی ها فقط زمانی متوجه خارجی بودنم می شوند که دهانم را باز می کنم و حرف می زنم. البته تازگی ها سعی می کنم که مثل امریکاییها موقع حرف زدن دک و پوزم را کج و کوله کنم و موقع گفتن تی اچ زبانم را تا نصفه از دهانم بیرون بیاورم و آن را گاز بگیرم که متوجه خارجی بودنم نشوند. ولی فقط زمانی این کار را می کنم که حال و حوصله داشته باشم اگرنه در مواقع معمولی به همان لهجه عادی خودم بر می گردم که اصلا معلوم نیست کجایی است و ظاهرا مخصوص خودم است. اگر یک نفر تازه مهاجرت کند و به امریکا بیاید خیلی از رفتارهای او ممکن است حتی برای من هم عجیب به نظر برسد ولی پس از مدتی خودش را با محیط تطبیق می دهد و راه و چاه دستش می آید. اینکه بخواهید اصالت ایرانی را حفظ کنید و در امریکا زندگی کنید تقریبا نشدنی است و هر کسی که چنین ادعایی می کند دچار خودفریبی مزمن شده است و خودش خبر ندارد. اصالت ایرانی همراه با رفتار و اندیشه ایرانی است که در جامعه امریکا کاربردی ندارد. البته یک نسخه امریکایی شده از اصالت ایرانی وجود دارد که یک چیزی در مایه های شترگاوپلنگ است و فقط در جمع ایرانی های مقیم امریکا جواب می دهد. مثلا تعارفات ایرانی و غیبت کردن و مهمانی های ایرانی دادن و پز دادن و دروغ گفتن و دلسوزی کردن و پند و نصیحت گفتن و دخالت کردن در زندگی دیگران و بحث سیاسی آبدوغ خیاری کردن بخشی از این اصالت ایرانی است که به قول اجنبی ها امریکنایز و یا به قول فرانسوی ها امریکانیزه شده است. البته پخت و پز و غذاهای ایرانی و همچنین رقص و موسیقی شش و هشت و خواندن دست جمعی مرغ سحر ناله کن نیز بخشی از اصالت ایرانی است که همچنان در امریکا حفظ شده است.

ولی این اصالت فرهنگی منطبق شده در امریکا فقط مخصوص ایرانی ها نیست و تمامی ملت های مختلفی که در امریکا زندگی می کنند نسخه برگرفته شده از اصالت تیر و طایفه خودشان را به همراه دارند. ولی فرهنگ هیچ کدام از آنها منطبق با مردمی نیست که در کشور خودشان زندگی می کنند. مثلا فرهنگ هندی های امریکا با مردم هند قابل مقایسه نیست و چینی های امریکا نیز با چینی های کشور چین از زمین تا آسمان فرق می کنند. بنابراین اگر کسی قصد مهاجرت به امریکا را دارد باید فاتحه اصالت ایرانی را در خودش بخواند چون اگر بخواهد آن را حفظ کند چند ماه بیشتر دوام نخواهد آورد و مجبور است که به ایران برگردد. من در مورد خوب و یا بد بودن این قضیه نظری ندارم و این مسئله بستگی به روحیات درونی افراد دارد. ولی من گمان می کنم که در مورد خود من این تحول فرهنگی باعث شد که بسیاری از عاداتی را که فکر می کنم زشت بوده است را اصلاح کنم. شاید من نماد یک مرد ایرانی کامل بوده ام ولی الآن رفتار و خصوصیات من نشانه زیادی از یک مرد ایرانی ندارد و این یعنی که من اصالت ایرانی خودم را از دست داده ام. از این مسئله ناراحت نیستم چون بسیاری از آن رفتارهای نمادین سابق من حتی با موازین بین المللی رفتار یک آدمیزاد سالم حتی مشابهتی هم ندارد. مثلا وجهه و غرور یک مرد ایرانی که اگر سرش برود حرفش نمی رود یکی از آن رفتارها است. واقعا احمقانه نیست که آدم یک حرف و یا عمل اشتباه را بخاطر غرور و یا مردانگی خود نپذیرد و بابت آن معذرت خواهی نکند؟ آیا واقعا جاهلانه نیست که یک مرد در خانواده تصمیم گیر نهایی باشد و در مورد سرنوشت زندگی دیگر اعضای خانواده حکم صادر کند؟ آیا به دور از انسانیت نیست که به خاطر غرورو مردانه و غیرت و ایرانی بودن خودمان دختران و خواهران خود را در خانه محبوس کنیم و به آنها اجازه ندهیم که رشد و زندگی طبیعی خودشان را در جامعه تجربه کنند؟ آیا مسخره نبود که من در محل کار خودم گمان می کردم که باید جذبه داشته باشم تا همه از من بترسند و درست کار کنند؟ آیا درست بود که فکر کنم دیگران آدم نیستند و فقط باید توی سرشان کوبید تا درست شوند؟

من نمی دانم واقعا چه خصلت ایرانی داشته ام که الآن از بابت از دست دادن آنها ناراحت باشم. خوب ممکن بود که به خاطر ایرانی بودنم به یک نفر کمک مالی کنم ولی در عوض انتظار داشتم که تا آخر عمرش جلوی من دلا و راست شود و اگر یک روز می دیدم که با من مثل ارباب خودش رفتار نمی کند همه جا جار می زدم که آی ملت من به فلانی کمک کردم ولی او مثل سگ دست من را گاز گرفت و به جای تشکر فلان رفتار را با من کرد. خوب الآن که مثل امریکایی ها هستم و به کسی پول قرض نمی دهم بسیار راحت تر و خوشحال تر هستم و اگر هم خیلی بخواهم کار خیر کنم به موسسه مخصوص آن پول می دهم و هیچ قصد و منظور دیگری هم نمی توانم از این کار داشته باشم. یا این که به خاطر ایرانی بودنم اگر یک زن و شوهر دعوا می کردند می رفتم و سعی می کردم که آنها را آشتی دهم و پا در میانی کنم ولی از آنجایی که من روانشناس و یا متخصص امور خانوادگی نبودم این دخالت های بیجا هیچ سودی برای طرفین دعوا به همراه نداشت و اگر هم اوضاع بدتر نمی شد واقعا شانس می آوردم. خوب الآن این خصلت احمقانه را که زمانی به آن می بالیدم از دست داده ام و اگر زن و شوهری دعوایشان شود می گویم که به جهنم و یا در نهایت امر توصیه می کنم که به پیش مشاور خانواده بروند. اصلا به من مربوط نیست که در زندگی کسی دخالت کنم و اصولا این خصلت را از بیخ و بن کنده ام و به دور انداخته ام. حتی دیگر تحمل شنیدن مشکلات خصوصی دیگران را هم ندارم و وقتی که مادرم اینجا بود و در مورد مشکل برخی از افراد صحبت می کرد ناراحت می شدم و می گفتم که اصلا چرا این چیزها را به من می گویی؟ مثلا اگر فلانی شوهر دارد ولی دوست پسر هم دارد به من چه مربوط است؟ لابد امورات دیپلماتیک شوهرش کار نمی کند و یا اینکه سر شوهرش هم به جای دیگری بند است و چون طبق معمول آقایان ایرانی در این امور خیلی زرنگ تر هستند کسی تا به حال بویی نبرده است. در ایران بعضی وقت ها جامعه طوری ایجاب می کند که حتی زن و شوهری که از یکدیگر متنفر هستند هم ترجیح می دهند مزدوج باقی بمانند و زندگی خودشان را قربانی زندگی بچه ها و یا جلوگیری از حرف و حدیث مردم کنند. ولی در امریکا اصلا کسی کاری به کار دیگری ندارد و هر کسی سرش به کار خودش گرم است.

خلاصه اینکه ننه حرف و حدیث در این رابطه زیاد است و من سرتان را بیش از این درد نمی آورم. ولی خلاصه کلام این است که اگر می خواهید به امریکا بیایید و در اینجا زندگی کنید باید بدانید که نمی توانید اصالت ایرانی خودتان را به همراه بیاورید و حفظ کنید. اصالت ایرانی طوری تنظیم شده است که فقط در کشور ایران کار می کند و در کشورهای دیگر کاربرد آنچنانی ندارد. من تنها چیزی که از اصالت ایرانی برایم باقی مانده است ادبیات و زبان فارسی است که واقعا آن را دوست دارم و امیدوارم که هرگز آن را فراموش نکنم. برای همین هم نمی خواهم که از نوشتنم دست بکشم چون این آب باریکه ای است که من را به کشوری که از راه دور دوستش دارم و مردمی که در آن زندگی می کنند وصل کرده است. راستی حالا که حرف به اینجا کشید می خواهم یک نکته ای را یادآوری کنم که چند وقتی بود می خواستم آن را بنویسم ولی فراموش می کردم. آن نکته این است که دوست داشتن همیشه رابطه منطقی با موازین ذهنی یک آدمیزاد و یا معیارهای ارزشی او ندارد. مثلا ممکن است که شما یک نفر را دوست داشته باشید ولی از اخلاق و رفتار او بدتان بیاید. معمولا در این موارد رفتار انتقادی از آدم سر می زند زیرا تلاش می کند تا آن فرد مورد نظر را به درست و یا غلط به معیارهای خودش نزدیک کند. مثلا من دموکراسی و آزادی بیان را خیلی دوست دارم و از زندگی در جایی که نتوانم به این دو امر دست پیدا کنم متنفر هستم. از طرف دیگر کشور ایران را هم دوست دارم و چون از قوانین و رفتارهای جاری در آن بیزار هستم سعی می کنم که آن را به موازینی که مورد نظر خودم هستند نزدیک تر کنم. ممکن است که این تلاش بیهوده و یا حتی اشتباه باشد و اصلا ممکن است که زیر ساختارهای فرهنگی لازم برای دموکراسی و یا آزادی بیان در آن کشور وجود نداشته باشد ولی به هرحال من به خاطر علاقه ای که ناخودآگاه نسبت به کشور ایران در وجود من نهفته است ناگزیر از تلاش در این مورد هستم. مثلا اگر ببینم که در جایی پرچم ایران هوا می شود و سرود ملی آن را می خوانند موهای تنم سیخ می شود و اشکم سرازیر می شود در حالی که هم از وسط پرچم ایران بدم می آید و هم از سرود آخوند پسند مسخره ای که برای ایران ساخته اند متنفرم و هم اینکه اصلا از نظر منطقی نباید خوشحال باشم که اسم کشورم توسط این ساربان ها در جایی مطرح شود.

من دیگر واقعا رفتم. خدا نکند که به حرف بیفتم.

۱۱ نظر:

  1. واقعن دست به قلمت خیلی عالیه و روون می نویسی...دست مریزاد.

    پاسخحذف
  2. از اون پستای طویل بودا

    پاسخحذف
  3. پستی مزخرف شما در ایان در چه شرایطی زندگی میکردی که اصالت ایرانی را در این چیزها میبینی؟ بهتر است به همین اصالت امریکایی بچسبس دیگر از این ترهات به هم نبافی

    پاسخحذف
  4. بسی جای تامل دارد!

    پاسخحذف
  5. خیلی متن جالبی بود آرش جان. من هم هنوز نفهمیدم که اصلا اصالت ایرانی یعنی چی. اگر بگوییم که پیشینه تاریخی ما در زمان کوروش است که دیگر هیچ چیزی از آن باقی نمانده است. اگر بگوببم که رفتار اخلاق نما ایرانی ها است که در فساد و دروغگویی و حیله و کلاه برداری حرف اول را در دنیا می زنیم. اگر بگوییم موسیقی است که خوب چند تات دستگاه ایرانی داریم که هزار سال همان را می زنیم و به قول تو همش مرغ سحر می خوانیم. حالا آرش جان یا خودت و یا لااقل یکی از این دوستان غیرتی بیایند به من و امثال من بگویند که اصلا این اصالت ایرانی چی هست بعدا ببینیم آیا می شود حفظش کرد یا نه؟

    پاسخحذف
  6. سوال بسیار خوبی پرسیدید دوست ناشناس گرامی. تا آنجا که سواد من قد می دهد, اصالت یعنی دست نخوردگی. اصول گرایان یک اندیشه و یا یک نماد باور دارند که کوچک ترین دگرگونی در سرچشمه و منشاء جایز نیست و آن پدیده باید به اندیشه پدید آورنده خود نزدیک باشد. به عنوان مثال اصول گرایان مذهبی, باور دارند که اصالت مذهبی باید به همان گونه که در زمان پدید آورنده آن یعنی حضرت محمد (ص) وجود داشته است رعایت شود و بر خلاف اصلاح طلبان باوری به کوچکترین همگون سازی با زمان جاری ندارند. یک انسانی که اصالت مذهبی دارد طوری است که ظاهر و رفتار او دقیقا با صدر اسلام هماهنگی و تطبیق دارد. اصالت ملی و یا اصالت ایرانی هم یعنی اینکه شما نماد کامل یک فرد ایرانی باشید و حتی لباس پوشیدن, رفتار و یا اندیشه شما طوری باشد که هر کسی تا شما را ببیند, بدون اینکه بگویید پی به ایرانی بودن شما ببرد. مثلا من که بچه مولوی و نظام آباد هستم اگر بخواهم اصالت محله خودم را حفظ کنم باید سبیل چخماقی بگذارم, پاشنه های کفشم را بخوابانم, کتم را روی دوشم بیندازم, لاتی حرف بزنم و حتی یک تیزی هم در جیبم بگذارم که اگر کسی به ناموسم چپ نگاه کرد خط خطی اش کنم. ولی من اصول گرا نیستم و اصلاح طلب هستم حتی اگر اصالت مربوط به ملیت من باشد. در ضمن لطفا اصالت را با هویت قاطی نکنید زیرا هویت معنای دیگری دارد و قابل بحث است.

    پاسخحذف
  7. ممنون,نکته های خوبی داشت.
    ولی ,ای کاش همکارتون اینجا رو پیدا نمیکرد.!!
    .
    محسن

    پاسخحذف
  8. ممنون خیلی خوب مینویسی . از ته دل ما حرف میزنی .

    به نظرم تبعیض قومی تو ایران خیلی زیاده . مردم با همین sms هاشون ترک و کرد و رشتی و ابادانی و بلوچ و ... همه رو مسخره می کنن .

    پاسخحذف
  9. به دوست ناشناس چند تا بالاتر

    عزیزم ، با توجه به برخی صفات که برشمرده اید و آنها را ویژگی کلی ایرانیان دانسته اید ، تصور می کنم که شما یهودیان را با ایرانیان اشتباه گرفته اید.

    پاسخحذف
  10. آرش موافقم باهات در حد لالیگا!!!

    justin(عطا)

    پاسخحذف
  11. سلام

    امیدوارم که در سال جدید قصه های زندگیتون بدون

    غصه باشن ...

    :)

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.