۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

بازنگری رفتار در امریکا

معده ام آنقدر گشاد شده است که حتی ساعتی پس از شام خوردن هم دوباره گرسنه ام می شود و مجبور هستم که آن را با هر آت و آشغالی که در زیر تختخوابم  قایم کرده ام پر کنم. تلویزیو ن سه بعدی که خریده ام هنوز نرسیده است و منتظر هستم که بیاید و آن را نصب کنم تا بتوانم مدتی با آن سر خودم را گرم کنم. به هر حال هر چه که باشد از زن گرفتن و دوست دختر و این حرفها برای من بی ضرر تر است.  تازه دارم به این نتیجه می رسم که اصولا من برای بقای نسل ساخته نشده ام و برای من همان تلاش دیگران برای منقرض نشدن نسل آدمیزاد کفایت می کند. همان طوری که برخی از مرغ ها تخمی هستند و برخی دیگر گوشتی هستند, ظاهرا من هم جزو دسته تخمی نیستم و چون گوشت درست و حسابی هم ندارم  احتمالا جزو ضایعات طبیعت به حساب می آیم! البته سعی کردم که خودم را به زور در دسته تخمی ها قرار دهم ولی ظاهرا تلاشم افاقه نکرد.

حالا از معده سه بعدی من که بگذریم می خواهم موضوعی را با شما در میان بگذارم که همین الآن از زور گرسنگی به ذهنم رسید.شاید بارها به طور پراکنده در مورد آن برای شما نوشته باشم ولی برای من آنقدر مهم است که دوست دارم دوباره از آن بنویسم و نظر شما را هم در مورد آن بخوانم. وقتی که من به امریکا آمدم سعی کردم که تا جایی که می توانم خودم را با جامعه جدید هماهنگ کنم و برای این کار مجبور بودم که قبل از هر چیزی خودم را بهتر بشناسم تا بتوانم فاصله خودم را تا آن چیزی که می خواستم باشم مشخص کرده و در جهت رسیدن به آن اقدام کنم. در مسیر این بازنگری متوجه شدم که یک جای کار بدجوری می لنگد زیرا تعریف من از خودم بیشتر به آن چیزی شبیه بود که می خواستم باشم نه آن چیزی که نمود واقعی داشت. مغز من با تحریف واقعیت سعی می کرد به من بقبولاند که من مجموعه ای هستم از هر چیزی که در جامعه به عنوان صفات پسندیده انگاشته می شود. تا زمانی که در ایران بودم توجهی به عدم تطابق آنچیزی که از خود می پنداشتم با رفتار واقعی خود نداشتم و مثلا سگ هار بودن در محیط کار برایم عادی بود و شاید هم فکر می کردم که من چه آدم خوب و موفقی هستم که همه همکارانم از من می ترسند.

وقتی که به امریکا آمدم متوجه شدم که من برای ارزیابی صحیح خود قبل از بازنگری نخست باید نگرش خودم را اصلاح کنم تا بتوانم مبنا و معیار درستی را برای سنجش عملکردهایم داشته باشم و اطلاعات صحیحی را از خود به دست بیاورم. نتایج حاصله برایم بسیار عجیب و باور نکردنی بود زیرا خیلی زود به این نتیجه رسیدم که تمامی تصوراتی که من از خودم داشتم اشتباه و یا غیر دقیق بوده است و شخصیت واقعی من چیز دیگری است. روش این کار را برای شما می نویسم تا شاید به درد شما هم بخورد. نخست در برگ های جداگانه کاغذ تمام صفاتی را که به نظر خودم پسندیده و یا ناپسند بود را نوشتم و سعی کردم که در جلوی آنها تعاریفی را که از آنها می دانستم بنویسم. سپس سعی کردم که موارد نقض آن صفت را در خودم جستجو کنم.

به عنوان مثال صفت خوش برخورد را به این صورت توصیف می کردم که به فردی اطلاق می گردد که دیگران از مصاحبت با وی لذت ببرند. سپس می نوشتم که من در محیط کار به هر علت موجه و یا غیر موجهی با همکاران خود بسیار خشک و رسمی برخورد می کنم.  پس یک مورد نقض در رابطه با این صفت در من وجود دارد و من فرد خوش برخوردی نیستم. در حالی که به اشتباه گمان می کردم که فرد بسیار خوش برخوردی هستم.

در نوشته های بعدی سعی می کنم که تک تک چیزهایی را که در مورد خودم پیدا کرده ام را برای شما بنویسم. فعلا خوابم می آید پس شب عالی خوش.



۱۳ نظر:

  1. خیلی وقتها نباید زیاد به دنیای اطراف اهمیت داد.
    به نظر من آدم باید یه ظاهر همیشه خوشحال به دنیا ارایه بده. حالا در درونش هرچی هست به خودش مربوطه

    ما در این دنیا وظیفه داریم با تمام غم هاش شاد زندگی کنیم و برای این کار چی بهتر از رسیدن به هدفهامون

    پاسخحذف
  2. در ایران همه عادت داریم ماسک بر صورت داشته باشیم و حتی بعضی از جملات را طوطی وار تکرار کنیم. در حالی که عملا نه خود آن ماسک هستیم و نه به آن حرفها اعتقاد داریم. مثالش همان خوش برخوردی!

    پاسخحذف
  3. چه خوب که شما اینطوری رفتارتون رو بازنگری می کنید و حتی صفاتتون رو روی کاغذ میارین و در موردش فکر می کنین ، هر کسی این کار رو نمی کنه.

    پاسخحذف
  4. سلام

    فقط میخواستم بگم اینقدر زندگی رو سخت نگیرین.

    "میگذره...."

    ## گفت آسان گیربرخود کارهاکزروی طبع ##
    ## سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوش ##

    :)

    پاسخحذف
  5. من حتی جرات بازنگری خودم رو هم ندارم

    پاسخحذف
  6. آرش خان عزیز و گرامی
    قبل از هرچیز بازگشت شکوهمندانه ی دوباره ی شما را به عالم اینترنی و وبلاگنویسی تبریک عرض میکنم و امیدوارم که آرامش زندگی را هر روز بهتر و بیشتر لمس و حس کنید. :)

    فقط خواستم بدانید که درکنارتان هستیم و خوشحال میشم در اولین فرصت صداتون رو بشنوم.
    ایام یلدا و کریسمس برشما مبارکباد.
    ارادتمند همیشگی حمید

    پاسخحذف
  7. آرش خان..ازت خواهشی دارم...صفحه ات..سنگینه خیلی دیر میاد بالا...بیا و یه رحمی به این اینترنت غزمتی ها بکن..و صفحه ات و سبک کن...هرچ بازی و فلش دوست داری بریز توی یه صفحه لینک کن به اینجا...
    یا هر روشی دیگه...دستت درست..

    پاسخحذف
  8. ماریا
    سلام
    من هم دارم چنین کاری می کنم.
    من فکر می کردم آدمی هستم که با دیگران به راحتی کنار می آیم و خوش اخلاق هستم.
    اما تقریبا هر دو سه ماه یکبار با یک نفر در محل کار درگیری کوچکی پیدا می کنم و رئیسم به من می گوید خدا به داد شوهرت برسد! اما نمی توانم پیدا کنم که کجای اخلاق من، مرا به آنجا می کشاند که تمام همکارانم و به خصوص رئیسم اینقدر غصه شوهرم را می خورند. خواهش می کنم این مطلب را دنبال کنید تا من قبل از پا گذاشتن به پشت کره زمین (از خودتان تقلب کردم) بتوانم بفهمم چه مرگم است.

    پاسخحذف
  9. وقتی از خواب بیدار شدی منم نظرم رو میگم ;-)

    پاسخحذف
  10. لطفا اين بحث رو ادامه بده، خيلي جالبه.

    ولي من با تعريفت از خوش برخورد خيلي موافق نيستم.
    "به فردی اطلاق می گردد که دیگران از مصاحبت با وی لذت ببرند." يه نفر ممكنه خيلي بي‌ادب باشه ولي چند نفر مثل خودش از مصاحبت باهاش لذت ببرند. برعكسش ممكنه يه نفر خيلي مودب و آروم باشه و باز هم آدمهاي مثل خودش از مصاحبت باهاش لذت ببرند. پس يه تعريف جامع نميشه داشت چون همه از رفتار يه نفر "لذت" نميبرند. جز اينكه آدم رفتارش رو در برخورد با آدمهاي مختلف به دلخواه اونها تغيير بده و طوري باشه كه اونا لذت ببرند. نظر شما چيه؟

    پاسخحذف
  11. balehhhh manam migam

    tatilat va chrismas khosh begzare


    Ghorbane shoma

    Roxana

    پاسخحذف
  12. khili bahal minevisi
    man ham oon minae sabegh nistam ejori bi iman shodam va bi hes
    e jor afsordegi
    man ham na morghe goshtiam va na tokhmi

    پاسخحذف
  13. ﺗﺨﻤﯿﻪ ﺗﺨﻤﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ
    ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.