۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

من با بقیه فرق دارم!



نظر شما درباره جمله ای که برای عنوان این موضوع انتخاب کرده ام چیست؟ من با بقیه فرق دارم! حتما شما هم این جمله را زیاد شنیده اید و یا مثل من از این جمله زیاد استفاده کرده اید. چیزهایی مثل همه مردها اینجوری هستند ولی من با آنها فرق می کنم. همه زن ها این خصلت بد را دارند ولی من با همه آنها فرق می کنم. همه ایرانیها فلان عادت بد را دارند ولی من با آنها فرق می کنم. همه فلان احساس را دارند ولی من با همه فرق می کنم.

در مورد شما قضاوت نمی کنم ولی خود من این جمله پوچ را خیلی زیاد برای دیگران و یا برای خودم به کار برده ام و نمی دانستم که این احمقانه ترین چیزی است که ممکن است یک نفر بگوید. اگر کسی به من گفت که مثلا این کاری را که می کنی باعث می شود که سرت کلاه برود, گفته ام نه من با همه فرق می کنم و نمی گذارم این اتفاق بیافتد. اگر به من گفتند که اگر به امریکا بروی ممکن است طلاق بگیری خندیدم و گفتم ما با همه فرق می کنیم و این اتفاق نمی افتد. اگر به من گفتند که مردان در روابط خود با زنها همیشه یک گوشه چشمی به مسائل دیپلماتیک هم دارند من گفتم که من با همه مردان فرق می کنم.



ما در واقع دلمان می خواهد که با دیگران فرق داشته باشیم و همواره به خود و دیگران تاکید می کنیم که ما تافته ای جدا بافته هستیم ولی آیا چنین چیزی واقعیت دارد؟ به عنوان یک نظر شخصی که هیچ مبنای علمی هم ندارد دوست دارم بگویم که در خوش بینانه ترین حالت شاید همه انسانها فقط در یک درصد از واکنش های طبیعی خود با اکثریت انسانهای دیگر فرق داشته باشند. یعنی از هر صد عمل و عکس العمل مشابهی که ما انجام می دهیم ممکن است یکی از آنها با اکثریت انسان ها مطابقت نداشته باشد. آن یک عمل نیز ممکن است نتیجه ای نامطلوب تر از دیگران در بر داشته باشد.

پس ما تا حد بسیار زیادی شبیه به تمام انسان های جهان هستیم با تمام خوبیها و بدیهای آن. اگر از اسم عوام الناس خوشتان نمی آید من آن را به کار نمی برم ولی به کار نبردن این اسم چیزی را عوض نخواهد کرد. انسانهای مختلف با خصوصیاتی مشابه در طول زندگی خود مهارت هایی را کسب می کنند که آنها را در گوشه های مختلفی از جامعه به کار بگیرند و بتوانند از آن راه پول در بیاورند و زندگی کنند. در کنار آن نیز مهارت هایی را از جامعه کسب می کنند تا بتوانند روابط اجتماعی خود را بر پایه آن برقرار کنند.



انسانها با کسب مهارت های اجتماعی و علمی و در یک مقطع خاصی از زندگی خود دچار این عارضه فکری می شوند که آنها برتر از دیگر انسان ها هستند. نکته گمراه کننده در اینجا این است که انسان این برتری را از تواناییهای ذاتی خود می داند نه از مهارتهای اجتماعی که کسب کرده است. آنها نه تنها دچار خودبزرگ بینی می شوند بلکه دچار خود سوپرمن بینی می شوند و خود را تافته ای جدا بافته از دیگران می دانند. این انسان ها چه کسانی هستند؟ این انسان ها من هستم و شما هستید.

اگر از تمام افرادی که در سراسر دنیا دچار اعتیاد شده اند بپرسید که چرا آن کار را شروع کرده اند می گویند به خاطر اینکه فکر می کردیم هر زمانی که بخواهیم می توانیم آن را ترک کنیم. اگر از او بپرسید که مگر تو نشنیده بودی که ترک اعتیاد بسیار دشوار است جواب خواهد داد که چرا شنیده بودم ولی فکر می کردم که من با همه فرق دارم و من می توانم هر زمانی که اراده کنم آن را ترک کنم.



برخی از ما برای اینکه برتر بودن خودمان را در میان انسان ها قطعی کنیم, با تقسیم بندی انسانها خطوط فرضی مشخصی را برای آنها مشخص می کنیم که در نهایت به مقصود خود برسیم. مثلا می گوییم انسانها دو دسته هستند که یک دسته از آنها خوب هستند و دسته دیگر بد. طبیعتا ما در دسته خوب هستیم. سپس دسته انسانهای خوب هم دو دسته هستند که یک دسته آدم حسابی هستند و یک دسته دیگر هم آدم ناحسابی و عوام الناس. طبیعتا ما در دسته آدم حسابی ها هستیم. آدم حسابی ها هم دو دسته هستند که یک دسته از نظر فکری, خودی هستند و دسته دیگر ناخودی. طبیعتا ما در خودی ها هستیم. از بین آدم خودی ها هم در نهایت فقط چند نفر عقلشان درست کار می کند که من هم یکی از آن چند نفر هستم و اون یکی هم مثلا استادم یا همسرم یا برادرم است!!!

ولی واقعیت این است که ما حتی با آن انسانی که به جرم قتل در زندان به سر می برد نیز فرق چندانی نداریم و برخی از وقایع به سادگی می تواند ما را در موقعیت آن فرد قرار دهد. شاید شما مخالف باشید ولی من به شما قول می دهم که بسیاری از ما اگر مثلا با سیستم موجود در ایران به یک قدرت سیاسی برسیم, کارهای مشابه و یا حتی بدتری را نسبت به کسانی که الآن در آن موقعیت هستند انجام خواهیم داد. زیرا ما در مقابل شرایط و سیستم هایی که به ما تحمیل می شوند آسیب پذیریم و اگر مانند یک فرد معتاد گمان کنیم که من با دیگران فرق می کنم, دچار یک اشتباه بزرگ شده ایم.



من باید بپذیرم که من هم گهگاه دروغ می گویم. من هم اگر یک سوزن به پایم فرو کنند به گناهان کرده و ناکرده خودم اعتراف می کنم. من هم اگر اسلحه و پول در اختیارم بگذارند و بگویند هر کاری که دوست داری بکن به دیگران زور می گویم و اجازه نفس کشیدن به مخالفانم را نمی دهم. من هم این قابلیت را دارم که یک دیکتاتور بزرگ بشوم. من هم ممکن است شرایطی برایم پیش بیاید که تبدیل به یک قاتل شوم. من هم ممکن است در شرایطی قرار بگبرم که یک خانم را آزار بدهم. من هم می رقصم. من هم جوک می گویم و لودگی می کنم. من هم غمگین می شوم و گریه می کنم. من هم عصبانی می شوم و ممکن است کنترل از دستم در برود.

وقتی ما بدانیم که سوپر من نیستیم سعی می کنیم که خودمان را در شرایط خاصی قرار ندهیم که دچار اشتباه شویم. می دانیم که اگر حتی یک نفر هم موفق به ترک اعتیاد خود نشده است ممکن است دومین نفر من باشم پس به سراغ آن نمی روم. می دانم که اگر حتی یک نفر با داشتن پول و اسلحه و اختیار نامحدود نتوانسته است از دیکتانور شدن خود جلوگیری کند, ممکن است دومین نفر هم من باشم پس من این قدرت و اختیارات بلاعزل و نامحدود را قبول نمی کنم چون می دانم که من هم مثل بقیه انسانها تحت تاثیر موقعیت و شرایط خاص قرار می گیرم و مثل آنها رفتار می کنم.



یک روز در زمان دانشجویی من, یکی از دوستانم که یعدها موسیقی دان و نوازنده معروفی شد از شهرستان به تهران و به خانه ما آمد. بعد از سلام و احوالپرسی و گفتگوهای عادی به سراغ دستگاه پخش من رفت تا یک آهنگ را انتخاب کند و آن را در داخل دستگاه قرار دهد. بعد از اینکه تمام سی دی ها و نوارهای من را بالا و پایین کرد گفت یعنی تو یک دونه آهنگ درست و حسابی نداری؟! این ها که همش سمفونی و موسیقی کلاسیک و تک نوازی و این چیزها است! من گفتم خوب آهنگ حسابی همین چیز هاست دیگه. مگه دنبال چی می گردی؟ گفت گوگوشی, داریوشی, ستاری, چیزی. گفتم من از این آشغال ها گوش نمی کنم! این صحبت من باعث یک بحثی شد که من را به فکر فرو برد. من با جدا کردن خودم از عوام الناس در واقع بخش بزرگی از خودم را جدا کرده بودم در حالی که این کار من بسیار اشتباه بود. بعد ها نه تنها تمام آن آهنگ ها و اینور دلم و اونور دلم را گوش می کردم بلکه شروع کردم به دیدن سریال ها و فیلم های ایرانی تا با بخشی از وجود خودم که برایم ناشناخته بود نیز آشنا شوم.



بخشی از وجود من آن قاتلی است که الآن در پشت میله های زندان به فکر فرار است و بخشی دیگر از وجود من زندان بان همان زندان است. بخشی دیگر از وجود من آن زنی است که یک نوار باریک به دور کمرش بسته است و بر روی سن عربی می رقصد. بخشی دیگر آن پیرمرد پینه دوزی است که بر روی یک جعبه چوبی نشسته است و کفش عابران را ترمیم می کند. بخشی دیگر از وجودم آن رهبر ارکستری است که با حرکت چوب خود سعی می کند گروهش را هماهنگ کند. بخش دیگر از وجودم آن کودکی است که در سر چهارراه از پنجره یاز یک ماشین آویزان شده است و گدایی می کند. و بخش دیگری از وجودم هیتلر است.

پس من با دیگر انسان ها هیچ فرقی ندارم. شما چه فکر می کنید؟

۲۰ نظر:

  1. aza.joon

    movafegham

    kollam ma irania ha ham ziad in khoosoosiato darim :D
    be ghole khodet
    hame az vaghti be 2nya mian hame chizo midoonan az hame bartaran ok taran fahmide taran va etc :)))

    kheili vaghta ham age ke yek chizimoo bartar bashe manzooram az average e mamoolan baes mishe ke talashemoon az beyn bere ya inke ghooroor adamo begire va akhare be f bere :D

    پاسخحذف
  2. migam arash jan ye posti benvis ke man comment nadam vasatsh :))))

    پاسخحذف
  3. با شما موافقم که این جمله خیلی‌ احمقانس که من با بقیه فرق دارم. ولی‌ نه به خاطره این که همه مثل هم هستن و می‌تونن جای هم باشن، بر عکس چون این نظریه در مورد همه صادقه و همه با هم فرق دارن و این چیزی نیست که بشه باهاش فخر فروخت . چون هر فرد در شرایط مشابه با دیگران عکسلاعمل متفاوت نشون میده. اگه قرار بود همه مثل هم باشن و با یه امکانات خاص یک کار واحدرو انجام بدن همه جا یک شکل میشد، همه شبیه هم بودن و ما این همه تنوع و تفاوت رو نمیدیدیم

    پاسخحذف
  4. سلام
    دیروز مطلبی را در مورد اوتیسم نوشته بودین که این موضوع ارتباط زیادی با مطلب دیروز داره.ما چون در یک شرایط استاندارد بزرگ نشدیم چون با انواع تیپهای شخصیتی آشنایی نداریم چون شناختی درست از شخصیت انسان و توانایی های اون نداریم و از طرفی به دلیل اینکه هر انسانی در ناخود آگاه خود همیشه بهترین ها را در نظر داره، دچار این توهم می شیم که در یک شرایط برابر با بقیه انسانها می تونیم یک شاهکار باشیم اما این و در نظر نمی گیریم که ما چه چیزی داریم که بقیه انسانها ندارن تا این باعث یک عملکرد متقاوت بشه.آیا دوره خاصی رو در مورد اون کار دیدیم یا توانایی خاصی از نظر فکر و بدنی داریم که ما رو متمایز کنه.حقیقت اینه که ما در رویای کودکی خود مانده ایم و این از آثار اوتیسم است."توهم گرایی".این بیماری بخصوص در قشر تحصیل کرده بیشتر دیده می شود.بخصوص اونهایی که مدارک تحصیلی بالاتری دارند چون توقع بالاتری هم خودشان و هم جامعه از اونا داره.طرف فکر می کنه چون دکتره یا مهندسه یا فوق لیسانس فلان رشته رو داره حالا یه سر و گرده از بقیه بالاتره.خودش و اطرافیانش این توهم اونا رو گرفته چون طرف متخصص چشم پزشکی یا پی اچ دی هماتولوژی داره خب هر چی بگه از بقیه درست تره حکایت همون ماجرای دوست شماست که از آمریکا رفته بود شمال.نمی تونیم اینو درک کنیم که اگر طرف دکترای قلب و عروق داره یعنی همون قدر که یک نفر اوستا نجاره و در نجاری تبحر داره این فرد در جراحی قلب و این بدان معنا نیست که حالا این فرد می تونه از سیاست ،جامعه شناسی،روانشناسی،مسائل تاریخی و ...می تونه در حد دکتری نظر بده.این توهمی یه که نه تنها این فرد رو بلکه بیشتر اطرافیان اونو هم گرفته مثلا اگر من نوعی بگه ما ایرانی ها بسیار دروغگو ،دیکتاتور و سانسورچی هستیم همه یا توجه نمی کنند یا می گن تو غرب زده و اجنبی پرستی ولی اگه یه دکتر مغز و اعصاب یه حرف عجیب بزنه مثلا بگه می دونستین در آسمان 95854758545214552ستاره وجود داره همه می گن چه جالب و یه تشکر می کنند که آقای دکتر دست شما درد نکنه ما رو آگاه تر می کنین.

    پاسخحذف
  5. این موضوع در همه قسمتهای زندگی ما می تونه دیده بشه.مثلا بیشتر ما نمی تونیم فکر کنیم که مثلا یک بازیگر محبوب سینما که با فیلمهاش سالها حال کردیم اتفاقا می تونه از نظر شخصیتی آدم نافرمی باشه یا فلان بازیکن فوتبال خیلی بی تربیت و هتاک باشه.یا فلان رهبر مذهبی که خیلی مقدس برای خودمون در ذهنمون تعریف کرده اند و ما ادامه دادیم می تونه خیلی برعکس انحراف اخلاقی داشته باشه.می دونید ما یک خطوط قرمزی برای خودمون تعریف کردیم یا کردند برامون که هیچ وقت نه اجازه دادند و نه خودمون در فکرش افتادیم تا یک بازنگری کنیم.این خطوط حتی مهمتر از حیثیت ما ،خانواده ما،شخصیت ما،جان ما،دارایی ما،پدر و مادر ما و ...هستند .ما نمی تونیم این رو بپذیریم که یک دکتر متخصص غدد سرطانی فقط در حد غدد سرطانی توانایی ابراز نظر یا تز داره یک مهندس کامپیوتر یا الکترونیک فقط می تونه یک کارشناس از کامپیوتر یا الکترونیک باشه حتی در حد ابراز نظر نیست چون دکتری نداره.چون دوره های لازم برای ا ین کار رو ندیده همچنان که یک کاردان نمی تونه کارشناسی کنه.ملاحظه می فرمایید معانی کلمات به درستی باززگو کننده مطلب هستند منتهی ما به معنای کلمه کاری نداریم ما به آنچه خودمان می خواهیم یا در چیپ توی مغزمان قرار داده اند عمل می کنیم.فرق ما با مابقی مردمان دنیا در سیستم پرورشی ماست.چراکه اونا به این نتیجه رسیدند که مغزها رو برای کارهای خاص بر اساس علاقه یا استعدادشون آماده کنند و از اون استفاده کنند مثلا در اگر یک نفر کارش کاپپیوتره دیگه ماشینش که خراب می شه خودش درست نمی کنه بلکه اون رو به متخصص این کار می سپاره اما افتخار ما اینه که لوله کشی و سیم کشی خونه خودمون و بابامون اینا رو ما کردیم سماور برقی خونمون که خراب می شه خودمون المنتش رو عوض می کنیم همه کارای ماشینمون حتی تعویض دیسک و صفحه رو الا تعویض روغن که کثیف کاریه خودمون انجام می دیم کل کامپیوترهای فامیل رو ما براشون جمع کردیم خودمون خونمون رو نقاشی می کنیم و ...ولی هیچ کدوم از این کارها رو درست انجام نمی دیم توهم ما رو گرفته و به این کار افتخار می کنیم و اونو به این حساب می ذاریم که ما ژنتیکمون از بقیه با هوش تره چون از نژاد ...هستیم.وقتی خارج هستیم هر ایرانی ای از نظر ما در اولویته چون ایرانیه و از نژاد آریاییه و برترین نژاد هم اتفاقا همین نژاده ..مگه شک دارین؟ببینین ما کوروش رو داریم که 2500 سال پیش چه کارها که نکرده و.. بعد که ایران میاییم هر کی همشهری ما باشه برتره، توی شهر خودمون هرکی از فامیلی ما باشه توی فامیل هر کی از خانواده ما باشه همینجور ادامه می دیم تا می رسیم به خودمون که جامون نوک قله خودخواهی تکبر و خود برتر بینی است.ای بابا بازم زیاد حرف زدم پس همین جا قطعش می کنم دیگه ادامه نمی دم چون حالا حالا باید اون موقع بنویسم.
    شاد باشین
    شاهرخ

    پاسخحذف
  6. ولی من با بقیه فرق دارم!

    پاسخحذف
  7. شما بعد از مهاجرت به آمریکا جدا شدین؟!

    پاسخحذف
  8. سلام آرش جان
    خوبي؟
    آقا يه سوال؟ چرا آدمهايي كه اينقده اوائل ازدواج بهم عش ميدن يهو از هم بدشون مياد و از هم جدا ميشن .من نمي فهمم آخه تو اگه به كبوتر محبت كني جلدت مشه و ديگه نميره .پس اين آدمها چرا اينقده بيعاطفه ميشن كه با كمباين از رو هم رد ميشن.خوب دوستانه هم ميشه رفت مگه نه .اصلا چراطلاق؟من از طاق متنفرم .ولي نميدونم چرا توي طلاق هميشه يه نفر بهش ظلم ميشه.نظر تو چيه.
    قربانت

    پاسخحذف
  9. سلام. مطلب بسيار تاثيرگذاري بود، به ويژه اين پاراگراف آخر. با پست هايي كه به تحليل شخصيت آدما مي پردازن خيلي حال ميكنم. موفق باشي.
    سپهر

    پاسخحذف
  10. خوبی آرش؟
    بخشی از وجود من هم همچنان بدنبال ادامه داستان جن گیری است !
    چی شد؟ سرکاری بود ؟

    پاسخحذف
  11. درود.ولي ما واقعا با نه همه ولي با خيليها ميتونيم فرق داشته باشيم.باهات موافقم در بعضي قسمتها ولي واقعا وقتي فكرميكنم مثلا من نميتونم بشينم از تماشاي جومونگ و يانگوم و... لذت ببرم. احساس گناه بهم دست ميده وقتم روصرف اين چيزا بكنم. هرچند كسي رو براي اين چيزا شماتت نميكنم. و هميشه فكرميكنم شايد من غيرعادي هستم. يا مثالهاي ديگه. غرض خودستايي نيست ولي واقعا مواردي هست. نميدونم.بهم بگو شايد اشتباه ميكنم. ولي در كل آدمها پيچيده تر از اين حرفها هستن.

    پاسخحذف
  12. اين چيزا رو كه مي نويسي از خودت بيشتر خوشم مياد ازت

    پاسخحذف
  13. کبوترا هم اگه ک . ی . ر داشتن همین مشکلات داشتن .

    پاسخحذف
  14. آقا من هم فکر میکنم این داستان قبلی شما سر کاری است.خودتان هم معترفید که در سرکار گذاشتن ملت ید طولایی دارید.مقصر درجه دوم هم استعداد و توانایی در نوشتن و ذهن خلاق شمااست که آدم را به صحت قضیه مشکوک می کند.

    پاسخحذف
  15. آرش از این کارت خوشم نیومد، خودتم می دونی کار خوبی نکردی.اون داستان رو چرا نیمه کاره گذاشتی و رفتی آخه قول داده بودی که امروز بقیه اش رو بنویسی.

    پاسخحذف
  16. در عین حال که We are all a same shit، اما هر کدوم یک وجود یکتا و منحصر به فرد هستیم که در گذشته نبوده و در آینده هم نخواهد بود... به عبارت دیگه جواب این سؤال، هم نه هست و هم آره.

    پاسخحذف
  17. اساس این مقایسه شما غلطه. شما دو جنبه متفاوت وجود انسان رو با هم مقایسه کرده اید. درسته که انسانها فطرت واحدی دارند و همه از نظر روحی و عاطفی با هم یکسان هستند اما چیزی که باعث فرق داشتن اونها از هم میشه طرز فکر و شیوه زندگی اونهاست که در واقع شخصیت اونها رو میسازه. مسلما هرگز نمیشه یک استاد دانشگاه رو که تمام عمرش رو صرف تحقیق و پژوهش کرده با یک لات سر کوچه یکسان دونست. فرق داشتن با دیگران نه تنها بد نیست که خوب هم هست. اینکه انسان بتونه استقلال فکر و عمل داشته باشه و همرنگ جماعت نشه بسیار هم در زندگی میتونه مهم باشه. نباید به خاطر فرقهایی که با دیگران داریم به خودمون مغرور بشیم اما شخصی که بجای اعتیاد، ورزش و سختیهای اونو انتخاب کرده و مثلا قهرمان شده باید به خودش افتخار کنه یا کسی که به جای بیکاری و تنبلی، سختی درس خوندن و آموختن رو به جون خریده و مثلا در یک رشته ای به موفقیت تحصیلی و تحقیقی رسیده باید هم به خودش افتخار کنه. پس ما با دیگران فرق بسیار داریم و باید به این فرق داشتن ببالیم و به خودمون افتخار کنیم که با انتخاب درست و عقلانی به جای اینکه یک دیکتاتور، یک بی سواد، یک قاتل، یک آدم ناحسابی یا یک لوده باشیم، شخصی هستیم که همه اونو تحسین میکنن.

    پاسخحذف
  18. آرش عزیز ، واقعا تعجب میکنم که چطور مسایل فلسفی رو با چنین قلم ساده و روانی مینویسی.درود بر تو

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.