۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

دگماتیسم, تعصب, غیرت, تابو, کلیشه.

دیشب به اجرای گیتار میرواین, یکی از خانم هایی رفتیم که پای ثابت مهمانی های گیتار یا گیتاربیکیوی ما است. البته او بهترین نوازنده آن جمع نیست و یک خانم دیگری هست به نام عیسی که من خیلی از اجرای او خوشم می آید. حتی معلم گیتار من هم کارش بهتر از میرواین است. بعد از اجرای او هم یک گروه فلامینگو برنامه اجرا کردند که آن هم تعریف چندانی نداشت. یک تکه از فیلمی را که گرفته ام برایتان گذاشته ام.

امروز صبح هوس املت کردم. برای همین به یک رستورانی رفتم که در این منطقه به خوب بودن املتش معروف است. در آنجا پت کشیش محله را دیدم که صبحانه می خورد و منتظر بود که سانس کلیسایش شروع شود و برای موعظه برود. من هم پس از خریدن صبحانه ام به او ملحق شدم و درمیز او نشستم. من و پت عاشق بحث های فلسفی هستیم و من هر باری که او را می بینم مخش را به کار می گیرم. دفعه پیش که برای ماهیگیری به منزل ما آمده بود بحث هایمان نیمه کاره ماند و او خیلی مشتاق بود که آن را ادامه بدهیم.


جالب اینجا است که او مولوی را می شناسد و از من می خواست که درباره او بیشتر برایش توضیح دهم. من قبلا به زور برخی از دوستانم به کلاسهای خداشناسی مولوی که توسط دکتر سروش در منزل آقای جلایی پور درس داده می شد می رفتم برای همین یک چیزهایی از آن دوران به ذهنم رسید و برایش گفتم. ولی نکته ای که خیلی برای من مهم و ارزشمند بود نحوه برخورد او نسبت به موضوعاتی بود که احتمالا مغایر با باورهای فکری او است. این مسئله من را به فکر انداخت که آن را با شما هم مطرح کنم.

این مطلبی را که من می خواهم عنوان کنم به شکل های مختلف در مردم دیگر کشورهای دنیا هم وجود دارد ولی من به آنها کاری ندارم و فقط می خواهم آن را در مورد ایرانی ها مورد بررسی قرار دهم. به نظر من این مطلب یکی از پایه های اساسی دموکراسی است و بدون اصلاحات زیرساختاری در این مورد, ما همواره دچار مشکل خواهیم بود. مطلبی که می خواهم در مورد آن صحبت کنم دگماتیسم و علت های وجود آن در میان ما ایرانی ها است.

حتما شما هم تا به حال به موارد زیادی برخورد کرده اید که با مطرح کردن یک ایده در میان یک جمع, پاسخ هایی را شنیده اید مثل: تو هنوز جوانی و نمی فهمی. تو از آن دسته آدمهایی هستی که همه چیز را سطحی نگاه می کنند. قبل از اینکه حرف بزنی برو چهار تا کتاب بخون که یاد بگیری. تو تازه از دهات اومدی و نمی فهمی. تو مزدور حکومت هستی. تو عامل استکبار هستی. تو چون یهودی هستی این طور فکر می کنی. تو چون پدرت پولدار بود اینطور فکر می کنی. تو تازه به دوران رسیده ای. تو کافری. تو خرمذهبی هستی. من که دکتر هستم بهتر می فهمم یا تو که دیپلم هم به زور گرفته ای؟


متاسفانه بیشتر ما ایرانیها گرفتار دگماتیسم هستیم و آن هم از نوع مزمن که علاج کردنش هم به این سادگیها نیست. کسی که دگم است همیشه در میان سخن و یا پیشینه طرف مقابلش دنبال نیمه خالی لیوان می گردد تا با توسل به آن بتواند ایده او را نفی کرده و ایده خودش را اثبات کند. افراد دگم توانایی شنیدن و یا خواندن و فهمیدن نظرات دیگران را به طور کامل ندارند و به محض اینکه موارد نقض را در آن پیدا کنند, آن را رها کرده و به نفی ایده می پردازند و یا اینکه صلاحیت فرد مقابل را برای مطرح کردن نظراتش به زیر سوال می برند.

اما علت های شیوع این بیماری و اختلال روانی در میان ما ایرانی ها چیست؟ بیایید با هم آنها را بررسی کنیم.

یکی از علتهای اصلی بروز دگماتیسم تعصب است. زمانی که ما کودک هستیم والدین ما صندوقچه های دربسته ای را به ما می دهند و می گویند که درون آنها جواهر است. وقتی که ما بزرگ می شویم همچنان فکر می کنیم که فردی بسیار ثروتمند هستیم و از داشتن صندوقچه های جواهر به خودمان می بالیم و همه جا از آن حرف می زنیم. ما هرگز حاضر نمی شویم که آن صندوقچه ها را باز کنیم و به درون آنها بنگریم زیرا نه جرات مواجهه با حقیقت را داریم و نه اینکه نیازی به این کار در خود احساس می کنیم. اگر کسی به ما بگوید که درون آن صندوقچه ها کاغذ پاره و سنگ است, ما یا آنها را نادیده می گیریم و یا اینکه با او مبارزه می کنیم تا اثبات کنیم که نظر آنها درست نیست. تنها کاری که هرگز نمی کنیم باز کردن در صندوقچه و نگاه کردن به داخل آن است. به عنوان مثال اگر به کسی که وطن پرست است و نسبت به ایران تعصب دارد, درباره برداشتن مرز کشورها و یا تجزیه کشور ایده خود را بگویید, تعصب او اجازه فهمیدن کامل شما را به او نخواهد داد زیرا کشور ایران و مرزهای فیزیکی آن درون صندوقچه ای است که هیچگاه نمی خواهد آن را باز کند و به داخل آن بنگرد. و یا اگر با یک فرد مذهبی درمورد برخی از باورهایش صحبت کنید, تعصب او نمیگذارد که حرف شما را به درستی بشنود و متوجه شود.


یکی دیگر از مهمترین عوامل دگماتیسم غیرت است. متاسفانه ما غیرت را یکی از صفات بارز و پسندیده خود می دانیم و به آن افتخار می کنیم. در واقع غیرت خشمی است که بر اثر یک واقعه و یا یک حرف در ما بروز می کند و در بسیاری از موارد خطرناک است. غیرت خون شما را به جوش می آورد و باعث اختلال در عملکرد عادی مغز می گردد. البته شکل گیری غیرت در انسان عوامل غریزی و تربیتی متعددی دارد که من در مورد آن صحبت نمی کنم ولی خود غیرت در ارتباط با دگماتیسم باعث می شود که شما از شنیدن و فهمیدن طرف مقابل خود عاجز باشید و فقط به ایده و عمل خودتان فکر کنید. به عنوان مثال اگر خواهر و یا دختر ما بخواهد در کشور امریکا دوست پسر داشته باشد, حتی اگر از نظر فکری آن را قبول داشته باشیم غیرت ما اجازه نخواهد داد که آن را بپذیریم و یا اگر نسبت به یک موضوع و یا یک تیم ورزشی, علاقه بیش از حد داشته باشیم, غیرت ما مانع از شنیدن و فهمیدن نظرات مخالف و داوری مناسب در مورد آن می شود.


در کشور ما تابوها و مرزهای ممنوعه بسیاری وجود دارد. ما این مرزها را خط قرمز می نامیم و به کسی اجازه نمی دهیم که از این مرزها عبور کند. ما بنا را بر این می گذاریم که اگر کسی پایش را آنطرف خط قرمز گذاشت قلم پایش را خورد کنیم و دیگر کاری به منطق و یا میزان درستی عقاید و یا رفتار او نداریم. این نوع نگرش در تمامی طیف های عقیدتی در جامعه ما وجود دارد و اگر بخواهیم شرایط امروز را بررسی کنیم می بینیم که هیچ کس به دیگران اجازه بحث در مورد آن چیزی را که خط قرمز نامیده است نمیدهد. این نوع برخورد به زمان کودکی و نوع تربیت ما بر می گردد. ما هیچگاه اجازه نداشتیم که در مورد آلات جهاد سازندگی و یا روابط دیپلماتیک صحبت کنیم و همچنین اجازه نداشتیم که در مورد خدا و یا مسائل مربوط به آن نظر واقعی خود را بیان کنیم. ما فلسفه داشتن خط های قرمز را با خودمان به همراه داریم و اگر دارای هر اندیشه ای که هستیم گمان می کنیم که باید خطوطی را هم به عنوان خط قرمز برای خودمان مشخص کنیم و به هیچکس اجازه عبور از آن را ندهیم.


کلیشه یکی دیگر از عوامل موثر در بروز دگماتیسم است. من آن را موج مکزیکی می نامم و تعریف بسیار ساده آن این است که اگر همه گفتند بع من هم میگویم بع و اگر همه گفتند نع من هم میگویم نع! جو گیر شدن و تحت تاثیر القائات قرار گرفتن باعث می شود که ما تمایلی به شنیدن و فهمیدن نظرات متفاوت با موج مکزیکی نداشته باشیم و به راحتی آنها را نادیده بگیریم. مثلا وقتی با یک نفر صحبت می کنی هزاران دلیل می آورد که به فلانی رای بدهی و چند ماه بعد همان فرد هزاران دلیل می آورد که به همان شخص رای ندهی. حرف هایی که از این افراد می شنوید بسیار کلیشه ای است و شما در طول روز از زبان ده ها نفر دیگر هم می شنوید. این افراد اگر در یک مقطع زمانی مثلا درباره مشکلات صنفی دانشجویان صحبت کنید با زبان برره ای با شما صحبت می کنند و می گویند ای بابا ولش وکن مسئله ای نبیده بید. و بعد در یک مقطع زمانی دیگر اگر از همان مشکلات صنفی صحبت کنی می گویند که الآن که جنبش های دانشجویی فلان و بهمان است تو میخواهی با مطرح کردن مشکلات صنفی سطح مطالبات را پایین بیاوری! این افراد فقط مسائلی را می شنوند و درک می کنند که مسئله داغ روز باشد و حرفهایی را می زنند که فقط تکرار حرف های دیگران است. بنابراین نمیتوانند آنچه را که کلیشه نیست بشنوند و درک کنند و التزام فکری آنها به کلیشه باعث بروز دگماتیسم در آنها می شود.

خوب موارد دیگری هم وجود دارد که من یادم نمی آید ولی اگر شما فکر کنید حتما آنها را پیدا خواهید کرد. وقتی که امروز صبح با خانم کشیش محله صحبت می کردم از اینکه بدون درنظر گرفتن عقیده خودش فقط سعی داشت که گوش کند و بفهمد که من چه می گویم, شگفت زده شدم و از خودم پرسیدم که پس چرا ما اینطوری نیستیم؟

۱۶ نظر:

  1. aza.joon
    gol gofti arash jan
    omidvaram in moshkelate farhangi ya ba'zan farhang haye bade ma kam kam rakhte khodeshoono bebande va betoonim khodemoon az khodemoon tamrine democracy ro shooroo konim
    AlirezA ;)

    پاسخحذف
  2. کاملا با مطلبت موافقم آرش جان و فکر من کنم که صدی نود، تو یکی از این دسته ها که گفتی جا می گیریم ..

    پاسخحذف
  3. من تو نوشته هات دنبال این بودم که بفهمم کشیش با چه چیزی تناقض داشته...اگه حوصله داشتی بنویس..
    در مورد دگامتیسم هم...به نظر من یه چیزی دیگه ای هم هست.به غیر از تعصب ، غیرت ،تابو ، موج مکزیکی...نبودن آزادی بیان ، نمی خوام همه چی و بندازم تقصیر حکومت اما اینکه هی بزنن تو سر یه عده که تو داری اشتباه می کنی ، اون آدمی که هی توی سرش خورده در مورد عقاید خودش دگماتیسم میشه ، حالا اگه حکومت بیاد بگه الان شبه ،اونی که مدام توی سرش خورده مدام سعی میکنه روز بودن ثابت کنه.
    البته این نظر منه .دگماتیسم یه کلمه خیلی قلمبه سلمبه واسه من D:.شاید اینی که نوشتم اصلا یه چیز دیگه باشه.

    پاسخحذف
  4. کلا ملت هایی مثل ایرانی ها,هندی ها وعرب ها از ملیت های دیگر متعصبترند.بنده چون برخوردمستقیم داشتم به این نتیجه رسیدم.من اتئیست هستم وهمیشه عادت دارم که سر این مسئله با هم کلاسی های ایرانی وهندی وعرب بحث داشته باشم.چرا که هر سه اینها می خواهند من را به راه راست هدایت کنند ونسبت به خدا شدیدا تعصب دارند.خدا برای اونا حکایت همون صندوقچه است که گفتی.هیچ موقع بازش نکردن تا ببینن چیه.اونهایی هم که مث من در صندوقچه رو باز کردن وبا هیچ روبه رو شدن درگیر تعصب بی جای این آدما هستند.

    پاسخحذف
  5. چرا مطلبی که اینقدر خوب شروع کردی و خوب نوشتی یهو بد بئ ربط جمعش کردی..حوصلت سر رفت؟

    پاسخحذف
  6. کاملا با مطلبت موافقم. ممنون.

    پاسخحذف
  7. بسیار جالب بود

    پاسخحذف
  8. مثل همیشه خوب بودی آرش

    پاسخحذف
  9. منم یا شما موافقم .به نظر من به تعداد هر ایرانی یک دیکتاتور داریم و این فرهنگ ماست که دیکتاتور پروره وهر چقدر هم سعی کنیم خودمون و از قید دیکتاتوری آزاد کنیم بازم بر می گردیم سر جای اولمون به نظر من به جای شورش و کشتن دادن خودمون و جوونا اگه یه تیم روانشناسی بشینه تحلیل کنه مشکلات فرهنگی ما رو که چرا دیکتاتور شدیم و راه کار پیشنهاد بده افق رسیدن به دموکراسیمون روشنتره تا هی انقلاب و خون و خون.ما ایرانیهاتا از مادرمون به دنیا میایم کارشناس تمام مسائل و علوم زمانمون میشیم و هی می خواییم به همه نشون بدیم ببینید من چقدر خوبم و چون این طبیعیه که هیچ کسی در همه علوم علامه نیست خوب حس من خوب نیستم میگیریم بعد دیگه خدا به داد برسه با تعصب و تحقیر و ... راه حلهای اسون می خواییم این حس من خوبم و برگردونیم چی می شه؟اوضاع هی بدتر و بدتر می شه تادیکتاتوری و حذف نظرات دیگران تا یکم حس من خوبم کنیم اما بازم جواب نمی ده بعد توجیه می کنیم من خوبم اما کار کار اینگیلساست که من چنانم و چنین و متاسفانه این مسئله در تمام لایه های زندگیمون جریان داره .به نظر من یکی از راه حل ها دادن حس تو خوب هستی از بچگی به بچه هامونه که متاسفانه عکسشو میدیم.و از همون بچگی هی میخواییم به همه ثابت کنیم خوبیماز پدر مادر گرفته تا دوست و همسر و رئیس و ....

    پاسخحذف
  10. گفتي وضوع واسه نوشتن كم داري من 2 تا رو بهت پيشنهاد ميكنم: 1- راه هاي مهاجرت به آمريكا 2-لاتاري گرين كارد و اينكه واقعي هست يا نه و..
    acc

    پاسخحذف
  11. مورد دیگر را می توان در تفاوت فلسفه شرق و غرب دانست.در فلسفه شرق آنچه که مقدس است ایمان است در حالیکه که در غرب آنچه که مورد اطمینان است شک است.لذا در فلسفه غرب موضوعات و پدیده هائی مسلم انگاشته می شوند که از صافی علم و تجربه بگذرند.بنابراین جائی برای دگماتیسم باقی نمی ماند.

    پاسخحذف
  12. واقعا این مسائلی که مطرح کردی در بعضی مواقع ما رو حتی زجر میده . مثلا از بچگی تو مخ ما فرو کردن که اگه خواهر آدم دوست پسر داشته باشه زمین به آسمون میرسه باید اونو بکشی باید تا سر حد مرگ بزنیش و ...
    ولی خودمون همه ما دوست دختر داریم ولی بد نمی دونیم. اگه همین مایی که این تفکرات که به بهش میگن غیرت تو ذهنمون شکل نگرفته بود جور دیگه با قضیه برخورد میکردیم. بعضی اوقات با خودم فکر میکنم اگه انقلاب نشده بود و ما ایرانی فرهنگمون اینطوری منحرف نمیشد الان واقعا هیچکدوممون با دوست پسر داشتن خواهرامون مخالف نبودیم و اون رو مسئله شخصی میدونستیم. مثلا مادر بزرگ من مادر من و بقیه اهل فامیل زمان شاه حتی یک عکی با روسری هم نداشتن چه برسه با چادر ولی الان اگه مادر یا مادر بزرگ من با چادر بیرون نرن مثل این میمونه که انگار با شرت بیرون رفتن جالبه وقتی در مورد این رفتارشون ازشون سوال میکنی میگن اون موقع جوون بودیم خدارو نمیشناختیم بعد که من میگم بهشون خوب مثلا دختر فلان خاله هم جوونه هنوز خدارو درست نمیشناسه میخواد بدون روسری باشه نمیدونن چی بگن ولی این توهم تو ذهنشونه که از آسمون سنگ میباره اگه اینطوری بشه.
    راستی امروز لیز نخوردم رو مطلبت ولی تا تهش خوندم اما مسئله بسیار مهمی رو مطرح کردی. راستی تو جدا این کامنتارو میخونی یا مارو سرکار گذاشتی. مرسی
    ____بهنود____

    پاسخحذف
  13. آرش عزیز من روی همه تنبلهای عالم رو سفید کردم می دونی چرا؟ چون با کامپیوتر نمی دونم چرا فونت نوشته های تو قاطی پاتی میاد مثلا ی وسط هم بزرگ میاد و کلا خیلی سخت میشه خوندن نوشته هات ولی من ده بار این پستتو باز کردم و اصرار دارم بخونمش:)) ولی هی خسته میشم و نمی فهمم میرم پی کارم :) دوباره و باز با همین کامپیوتر میام و باز می خوام بخونم ولی نمیرم سراغ یه کامپیوتر دیگه! به نظرت این چه مرضیه؟
    ولی پست نخونده کامنت بزاری هم عالمی داره:)) حالا که تو جواب کامنت نمی دی ما هم پستاتو اینجوری می خونیم:))

    پاسخحذف
  14. من احساس زيبايي به هنر دارم و جالبترين بخشش همون گيتار بود. اين ايده جالبيه كه ديدم كه ويدئوهاي جالب رو در وبلاگ براي مشاهده خوانندگانت ميذاري و جذابيت رو بالا مي بره.
    از قديم مثكه راست گفتن مردا تو هركار موفقترن حتي
    وبلاگ درست كني
    يه سوالي كه براي خود من به شخصه مطرح بوده اينه كه ميشه از تو اينترنت اپلاي كرد واسه يه جاب آفر و گرفت اونو. واسه كسي كه خارج از آمريكا داره اپلاي ميكنه. بدون مصاحبه حضوري و تنها از طريق ايميل؟
    آخه لوازم آرايشي كه استفاده نمي كني يا شيريني پزي كه نمي كني ازت سوال كنيم بهمون ياد بدي ولي اشتهات خوبه انگاري :))

    پاسخحذف
  15. طبق معمول عالي بود.درجواب دوست عزيز جناب waffen مطمئنا ديكتاتوري زن و مرد نداره.خانواده هاي زن سالار زيادي داريم اما شما حتما خوتون هم معترفيد كه ظلمي كه به زنان در اين جامعه ميشه چه از طرف خانواده چه حكومت چندين برابر آقايونه.

    پاسخحذف
  16. نظر من اینه که اساس همه اینها ترسه. یعنی اضطراب.آدمها تا وقتی اضطراب دارند،نمی تونن دین رو کناربذارن. چسبیدن به یک ایده ای که حتی یک بار هم درجهان به هیچ وسیله ای آزمایش نشده،فقط از ترسه. گاهی به نظرم خنده داره که آدمهای خیلی تحصیلکرده و خوشفکر همینطور جون می کنن که ازاسلام و قوانین مرتجعش و هرچیز مربوط بهش دفاع کنن. تو ذهنشون هیچ چیز منطقی و به درد شرایط موجود بخوری دراسلام پیدا نمی کنن ولی تا حدی از بی دین بودن می ترسند که فکر و ذکرشون شده توجیه اسلام!درحالی که واضح ترین چیز اینه که حتی بهترین نسخه طبی که دانشمندترین پزشک بپیچه برای دو نفر قابل استفاده نیست،چه برسه به یک نسخه اجتماعی،اخلاقی،سیاسی و غیره برای همه ادمها،همه جوامع،همه اعصار!!! بیشتربه یک جوک شبیهه!!!

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.