۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

تربیت کودکان در امریکا

دیشب دختر سیزده ساله همخانه ام وقتی وارد خانه شد به درون اطاق من پرید و در حالی که بالا و پایین می پرید هلیکوپتر جدیدی را که خریده بود به من نشان می داد و می خواست که با هم آن را راه بیاندازیم. من هم عاشق اسباب بازی هستم و مخصوصا چیزهایی که کنترل از راه دور دارند خیلی من را جذب می کنند. بعد از اینکه کمی با آن بازی کردیم و من حس کنجکاوی ام تمام شد به اطاقم برگشتم ولی پس از مدتی دیدم که او دوباره به اطاقم آمد و در حالی که بغض کرده بود گفت که هلیکوپترش به دیوار برخورد کرد و پره اش شکست.

اینجا بود که عملیات امداد و نجات من شروع شد و ابزار تعمیراتم را از توی جعبه بزرگی که آشغال هایم را در آن نگهداری می کنم ریختم بیرون و شروع کردم به امتحان کردن راه های مختلف برای تعمیر پره هلیکوپتر. بعد از صرف دو ساعت و شکست در عملیات چسباندن با چسب های مختلف و هویه, راه دیگری به ذهنم رسید که تا به حال امتحان نکرده بودم. این راه دوختن بود. با سوزن داغ سوراخ هایی در دوطرف محل شکستگی ایجاد کردم و بعد با نخ آنها را دوختم و سپس با چسب هم محل تقاطع را چسباندم. سپس برای اینکه تعادل برقرار شود, به طرف دیگر پره هم همان مقدار نخ گره زدم . من این کار را از چینی بند زن ها یاد گرفته بودم و به خوبی عمل کرد.

من تا به حال اسباب بازیهای زیادی را تعمیر کرده ام و هر کدام از بچه های محله مان که اسباب بازیش خراب می شود آن را به پیش من می آورد تا تعمیرش کنم. من این کار را خیلی دوست دارم چون از بچگی عاشق این بودم که هر چیزی را باز کنم و ببینم که درون آن چه خبر است. چندین بار هم در زمان کودکی دل و روده ساعت رومیزی خانه مان را باز کردم و بعد نتوانستم آن را دوباره سر هم کنم برای همین از ترس تنبیه شدن بقایای آن را در یک گوشه ای از خانه پنهان می کردم. البته این کنجکاوی باعث شده بود که کم کم چیزهایی را یاد بگیرم و وقتی بزرگتر شدم تمام همسایه ها برای تعمیر رادیو و تلویزیون و یا وسایل برقی خود من را خبر می کردند.

می خواهم خیلی مختصر درباره مطلبی برایتان بنویسم که به ذهنم آمده است. من متخصص تعلیم و تربیت فرزندان نیستم و تجربه ای هم در این زمینه ندارم ولی نکته هایی به ذهنم می رسد که شاید شما هم بدتان نیاید نظرتان را در مورد آن بگویید.


استقلال شخصیتی کودک در امریکا بسیار شبیه به نوع تربیت فرزندان در روستاهای کشور ما و یا شهرهای ما در زمان قدیم می باشد. شما در یک روستای دورافتاده کشورمان می بینید که مثلا یک دختر هشت ساله نه تنها از پس کارهای خودش بر می آید بلکه مسئولیت نگهداری برادر و خواهرهای کوچک تر از خودش را هم به عهده دارد. آنها در مشکلات و موارد جدی زندگی سهیم هستند و در مجموع شخصیت مستقل خودشان را دارند. در امریکا نیز بچه ها را در مسائلی که به خودشان مربوط می شود تنها می گذارند تا خودشان در مورد آن تصمیم بگیرند. اگر شما از یک بچه سه ساله سوالی را بپرسید هرگز به پدر و مادرش نگاه نمی کند تا ببیند که آنها چه می گویند. وقتی به رستوران می روند آن بچه سه ساله خودش غذای خودش را سفارش می دهد و فقط از پدر و یا مادرش سوال می کند که آیا اجازه دارد این غذا را سفارش دهد یا خیر.


در شهرهای ایران و یا شاید تا کنون در همه جای آن, کودکان هرگز فرصت کافی برای شکل گیری شخصیت خود را پیدا نمی کنند. قبل از اینکه یک کودک بخواهد در مورد یک مسئله فکر کند والدین او به جایش فکر می کنند و عمل هم می کنند. به عنوان مثال در امریکا اگر یک کودک زمین بخورد والدین او صبر می کنند تا او وضعیت جسمی و روحی خود را ارزیابی کرده و برای بلند شدن خود تلاش کند. آنها فقط در
صورتی به او کمک می کنند که خود کودک توانایی کافی برای انجام آن کار را نداشته باشد و تقاضای کمک کند. ولی در ایران وقتی که یک کودک زمین می خورد اولین نفری که به او نزدیک تر است او را از روی زمین به هوا بلند می کند و اجازه نمی دهند که آن کودک بی نوا برای یک بار هم که شده توانایی خود را جهت بهبود وضعیت خود بسنجد و نتایج آن را تجربه کند. همیشه پدر و مادر به جای کودک تصمیم می گیرند و سعی می کنند که سلایق شخصی خود را به او تحمیل کنند و این داستان تا آخر عمر یک فرزند ادامه خواهد داشت. متاسفانه بیشتر کودکان ما از نظر فکری و شخصیتی ناتوان هستند و آسیب های روانی بسیار شدیدی را از طریق نحوه نادرست تربیت والدینشان خورده اند.



در امریکا از زمانی که یک کودک راه رفتن را یاد می گیرد, دیگر هرگز دست او را نمی گیرند و فقط در موارد خاص او را بغل می کنند. آنها سعی می کنند که اگر با کودک خود برای قدم زدن به بیرون از خانه می روند, سرعت خود را با او هماهنگ کنند و اجازه دهند که آن کودک برای رسیدن به مقصدشان بر توانایی های خودش تکیه کند. متاسفانه در شهرهای ما حتی تا نزدیک سن بلوغ هم دست بچه ها را می گیرند که در نتیجه اعتماد به نفس آنها برای همیشه از بین می رود و آنها هیچگاه نمی توانند به تنهایی در جامعه احساس امنیت کنند. حتی شما پیامدهای این آسیب ها را در مسائل اجتماعی و سیاسی هم می توانید ببینید و کسانی که بدین طریق رشد کرده اند همواره در انتظار فردی هستند که به آنها کمک کند و آنها را از شرایط کنونی اجتماعی و سیاسی نجات دهد. دقیقا مانند کودکی که ده باز زمین خورده است و او را بلند کرده اند و در بار یازدهم هیچ تلاشی نمی کند و آنقدر بر روی زمین می ماند و گریه می کند تا بالاخره یک نفر او را از آن وضعیت در بیاورد.


نکته دیگری که در امریکا مشاهده کرده ام این است که امریکاییان کودکان خود را دستمالی نمی کنند. هیچ کس کودکان خود را چپ و راست نمی بوسد و سر آنها را ناز نمی کند. آنها از کودکی یاد می گیرند که حریم شخصی بدن خود را بشناسند و به دیگران اجازه ندهند که به آنها دست بزنند. ولی ما بطور مداوم به صورت بچه های خودمان تفاله می چسبانیم و آنها را آبلمبو می کنیم. بیشتر ما توجیه مان برای این کار این است که چون آنها بسیار دوست داشتنی و یا ناز هستند پس ما باید آنها ببوسیم و بغل کنیم. خوب سوال من این است که اگر مثلا شما آقا هستید و یک خانم خوشگل را که خیلی هم دوست داشتنی است در خیابان ببینید او را بغل می کنید و می بوسید چون خوشگل و ناز است؟ مطمئن باشید که اگر کودکان هم قدرت و مهارت لازم را برای دفاع از خودشان داشتند همان کاری را می کردند که آن خانم در دفاع از حریم شخصی خودش انجام می دهد. از طرف دیگر کودکان ما در اجتماع همواره در معرض تعارضات جنسی قرار می گیرند و نمی توانند تشخیص دهند که کدام تفاله چسباندن از سر محبت است و کدام یکی به منظور تعرض جنسی. در امریکا کودکان به راحتی به همه می گویند که به من دست نزنید و این احساس تملک مطلق بر بدنشان در آنها تا بزرگ شدنشان باقی می ماند.


در امریکا کنترل بدن کودکان فقط توسط فرمانی که از مغزشان صادر شود انجام می گیرد. خوردن, خوابیدن, راه رفتن و هرکار دیگری که بخواهند انجام دهند باید به آنها آموزش داده شود و اجازه دهند که خود او تصمیم بگبرد که آن کار را انجام دهد. در امریکا اگر کودکی نخواهد غذا بخورد به زور غذا را در دهان او نمی چپانند و اگر خوابیده است هیچ کس روی او را نمی پوشاند. آنها یاد می گیرند که خودشان از بدن خودشان محافظت کنند و حتی لباس و کفششان را خودشان بپوشند. اگر کودکی نخواهد راه برود هیچ کسی دست او را نمی گیرد و بکشد و یا اینکه او را از روی زمین بلند کنند و با خودشان ببرند. در نتیجه کودک در مقابل بدن خودش مسئول است و والدین فقط نظارت می کنند و آموزش می دهند و هیچ دخالت مستقیمی بر فرآیندهای بدنی کودک خودشان ندارند.

در امریکا خشونت در نحوه تربیت کودکان هیچ نقشی ندارد. در صورتی که بسیاری ازکودکان ما خیلی زود یاد می گیرند که برای رسیدن به اهدافشان به خشونت متوسل شوند. لطفا توجه داشته باشید که خشونت فقط کتک زدن نیست بلکه هر نوع عکس العملی که در اثر خشم انجام بگیرد خشونت است. شما اگر به
کودک خود یک بار یک حرفی را بزنید و دفعه دوم یا سوم فریاد بکشید این خشونت است و آن کودک هم یاد می گیرد که اگر به خواسته اش نرسید از هر نوع خشونت کلامی و یا جسمی استفاده کند. اولین علائم خشونت زمانی است که شما کودک را از روی محبت فشار می دهید و او با آخرین زور صورت شما را از خودش دور می کند و یا بر روی شما تف می کند تا او را رها کنید. بعضی مواقع هم شروع به زدن می کند که متاسفانه نتایج مطلوبی که بدست می آورد زمینه تمام خشونت هایی می شود که در دوران بزرگسالی انجام خواهد داد. زیرا اولین چیزی که یاد گرفته این است که خشونت می تواند او را از دردها و رنجهایی که دارد برهاند.

بسیاری از ما فکر می کنیم که تربیت یعنی این که کودک ما حرف بد نزند و یا اینکه هر کسی را دید سلام کند. در صورتی که تربیت در امریکا یعنی اینکه کودک خود را برای ورود به اجتماع آماده کنیم و مهارت های لازم را به او آموزش دهیم. در زمان ما تربیت کردن مساوی بود با کتک زدن و یک کودک بی تربیت کسی بود که حرف بد می زد و یا پایش را جلوی بزرگترش دراز می کرد. اصولا بچه نمی بایست در هیچ کاری و یا بحثی دخالت کند و همیشه یک بزرگتر می بایست برای او تصمیم بگیرد. لااقل تنها حسنی که زمان ما داشت این بود که بچه ها مستقل بودند و زندگی مخصوص به خودشان را در کوچه و محله داشتند. ولی الآن فکر نمی کنم که دیگر کسی به بچه اش اجازه دهد تا سر کوچه برود و نان بخرد. بچه ها باید همواره در حال سر و کله زدن با پدر و مادر و برادر و خواهر خود باشند و بحث هایی را بکنند که هیچوقت تمامی ندارد.

نکته دیگر این است که در امریکا مرجع اطلاعات کودک پدر و مادر نیستند. والدین یک کودک فقط ناظر بر اعمال آنها هستند و حرف آنها وحی نازل نیست. بچه ها اطلاعات خود را از مراکز آموزشی و اینترنت کسب می کنند و حرف پدر و مادر را هم فقط به عنوان یک نظر می شنوند و اگر با دانسته هایشان تطابق نداشته باشد آن را نمی پذیرند. والدین هم سعی نمی کنند که نظر خودشان را بر کودکانشان تحمیل کنند. ولی در
ایران الحمدالله همه پدر و مادر ها علامه دهر هستند و هر حرفی که می زنند به خیال خودشان به خیر و صلاح فرزندشان است و همه موظف هستند که اوامر آنها را اطاعت کنند. متاسفانه بیشتر چیزهایی هم که می گویند چرت و پرت محض است و قوانین و حرف های غیر علمی و غیر منطقی است. متاسفانه نطفه دیکتاتوری هم در همین جا شکل می گیرد و اگر یک بچه ای به پدرش بگوید که من در اینترنت خوانده ام که فلان حرف تو اشتباه است آن را نمی پذیرد و کودک خود را با خشونت کلامی مورد سرزنش قرار می دهد. و یا اگر به پدرش بگوید که من دوست ندارم بر طبق سلیقه تو عمل کنم پدرش می گوید که تو خیلی غلط می کنی که دوست نداری به آنچه که من می گویم عمل کنی.

نکته دیگری که به ذهنم می رسد این است که سنت های اجتماعی ما و یا شاید هم کمی آموزه های مذهبی این توهم را در ما بوجود آورده است که ما مالک مطلق فرزندان خود هستیم. گمان می کنیم که ما داریم بر روی آنها سرمایه گذاری می کنیم تا زمانی که بزرگ شدند بتوانیم از وجود آنها استفاده کنیم و به قول معروف عصای دستمان بشوند. اصولا احساس مالکیت بر فرزندان باعث می شود که به خودمان اجازه دهیم تا هر رفتاری را با آنان داشته باشیم و اگر فرد دیگری هم اعتراض کند به او می گوییم که بچه خودمان است و اختیارش را داریم. در صورتی که در امریکا یک بچه مانند هر انسان دیگری آزاد است و اگر پدر و مادر لیاقت و شرایط نگهداری از بچه را نداشته باشند, دولت او را از آنها خواهد گرفت و به مراکز خاص خواهد فرستاد تا در شرایط مناسب رشد کنند. اگر یک پدر کودک خود را بزند روانه زندان خواهد شد. در واقع در امریکا کودکان به شما لطف می کنند که اجازه بدهند شما آنها را بزرگ کنید نه اینکه شما لطف می کنید و کودکان را بزرگ می کنید. زمانی هم که آنها به سن قانونی خود رسیدند ماموریت شما پایان پذیرفته است و آنها پی زندگی خودشان می روند.

شاید چند تا نکته دیگر هم باشد ولی من باید بروم و به کارم برسم. شما هم اگر نکته ای به ذهنتان می رسد بنویسید.

۳۰ نظر:

  1. Enghadar yek tarafeh BE GHAZI NARAID.Kodak amrikayee hamchenin aani ast ke az sene 13-14 salegi shoro be masrafe anvae drugs,alcohol va sexual relationship va seghte jenin mikonad. Bishtare aanha dar single parent families zendgi mikonand va az hamoon aval nojavani bayad kar konand ta kharji dashteh bashand va az nemate dashtane har do valedeyn va khyshavandaneshoon ham mahroomand

    پاسخحذف
  2. aatafab aamad dalile aftaad...........hamine ke ounha Obama darand maa...........A.N.

    پاسخحذف
  3. با خیلی از بخشها مخصوصا زمین خوردن موافقم. اما با تمام عقلانیتی که در فرهنگ غربی وجود داره در قرن بیستم نسبت به خیلی از جنبه های فرد گرایی زباده روی کردن که ظاهرا حالا خودشونم دارن تو یه چیزایی تجدید نظر می کنن. به نظرم شما یک مقدار بیش از حد معمول به فرهنگ آمریکایی لطف دارین. البته این فرهنگ در خیلی از کشورهای اروپای غربی هم چندان طرفدار نداره.

    پاسخحذف
  4. در جواب ناشناس اول: اگر همه امریکاییها الکلی و معتاد و بقول شما مفسد هستند حتما آخوندهای ما میرن اونجا و اینهمه موفقیت علمی کسب میکنند. شما بیاید ایران یه نگاهی به مدرسه ها بندازید تا دستتون بیاد که چه خبره.

    پاسخحذف
  5. اين كه يك مشكل اموزشي - فرهنگيه مث چيزاي ديگه كه خب اصن خيلي زمان مي بره تو ايران درست شه يا شايدم نشه.
    اينكه اسباب بازي رو بند ميزني يادم ميفته به يكي از دوستام كه يه كار هنري ميكرد و اين باعث شده بود كه خيلي تو كارهاش ظرافت داشته باشه. از طرز برخورد تو هم با كامنت گذارها احساس ميكنم كه بايد روحيه ات اينجوري باشه. هر چند تو اون پستا كه يه سوالي پرسيده بودي كه آدم در قبال احساس طرف مقابلش مسئول هست يا نه، بنظرم اومد كه از اين آدمهاي منفعت طلب هستي اما الان نظرم با خوندن پستهات كمي عوض شده.
    بهر حال اين پست حموم عموميت خيلي حرف واسه گفتن داره بخصوص اينكه يه مسئله فرهنگي و سنتي مربوط به جامعه ايرانه. از تعداد كامنتهاي اون پست معلومه
    اما اينكه حموم عمومي تا چه زماني پابرجا بود من يادمه تا سال ١٣٦٨ كه همه جا گاز كشي خانگي نبود (نارمك حداقل)، خيليها تمايل به استفاده از اون داشتند
    اما ماجراهاي زير ميز رفتن زمان شاه كه معلمها اونطوري ميومدن ما هم كه دختر بوديم از روي حس كنجكاوي اين كارا رو ميكرديم. حتي بعضي از معلمهاي ما خودشونم مشكلي نداشتن و راحت بجاي صندلي روي ميز تكيه ميزدن يا مي نشستن كه خب بيشتر معلوم بود پاهاشون.
    در مورد خربزه نظري ندارم. اتفاقن بوب خانمهاي ايراني بهتره از خارجيها و اونها كه پا به سن ميذارن خب همه اينجوريه و تبديل به مشك ميشه

    پاسخحذف
  6. من هم به نظرم بعضی از بچه های ایرانی خیلی لوس و ننر هستند و آدم نمیتونه تحملشون کنه. شاید اگه ما ها چارتا کتاب تربیتی میخوندیم حال و روزمون این نمیشد

    پاسخحذف
  7. Iranian kids are intolerable, some Canadian kids are like angle, and some of them are rude. The majority are fair enough to like them, and mostly very polite.

    پاسخحذف
  8. جواب به ناشناس اول

    - این طرز تربیت تنها مختص به آمریکا نیست بلکه در اکثر کشورهای اروپایی و استرالیا هم به همین ترتیب هست.

    - آماری که در ایران از مصرف مواد، یا سقط جنین،.... از آمریکا و دیگر کشورها ارایه میشه خیلی‌ وقتها آمار دقیقی‌ نیستن همانطور که آمار درستی‌ از همین مشکلات در ایران ارائه نمیشه، پس اگر ما به عنوان یک ایرانی‌ نمدیونیم که در میان جوانان کشور چه میگذار به این معنی‌ نیست که این مشکلات وجود نداره.

    -شما یکی‌ از نکات مثبت ما ایرانیها رو در مقابل غربیها زندگی‌ خانوادگی میدونین در صورتی‌ اگر کمی‌ واقع بین باشین میبینین که در ایران به ظاهر زن و مرد در یک خانواده در کنار هم زندگی‌ می‌کنن (در اکثر مواقع) و همیشه با دعوا و مشاجره و کتک کاری امنیت روانی‌، فیزیکی‌، مکانی فرزند رو به خطر میندازن پس در خیلی‌ مواقع این به نفع فرزند هست که با یکی‌ از والدین که مناسب تر هست و در واقع آرامش و امنیت او را فراهم میکنه زندگی‌ کنه.

    - و در آخر این که کار کردن فرزند در کشورهای غربی به معنی‌ نیازمند بودن آنها یا خانواده به پول و در آامد آنها نیست بلکه به این معنی‌ است که آنها باید مسول زندگی خود و خانواده باشن و از سنین پایین یاد بگیرن که برای رسیدن به هر چیزی احتیاج، به تلاش، تفکر، برنامه ریزی است چرا که باید مسول زندگی‌ خودشون باشن و پدر و مادر به عنوان راهنما یا در نهایت کمک هستن. در اکثریت مورد خانواده امکان بر آوردن خواسته فرزند را دارند مثلا میتوانند برایش دوچرخه بخرن ولی‌ ترجیح میدان که یه درصد حتا ناچیز از آن هزینه توسط فرزند تامین بشه حتا با شستن ماشین پدر یا مادر باشه، یا شریک شدن در کار خانه مثل بردن سطل اشغال بیرون از خونه،..... تا هم فرزند لذت بیشتری از داشتن آن مثلا دوچرخه داشته باشه، قدرش بیشتر میدونه، احساس مفید بودن و در نهایت اعتماد به نفس میکنه.
    لطفا متن" تفاوت از زمین تا آسمان است" را یخوانید.
    http://injaemrooz.blogspot.com/search?updated-max=2009-12-05T19:15:00%2B11:00&max-results=15

    پاسخحذف
  9. .Ba tashakor az javabe doostan dar morede commente aval, manzoore man in inast ke har do javame moshkelat va mazaya va maayeb khod ra darand. Intori nist ke inja madineh fazeleh ast va javanha pak o pakizeh va bieyb o naghsand. na in khabara nist va shayad vaze az Iran behtar bashad dar bazi mavared vali be hameh ghaabele tamim nist. bozorgtarin moshkele Iran systeme hokoomati aan ast vagarnah bachehha va javanhaye irani az inha hich kam nadarand

    پاسخحذف
  10. این دوستمون توی مقالش هیچ جا نگفته که ایران بده و امریکا خوبه حتی گفته گه توی روستاهای ایران وضعیت تربیت بچه ها از شهر بهتره. دوستان ضد امریکایی هر کجا که نقطه ضعف ایرانیها مطرح میشه زود جبهه میگیرند بدون اینکه مطلب را درست بخونند. بهرحال بیشتر نکاتی که مطرح کرده قابل فکر کردنه و من بیشترش رو قبول دارم. مخصوصا اونجایی که گفت دیکتاتوری شکل میگیره واقعا درسته. من خودم پدرم یه دیکتاتور واقعغی بود که اگه جای احمدی نژاد یا خامنه ای بود الان پدر همه رو در میاورد. کدومتون پدر دموکراتیک توی خونه داشتید که حالا میخواید یه شبه دموکراسی توی جامعه پیاده بشه.

    پاسخحذف
  11. مرگ بر دیکتاتور

    پاسخحذف
  12. در جواب ناشناسی که پنگلیش تایپ کرده:به نظر من بزرگترین مشکل ایران مشکل حکومتی نیست بلکه مشکل فرهنگیه. اگرنه مگه میشه این همه حکومت بیاد و یکی بدتر از او یکی بشه. ما اگه بخوایم حکومتمون مثل امریکا دموکراتیک باشه باید ببینیم اونا چیکار میکنن که ما نمیکنیم اگرنه تا آخرالزمان همین گوهی که هستیم میمونیم و هیچ چیزی هم تو مملکتمون عوض نمیشه

    پاسخحذف
  13. من تو امریکا نیستم که بدونم چه جوریه ولی این نکاتی که شما میگی نکات علمی روانشناسی کودکه که مطمئنم در ایران رعایت نمیشه. حالا اگه در امریکا رعایت میشه که خوش بحالشون. ولی بهرحال خوندن این نکات خیلی مفیده و به همه توصیه میکنم که حتما روش دقت کنید. اگه به حرفهای دکتر هلاکویی هم گوش بدبد خیلی خوبه چون همه این نکته ها رو صدها بار میگه. ازت ممنونم که چیزهای مفید مینویسی

    پاسخحذف
  14. عجب پیانوی باحالی گذشتی. خیلی کم علاف وبلاگت میشدیم حالا وقتی میام تو تمرین پیانو هم میکنیم! :)
    دمت گرم. همینجور ادامه بده

    پاسخحذف
  15. http://dardashena.blogsky.com/1388/10/08/post-766/

    تربیت کودکان در ایران

    پاسخحذف
  16. خیلی عالی بود من کاملاً با اینجور تربیت کردن موافقم. خوشبختانه پدر و مادر من هم همینجوری منو تربیت کردن و من از همون بچگی همه ی کارامو خودم انجام می دادم، حتی وقتی توی مدرسه مشکلی داشتم هیچ وقت پدرومادرم نمی اومدن مدرسه صحبت کنن می گفتن خودت باید مشکلتو حل کنی والبته من هم راضی تر بودم چون احساس بزرگی می کردم!
    ممنون نکات خیلی خوبی بود

    پاسخحذف
  17. با این حساب من خیلی بی تربیتم .
    ____بهنود_____

    پاسخحذف
  18. کاملا موافقم باهات آرش ..

    پاسخحذف
  19. خیلی قشنگ و روان مینویسی؛ با تحلیل های زیبا.
    همون چیزی که من دنبالش بودم اطلاعات آمریکائیم خیلی زیاد شده صد البته کامل نیست. خدا رو چه دیدی شاید خواستم بیام آمریکا و این نوشته هات برام مفیده .
    مرسی دوست عزیز

    پاسخحذف
  20. میدونید یه چیز جالب در مورد آمریکا چیه ؟
    اونا کلا حدود 300 سال قدمت دارند و ما خیلی بیشتر از 2500 سال
    اونا حدود 300 سال پیش تا همین 100 سال پیش به مدت 200 سال ( حالا کمتر یا بیشتر ) برده داری میکردن و به شدت نژاد پرست بودن ولی ما تقریبا تو هیچ زمانی از تاریخ کشورمون این کار رو نمیکردیم حتی وقتی برده داری همه جای دنیا یه چیز عادی بود
    اونا بعد از گذشت 300 سال به جایی رسیدن که علاوه بر اینکه دیگه برده داری نمیکنن ، نژاد پرستی رو اصولا جرم و یه کار زشت میدونن و علاوه بر اینا یه زن و یه سیاه پوست کاندیدای ریاست جمهوری میشن و د رآخر هم یه سیاه پوست ریس جمهور میشه
    ولی ما درسته که حتی 2500 سال پیش هم برده داری نمیکردیم ولی بهد از گذشت این همه سال هنوز یه زن وضعیتش تو اجتماعمون اینه که خودت بهتر میدونی
    به نظر شما علت این پیشرفت سریع فکری دنیای غرب چیزی بجز دمکراسی و آزادی میتونه باشه ؟
    علت این درجا زدن و گاهی پس رفت خودمون چیزی بجز عدم آزادی و فقدان دموکراسی میتونه باشه
    که اون از چی ناشی میشه ؟

    بعد از خوندن کتاب سرزمین جاوید ترجمه ذبیح الاه منصوری یه نکته که خیلی توجهم رو جلب کرد این بود که :
    ما هر زمان که پادشاه خوب و عادلی داشتیم وضع عمومی مملکت خوب بود مثلا داریوش و کورش و ... ولی اگه یه شاه خوب و عادل از دنیا میرفت و یه انسان ظالم جای اون رو میگرفت وضع مملکت دگرگون میشد تا ببینیم کی اون فرد ظالم به مرگ طبیعی و یا به دست یکی از نزدیکانش از دنیا بره و مردم عملا نقشی نداشتن
    در حالای که همون 2500 سال پیش کشورهایی مثل یونان و آتن و اسپارت مجلس سنا داشتند که حتما جریان سیصد و جنگ خشایار شاه رو میدونید
    به نظر من علت اصلی این عدم کنترل مردم ما به سرنوشت خودشون تا حد زیادی بسته به کمبود مطالعه هست و بس
    و تا وقتی که این روند ادامه داشته باشه هر حکومتی هم که سر کار بیاد همینه و فرقی نمیکنه

    اگه همین فردا کل سیستم حکومتی آمریکا رو بیارن ایران و برعکس به نظر شما چه اتفاقی میفته ؟
    من فکر میکنم اون سیستم آمریکایی که اونجا اینقدر خوب جواب میده اینجا به دلیل عدم نظارت مردم بعد از مدتی فاسد میشه و دوباره رشوه و باند بازی و ... همه چیزایی که الآن هست به وجود میاد
    و این سیستم فاسد در اونجا به دلیل آگاهی و تظارت مردم دیگه نمیتونه خلاف اونچه که اونجا میخوان رفتار کنه و یا جمها استعفا میدن و یا به گند کاریاشون ادامه میدن که قطعا خیلی زود توسط محاکم قضایی محاکمه و به زندان میرن و حتی اگه کل سیستم قضایی هم با خودشون باشه بعد از گذشت مدت کمی مردم این اجازه رو به اونا نمیدن و یا این مسئولان متقلب و ریا کار و دروغگو شرایت اونجا رو به خوبی درک میکنن و همونجور که مردم آمریکا میخوان به کارشون ادامه میدن
    پس به نظر من حرف اول و آخر رو همیشه مردم میزنن و اونا هستن که تعیین میکنن کی باشه و کی نباشه
    و این اواخر ( منظور قرن اخیره ) مردم اون چه رو که میخوان دنبالش میرن و برقرارش هم میکنن ولی بعد به حال خودش رهاش میکنن و قطعا عدم نظارت آگاهانه که مستلذم آگاهی و هوشیاری فرد فرد افراد یک جامعه هست مستوجب فساد میشه و این سیر تسلسل تا ابد ادامه داره
    البته اینا نظر شخصی من بود شاید هم من اشتباه میکنم
    کوروش

    پاسخحذف
  21. منهم اصلن اين نظر رو تاييد نمي كنم كه تو غرب روابط عاطفي كمرنگه. من نمي دونم اصلن كسيكه اين كامنت رو گذاشته غرب زندگي كرده يا نه
    لا اقل تجربيات من كه چيز ديگه اي و كاملا مخالف تجربه ايشونه.
    من حتي دوستهاي زيادي داشتم و هنوز دارم كه بسيار بهتر از ايرانيها عمل ميكننن و در مورد خانواده ها اونجا هم سطح انتظارات عاطفي بين زن و شوهر مث وفاداري و ابراز عشق نگم كمتر از ايران خيلي قشنگ تره. يه نگاهي به برنامه هاي Geremy Kyle show فقط بندازين و بينين كه تو گله و شكايتهاشون چي ميگن. خيلي ظريفتر از ايرانيها هستن
    http://www.itv.com/Lifestyle/jeremykyle/default.html
    قربانت آرتين

    پاسخحذف
  22. بيشتر قسمتهاش از نظر من درست و منظقي بود. اينارو الان كه تنها و مجردي زندگي ميكنم بهتر ميفهمم. حسابي مارو ياد قديما انداختي آرش خان. آخ كه من ار حموم زنونه يه خاطره اي دارم.....
    راستي من لينكتو با اجازه اد كردم.

    پاسخحذف
  23. asan khoob nist enghad tond tond up mikonidaa .man asan nemidoonam baghie chejoori miresab bekhoonan..vali man ke nemiresam harbar miam mibinam shonsata mozo neveshtit.

    پاسخحذف
  24. سلام راستی یه مطلب در مورد سیستم ایالت های آمریکا بنویس . من شنیدم قانون ایالات با هم فرق میکنه . در مورد سیستم بودجه هاشون سیستم فرمانداراشون و در آمداشون و .... توضیح بده .مرسی
    ____بهنود____

    پاسخحذف
  25. بسیار قلم روان و صحبت های مفیدی داری. حتما ادامه دهید. دارای فکر بسیار زیبائی هستید و 100 البته یک انسان صلح طلب و مودب. تمامی پست های شما را خوانده ام و لذت برده ام. متشکرم
    دکتر آرش

    پاسخحذف
  26. عالی بود. ولی مطلبی که می خواستم بگم اینه که الان تربیت ایرانیها هم خیلی فرق کرده. چیزهایی که گفتین-البته نه همش- مال یه نسل قبله. بچه های الان پدر مادرهاشون ماییم. و تاثیر ارتباطات که خیلی زیاد شده و فرهنگها رو خیلی به هم نزدیک کرده.

    پاسخحذف
  27. aza.joon
    kheili bahal bood

    vaghean ye hesse dictatorship kollan voojood dare dar ma irania ...
    hala yeki kamtar
    YEKI BISHTAR !
    omidvaram ta chand nasle aynde in mozoo ok she ... va tarbiatha ok she

    نکته دیگه هم واقعا بچه های اینجا شخصیتشون خیلی قویه
    کانادایی ها خیلی هاشون بچه رو شونزده یا هجده سالگی می گن برو خودت کار کن زندگی کن
    خود بچه ها هم یه جورایی این استایل زندگی رو دوست دارند

    منم می خوام برم یک خونه کوچولو پیدا کنم ترجیحا با یه کانادایی همخونه شم کار کنم رو پای خودم بایستم بزودی!

    آرش جون اگه میشه یه مقاله هم بنویس که چجوری میشه همخونه کانادایی و آمریکایی پیدا کرد و اینکه برای مایی که یه عمر ور دل مامان بابا بودیم یه کم توضیحاتی بده برویم مستقل بشویم
    ارادتمندت
    علیرضا

    پاسخحذف
  28. شما یه مطلب رو ذر نطر نگرفتی و اون اینه که فهم و درکی که یه انسان بالغ نسبت یه محیط پیرامون خود داره هیچ وقت یه بچه نداره.چرا به بچه میگن ذست به چرخ گوشت نزنید .دست به این و اون نزنید؟چون درک این قضیه رو نداره که مثلا اگه دستش رو تو پریز بکنه واسش چه اتفاقی میفته!
    بنابراین وجود محدودیت واسه یه شخص نابالغ لازمه!ولی نوعش هم مهمه!
    جالبه که شما نه جامع شناسی و نه روانشناس و این همه نظر به اصطلاه کارشناسی میدی.
    خیلی ببخشید شما رو نمیگم ولی وقتی یه ابله نظر کارشناسی میده و تو یه سیستم رو جامعه نقوذ داره آِا نباید جلو شو گرفت و واسش محدودیت گذاشت؟!

    پاسخحذف
  29. آرش عزیز

    اتفاقا بسیاری از کودکان آمریکائی دستکم در یک چیز کوچکترین کمبودی ندارند و آن هم کمبود بوسه و نوازش است! شما با مادران و پدران تحصیلکرده طبقه متوسط و مرفه و یا حتی والدین با محبت طبقات پائین جامعه آمریکا آشنا نشده اید که شبها پیش از خواب برای کودکانشان کتاب داستان می خوانند و قبل از شب به خیر گفتن به آنها گونه شان را می بوسند و نوازششان می کنند.
    مادر آمریکائی که شما شناخته اید همان خانم معتاد به کوکائین بوده است که حتی قادر به ابتدائی ترین مراقبتها هم از کودکش نبوده است و متاسفانه این شناخت خود را به تمام مادران آمریکائی تعمیم می دهید.

    پاسخحذف
  30. اینا همچین آش دهنسوزیم نیستن. لطفا مثل مسحور شده ها هر کاری اینا میکنن تحسین نکنید. جامعه ای که اینا با تربیتشون ساختن از لحاظ اجتمایی اصلا تعریفی نداره.
    ما راه خطای اینارو تقلید نکنیم...

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.