۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

شیر آلات در امریکا

چند وقت پیش در خانه یکی از دوستانم در شهر برکلی یک مهمانی بود و من هم به آنجا رفته بودم. خانه آنها خیلی جالب است و حدود هفت دانشجو در آن زندگی می کنند که هر کدام از آنها یک اطاق دارند. آن مهمانی در واقع به خاطر خداحافظی یکی از دانشجویانی بود که به دانشگاه سنفرانسیسکو منتقل شده بود و فردای آن روز قرار بود که اسباب کشی کند. آن شب دختران و پسران جوان تا پاسی از شب به رقص و شادمانی مشغول بودند و من هم در میان آنها می لولیدم. بعد از مهمانی من ترجیح دادم که رانندگی نکنم و شب را در همان جا و بر روی کاناپه بخوابم.

صبح زود از خواب بیدار شدم و به حمام رفتم تا دوش بگیرم و به سر کارم بروم. وقتی که لباسم را در آوردم و وارد وان حمام شدم, شیر آب را باز کردم و آن را به چپ و راست چرخاندم تا دمای آن معتدل شود. بعد خواستم آن را به دوش منتقل کنم ولی هر چه گشتم هیچ دگمه و یا اهرمی پیدا نکردم که آب را از شیر پایین به دوش منتقل کند. هر چیزی را که فکرش را بکنید چرخاندم و فشار دادم و یا به بیرون کشیدم. تمام چیزها هم شل بود و معلوم بود که قبل از من هم کسان دیگری سعی کرده بودند با زور زدن بر چیزهای مختلف آب را به دوش منتقل کنند.

در امریکا تنوع شیرآلات بسیار زیاد است و هر زمانی که به خانه کسی می روید با یک سیستم جدید آشنا می شوید. مخصوصا خانه های قدیمی که هر کدام از آنها از یک نوع شیرآلات بخصوص استفاده می کنند. خلاصه بعدا فهمیدم که اهرم دوش آن در جایی است که عقل جن هم به آن نمی رسید. می بایست جایی را که آب از شیر پایین می آمد به سمت پایین می کشیدید تا راه آب را ببندد و آب از دوش بیاید. ولی من آن را پیدا نکردم و مجبور شدم کار دیگری را بکنم. کاری که من را سی سال به گذشته برد و به یاد دوران کودکی انداخت. یک پارچ آب پیدا کردم و در حالی که بر روی پاهایم چمبرک زده بودم, با آن بر روی خودم آب ریختم و سرم را شستم.

وقتی که بچه بودم با پدربزرگم به حمام نمره سر کوچه مان می رفتم و او من را می شست. البته من هم پشت او را کیسه می کشیدم. ما روزهای جمعه زمستان قبل از روشن شدن هوا به حمام می رفتیم و من وقتی که شستنم تمام می شد و در اطاقک رختکن منتظر پدر بزرگ می ماندم که خودش را بشورد, به نورگیر بخارگرفته سقف آن زل می زدم و روشن شدن هوا را نگاه می کردم. صدای حمامی که نمره ها را اعلام می کرد و یا نوشابه برای مشتریانش می برد, در فضای حمام طنین افکن می شد و با موجی از بخار, محیط اسرارآمیز و آرامش بخشی را برای من که با حوله خودم را پیچیده بودم, بوجود می آورد.

خطوط سیاه بین کاشی های شکسته در آن اطاق مه آلود برای من بسیار جالب بود زیرا می توانستم اشکال مختلفی را در آنها بیابم. گاهی هم با انگشتم آنها را لمس میکردم و بخار را از روی آنها می زدودم و با این کار قطره های آب به پایین سرازیر می شدند که خود یک سرگرمی جدید برای من بود. قطره های آب با یکدیگر مسابقه می دادند و هر چه که آنها ذره های کوچک آب بیشتری را می بلعیدند, درشت تر می شدند و سرعت پایین آمدنشان بیشتر می شد. البته من از این کار منع شده بودم و نمی بایست که چیزی را لمس کنم. فقط می بایست بر روی زیرانداز طرح لونگی که بر کف سکوی رختکن بود می نشستم و تکان نمی خوردم.

همیشه حمام کردن برای من شروعی زجر آور داشت ولی آخر آن دلپذیر بود. صبح زود از خواب بیدار شدن در یک روز تعطیل و رفتن به حمام هیچ جذابیتی را برای من به همراه نداشت. در ضمن اولین کاسه آبی که بر روی سر من ریخته می شد همیشه زجر آور بود و بدن من را می سوزاند. پدر بزرگم دمای آبی را که وارد لگن می شد با دستش کنترل می کرد ولی آنقدر باهوش نبود که بداند دستش به حرارت آن آب عادت می کند و از این که من از داغ بودن آب شکایت می کردم تعجب می کرد و می گفت که این آب که ولرم است تو چطور می گویی که داغ است! من هم فقط عر می زدم و می گفتم نمیدونم فقط میدونم داغه! نکته زجر آور دیگر هم تماس کیسه زبر و خشن با پوست نازک و حساس من بود. در واقع آن چیزی که پدربزرگم آن را چرک می نامید پوست نازک من بود که قلفتی کنده می شد!


یک بار هم که پدربزرگم مریض بود با مادر بزرگم به حمام رفتم. مادر بزرگ من همیشه به حمام عمومی می رفت چون حمام نمره دو تومان بود در حالی که حمام عمومی فقط پنج ریال بود. آن روز را خیلی خوب به خاطر دارم و من در بیرون از حمام عمومی گریه می کردم و می گفتم که من به حمام عمومی زنانه نمی آیم. ولی یکی دو تا از زنها من را که مشت و لگد به اطراف می پراندم گرفتند و به زور به داخل حمام عمومی زنانه بردند. وقتی که وارد حمام عمومی شدم, هم خجالت می کشیدم و هم وحشت زده شده بودم. تصویری که من از زن های برهنه در ذهن داشتم با آن چیزی که می دیدم بسیار متفاوت بود. هیکل های نامتجانس و خربزه های درازی که تا پایین ناف می آمد و موقع راه رفتن مثل پاندول ساعت دیواری به این طرف و آن طرف می رفت اصلا برای من جذاب نبود.

من با این که کوچک بودم ولی از زن های آراسته خیلی خوشم می آمد و مخصوصا عاشق زن هایی بودم که دامن کوتاه می پوشیدند و کفش پاشنه بلند به پا می کردند. یکی از معلم های دبستان ما دختر خانم زیبایی بود که همیشه دامن کوتاه و کفش پاشنه بلند می پوشید. من همیشه به یک بهانه ای به زیر میز
میرفتم و به پاهای او نگاه می کردم. مخصوصا به محل تقاطع کف پا و کفش پاشنه بلندش. یکی از رویاهای جذاب من این بود که دستم را بین کف پا و کفشش بگذارم و او با پایش روی آن فشار دهد. من چون خیلی کوچک بودم همیشه در ردیف اول می نشستم و او هم جلوی من می نشست. چند بار که خیلی اتفاقی پاک کن من به زمین افتاد و من برای گرفتن آن به زیر میز رفتم, موفق شدم چیزهایی را ببینم. یک بار هم که خیلی طولانی شده بود خانم معلم خم شد و گفت آرش اون پایین چکار میکنی؟ گفتم اجازه خانم! پاک کنمون افتاده زیر میز داریم برش میداریم!

دست ها روی میز! بله. داشتم می گفتم که در امریکا شیر آلات متفاوتی وجود دارد و وقتی که شما به امریکا می آیید تا مدت ها باید با آنها ور بروید تا متوجه شوید که چگونه کار می کنند. بنابر این اگر به خانه کسی رفتید و خواستید دوش بگیرید حتما از صاحب خانه نحوه استفاده از دوش را یاد بگیرید تا مجبور نباشید که مثل من از پارچ آب برای شستن خودتان استفاده کنید و به یاد خاطرات قدیم خود بیافتید!

۱۸ نظر:

  1. سلام .... با خوندن این پستت حس کردم بابابزرگم مهاجرت کرده آمریکا...حموم نمره ؟؟؟؟ مگه چند سالته ؟؟؟ من همه پستهای شمارو میخونم....تا الان فکر می کردم نهایتا 35 رو داشته باشی...با این پستت نظرم رفت رو 60 به بالا... :))
    موفق باشی آرش جان

    پاسخحذف
  2. چه جالب مرسی از وبلاگتون به قول دوستان؛ دنبال میکنییییییییییییییییم

    پاسخحذف
  3. گشاد خان جواب کامنت ها رو بده .

    پاسخحذف
  4. با سلام تعداد زیادی از مطالب وبلاگتون رو خوندم جالب و جذاب و خوشنوشت بود امیدوارم بازم ادامه بدید این سبک نوشتن به درد خیلی ها میخوره و برای خیلی ها جذاب هست به امید موفقیت شما

    پاسخحذف
  5. آرش از حموم نمره به چه خاطراتی!!! رسیدی ...

    راستی نمیدونم کجا خوندم که چرک کردن ظاهرا کار خیلی خوبیه واسه پوست ! منم یادمه پدرم هر وقت کیسه میکشید منو بعدش احساس میکردم دارم بال میزنم و انگار همه پوستم شده شش (ضمه روی شین) : البته شایدم واسه این بود که من خیلی بچه سرتقی بودم و کسی نمیتونست زودتر تز 2 هفته یکبار منو ببره حموم !

    پاسخحذف
  6. خیلی با نحوه نگارشت حال می کنم.
    منم حموم زنونه می رفتم البته وقتی 3 ساله بودم. کلی هم کنجکاو. به همه چی کارداشتم حتی سنگ پایی که یه خانم اونجاش گذاشته بود و من از مادرم می پرسیدم که چرا اون خانومه سنگ پا رو گذاشته اونجاش.
    اما در واقع اون سنگ پا نبود و اون خانم اونجاشو تمییز نکرده بود. منم چون سیاه بود فکر می کردم سنگ پاست.

    عالمی داره بچگی! یادش به خیر

    پاسخحذف
  7. من هنوزم مسته پاتیلم و اتفاقا منم یه دفه حموم عمومی زنانه رفتم دقیقا یادمه . راست میگی خیلی هیکلا زشت بود مخصوصا تشکیلات دیپلماسی که همشونم بدون شورت و پر از مو بودن . واقعا جالبه تو حموم زنونه هیچکی شورت نمی پوشه. مرسی
    ____بهنود____

    پاسخحذف
  8. man a hala hamam zanoneh naraftam, ama che zayeh hame lokhtan jolo ham, mesleh estakhr raftan mardoomeh Canada mimoneh

    پاسخحذف
  9. همه که اینجا از حموم زنونه نوشتن:) ولی من از انواع اقسام شیرها که گفتی خوشم اومد. واقعا درسته خیلی انواع داره و من هم به سرم اومده کلی وقت صرف کردم تا تونستم دوش رو باز کنم یا دوسه بار آب جوش و سرد رو سرم ریخته. در مورد انواع ماشین تا حالا نوشتی؟ برای من تنوع انواع ماسین اینجا جالب بوده و هست. وارد یه پارکینگ که میشی هزار تا ماشین پارکه دوتاش مثل هم نیست! من مثل بچه کوچولوها شدم که اسم ماشینها رو نمی دونه..اصلا یاد نمی گیرم.

    پاسخحذف
  10. بابا ایهاالناس! این مطلب عنوانش هست "شیرآلات در آمریکا" نه حموم زنونه!
    بابا ما از این همه مطلب کجاشو چسبیدیم !!!!!!

    پاسخحذف
  11. ها ها ها .. دمت گرم، حال می کنم با نوشته هات ..

    پاسخحذف
  12. امم..من و یاد خاطر های خودم انداختی..بازی با بخار آب روی آیینه توی حمام و اونقد خوب در مورد داغی آب توضیح دادی که از ته های خاطر ه هام ، حس سوختن رو کشوندی بیرون .مامان ام همیشه می گفت بیا خودت آب و چک کن من چقدر گرم برات باز کنم..آبی که مامان واسه خودش تنظیم می کرد آدم و می سوزند!.
    راستی دارم می رم سراغ آرشیو ات.اما یه خرده صفحه ات سنگینه فکر کنم به خاطر اون اکوریوم پایین صفحه ات.البته شما هر جور دوست داری ها ولی خب صفحه ات سخت بالا و پایین می ره.

    دیگه اینکه چند شب پیش خواب دیدم ، اومدم تو مرز آمریکا!..دم مرزش یه حالتی بود که سرباز ها زیاد می رفتن یه فروشگاه بزرگ از کتاب هم داشت و من به من یه آلبوم داد!!!الان که اومدم اینجا یاد خوابم افتادم.بامزه بود..جایی هست لب مرزاش کتابفروشی باشه ، بلکه خوابم تعبیر شه!

    پاسخحذف
  13. چقدر این پیانو بانمکه دمت گرم آرش جان

    پاسخحذف
  14. آرش خان سبك روان و راحتي در نوشته هات داري البته مطالب سبك و بيشتر جنبه تفريحي داره و موضوعات جدي تو نوشته هات كمتر به چشم ميخوره كه اين لزوما يك نقص نيست.به هر حال بخشي از زندگي همين موضوعات پيش پا افتاده است.اساسا جامعه آمريكايي و سبك زندگي براي عموم مردم زياد جدي نيست و اكثر مردم زندگي را سخت نميگيرند. براي من مشابه اتفاق شير آب در ويلاي دوست عزيزم كه از پزشكان بسيار موفق و متخصصين سرطان در آمريكاست و در جكسون ويل فلوريدا زندگي ميكنخ در تابستان 2007اتفاق افتادكه در نوع خودش جالب بود.

    پاسخحذف
  15. این پیانو خیلی با حاله
    دمت گرم

    پاسخحذف
  16. aza.joon :))
    kheili bahal bood :D
    manam etefaghat tripe khanoom moalem doos daram !
    in haii ke gofti ye eynake mostatilie sexy ham behesh ezafe kon ,,, ba labaye dorosht ... lol :D

    پاسخحذف
  17. واقعا به نوشته هایی که مینویسی حسودی ام میشه.
    بسیار ممنووووون.
    اناهیتا.

    پاسخحذف
  18. یادمه وقتی 4یا5 سالم بود با بابام یکی دوبار رفتیم حمام عمومی.اون موقع حس عجیبی داشتم همیشه هم بدم میامد از حمام عمومی (با اینکه تو خانه حمام داشتیم)صدای شقه های کیسه کش حمام رو دوش بابا، کیسه کشیدن رو بدنم که همیشه منو به گریه می انداخت یادش بخیر

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.