۱۳۹۲ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

وضعیت مالی ما به چه گونه است؟


خوب من حتی اگر یک خواننده هم داشته باشم راضی و خوشحال هستم چون نوشته های در پیتی من چیز خاصی نیست که انتظار داشته باشم ملت وقت با ارزش خودشان را برای خواندن آن تلف کنند. یادتان می آید که گفتم یک برنامه ای برای بهتر شدن وضعیت مالی دارم و هر کدام از شما هم یک حدس زدید؟ خوشبختانه آن برنامه بر طبق برنامه من دارد عملی می شود و از اول ماه میلادی آینده به اجرا گذاشته می شود. حالا فقط پاسخ یک سوال باقی می ماند که آن برنامه چه می تواند باشد. سوال بسیار خوبی است و من الآن قصد دارم که برای شما توضیح دهم که برنامه ام برای بهبود وضعیت مالی چیست. خوب البته باید بیشتر تلاش کنم و هرگز نباید یادم برود که لااقل در امریکا هیچ چیزی بدون تلاش به دست نمی آید و مثل ایران نیست که یک نفر آدم مفت خور فقط با پارتی و زد و بند در یک شب به میلیاردها تومان ثروت بادآورده دست پیدا کند.

داستان از اینجا آغاز شد که من و اقدامات مقتضی دیدیم که ای داد و بیداد خرجمان از درآمدمان دارد پیشی می گیرد. اول تلاش کردیم که خرجمان را تا حدود زیادی محدود کنیم ولی نتیجه آن چندان مطلوب واقع نشد بنابراین من گزینه و یا به قول یامی گوزینه های مختلف را روی میز گذاشتم تا آنها را بررسی کنم. اول شرکتی را که ثبت کرده بودم بالا و پایین کردم و دیدم که اگر بخواهم آن را راه بیندازم فعلا برای من پول نمی شود و خرج هم دارد بنابراین آن را دوباره در آب نمک گذاشتم تا بماند برای بعد. سپس گوزینه های دیگر را بررسی کردم و بالاخره یک نقشه مناسب به مغزم خطور کرد. برای این نقشه اول می بایست که یک شرکت دیگری را که حقوق بالاتری به من بدهد پیدا کنم. این کار چندان سخت نبود و در مدت کوتاهی یکی از شرکت هایی که در نزدیکی همین اداره ما است به من یک پیشنهاد کاری داد. خوب این تمام نقشه من نبود و ادامه آن این بود که با شرکت خودم صحبت کنم و به آنها بقبولانم که با کسر بخشی از حقوق من اجازه دهند که من به صورت راه دور کار کنم و از برنامه هایی که در مدت این شش سال در این اداره نوشته ام پشتیبانی و حمایت کنم. بخش مدیریت کار من خیلی مهم نیست چون هر کسی می تواند آن را انجام دهد ولی مشکل یابی و کار کردن با سورس برنامه هایی که من نوشته ام حتی برای یک برنامه ساز خبره بسیار مشکل است در حالی که برای من بیش از نیم ساعت در روز وقت نمی برد. بنابراین من می توانم از این روش حقوق و درآمد خودم را تقریبا دو برابر کنم. کار من با شرکت جدید قطعی است و قراردادم را بسته ام و از اول ماه آینده به آنجا می روم و در مورد بستن قرارداد با شرکت فعلی نیز به توافقات لازم رسیده ایم و آنها دارند قرارداد را تهیه می کنند که امضا کنیم.

ولی احتمالا تا یک مدت وقت زیادی نخواهم داشت که وبلاگ بنویسم با این حال شما را از اوضاع و احوال خودم بی خبر نمی گذارم و حتی اگر شده آخر هفته ها در خانه یک مطلب برای شما می نویسم و می گویم که وضعیت من و اقدامات مقتضی به چه گونه است.

پاینده باشید

۳۲ نظر:

  1. اولا" كه اينقدر گير به وقت نداشتن نده ، ماهي يكبار توي تعطيلات هم نمي تواني بنويسي آخه ؟
    دوما"‌تبريك مي گم ، چرا ؟ نمي دانم خودم هم ، بيشتر بابت اينكه كار فعلي را هم مي تواني نگه داري گفتم .
    سوما"‌ سورس كد را خوب آمدي !
    منم وقتي برنامه مي نويسم ، كوچك يا بزرگ بعد از چند دقيقه مرتب نوشتن مي زنم به جاده خاكي ، از بس ماژول و كلاس اضافه مي شه كه فقط با كمك خاطراتم مي توانم بفهمم چكار مي كنه !

    چهارما"‌اينكه به قول خودت حداقل لطفي كه اين وبلاگ داره ، اينه كه مثل دفتر خاطرات مي ماند .
    علاقه ما به خواند مبلاگت ديگه از بحث مهاجرت گذشته ، اصولا"‌مي خواهيم ببينيم خودت چطوري .باور كن نوشته هايت خيلي ارزشمنده .
    بنويس ، لازم هم نيست مهاجرتي باشه ، از كارهايي كه مي كني بنويس .
    پنجما"‌اينكه ، اگر نوشتنت را قطع كني حس مي كنيم يك دوستي كه چند سال جزو خاطراتمان بوده از زندگي مان رفته است .
    اصولا" آدم احساساتي نيستم اما امروز حالم گرفته بود ديگه مجبور شدم واسه شما روده درازي كنم ، ببخشيد !

    پاسخحذف
  2. آقا آرش من یک سوال دارم شاید شما یا دیگر دوستانی که اینجا را می خوانند جواب آن را بدانند.
    من سیتیزن امریکا هستم و در یک شرکت در ایران به عنوان مدیر یک بخش کار می کنم. قرار است برای یک ملاقات کاری به همراه چند تا از مدیران دیگر به سوییس برویم و برای ما وقت سفارت سوییس گرفته اند که اگر توانستیم ویزا بگیریم برایمان از طریق شرکت بلیط بخرند. رئیس شرکت ما خودش ویزای اقامت یکی از کشورهای اروپایی را دارد و مشکلی ندارد ولی بقیه باید ویزا بگیرند. مشکل اینجا است که هیچ کسی در شرکت ما نمی داند که من پاسپورت امریکایی دارم و من هم بنا به دلایلی نمی خواهم آنها بفهمم. برای همین می خواهم به سفارت سوییس بروم و پاسپورت امریکایی را نشان بدهم و بگویم که در پاسپورت ایرانی من ویزا بچسباند تا برای خریدن بلیط مجبور نشوم که پاسپورت امریکایی خودم را به دست بخش کارگزینی شرکتمان بدهم. به نظر شما آیا این راه عملی است و آنها با دیدن پاسپورت امریکایی و بدون داشتن سند خانه و حساب بانکی و این چیزها ویزا صادر می کنند؟ شاید اگر بگویم که من از نشان دادن پاسپورت امریکایی احساس امنیت نمی کنم حرفم را قبول کنند و بر روی پاسپورت ایرانی ویزا بچسبانند. لطفا شما و یا دوستان دیگری که تجربه ای در این زمینه دارند به من کمک کنند.

    پاسخحذف
  3. آرش خوشحالم که پیشرفت کردی، یادمه اون اوایل که استخدام شده بودی کابوس شب هات این بوده که اخراجت نکنن :دی

    پاسخحذف
  4. اختیار دارید ,شما بیش از یک خواننده دارید فقط خواننده ها گاهی انقدر مشغولند که در کامنت نوشتن کوتاهی می کنند.
    خوشحالم که روزگار بر وفق مراد پیش میره و خبرها خوب و پیش رونده است.
    خواستم سال نو را به شما و همسر عزیزتون شادباش بگم.
    سرشار باشید از سلامتی و عشق و برکت و رضایت.

    نگار

    پاسخحذف
  5. آرش جان نوروز 93 و سال نو رو بهت تبریک میگم . امیدوارم سال خوبی در پیش پیش داشته باشی و خودت و اقدامات مقتضی سالم و سلامت باشید، ایشالا حقوقت سال به سال بیشتر و بیشتر بشه و بیای اینجا واسه ما بنویسی و ما هم حالشو ببریم
    معین

    پاسخحذف
  6. ارش جان
    برایت ارزوی موفقیت میکنم امیدوارم همیشه برجت بیشتر از خرجت باشه!
    اشکان

    پاسخحذف
  7. برایتان آرزوی موفقیت دارم آرش جان
    ما به همون هفته ای یک بار نوشتنت هم راضی هستیم اما کات نکن از ما خدا وکیلی

    پاسخحذف
  8. نمي دوني چقدر خوشحال شدم که بازم نوشتي. بعد از مدتها اومدم يه سري بزنم و تا ديدم بازم نوشتي خيلي خوشحال شدم و همه رو خوندم.
    سال تازت مبارک ،اميدوارم براي همه سال خوبي باشه .
    ممنون که بازم نوشتي ....

    پاسخحذف
  9. آقا بلانسبت غيده ها ، كاري نكردي امسال براي عيد ؟

    پاسخحذف
  10. آرش جان ، خیلی خوشحالم که پیشرفت کردنت رو شاهد هستیم. باور کن همیشه پیش تمام دوستان و اقوام جوری از خاطراتت صحبت می کنم که انگار دوست چندین ساله نزدیک بنده هستید. واقعا لذت می برم از اینکه توی آمریکا کسی با داشتن استعداد و تلاش به نتیجه مطلوب می رسه، ولی توی ایران اصلا اینطور نیست، اگه شما ایران بودید مجبور بودید با زور و کلک کار کنید و آخر سر هم پولتون رو نمی دادند و بعد تازه اینکه توی ایران کار از راه دور کیلوچنده! در هر صورت سال نو رو به خودت و همسر عزیزت تبریک میگم. به امید دیدار تو دوست عزیز.
    ش.د.

    پاسخحذف
  11. آرش جان سیزده بدر مبارک
    امیدوارم روزهای خوبی داشته باشی عیدی دزد به خانه ما زد هرچه داشتیم با خودش برد الان احساس سبکی میکنم باید دوباره زندگی تازه آغاز کنم تصمیم گرفتم مهاجرت کنم حداقل پیشرفتی کرده باشم ساختن یک زندگی اینجا سخته وباره ساختنش سخت تر
    موفق و پیروز باشی

    پاسخحذف
  12. چه زبان برنامه نویسی کار میکنی .احتمالا با C++ به خاطر سنت فکر کنم؟

    پاسخحذف
  13. همچنان ميخونيم نوشته هاتو

    غزل

    پاسخحذف
  14. ... و ما هنوز با خواندن نوشته های قدیمی ات حال میکنیم .

    پاسخحذف
  15. آرش جان! بنویس دیگه. هر روز میام چکت میکنه اما خبری نیست. تو دیگه متعلق به خودت نیستی. چنان برای دوستانم پستهات رو تعریف میکنم انگار ۱۰ساله رفیقیم! حس خوبی دارم با افکار و نوشته هات. بنویس. حداقل هفته ای یکبار رو بنویس دیگه. میشه ماهی ۴بار. اصن ماهی دوبار هم قبوله.
    احسان

    پاسخحذف
  16. ارش جان با دروود فراوان اجازه بده چندتا ناسزای آبدار و پربار بارت کنم چون از چند هفته پیش که وبلاگتو دیدم مجبور شدم دو تا ده ساعت پای کامپیوتر بشینم و تمام وبلاگ شما رو بخونم و کمر درد و به هم ریختن برنامه خواب و چشم درد و اینا به کنار. تا جایی که یادمه آخرین باری که چیزی مثل نوشته های شما منو درگیر خودش کرد کتاب سینوهه بود که سه یا چهار روزه خوندمش. واقعا بیان زیبا و سبک طنز جالبی دارین. البته اینم بگم که بعد اون دو تا ده ساعت چند بارم یکی دو ساعت تو وبلاگتون بودمو و ترشحات مغزی شما رو بازخوانی میکردم. خیلی جالب و آموزنده بود به جز چند جایی که به نظرم یه مقدار آمریکایی پرست شدید و زیبایی های فرهنگ خودمونو نادیده گرفتید. بگذریم یه خواهشی داشتم از شما اونم اینه که از اونجایی که بنده هم ممکنه در آینده پام به سانفرانسیسکو باز بشه ازتون میخواستم کمی در مورد محله های خوب و بد شهر سانفرانسیسکو و شهر های اطرافش توضیخ بدین و اینکه اسم محله خودتونم بگین چون بدجوری زیباست و منو درگیر کرده. از بچگی ارزوم بود که کنار آب زندگی کنم
    با سپاس
    در ضمن به نوشتن ادامه بده ه ه ه ه ه ه ه ....

    پاسخحذف
  17. روز مرد بر تو که چیزهای زیادی به ما یاد دادی مبارک ! به هر حال تو هم مردی دیگه ...

    پاسخحذف
  18. آرش جان مرسی از این نوشته های درپیتی!!!
    هر وقت نوشنه هات رو می خونم انگار حس می کنم تو آمریکا هستم.من این حس رو دوست دارم و باعث و بانی این حس تویی آرش عزیز...نوشته های قدیمی شما بیشتر آدم رو تو این حس میاره!؟
    فقط می تونم برای شما و خانوادتان آرزوی بهترین ها داشته باشم.
    مرسی آرش
    مرسی

    پاسخحذف
  19. where the hell are you, buddy?

    پاسخحذف
  20. چرا دیگه نمی نویسی ؟؟؟؟

    پاسخحذف
  21. آرش جان گردنت خرد!
    بنويس ديگه مرد حسابى.

    پاسخحذف
  22. برو بابا تو هم همه رو سر کار گذاشتی مگه یه چرت پرت نوشتن چقدر وقت میخواد

    پاسخحذف
  23. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  24. دیگه پولدار شده ، زن گرفته ، دیگه وقت واسه دوستای قدیمی نداره!! شوخی می کنم امیدوارم همیشه موفق باشی. در هر صورت من هر چند وقت یکبار بهت سر میزنم تا ببینم چه خبر شده ازت.
    ش.د.

    پاسخحذف
  25. بابا فقط دو دقیقه وقت بزار یک چیزی بنویس ما بدونیم زنده ای - کم کم داریم نگران میشیم .

    پاسخحذف
  26. RS232
    از اول تا آخرش را خواندم و بسيار جالب نوشته شده بود. فرم نوشتاري من و شما خيلي شبيه هم است ، شايد چون هر دو در يك نسل و فضا و محيط بزرگ شديم، من هم دهه چهل هستم!
    به هر حال اميدوارم روال زندگي به خوبي ادامه پيدا كرده و هر از چند گاهي هم نيم نگاهي به اينجا بندازيد و قلم بر كاذ رنجه كنيد!

    پاسخحذف
  27. سلام من یکی از خوانندهای خاموشتون بودم ولی دیگه سکوت بسه........امیدوارم خوب باشید .....بیاید یه خبری از خودتون بدبد.مرسی

    پاسخحذف
  28. غرضي نيست جز عرض ادب و اينكه بدوني درسته ما رو يادت رفته ولي ما كماكان به يادتيم

    پاسخحذف
  29. آرش جان بيادتيم .به اميد حق هركجا هستي موفق و سر افراز باشي ...اميداوارم يه خبري از خودت بدي كه از ناراحتي در بيايم...همه ما منتظر و پيگيرت ميمونيم.

    پاسخحذف
  30. ميدونم با شرايط كار جديد حسابى سرت شلوغ شده، ولى خوب يه خط بنويس و يه جماعتى رو از فكر در بيار.

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.