۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

فیلتر شدگان به جهنم می روند

داشتم با خودم فکر می کردم که ای کاش فیلترینگ در ایران امتیاز داشت و مثلا از عدد یک تا صد امتیاز دهی می کردند و آدم می دانست که چقدر با رفع فیلتر فاصله دارد. ظاهرا فقط دو مسئله وجود دارد که درجه فیلترینگ را خیلی بالا می برد که یکی امور دیپلماتیک است و دیگری امور ولایت. امور دیپلماتیک با مفسده رابطه دارد و تصویر مرتبط با آن امتیاز فیلترینگ را چند برابر می کند در حالی که امور ولایت با عناد مرتبط است و نوشته از امتیاز بالاتری نسبت به عکس برخوردار است. مثلا ممکن است که من در یک متنی در مورد روابط تنگاتنگ دیپلماتیک و پافشاری بر مواضع استراتژیک و یا دست آوردهای منطقه ای صحبت کنم ولی از درجه فیلترینگ به مراتب پایین تری نسبت به تصویر آن برخوردار باشد. در حالی که فیلترینگ عکس ولایت تنها به یادداشتی مرتبط است که در کنار آن نوشته می شود و به خودی خود نه تنها مشکلی ایجاد نمی کند بلکه شرایط فصل فیلترینگ را هم مهیا می کند. در حال حاضر هم من فیلتر هستم و هم آن کسی که استاد محیط زیست است فیلتر است و هم آن ناز بانوهایی که در پشت نمایشگر حرکات موزون دیپلماتیک انجام می دهند و انسان را به سمت مفسده سوق می دهند و هیچ تمیزی هم در میزان و یا نوع مسدودیت ما منظور نگردیده است. بهرحال اگر فردای قیامت همه مسدود شده ها را به جهنم ببرند و همه نامسدودی ها را هم به بهشت ببرند من ترجیح می دهم که در گروه مسدود شدگان باشم چون به نظر می رسد که آنجا بیشتر به آدم خوش بگذرد تا اینکه با حضرات آیات محشور شویم. احتمالا اگر در بهشت هم اینترنت باشد آقایان در آنجا آن را مسدود می کنند تا کسی نتواند به وبلاگ هایی که از جهنم نوشته می شوند دسترسی داشته باشند. 

البته در بهشت تشکیلاتی برای عیش و نوش و روابط دیپلماتیک وجود دارد که نیازی به دیدن تصاویر جهنمی پیش نمی آید.  یعنی اصلا فرصت این کار را پیدا نمی کنند که به امور جهنمی فکر کنند چون حوری هایی که به دور حضرات آیات طواف می کنند به طور پیوسته آنها را مورد مرحمت قرار داده و انگور به دست ظرف عسل را بر روی خودشان خالی می کنند و در حالی که خوشه انگور را تا خرخره در حلق حضرات می تپانند خودشان را بر روی آنان پرت می کنند تا محظوظ شوند. شنیده ام که در بهشت ابزار دیپلماتیک حضرات آیات تا ثریا می رود و همچون مسلسل می تواند چندین بار در ثانیه عمل کند و از این بابت نیز نگرانی نخواهند داشت. البته برای حاجی خانم هایی هم که به بهشت می روند نیز تسهیلاتی در خور آنها در نظر گرفته شده است که چگونگی آن در زمان حضور آنان در بهشت به سمع و نظر آنها خواهد رسید. البته چون هماهنگی و مدیریت بهشت را هم به حضرات آیات می سپارند ممکن است که به خاطر عدم مدیریت صحیح و به طور اشتباهی یک حاج آقا را به بخش حاجیه خانم ها ببرند و تا به خودش بیاید کار از کار گذشته باشد و این هم احتمالا مثل اشتباهات داوری در فوتبال بخشی از بسته پیشنهادی بهشت است. ولی ما که فیلتر شده ایم به جهنم می رویم و برای هر کدام از ما به نسبت درجه فیلترینگ اعمال شده چند بشکه قیر داغ در روز در نظر می گیرند که باید با حفظ نکات ایمنی استعمال کنیم. 

تازه این فقط فیلتر شدگان نیستند که به جهنم می روند بلکه تمام کسانی هم که از فیلتر شکن استفاده کرده و به سایت ها و وبلاگ های فیلتر شده سر می زنند هم به جهنم می روند. دیگر هیچ فرقی هم نمی کند که آن سایت فیلتر شده وبلاگ من باشد و یا سایت های آنچنانی و اینچنانی و اونچنانی. فقط فرق ماجرا در تعداد بشکه های قیر داغ است که به نظر من سختی آن در همان بشکه اولی است و بشکه های دیگر خیلی زود عادی می شود و احتمالا به آقا و یا خانم متصدی می گوییم که زودتر بریز که کار داریم و باید برویم. البته بعد از چند روز استفاده از بشکه های قیر داغ مسیر استعمال آن نیز اسفالت می گردد و دیگر با سرعت بیشتری این کار صورت می پذیرد. من به غیر از این که وبلاگم فیلتر شده است یک گناه دیگر هم در آخر هفته انجام داده ام که ممکن است یک بشکه قیر داغ به سهمیه روزانه من اضافه کند. شنبه حوصله ام سر رفته بود و تصمیم گرفتم که به شهر سانتا روزا بروم و از یک کازینویی که تازه ساخته شده است و تبلیغ آن را در تلویزیون دید بودم دیدن کنم. بنابراین آدرس آن را در دستگاه راهیاب ماشین وارد کردم و به سوی آن راه افتادم. حدود یک ساعت رانندگی کردم و بالاخره در بالای یک تپه سر سبز و بسیار زیبا به آنجا رسیم. وقتی که وارد آنجا شدم دیدم که صدها سالخورده و جوان در پشت ماشین های بازی هستند و سر و صدای زیادی هم در آنجا وجود داشت. صدای آهنگ های ماشین های مختلف به گوش می رسید و هر از چند گاهی یک نفر جیغ می کشید که برنده شده است و یا دستگاه های مختلف در هنگام برنده شدن از خودشان صداهای مختلف در می کردند که توجه همه را به خود جلب می کرد.

من هم که تا آنجا رانندگی کرده بودم یک پنج دلاری از توی کیفم در آوردم و یک دستگاه یک سنتی پیدا کردم و شروع کردم به بازی کردن بر سر یک سنت. بعد از این که چند ساعت در پشت دستگاه های مختلف بازی کردم پنج دلار من شده بود بیست و دو دلار و می خواستم که توسط دستگاه مخصوص آن را نقد کنم ولی وقتی که به سمت ماشین هایی که کاغذهای چاپ شده را نقد می کرد رفتم دیدم که شلوغ است و از خیر نقد کردن کوپنم گذشتم. در عوض به یک دستگاه گران رفتم و کوپنم را در آن قرار دادم و آخرین مقدار آن را که پنج دلار بود انتخاب کردم که پس از چهار بار فشار دادن دگمه پولم تمام شود و بروم. من که بسیار گرسنه ام شده بود و تند دگمه را فشار می دادم در فشار دوم دیدم که سه تا شکل امتیاز برایم آمد و به من دوازده تا بازی مجانی داد و خودش شروع کرد به چرخیدن. دستگاه همینطور دلینگ و دلینگ می کرد و پول جمع می کرد و در آخر که کوپونم را پرینت گرفتم دیدم که شده است پانصد و بیست و یک دلار و خورده ای. از آنجایی که این عدد ارزش در صف ایستادن را داشت رفتم و پولم را نقد کردم و  به سمت خانه راه افتادم. گرچه خوردن این پول قمار خیلی حال می دهد ولی آن را جداگانه کنار گذاشتم که اگر زمانی  دوباره گذرم به آنجا و یا لاس وگاس افتاد از همان پول خرج کنم. وقتی که داشتم از آنجا به سمت خانه بر می گشتم عضله سمت راست فک من درد می کرد و نمی توانستم چیزی را بجوم. به خدا گفتم که ای بابا من که هنوز پول قمار را نخورده ام که فک من را قفل کرده ای! ولی فکر کردم که شاید خدا فک من را قفل کرده است که آن را نخورم برای همین من هم دلش را نشکاندم و آن را گذاشته ام کنار که یا با آن دوباره قمار کنم و یا اینکه اگر مهمان به خانه ام آمد از آن پول برایش خرج کنم.

در مجموع به من خوش گذشت و آن کازینوی جدیدالتاسیس یک روز تعطیل کسل کننده من را مفرح کرد. احتمالا می دانید که به غیر از نوادا در تمام ایالت های امریکا ساختن کازینو و عمل قمار ممنوع است ولی در کالیفرنیا به سرخپوستان اجازه می دهند که برای کسب درآمد در زمین های خودشان کازینو درست کنند و درآمد آن را صرف بهبود وضعیت کمپ های سرخپوستی کنند. البته من نمی دانم که تا چه حد درآمد کازینوها به سرخپوستان کمک می کند ولی احتمال آن وجود دارد که حتی سرمایه داران بزرگ از آنها و زمین هایشان سوء استفاده کنند و فقط بخش ناچیزی از سود را به بهبود زندگی سرخپوستان اختصاص دهند. در نزدیکی های ما هم یک کازینوی کوچک وجود دارد که فقط میز قمار دارد و مخصوص پوکر و بیست و یک و رولت انگلیسی است. یکی از همسایه های ما که چند کوچه آن طرف تر زندگی می کند ایرانی است و وقتی که مادرم اینجا بود یک روز او را به خانه دعوت کردیم و او گفت که نه تنها تمام سرمایه اش را در آن کازینو از دست داده است بلکه ماشین خودش را هم فروخته و در قمار باخته است. او در ایران یک ملک دارد که اجاره داده است و هر زمانی که اجاره را دریافت می کند پول آن را دو روزه در قمار خانه می بازد. گمان می کنم که همین روزها خانه خودش را هم در ایران بفروشد و در قمار ببازد. بدی قمار این است که اگر آدم برنده بیرون بیاید گمان می کند که همیشه برنده خواهد بود و دوباره به قمارخانه برخواهد گشت و زمانی هم که ببازد دوباره به قمارخانه می رود تا مبلغ باخته خودش را جبران کند و آن شخص تا چشم به هم بزند متوجه خواهد شد که معتاد به قمار شده است و هر پولی که به دستش برسد تا آن را در قمار نبازد آرام نمی گیرد.

خوب دیگر عزیزان من باید بروم به اموراتم بپردازم.

۳۵ نظر:

  1. به به می بینم که قمارباز شدید، دیگه اون یک بشکه قیر داغ اضافه هم برای شما کمه، برای بقیه فیلتر شده ها که گذرشون به قمار خونه نیفتاده هم قیر داغ بذارن کنار برای شما هم که علاوه بر فیلتر شدن به کازینو رفتید و به مفسده پرداختید همون قیرداغ؟!!
    توصیف بهشت و آقایون و حوری ها عالی بود، کلی بهم چسبید!

    پاسخحذف
  2. پول حرام صرف میهمان! لعن خدا برتو باد که بندگان خدا را به گمراهی و حرام خوری می اندازی! :))
    حکایت اون اسفالت محشر بود. ولی تکلیف نیم سوزها رو مشخص نکردی. حکم نیم سوزها چیه؟ :))
    طنز قلمت برگشته خوشحالم. امیدوارم که خوب باشی و قلیان حوصله ات چاق

    پاسخحذف
  3. سلام

    " نه من ازپرده تقوابه درافتادم و بس

    " پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت ....

    :)

    پاسخحذف
  4. سارا جان کوچولو,
    این دفعه شعرت یک مقدار کوچولو خارج از قافیه به نظر می آمد! شاید هم ترجیح بند است و من بلد نیستم بخوانم:)
    از آنجایی که من همزاد تو هستم این سوال را پرسیدم که ناغافل نزنم.

    پاسخحذف
  5. امی جان عزیز که با همسر در جزیره سبز,
    دیگر پرداختن به مفسده را شما در پرونده گناهان من درج کردید. من پرداختن به هرگونه مفسده در کازینو را قویا تکذیب می کنم و هر گونه تکذیبیه احتمالی در آینده در مورد این تکذیبیه را نیز از الآن تکذیب می کنم.

    پاسخحذف
  6. به کولی عزیز.
    مگر نمی دانید که دیگر نیم سوز نداریم. یا این وری هستیم و یا آن وری!
    در ضمن قبل از اینکه پول قمار را به خورد مهمانان گرامی دهم آن را آب می کشم که پاک شود.

    پاسخحذف
  7. به ناشناس:
    آدم خوش سیرت, خوش شانس می شود و آدم خوش صورت بدشانس!

    پاسخحذف
  8. به rs232

    آنطور که ما تاکنون دیده ایم خوش صورتان به شانس نیازی ندارند. وانگهی گویا شانس نیز عاشق ایشان است چون در بسیاری از مواقع با آنهاست!

    پاسخحذف
  9. من اصلا این پستهای مربوط به بهشت و جهنمو خیلی دوست دارم. بیشتر در مورد اون قسمت که خانمهای مومنه چی میشن و کجا میرن و اینا میشه توضیح بدین حاج آقا؟ عمرا اگه خیلی مسئله باز بشه "غیرت" آقایون اجازه بده خانمهاشون برن بهشت!

    پاسخحذف
  10. آرش، حالا ما فکر کردیم رفتی سه چهار تا مفسده بار آوردی، آدم نوادا باشه، کازینو و قمار هم باشه، مفسده هم نکنه، به عقل جور در نمی یاد. تازه خودتی و خودت، خونه خالی و .... . می دونی، قدر امکاناتت رو نمی دونی، باید میومدی ایران، با شیشه نوشابه، همین جا آنلاین .... ، به جای بشکه قیر نسیه جهنم، شیشه نوشابه نقد رو حوالت می کردن.
    برادر من حالشو ببر.

    پاسخحذف
  11. من عاشق شرط بندی هستم!
    منم یه روز این کار و واسه اینکه آرزو به دل نمیرم واسه یک بار انجام میدم.

    پاسخحذف
  12. سلام

    این شعر مال حافظ هست ۰
    بهشت اولی که همون بهشت خودمونه و بهشت دومی همون بهشتی هست که آدم از دست دادوهمه ما رو گرفتار کرد۰۰۰
    ============================================
    بهشتن

    بهشتن . [ ب ِ هَِ ت َ ] (مص ) فروگذاشتن . رها کردن . از دست دادن .

    "لغت نامه دهخدا"

    :)

    پاسخحذف
  13. سلام.
    اولین دفعه هست که دارم تو وبلاگتون نظر میدم
    تازه پست های سال 2009 شما رو تموم کردم
    این پستتون هم جالب و قشنگ بود . ضمن اینکه تصویر خوبی از قمار ارائه دادید.
    با اجازتون از 5.6 خط اخر متنتون میخوام تو انجمن دیگه ای استفاده کنم و این مطلب رو بزارم.
    متاسفانه به دلیل فیلتر بودن وبلاگتون نمیتونم لینک منبع رو بزارم. حالا به نظرتون به دلیل رعایت نکردن کپی رایت به جهنم میرم؟؟؟؟
    راستی. شما رشتتون چی بوده؟؟؟ از مشاغل مرتبط به شبکه تو امریکا اطلاعاتی دارید؟؟ بازار کار این رشته ها چحوریه/؟ میزان درامد؟؟؟
    تشکر

    پاسخحذف
  14. آرش جان یه نگاه دیگه به اون 500 دلار بکن شاید احیانا فلسی توش پیدا کردی و مشکل حل شد. :))
    در ضمن منظورم از نیم سوز کنده های نیم سوز اخروی بودن که مصرفی مشابه شیشه نوشابه های دنیوی دارن.
    و خواستم ببینم در حکم فیلتریا در نظر گرفته شدن یا نه؟
    راستی اینقدر همه از ناتاشا گادوین گفتن که من هم کنجکاو شدم. احیانا ناتاشا گادوین شما ایشون نیستن:
    http://www.natashasjoy.com/NatashaBio.pdf
    در پایان اضافه کنم که وبلاگ ما به کامنت های خوب شما بد عادت شده.

    پاسخحذف
  15. به یک ناشناس دیگر:
    حالا باز من یک چیزی گفتم و شما مخالفت کردی؟! به نیمه پر لیوان نگاه کن و ببین که جمله ام چه قافیه موزونی دارد!

    پاسخحذف
  16. به مریم عزیز یادگاری:
    مریم جان می ترسم زیادی تعریف کنم و همه بانوان گرامی شربت شهادت را سر بکشند و بر تعداد بشکه های قیر داغ من اضافه شود. به محض اینکه خبر جدیدی از بهشت و جهنم دریافت کردم حتما آن را می نویسم.

    پاسخحذف
  17. به برادر گورباچوف:
    من کالیفرنیا هستم رفیق. در ضمن من بیشتر در کار مفسده سمعی و بصری هستم و دست و دلم به آن جور کارهایی که شما گفتی نمی رود. کار دل است دیگر!

    پاسخحذف
  18. به یهدای عزیز:
    عزیز دلم هر زمانی که آمدی این طرف ها خودم می برت کازینو که تا دلت می خواهد شرط بندی کنی. البته به شرط اینکه با دستگاه یک سنتی بازی کنی که بیچاره نشوی.

    پاسخحذف
  19. به سارا کوچولوی عزیز:
    سلام به آن روی ندیده زیبایت سارا کوچولوی عزیز. ممنون از توضیحاتی که دادی. بی سوادی است دیگر چه می شود کرد عزیز دل! انشاءالله تشریف بیاوری این طرف ها کمی با یک دیگر مشاعره کنیم. :)

    پاسخحذف
  20. به دی دی دی:
    بله عزیز جان. نوشته های من هیچگونه کپی رایت ندارند و می توانید حتی آن را به نام خودشان و یا دیگران در هرجایی چاپ کنید. باید قبل از اینکه نوشته های من را در جای دیگری کپی کنید بر صفحه نمایش فوت کنید تا پاک شود. نگران نباش دوست گرامی. ما همه در جهنم با هم هستیم و نمی گذاریم که به شما بد بگذرد. :)
    بازار کار خوب است الحمدالله.

    پاسخحذف
  21. به کولی عزیز:
    تازه فهمیدم نیم سوز چیه. نه قربان آن قد و بالایت بگردم من فقط در کار بشکه قیر داغ هستم با قیف های مخصوصی که به آنجای آدمی پیچ می شوند.
    اگر همینطوری هم ریشم را تیغ بزنم و چارقد سرم کنم از این خانمی که عکسش را فرستادی خوشگل تر می شوم جیگر:)
    آب و جارو کنید می آییم انشاءالله.

    پاسخحذف
  22. مهندس هنوز از خیر سوال HR نگذشته ام !

    راستی نظر تخصصی شما راجع به بلیط بخت ازمایی چیه؟ عقل سلیم میگه برا خوش شانسا بد چیز خوبیه!
    من که اولین کارم در آمریکا خرید یک فقره بلیط است تا ببنیم بختم در امریکا برگشته یا نه!

    پاسخحذف
  23. به بانو جان ایرانی:
    آخر من هر زمانی که ویرم بگیرد به کامنت ها جواب می دهم عزیز دل.
    تازه امروز هم هورمون هایم زده است بالا و با خانم ها خیلی مهربان هستم فدایت شوم.
    تا آنجا که یادم می آید در گوگل دنبال وبلاگ شما گشتم که در آنجا جواب بدهم ولی به وبلاگ یک خانم بسیار محجبه به نام بانوی ایرانی برخورد کردم که اصول الدین بود و ترسیدم که بدون وضو داخل شوم.
    جواب شما این است که بله ولی شرکت ها خیلی تمایل ندارد که خود را درگیر ویزای کاری کنند مگر اینکه به آن تخصص ویژه خیلی احتیاج داشته باشند.
    قسمت باشد و تشریف بیاورید اینجا تا خودم برایتان یک بلیط بخت آزمایی مخصوص بخرم. لااقل پس از صد سال که تشریف بردید آن دنیا خدا نمی تواند بگوید که من می خواستم میلیون ها دلار به تو پول بدهم ولی تو حتی یک دانه بلیط هم نخریدی!

    پاسخحذف
  24. برادر آرش دامت افاضاته

    نمک بخش نظرات به کامنتهای مخالفین است ( البته باید توجه داشت که زیاد شور نشود! ). من هم می خواستم دنبال یک چیزی بگردم و به نیت قربتا الی الله یک مخالفتی بنمایم! ولی نمی دانم چرا حسش نیست! انشاء الله در پست های بعد حسابی جبران می کنم!

    پاسخحذف
  25. به مهندس R S232
    کلی تشکر که بالاخره سوال ما بی جواب نموند!
    منظورم این بود اگر مقدمات اقامت فراهم بشه که درینصورت نیازی به اجازه کار نخواهد بود. درینصورت حکم چیه؟

    من خودم رو یه چند سالی میشه گم و گور کردم، وبلاگم که دیگر هیچ!
    ;)

    پاسخحذف
  26. تقبل الله ناشناس عزیز. قدم مبارک مخالفان عزیز همواره بر تخم چشم چپمان است. ان شاءالله که عمری باشد و در پست های بعدی از خضور مبارک مستفیض شویم.

    پاسخحذف
  27. به بانوی ایرانی عزیز:
    شما مقدمات اقامت را فراهم کنید, کار هم پیدا می شود ان شاءالله. و توکل الله.

    پاسخحذف
  28. آرش جام به جمع فیلتر شده ها خوش اومدی داداش .
    ولی بدون هر جای دنیا که بری ما باهاتیم حتی تا توی جهنم .

    پاسخحذف
  29. به نوید:
    سلامت باشی نوید جان. پس حتما یادت باشد که با خودت کولر گازی هم بیاوری.

    پاسخحذف
  30. برادر یک اشتب جزئی زدی: فقط نوادا نیست که از آن جاها دارد. خیلی جاهای دیگر هم دارند. من این را خیلی اتفاقی الان که داشتم سریال Boardwalk Empire را نگاه می کردم فهمیدم. هنوز هم آنجا که این سریال در آن اتفاق می افتد ازین جاها هست که پس از یک مقدار ویکی-ایدن و بعدهم گوگل-ایدن به اینها رسیدم:
    en.wikipedia.org/wiki/Atlantic_City,_New_Jersey#Casino_resorts
    theborgata.com

    ظاهرا اینها پر از حوری های زمینی دارای مواضع استراتژیک عالی هم هستند. امیدوارم شما هم همنجا که رفتی مستفیض گشته باشی.

    The Dude ...

    پاسخحذف
  31. آرش جان البته فیلتر شدن هم مزایای دیگری هم دارد و آن اینست که نویسنده به دلیل کم شدن بازدیدها میتواند روی فضای کامنتها هم قلت بزند و وقت میکند کامنتها را جواب بدهد. فعلا که ما همگی با هم جهنمی شدیم رفت پی کارش .
    من از وقتی فیلتر شده ام دیگر دارم در وبلاگم جدو آباد تمام اسامی ممنوعۀ سیاسی را با خیال راحت صفا میدهم . اصلا شاید از فردا شروع کنم به نوشتن فحشهای رکیک وناموسی یا عکسهای پرنور گذاشتن ،فقط جهت از تاریکی درامدن ها .
    خوبی جهنم اینست که ممنوعیت در آن نیست و بکن و نکنی در آن وجود ندارد.آب که از سر گذشت چه یه وجب چه ده وجب. شاید از فردا خون جلو چشمام رو گرفت مثل حسینی یک دوربین برداشتم اسرار سیاسی و غیر سیاسی و خانوادگی و ناموسی خودم و جدو ابادم را فاش کردم، خوبی اوضاع خرتو خر همینه دیگه.

    میگم حالا که اینقدر بیکار و بیعار شده ام تا اینجا هستم یک خاطره خنده دار این روزهای وبلاگم را هم تعریف کنم بعد بروم. من بعد از نوشتن چند مطلب سیاسی اجتماعی که از دل خونم برآمده بود، سری زدم به صحرای کریلا و گفتم بگذار از آمریکای خودمان هم بگویم و با بی حوصلگی تمام ،به خاطر اتفاقات اخیر ایران ،خودم را راضی کردم که راجع به برنامه های تلویزیونی آمریکا بنویسم .حتی آنرا دوباره نخواندم که غلط گیری کنم .در کمتر از چند ساعت دیدم یکهو از بین تار عنکبوتهای ستون آمار وبلاگم که به مدد فیلترینگ و بی دل و دماغ شدن وبلاگ خوانها به خاطر اوضاع ایران، به صفر متمایل شده، یک ستون دراز از آمار آنروز دارد از صفحه میزند بیرون و تعداد خواننده ها رشد وحشتناک داشته،اولش فکر کردم شایدورد پرس قاط زده ،بعد فهمیدم یک خواننده ای اومده این مطلب رو تو بالاترین شیر کرده!! خلاصه ببین اوضاع چقدر قمر در عقربه! که تو این بحبوحه سیاسی این مطلب من شیر میشه :) البته میدونید که منظورم نقد کاربسیاربسیار پسندیده خواننده ناشناس مهربون وبلاگم نیست ها !خداوند هرجا که هست از گزند روزگار محفوظش بداره و خیر دنیا و آخرت نصیبش کنه و بهش وقت ازاد بیشتری جهت وبلاگ خوانی و سوپرایز کردن وبلاگ نویسان بدهد.

    خوب من خیلی حرف زدم ،دیگه میرم به جهنم . بیکار شدی بیا دورهم رو این آتیشها یک باربیکیویی بزنیم لااقل حروم نشه.

    پاسخحذف
  32. وای سارای راساراسا از خوندن کامنتت دچار دلپیچه و ضعفمردگی شدم. تو نه تنها وبلاگت جوکه بلکه کامنتهات هم معرکه است.
    جون من اگه از این خوانندگان با حال و با مرام پیدا کردی یه سر هم بفرستشون وبلاگ من یه بازار گرمی کنن مردم از بس تارعنکبوتهای گوشه وبلاگمو پاک کردم :))) حتی دیگه مامانم هم نمیتونه بیاد اراجیف گل دختر عزیزش رو بخونه چه برسه به عوامل فتنه و استکبار جهانی.
    در ضمن باربیکیو خواستی بیا پیش خودم. آرش بیشتر تو زمینه "قیر" کار میکنه.
    من تو خط کنده نیم سوز هستم.

    پاسخحذف
  33. arash to ke az in shansa dari fekr konam ham ghomar bazi mikoni ham miri pishe hajian dar behesht

    پاسخحذف
  34. خمس و زکاتشو بده ... حلاااااله

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.