۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

رویاهای بدوی

تا چندی پیش یکی از سرگرمی های من این بود که به خودم می گفتم آخ جون من در امریکا هستم و آن وقت از این احساس در امریکا بودن خودم لذت می بردم! تازگی ها دیگر نمی توانم این احساس را در خودم زنده کنم و دیگر در امریکا بودن برای من عادی شده است. حتی از رویای پاسپورت امریکایی هم دیگر لذت چندانی نمی برم. دیشب قبل از خواب دنبال سوژه مناسبی می گشتم که درباره آن رویا ببینم و از دیدن آن لذت ببرم ولی هر چه گشتم هیچ موضوع جالبی پیدا نکردم. تمام موضوعات ذهنی من مثل آدامس صد بار جویده شده است و شیرینی خودش را از دست داده است. یک مقداری خودم را گذاشتم به جای هالک و سوپر من و اسپایدرمن ولی دیدم که اصلا حال نمی دهد. سپس رویا دیدم که مثلا خیلی پولدار شده ام و در یک قصر پنجاه اطاق خوابه زندگی می کنم ولی نه تنها حال نداد بلکه فکر کردم حالا با این پنجاه تا اطاق خالی چکار کنم. آمدم رویا ببینم که با برندا ازدواج کرده ام و داریم با هم بعله ولی خیلی زود آن رویا هم تبدیل شد به درگیری و بگو و مگو و یک بچه هم آن وسط عرعر می کرد و تا بچه آمد که در ذهن من خرابکاری کند آن را هم پاکش کردم. بعد خواستم رویا ببینم که پاسپورت امریکایی را گرفته ام و دارم در دوبی برای خودم می چرخم ولی هر چقدر که رویا دیدم در هیچ کجای آن هیچ کسی نیامد بگوید که پاسپورتت را به ما نشان بده و این رویا هم بی مزه شد. خواستم رویا ببینم که در ایران هستم و دارم به سیمین خانم پز ماشینم را در امریکا می دهم ولی بعد که خواستم در رویایم به خانه سیمین خانم بروم فهمیدم که همان ماشین غراضه خودم را هم در ایران ندارم و مجبور شدم که سوار اتوبوس بشوم و برای همین اصلا حال نداد و بی خیال آن شدم. خواستم رویا ببینم که مثلا در ایران هستم و دخترها همین طوری دسته دسته می آیند و تقاضای ازدواج می کنند ولی بعد که کمی در آن رویا فرو رفتم به آنجا رسید که یک نفر را انتخاب کردم و وارد گرفتاریهای اداره مهاجرت و معطلی ها شدم و تازه پس از اینکه آمد فهمیدم که اصلا من را دوست ندارد و برای امریکا آمده است. برای همین آن رویا هم به در بسته برخورد کرد و هیچ لذتی به من نداد.

ولی در میان همه این رویاها فقط یک رویا بود که هنوز هم فکر کردن آن به من انرژی می داد و گرچه آن هم زیاد جویده شده است ولی باز هم فکر کردن به آن حال می داد. در رویا دیدم که به ایران بازگشته ام و همه چیز در آنجا مثل امریکا است و مردم از زندگی خودشان راضی هستند و لذت می برند. در آن رویا دیدم که من هم در یک شرکت کار می کنم و حقوق خوب می گیرم و ماشین و خانه معمولی خودم را مثل امریکا دارم. دیدم که همه فامیل دور هم جمع  شده ایم و بدون اینکه نگران هزینه میوه و شیرینی و شام باشیم از بودن در کنار هم لذت می بریم. دیدم که هر جوری که می خواهم در خیابان راه می روم و هرچه می خواهم می نوشم و همه چیز شیک و مرتب و مدرن است. دیدم که روزنامه ها آزاد است و دیگر از تملق و پاچه خواری های تهوع آور خبری نیست. دیدم که دولت ما را به امریکا و کشورهای دیگر دعوت می کنند تا در مورد مسائل جهانی مشورت کنند و من از دیدن آنها در کنار دیگران لذت می برم و احساس افتخار می کنم. در آن رویا دیدم که کشور ما هم مثل امریکا پر می شود از ملت های دیگر و توریست ها آزادانه در خیابان راه می روند و از مناظر دیدنی کشورمان لذت می برند. در رویا دیدم که یک مقاله انتقادی در یک روزنامه نوشته ام و اصلا نگران ربوده شدن و ضرب و شتم و زندانی شدن و شیشه نوشابه و این چیزها نیستم. این رویا واقعا به من حال می دهد و از دیدن خودم در آن شرایط حسابی کیف می کنم. من از رستوران زنجیره ای امریکایی خوشم نمی آید ولی در رویا می بینم که در میدان تجریش به پیتزا هات می روم و یک پیتزا با آبجو سفارش می دهم و از خوردن آن حسابی لذت می برم. 

این رویاها گرچه به نظر مضحک می آیند ولی یکی از مهم ترین رویای بشریت است و چیزی نیست جر رویای آزادی.


پی نوشت: در سالگرد واقعه سیاهکل به یاد پست کوهنوردی و مهاجرت افتادم. اگر فرصت اضافه داشتید سری به آن هم بزنید.

۲۳ نظر:

  1. متاسفانه يا خوشبختانه بودنش را زياد نمي دانم، اما آرش جان چه روياي شيريني ترسيم كردي. من فكر مي كنم هر كسي زندگي خارج از ايران را تجربه كرده باشد، مي تواند طعم خوش اين رويا را دقيق تر درك كند:)

    پاسخحذف
  2. سلام

    وای که چه رویای دلپذیری ،توی فیلم"راز"میگن که هر رویایی انجام شدنیه ...
    به امید اونروز که رویای زیبای شما برآورده بشه
    خیلی خیلی ممنون

    :))

    پاسخحذف
  3. من هر روز و هر روز به این رویا فکر میکنم ، هروقت اینجا میرم خرید هروقت میرم دانشگاه ، بار،کنسرت و ... دلم کشور خودمو میخواد جایی که همه اینا باشه ولی ماله کشوره من باشه جایی که خانواده ام پیشم باشن با زبون خودم حرف بزنم جکشونو بفهمم با اما حیف ...
    "ای کاش آدمی‌ وطنش را مثل بنفشه‌ها (در جعبه‌های خاک) یک روز می‌توانست، همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست."

    پاسخحذف
  4. این رؤیاهای بدوی خیلی جالب بودن، همیشه شجاعت شما رو در بیان افکار ذهنیتون بدون ترس از قضاوت دیگران تحسین کردم، این کار هر کسی نیست.
    این آخرین رؤیا که فکر می کنم رؤیای همه ماست و واقعاً حرف دل ما رو به زبون آوردیداما فقط باید در خواب و خیال به چنین شرایط ایده آلی دست پیدا کنیم، حیف ....

    پاسخحذف
  5. فک کنم خل شدم....بعد از خوندن رویات گریه کردم...
    نمی دونم چرا..صبح موقعی که می اومدم شرکت...و هوا بوی دود می داد...دلم می خواست..واسه یکی از دوستان که ایران نیست..بنویسم...به اندازه...همه زندگی نکردن ما...شماها زندگی کنید...به اندازه ..همه حق کشی ها...شماها حقتون و بگیرید و پیشرفت کنید...

    پاسخحذف
  6. واقعا روياي شيريني بود، ولي اين شانس ماست كه در اين دوره و اين اوضاع زندگي كنيم!
    هرچند رويا "ولي" نداره :)
    شاد باشيد و سبز و در درون آزاد، هر جا كه هستيد

    پاسخحذف
  7. عالی بود آرش خان. انگار آدمای بعد از 35 مشکل یافتن رویاهای جدید رو پیدا میکنن. عین فکرای خودم بود !

    پاسخحذف
  8. نثر بسیار دلنشینی دارید. اگر روزگاری خواستید کتابی چاپ کنید، خودم اولین مشتریش هستم! من هم همیشه رویای آزادی می بینم. همیشه

    پاسخحذف
  9. ممنون آرش عزیز . باید اعتراف کنم که از پستت به شدت لذت بردم . به نظر این آرزو خیلی دور از ذهن باشه و من به شخصه دیگه چنین آرزویی رو در ذهن ندارم . چرا که آنچه مشکلات ما از آن سرچشمه میگیرند نه حکومت است نه کشور است نه عرب است و نه ... بلکه آن ذات مردمان است . ذاتی که حتی اگر در آمریکا باشیم ( آنچنان که خودت در مورد کلونی های لوس آنجلسی گفتی ) آنجا را به گند خواهیم کشید ! اگر پیتزا فروشی با آبجو داشته باشیم ، باز هم نخاله هایی پیدا میشوند که اینقدر آبجو خواهند خورد که مست و پاتیل شده و به ایجاد مزاحمت برای سایرین بپردازند . حسرت . حسرت . حسرت.

    پاسخحذف
  10. آرش سر دلت خیلی سنگین بوده ها. فکر کنم کله پزیه هر چی مغز و چشم تو پاتیلش بوده ریخته برات تو کاسه.

    پاسخحذف
  11. man ham ba arash(commente balayi) movafegham hamoon tor ke arash goft emrooz moshkele keshvare ma tanha dolat nist belke in farhange mardome ke be in rahati taghyir nemikone va baraye modernize kardane farhange yek jame-e salha zaman lazeme pas in roya ke ma be azadiye vagheii dar iran miresim hade-aghal baraye nasle ma maghdoor nist.

    vali arezoo bar javanan eyb nist.

    shad bashid

    پاسخحذف
  12. نه آرش جان قبول نیست! برای من نوشتی رویاهات سوار شدن پشت وانت پیکان و قطار برقی اسباب بازی و کشتی الکلی و نوشابه نارنجیه.. حالا اینجا پست می نویسی این هواااا از آرزو ها؟ نخیر قبول نیست:))

    پاسخحذف
  13. میدونی ارزوی من چیه ؟ اومدن به امریکا

    پاسخحذف
  14. شاید باور نکنی اما اندازه تمام این شب و روزهایی که غربت کشیدم گریه کردم آرش عجیب حالم خراب این آرزوهایی که گفتی به امید اون روز که همگی لذت واقعی از زندگیمون ببریم

    پاسخحذف
  15. سلام وبرای بار دوم است که وبلاگتان سر می زنم.
    چه رویای شیرینی !! اینترنت بدون فیلتر ، پوشیدن لباس رنگی ، خواندن آزادانه هر کتاب ممنوع،زادانه خندیدن و .... را هم از قول من به رویایتان اضافه کنید لطفا.

    پاسخحذف
  16. lorecance

    خبر فوری :: در ایران دسترسی به این وبلاگ امکان پذیر نمیباشد!
    زین پس باید با وی پی ان، فیلترشکن، کوفت، ضهر مار و هرچیز دیگر ک در دسترس دارید استفاده کنید!
    بقیه وبلاگهای مهاجرتی رو نمیدونم!

    پاسخحذف
  17. lorecance
    سر زدن ب این وبلا هم شد ی رویا .. .
    میخوای چیکار کنی؟ آدرس جدید بده؟؟؟
    اینجا میتونی پیگیری کنی!!!
    رسیدگی به گزارشات و شکایات: filter@dci.ir

    پاسخحذف
  18. فیلتر شدن سایتت رو تبریک میگم همیشه آرزوش رو داشتی البته سایت که نه همون وبلاگ
    بیزحمت آدرس جدیدی هم بذار
    هر چند که دیگه دور زدن ف یل تر سه سوت هم طول نمیکشه

    پاسخحذف
  19. حدس می زدم که بلاگت در ایران فیلتر بشه. آخه دیگه خیلی تابلو شده بود! خیلی از سایتها و وبلاگها بخاطر گذاشتن یک پست ملایم انتقادی بلافاصله فیلتر می شن اونوقت این وبلاگ با این مطالب آنچنانیش! تابحال باز بود!

    پاسخحذف
  20. خوب دیگه وقتش بود که وبلاگت فیلتر بشه. آخه بالاخره ... طرفدارانت هم حد و حدودی داره!!

    پاسخحذف
  21. آرش به مهره سوخته تبدیل می شود!

    پاسخحذف
  22. :(

    يك هفته است كه اينترنت نفتي شده و حتي گوگل هم يك ساعت طول ميكشه بالا بياد. فقط وبلاگ آرش فيلتر نشده.
    من هر وبلاگي كه ميخواندم الان فيلتره: منصفانه، آرش، براي خاطر كتابها ،‌ براي تو ، ... اينگار اين هفته واقعا كيلويي همه‌رو فيلتر كردن و تك و توك استثنا قايل شدند، مثل وبلاگهاي آشپزي هنوز باز هستند!
    اين رويات اشك منم درآورد.

    پاسخحذف
  23. ﺭﻭﯾﺎﯼ ﻣﻦ ﺗﺤﻤﻞ ﺩﺭﺩﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ کوچکان ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺎ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ
    ﺭﻭﯾﺎﯼ ﻣﻦ ﺗﺤﻤﻞ ﺯﺧﻤﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯﺍﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﯾﮏ ﻋﺪﻩ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽ ﭼﺸﻨﺪ
    ﺭﻭﯾﺎﯼ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ این ﺟﻨﮓ ﺑﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ شود
    ﺭﻭﯾﺎﯼ ﻣﻦ ﺗﺤﻘﻖ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﺳﺖ: ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ!

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.