۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

آموزش Dating در امریکا

این شنبه هم دوباره رفتم وسط دریا چون میخواستم قایقم را که تعمیر کرده بودم تست کنم. ولی ایندفعه تنها نرفتم و یکی از این امریکاییهای سفید آشغالی بیکار را با خودم بردم که اگر وسط دریا گیر کردم لااقل دو نفر باشیم. او هم میخواست نمایش نیروی دریایی و هوایی ارتش امریکا را که برای مردم شاخ و شانه میکشیدند نگاه کند.در واقع هر سال در این تاریخ فرشتگان آبی یا Blue Angles که همان یگان دریایی مستقر در اطراف سنفرانسیسکو است برنامه اجرا میکنند.
بنابراین رفتم به سمت سنفرانسیسکو و زیر گلدنگیت ایستادم. این رفیق ما هم که تا آنجا بیش از ده تا آبجو خورده بود از دیدن ارتش کشورش ذوق زده شده بود و بالا و پایین میپرید.بعضی وقتها هم که هواپیماها از نظر ناپدید میشدند آنها را به الفاظ کریه مزین مینمود که چرا همش از بالای سر ما رد نمیشوند. یک مقداری فیلم از اطراف آنجا و جنگولک بازی هواپیماها گرفته ام که بعدا برایتان آپلود میکنم. هوا یک مقداری سرد بود و خوشبختانه این بار قایقم آبرو داری کرد و ما حدود ساعت 5 بعداز ظهر خانه بودیم.

ولی ماجرای اصلی مربوط بود به شنبه بعدازظهر که یک کار خیلی جالبی کردم و میخواهم برایتان تعریف کنم.

از آنجا که من خیلی دوست دارم با فرهنگ امریکاییها کاملا آشنا شوم اواسط هفته پیش یک آگهی در craigslist فرستاده بودم که من یک خارجی هستم و به یک معلم دیتینگ احتیاج دارم. پیشنهاد من در قبال آموزش, شام, دسر و نوشیدنی مجانی بود. در آگهی تاکید کردم که این فقط شبیه سازی دیتینگ است نه یک دیتینگ واقعی و در ضمن ترجیح میدهم که مربی چاق و یا دراز نباشد. خلاصه تا روز پنج شنبه حدود هفت ایمیل دریافت کردم که بنظر میرسید یکی از آنها واقعا بلد است که چگونه آموزش دهد.

من جواب او را پنجشنبه دادم و تاکید کردم که باید صبور باشد و همه چیز را کاملا برایم توضیح دهد. من واقعا از سادگی و خنگی امریکاییها خوشم میاید. من همیشه حلال و حرام را در طول زندگیم شنیده ام ولی از وقتی که آمدم امریکا فهمیدم که کارهای آنها با تعاریف ما بیشتر جور در میاید. آن دختر خانم برای اینکه بقول معروف شامش حلال باشد در آموزش دیتینگ سنگ تمام گذاشت. من هم خودم را به نفهمی میزدم تا بیشتر توضیح دهد و یک دفترچه و مداد هم همراهم بود که وانمود میکردم همه چیز را یادداشت میکنم. ولی واقعا حیف که دوربین فیلمبرداری نبرده بودم اگرنه شما با دیدن فیلم آن حتما از خنده روده بر میشدید.

اول از همه وقتی آمد دم در خانه من با شلوارک و تیشرت رفتم دم در. اسمش مکنزی بود و وقتی من رو اون شکلی دید جا خورد. بهش گفتم خوب حالا من برای دیتینگ چی باید بپوشم؟ گفت که بستگی داره چه رستورانی بریم. اگه رستوران کلاس بالا میخوایم بریم باید لباس رسمی بپوشی. گفتم من که نمیدونم شما باید بگی کجا بریم و چی بپوشم.

خلاصه قرار شد بریم یه رستوران خوب و من رفتم و کت و شلوار و کراوات عروسی ام را که آورده بودم امریکا و منتظر یه فرصت مناسب بودم تا ازش استفاده کنم را پوشیدم. وقتی اومدم بیرون دوباره جا خورد چون ایندفعه شیک شده بودم. گفتم خوب حالا باید چیکار کنیم؟ گفت خوب تو دستت رو بگذار توی جیب شلوارت و من دستم رو حلقه میکنم توی دستت و میریم به سمت ماشین. من گفتم مطمئنی اول و آخر دیتینگ رو با هم قاطی نکردی؟ چون ما مثلا هنوز همدیگه رو نمیشناسیم. گفت خوب آره راست میگی ولی باید در ماشین رو برام باز کنی. خلاصه من در ماشین رو براش باز کردم و خودم هم نشستم توی ماشین.

بعدش هم براش اون جوک رو تعریف کردم که میگه اگه دیدی یک آقایی در ماشین رو برای خانمی باز میکنه بدون که یا تازه آشنا شده اند و یا اینکه ماشین نو است. خانم معلم خندید ولی گفت نباید این جوک رو در یک دیتینگ واقعی تعریف کنی. باید اولش خیلی جدی باشی و رسمی عمل کنی. خلاصه ما خیلی جدی و رسمی رفتیم به سمت رستورانی که قرار بود 100 چوب برامون آب بخوره. توی راه ازش پرسیدم که چی باید بگم. گفت که باید کمی در مورد خودت حرف بزنی و از علایق طرف هم سوال کنی و همین چیزهای مسخره را گفت که مثلا چه ورزشی دوست داری و چی میخوری و از این چرت و پرتها.

من گفتم میتونم یه سوالی بکنم؟ گفت آره بگو. گفتم خوب من بعد از اینکه همه این کارها را با فرد مورد نظرم کردم و شام هم خوردیم, بعدش میریم خونه ما و دیپلماسی فعال برقرار میکنیم؟ خندید و گفت نه اینجوری که نیست. بستگی داره. گفتم یعنی چی؟ به چی بستگی داره؟ گفت بستگی داره که چقدر درسهاتو خوب یاد بگیری! خداوکیلی این جوابش خوب بود و من کم آوردم!

ما رفتیم یه رستوران توی سن رفعل و ما رو راهنمایی کردند به یک میز دو نفره و ما هم نشستیم. من روی صندلی چهار زانو نشستم و بهش گفتم ما عادت داریم اینجوری روی صندلی بشینیم. اشکالی نداره. گفت نه نه یه موقع اینجوری نشینی. باید پاتو صاف بزاری پایین. گفتم نمیشه پام رو بندازم روی اون یکی پام؟ گفت چرا ولی بهتره که صاف باشه.

گفتم من توی فیلمهای امریکایی دیدم که از زیر میز پاهاشون رو به سمت هم پرتاب میکنند. گفت نه فقط همینطور باید پاتو صاف بگذاری زمین. بعد منو آوردند و گفتم خوب حالا من باید چیکار کنم؟ گفت هیچی غذاتو انتخاب کن ولی اول باید اجازه بدی خانمها سفارش غذا بدهند. گفتم نباید قبلش سوال کنم چه غذایی میل داری یا بگم که من چی انتخاب کردم؟ گفت نه معمولا در مورد غذایی که انتخاب کردند حرفی نمیزنند مگر اینکه تو قبلا یک غذا را امتحان کرده باشی و بخوای این غذا را سفارش کنی. خلاصه کلام غذا را سفارش دادیم و آوردند.

چون نحوه غذا خوردن جزو برنامه های آموزشی نبود زیاد بهش گیر ندادم ولی ازش میپرسیدم که حالا من باید چی بگم؟ اون هم میگفت مثلا بگو از غذا خوشت میاد؟ و من هم دفترم را از جیبم در میاوردم و این مسئله را یادداشت میکردم!

بعد از غذا گفت که باید به طرفت پیشنهاد رقص بدی تا فرصت بیشتری برای نزدیک شدن بهش پیدا کنی. من گفتم که رقص بلد نیستم. گفت خوب یاد میگیری کاری نداره. خلاصه به سالن دیگری رفتیم که یک جایی مثل بار بود و در گوشه ای هم داشتند تانگو میرقصیدند.

میخواستم بهش بگم که بیخیال این بخش از آموزش بشه ولی بعد فکر کردم که شاید بد نباشه یاد بگیرم تا بتوانم تجربیاتم را برای شما هم بنویسم. من چون میخواستم رانندگی کنم از اولش تا آخر فقط یک آبجو خوردم ولی طرف وقتی رفتیم بار بعد از شرابی که هنگام شام خورده بود تازه برای خودش یه مارتینی سفارش داد. مارتینی فکر کنم همون عرق سگی خودمونه با یه دونه زیتون توش.

خلاصه قرار شد که تانگو برقصیم. گفت تو باید از پشت کمر منو با دست راستت بگیری. من گفتم بیخیال بابا من خجالت میکشم! گفت نه توی امریکا این رقص خیلی عادیه. خلاصه ما هم همینکار را کردیم و با دست چپ هم دست ایشان را گرفتیم. بعد گفت که با تناسب آهنگ باید خیلی آرام با پای خودت حرکت کنی. من که از بچگی هیچوقت استعداد رقص نداشتم سعی کردم زیاد آبرو ریزی نکنم.

راستی یادم رفت بگم که زیاد نگران آبروی ایرانیها هم نباشید چون من اصلا ملیتم را بهش نگفتم. بعد از اینکه کمی حرکات موزون انجام دادیم گفت حالا باید سعی کنی نزدیکتر بشی و صورتت را تقریبا به صورت طرف بچسبانی. گفتم باشه بعدا حتما اینکار را خواهم کرد. گفت نه الآن باید یاد بگیری. خلاصه ما هم تا جایی که فرامین رستگاری بشریت به خطر نیفتد تن به خواسته ایشان دادیم.

ظاهرا این دختر خانم مو قرمز که از نژاد آنجلوسکسون بود بعد از نوشیدن کمی زهرماری فراموش کرده بود که اصلا برای چه کاری آمده است. در نهایت من وقتی که میخواست دوباره نوشیدنی بگیره بهش گفتم که بهتره بریم چون او هم باید از خانه ما تا خانه خودش رانندگی میکرد.

بعد که تقریبا کشوندمش بیرون و برگشتیم خانه بهش گفتم خوب حالا باید چکار کنم؟ گفت طرف باید موقع خداحافظی چشمش رو ببنده و تو بوسش کنی. گفتم اگر چشمش رو نبست چی؟ گفت خوب تو میتونی بهش بگی که چشمهاش رو ببنده. من هم بهش گفتم خوب حالا تو چشمهات رو ببند. او هم چشمهاش رو بست و وقتی بعد از یه مدت خبری نشد چشمش رو باز کرد و دید من دارم توی دفترم یادداشت میکنم. تقریبا با حالت عصبانی گفت میدونی چیه؟ تو اصلا بدرد دیتینگ نمیخوری. بیخودی وقت خودت و دیگری رو تلف نکن. گفتم خوب این تازه جلسه اولم بود حتما بعدا بهتر میشم. گفت نه صد بار دیگه هم که بری هیچ فرقی نمیکنه و بعد مست و پاتیل سوار ماشینش شد و رفت.

این هم از ماجرای آموزش دیتینگ که سعی کردم با جزئیاتش بنویسم امیدوارم که اگر مجرد هستید و به امریکا آمدید بدردتان بخورد.

۴۹ نظر:

  1. من تازه اومدم آمریکا و مجردم
    یه جورایی هم دردیم
    متاسفم که پایانی غم انگیزی داشت
    یکم دقت میکردی 100 درصد پایان شیرین تری داشت
    خوب اینم یه تجربه دفعه دیگه یادت باشه از آخر شروع کنی بیایی به اول که ضرر نکنی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مهندس این رفیقمون عمدا این کار هارا میکرد چرا متوجه نیستی

      حذف
  2. sheytoon motmaeni akharesh haminjoori ha bood:D

    پاسخحذف
  3. agha damet garm man 5-6 ta az blog hato khoondam kheili bahal bood chon ye seri az tajrobehat mesle man bood. manam ettefaghan san francisco zendegi mikonam . oon party e Aykut ham behtar ke narafti ma ham naraftim lol 

    پاسخحذف
  4. جالب بود
    مخصوصا اون تیکه آخریش
    ولی مطمئنی فقط یادداشت کردی؟

    پاسخحذف
  5. آقا دستت درد نکنه.... بسیار مفید بود.

    پاسخحذف
  6. حالااین فیلم رو کی دیده بودی کا?

    پاسخحذف
  7. salam dooste aziz
    shoma dar type farsi va latin moshkeli dar blogspot nadarin?
    az che editory estefade mikonin ...age momkene inja baram benevisin ke man ham betoonam estefade konam ...bekhosos moshkelam dar noghtehaye akhare khat ... alamathaye tajob, soali va ... hast
    mamnoon

    پاسخحذف
  8. Sorry if I tell you taht "I hate this atitude of humilating other people and race"
    as you know the first thing they teach you in classess to respect the other nation's culture or...otherwise in first place American should start joking about your english talking.
    my friend, back to Iran, you can be more successful there with such atitude.you can be sombody like Ahmadi Nejad!
    I believe you have came to usa since you didn't tolerate such nasty "raftar" in you country! other wise Iran would be heaven if all people start to respect each other!
    reagrds
    an Iranian from canada

    پاسخحذف
  9. oomadam tashih konam comment e shomaro aghaye nashenas az Canada ke vaghean didam oza kharab tar az serfan THAT e khat e aval o inas ...
    1: taht --> that
    2: race --> races
    3: they teach you in classes --> that is taught
    4: American should start joking --> native americans can make fun of you
    5: talking --> accent
    6: back --> go back
    7: such --> this, your
    8: didn't --> could not
    9: such --> the
    10: raftar --> barkhord
    11: each other --> one another
    12: canada --> Canada

    پاسخحذف
  10. میگن ایرانیا مریضن هی بگین نه

    پاسخحذف
  11. Take it easy baba
    ANNN iranian from Zimbabwe

    پاسخحذف
  12. Hi, it was realy cool, good luck, Amir-KL

    پاسخحذف
  13. حسابی بورات Borat بازی در آوردی ؛)
    ولی کلک خوبی زدی، آموزی دیتینگ! بگذار قلم کاغذم را بیارم و یاداشت بردام

    پاسخحذف
  14. نه عمو، میگن ایرونیا خالی‌ بند هستند، مریض چیه؟؟؟!!!! این بابا حالا اگه بشناسیش تو واقعیت، اه نداره با ناله سودا کنه، اون وقت ۱۰۰ دلار پول فقط شام و آگهی‌ و این چیزا داده!!! تو کانادا هم از این دانشجوها گرسنه زیاد داریم

    پاسخحذف
  15. almost all Iranian are very crafty..,,they are smart but used it in very bad ways,,,,,,,

    پاسخحذف
  16. قربان میشه شما لطف کنید و ناراحتی های روحی روانی و عقده های فرهنگی اجتماعی و نژادپرستی هایت را تبلیغ نکنی؟

    پاسخحذف
  17. kheili khaali basti. man chera too berkeley az in chiza nemibinam :D ;)

    agha ghaayegheto koja park mikoni? berkeley marine ?

    پاسخحذف
  18. خوشحالی که بهش نگفتی ملیتت کجاییه ؟ همون موقع که چهار پاچه نشستی رو صندلی معلوم شد کجایی هستی دیگه پسر خوب

    پاسخحذف
  19. in weblog ro bara aghab oftade ha update mikoni na

    پاسخحذف
  20. کاش میشد تو ایرانم یه معلم دیتینگ گرفت...

    پاسخحذف
  21. اگر برا عقب افتاده ها آپلود میکنه پس تواینجا چیکار میکنی ؟ اومدی بابات را ببینی ؟

    پاسخحذف
  22. روست عزیز مگه سادیسم داری یا بیکاری ملت رو سز کار میزاری آخه:)

    در کل زبان رواییت خیلی جالب بود لذت بردم خیلی ممنون

    پاسخحذف
  23. آرزوهای مردها همیشه در این قصه های باسمه ایی خودشونو نشون می دن. همیشه دخترها عاشق آدم می شن و می خوان بزور ببرنش توی رختخواب. باور کن اگر آدم سالها با دهها زن هم سکس داشته باشه باز یک چینن فرصتی را از دست نمی ده. دلم برای اون آدم های ساده ایی سوخت که اینجوری احساساتی شده اند. اونها هم حتمن آرزوهایی مثل تو دارند. ضمنن برای اینکه بتونی باین رونی و راحتی با یک دختر آمریکایی صحبت کنی دستکم باید سه چهار سال اینجا مونده باشی. با رویاهات امشب خوب بخواب.

    پاسخحذف
  24. هادی CS تو هم از این چیزا میخونی؟! ;-)

    پاسخحذف
  25. اول تکلیف خودد دیت رو توی ایران معلوم کن بعد سراغ آموزشش رو بگیر. (به اون کسی که آرزو کرده بود توی ایران آموزش باشه)

    پاسخحذف
  26. baad az 56-7 sall va hameye in divooneha baziiha man tdobareh havase dokhtare irani kardam.Vali bad az date kardan 2ta dokhtare irani be raveshe khareji ke hala baraye man boomi hesab mishe fahmidam ke I need acourse to date crazy persian girls!mogheii mifahmi donya avaz shode ke dokhtare iraniaro baz az 6 sal date mikoni and she asks for your facebook!

    پاسخحذف
  27. az zanhaye irani beporsin mard irani beh che dardi mikhoreh, baraye laye jerj khobeh.
    zemnan man khodam mardam.

    پاسخحذف
  28. با سلام؛ «داستان» یا خاطره خیلی بامزه و جالبی بود و ضمناً «طنز» خوب و قوی ای در بیان دارید. یک پیشنهاد کوچک: اگر امکان دارد بهنگام نوشتن اسامی خارجی؛ آنها را درون پارانتز یا گیومه بذارید، به روان بودن نوشته تان کمک میکند. موفق باشید.

    پاسخحذف
  29. khak tooye sare oon va in weblog dorost kardanet. vaghan nemeedoonam injoor adamaye ghorbati mesle to ro chetor to in america rah meedan. meeyayn to in behesht va az hameyeh nematash estefade meekoneen va dar morede amereecahiha va america in koligooyiha va charandiyaat ro meesazeed. khaak bar sare to va heyfe oon havaee keh az jave america esteshmam meekoni. bargard to hamoon taveelat too iran.

    پاسخحذف
  30. agha nemishe akharesho avaz koni. man doos daram akharesh beboosish. behtarinesh hamoon bood ke kharabesh kardi

    پاسخحذف
  31. chera in vaghti roo ke be ghole khodemon sarfe oskol kardane digaran mikonim sarfe ye kare behtar nakonim chera fkr mikonim agar kasio gozashtim sare kar shirine chera ba shad kardan ham digeh shad nemishim ya in vaghto sarfe shad kardane ham digeh nemikonim mageh khobtar boodan che eshkali dareh??????????

    پاسخحذف
  32. az mardaye irani bish az in entezari nist....vase hamine ke hich ja adam hesabeshoon nemikonan..chon hata in kharejiha ham midoonan ke in mardaye irani fagaht ye mosht khali bandan ke be hich chiz be joz payeen tanashon fekr nemikonan........yani aghleshoon to payeen tanashon kholase shode...vase hamine ke ye mosht akhond hanoz ke hanooze daran be zanshoon tajavoz mikonan o ina az tars jikesheon ham dar nemiyad.......

    پاسخحذف
  33. من از اول تا آخرشو باور كردم

    برو خوش باش

    پاسخحذف
  34. بابا ایده باحالی بود خوب تو رویا داری سیر میکنی !
    ایشاالله یکی گیرت میاد واقعیش را بنویسی و جای ما رو هم خالی کنی !

    پاسخحذف
  35. khande dare ke dokhtare hesabi tighet zade shame mofty to iek restorane khoob khorde hesabi sharab khorde pole raftobargashtesham majani tamom shode on vaght too migi az amrica ei haie kheng khoshet miad??????? kos kholie irani ha roo sabet kardi vaghe an

    پاسخحذف
  36. ای ول، برو حالش ببر، ولی دفعه دیگه دختر مو بلوند ببر رستوران، حالش بیشتره.

    پاسخحذف
  37. خاک تو سرت كه دختره رو نبوسیدی، آخه الاغ دختر آمریکای رو فقط باید مستش کرد بعدم بردش توی اتاق خواب تا دسته ترتیبش داد اوشگول خان

    پاسخحذف
  38. koskhol jan
    make midonim akharesh kardish!
    mitarsi ba joziatesh begi?
    ba fosh neveshtam ke ehsase kambood nakoni

    پاسخحذف
  39. 1-پست جالبی بود و کلی خندیدم. مهم هم نیست که واقعا اتفاق افتاده بود یا نه.
    2-اون کسائی که از این پست خوششون نیومده و بد و بی راه گفتن، ظرفیت خودشونو نشون دادن و فرهنگشون رو. آقا جان، نویسنده این وبلاگ یه آدم آزاده! هر کار دوست داشته باشه می کنه. اونهایی هم که نگران شخصیت و هویت ایرانی خودشون هستن، محض اطلاعشون باید بگم که تو دنیای امروز بخصوص کشور های توسعه یافته خیلی چیز ها در درجه اولویت بالاتری از ملیت قرار دارن. و اگر شما خیلی می خواین با کلاس باشین بهتره اول به اونها برسین.
    3- تو یکی از پست های قبل می خواستم بنویسم:" خارج از ایران هر چی با ایرانی ها آدم کمتر ارتباط داشته باشه بهتره" ولی به خودم گفتم نه همه جا خوب و بد هست. ولی الان لازم دیدم که این حرف رو بزنم. با این کامنت هایی که آدمای عصر حجری گذاشتن...

    پاسخحذف
  40. همينطوري ادامه بده آدم با همين ديوونه بازي ها جوون ميمونه !

    پاسخحذف
  41. بابا سخت نگیرید، فقط اینکه نیست که! یک نفر دو ماه اطراف خلیج سنفرانسیسکو زندگی کرده باشه به نوشته های این عزیز می خنده! از قایق سواری ها و ماهی گیری بگیر تا به اقیانوس زدن با یک قایق که دستی اونم با پنجاه دلار ( و به روایتی بیست و هشت دلار!) تعمیرش کرده. و هر شنبه و یکشنبه به ماهی گیری رفتنش. هر کسی که دو ماه توی شرکتهای آمریکایی کار کرده باشه از خاطراتی که از شرکت تعریف میکنه شاخ درمیاره.
    کلا این آرش خان ما، شکی نیست که در منطقه سنفرانسیسکو زندگی میکنه اما داره رویاهای ذهنش رو با ما قسمت میکنه. شما هم سخت نگیرید ولی باور هم نکنید!

    پاسخحذف
  42. در ضمن خیلی این پا اون پا کردم که این رو بنویسم یا نه اما نشد! زیاد دوست ندارم پته مردم رو روی آب بریزم اما چون اکثر خوانندگان این وبلاگ کسانی هستند که قصد مهاجرت دارند خواستم بدانند که نباید زیاد روی تصویری که این عزیز از زندگی رویایی خودشون میدند حساب کنند. گرچه منکر وجود مطالب درست هم در لابلای خطوط نیستم.البته من همان نویسنده کامنت بالایی هستم.
    خوب تاریخ ارسال این پست شانزدهم نوامبر هست، درسته؟ اساسا این وبلاگ از نوامبر به اینطرف راه افتاده.
    خوب شما دوست من در پستی که دوشنبه آپلود کرده اید نوشته اید این شنبه یعنی چهارده نوامبر شاهد هنر نمایی بلو انجلز بودید آنهم در سنفرانسیسکو. اما رفیق! بلو انجلز اکتبر در سنفرنسیسکو برنامه داشت نه نوامبر! اونهم اوایلش اگر درست به خاطر بیارم دهم و یازدهم بود. اتفاقا در تاریخی که شما ادعا کردید اونها توی فلوریدا برنامه داشتند. از این نظر مطمئنم که دوستانم اونجا زندگی میکنند و با هم تماس داشتیم. حالا یا سنفرانسیسکویی که شما زندگی می کنی با سنفرنسیسکویی که من زندگی می کنم متفاوت هست یا بلو انجلزی که شما میشناسی با اونی که من تو ماه اکتبر دیدم متفاوت هست! و یا اینکه از سر کار گذاشتن مردم لذت می بری که این هم گناه نیست! اما نگرانی من درباره تصویر رویایی هست که به مهاجرین تازه پا میدی!

    پاسخحذف
  43. "در واقع هر سال در این تاریخ فرشتگان آبی یا Blue Angles که همان یگان دریایی مستقر در اطراف سنفرانسیسکو است برنامه اجرا میکنند."

    در ضمن Blue Angles همان یگان دریایی مستقر در اطراف سنفرانسیسکو نیست. انها در واقع اسکادران نمایشی یگان دریایی یا نیوی هستند که مقرشان در پنساکولای فلوریدا هست. این یکی را برای افزودن به اطلاعات شخصیتان یاد آوری کردم!

    پاسخحذف
  44. دوست عزیز تمام پستهایی که شما در اینجا میبینید به مرور در فرم مهاجرسرا نوشته ام وبعد وقتی این وبلاگ را ایجاد کردم آنها را به اینجا منتقل نمودم. اگر دقت کنید تاریخ اکثر پستهای اولیه ام در یک روز است. اگر به سایت مهاجرسرا مراجعه کنید می توانید تاریخ اصلی ای پستم را در آنجا بیابید. با اینحال از قوه پلیسی شما تشکر میکنم

    پاسخحذف
  45. جناب یک ایرانی در کانادا!
    اگر الکی گفته اید که کانادایید موفق باشید.
    اگر کانادایید و انگلیسی حرف زدنتون اینه باز هم موفق باشید.

    جهت اطلاع 100 دلار برای شام دو نفره اصلا زیاد نیست. یک رستوران نسبتا شیک که بخوای بری در پروسه دیتینگ که نمی شه بردش پیتزا هات! انگار تو ایران بردیش یه چلو کبابی شیک نفری 15 تومن دادی برگ مخصوص. این کجاش غیر واقعیه؟ با ویزای دانشجویی تو رستوران گارسنی کنی و یک کم بدوی یکی دو روزه این پول رو در میاری؛ حالا این دوستمون کلی متخصصه و کار هم داره...

    یک کم سر به سر ملت گذاشتن چه مشکلی داره؟ کسی آسیب دیده این وسط؟ این دختره اصلا حد تفکرش چیه که بخواد مهم باشه برای کسی چه فکری می کنه در باره ایرانی ها؟ اصلا بگیم مهمه. ایرانی در بین مردم دنیا واقعا چه ارزشی داره؟ ایران کجاست اصلا؟ چه سودی داره برای دنیا به جز بازار مصرفیش؟
    الان حتما می گین نخبه ها! ناسا! بیدار شو برادر! ایرانی نخبه با این که سرشو بالا میگیره می گه من ایرانیم؛ خجالت می کشه ته دلش. از دست همین ایرانیان عزیز گذاشته فرار کرده که خوب کاری هم کرده.
    به تظر خیلی ها از جمله من، نخبه ترین آدم دنیا پروفوسور لطفی زاده است. چند تا تون اسمشون رو شنیده اید؟ کجاست این ایرانی؟ چند ساله رفته از ایران؟ برگرده ایران چی کار کنه؟ از خواب بیدار شید! ایران در ذهن دنیا یک جای عقب افتاده ایه که عرب ها توش زندگی می کنند. حد اقل در ذهن عام که می شه 99% آدما. این خانوم هم عام وایت ترش اریجینال بوده. اصلا نبوده؟ به جهنم؛ کاریه که شده. تو برو خود را باش و ارزش ایرانی ها رو ببر بالا.

    راستی چرا آلمانی ها نگران نیستند یک آلمانی ممکنه در آمریکا آبروشون رو ببره؟ فرانسوی ها چی؟ نیوزیلندی ها چی؟ برزیلی ها چی؟

    ای شمایی که نگران تبلیغات عقده های روحی و نژاد پرستی هستی!
    بر فرض که این دوستمون عقده ایه. چی شده این عقده درش ایجاد شده؟ آیا نه همین شماهایید که این را این جوریش کردید؟
    نژاد پرستی چیه؟... این اصلا بحث نمی خواد انقدر که غیر منطقیه.

    این وبلاگ برای من عقب افتاده آپدیت می شه. شما تشریف نیار اگه ناراحت می شی.

    سادیسم در ویکیپدیا ببینید یعنی چه کامل بعد نظر بدهید.

    چند نفرتون یک صفحه دیگه غیر این صفحه وبلاگ را دیده اید؟ تا اسم دختر و دیتینگ و س ک س اومده وسط ریختین اینجا.

    اونی که پیشنهاد دادن دوستمون برگرده به طویله!
    اگرچه با توجه به ادبیاتتون کسی ارزش نمیده جوابتون را هم بده؛ از قضا بنده شما را با ارزش می دونم چون انسانید و جوابتون رو هم می دم.
    مشخصه شما عقده ی آمریکا دارید و این جا رو هم خودتون گفتید که بهشت می دونید. این جا بیایید مطمئن باشید همون قوت روزانه ای که در ایران (که مترادف با طویله می دونیش) بهتون می دن، هم گیرتون نمی آد. این جا باید یا پول داشته باشی یا تخصص یا پشتکار. غیر این ها تره هم برایت خورد نمی کنند. هر جا که باشی و این سه تا رو داشته باشی موفق می شی. چه در طویله. چه در ایران چه در آمریکا. همون جا هم می شه. تلاش کنید.

    یاسر جان!
    بنده صد در صد تایید نمی کنم کار دوستمون رو و حرف شمایی که گفته اید خوب تر باشیم را هم قبول دارم. خوب گفته اید. من هم از قضا کمی مردم آزاری درونم هست. ممنون به خاطر منطقی بودن و تلنگرتون. حرفتون به دلم نشست خواستم تشکر کرده باشم.


    نفر بعدی!
    شما مطمئن باش کسی در باره ی مرد ایرانی فکر هم نمی کنه! که براش مهم باشه که چه جوریه.

    شما هم خوش باش که برای ایشون مهم نیست که شما باور کنی یا نکنی.



    برای دوستان غیر منطقی: بنده وکیل آقای RS232 هستم. بازوم کلفته! دست به فحشم خوبه! خوشم اومده اینو نوشتم!

    دوستان منطقی تر: معذرت می خوام به خاطر این جور نوشتنم ولی این آقای RS232 کامنت ها شو سپرده به ما خوانندگانش. یکی گذرش میافته این جا چون عقده هاش در متن پاسخ مناسبی پیدا نمی کنن عصبانی میشه پرت و پلا می نویسه. باید نویسنده بدونه که کسایی هم هستند که ارزش قاعلند برای نوشته هاش. چه واقعی چه خیالی. که انصافا لطف کرده اید و اگر هم موردی بوده منطقی نقد کرده اید. مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد...

    از شما ممنونم.

    جناب RS232!
    اومدم پست جدیدتون رو بخونم نبود؛ لجم گرفت که بعضی ها انرژی شما را میارن پایین نمی نویسی!

    با تشکر.


    ناشناس اصل

    پاسخحذف
  46. جالب بود ولی به نظرم میتونستی تجربه های بیشتری کسب کنی!!!! منظورم وسط دیتینگه ها نه آخرش! بد برداشت نشه:)

    پاسخحذف
  47. اخرشو خيلي باحال نوشتي!!
    ولي ما به اين راحتي خر نميشيم داداش... D:

    پاسخحذف
  48. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.