همه ما وقتی به امریکا میایم بعد از مدت کوتاهی احساس میکنیم که غم بزرگی در دل ما کاشته اند. احساس میکنیم دلمان برای دوستان و آشنایانمان تنگ میشود. احساس وابستگی شدید به پدر و مادر و یا برادر و خواهر میکنیم. احساس عدم امنیت و غربت میکنیم. ولی چرا اینطور است؟ چطور یک امریکایی وقتی به سن هجده سالگی رسید به شهر دیگری میرود و زندگی خودش را میسازد بدون اینکه دلش برای کسی تنگ شود؟ آیا این احساسات بخاطر مهربان بودن بیش از حد ما ایرانیها است؟ و یا ایرانیها بسیار عاطفی هستند؟
جواب من این است. خیر.
واقعیت این است که بیشتر ما و از جمله خود من نتوانسته ایم در کشورمان به استقلال شخصیتی برسیم. اصولا در ایران بخاطر شرایط اجتماعی همه مجبور هستند که در کنار هم باشند. این نیاز بخاطر احساس عدم امنیت اجتماعی شکل میگیرد و شما همواره فکر میکنید که بدون کمک دیگران قادر به ادامه بقا نیستید.در امریکا هم در محله های فقیر چنین شرایطی مشاهده میشود ولی در مجموع حمایت قانون از افراد باعث میشود تا آنها براحتی بتوانند از پس کلیه مسائل خودشان بر بیایند و در نتیجه احساس نیاز و یا وابستگی به کسی نمیکنند.
حتما فیلمهایی را دیده اید که مثلا دو نفر آدمی که در شرایط معمولی اصلا از هم خوششان نمیاید وقتی در جنگل و یا بیابان گم میشوند بخاطر احساس نیاز و عدم امنیت به یکدیگر وابسته میشوند و بعد از اینکه از آن وضعیت رها شدند هم دلشان نمیخواهد که از هم جدا شوند.
کاری به خوبی و یا بدی اینگونه وابستگیها ندارم چون ممکن است کسی این وابستگیها را عاملی برای ثبات خانواده بداند. ولی در هر حال وقتی شخصیت ما وابسته به فرد دیگری است بدین معنی است که ما نباید از خودمان انتظار داشته باشیم که بتوانیم بدون وابستگیهایمان کامل باشیم. و طبیعی است که اگر از آنها جدا شویم احساس دلتنگی میکنیم. این یک نیاز واقعی است که اگر به آن بی توجهی کنیم ممکن است به افسردگی و یا منیک دیپرشن منجر شود و آنوقت درمانش بسیار دشوارتر خواهد بود.
افراد ایرانی زیادی را میشناسم که بعد از آمدن به امریکا احساس دلتنگی شدیدی کرده اند و بعد به ایران رفته اند و با همه کسانی که دلشان برایشان تنگ شده بود دعوا کرده اند و دوباره به امریکا آمده اند و دوباره دلشان تنگ شده است و دوباره رفتند ایران و وضعیت ترافیک و آلودگی و عدم احترام را دیدند و طاقت نیاوردند و دوباره به امریکا آمدند و دوباره دلشان تنگ شد و الی ماشاءالله..
بنابراین اگر احساس دلتنگی شدید, عدم اطمینان, غربت, اضطراب و یا این چیزها را دارید بهتر است قبل از هر اقدامی به یک دکتر روانپزشک خوب مراجعه کنید و این احساسات بد را در خودتان درمان کنید چون حتی برگشت شما به ایران مشکلی را حل نمیکند.
امیدوارم که این نوشته بدردتان بخورد.
آمریکائیها چون فردگرا هستند، با این مورد راحت تر کنار میان تا ما.ولی برای ما سخته، برای من که خیلی سخته.
پاسخحذفمن خیلی احساس دلتنگی برای مادر و پدرم دارم.حتما هر روز باید باهاشون صحبت کنم تا آروم بشم.
Kheily khob neveshti.
پاسخحذفKamelan doroste.
Man 2 hafteye aval ke omadam Canada delam tang shode bood vali alan 2 sal gozashte va hich moshkeli nist.
Osolan agar ye zendegie arom va shad dashte bashi chera bayad deltang beshi?
Mamnoon
آرش عزیز
پاسخحذفهنر شما در ربط دادن موضوعات بی ربط به هم و سپس نتیجه گیری نادرست از آن به واقع کم نظیر است!
ظاهرا شما در هنگام نگاشتن این پست دچار فراموشی آنی شده اید و از یاد برده اید که دارید برای ایرانیان فارسی زبان این مطلب را می نویسید! چون حداقل این را در نظر می گرفتید که خوانندگان ایرانی این پست دستکم خودشان می دانند که عاطفی هستند یا نه!
پاسخحذفtakderakht
پاسخحذف20
20
20
موافق نیستم
پاسخحذف