الان جمعه شب است و من تازه از برکلی برگشتم. با چند تا از دوستام رفته بودم سنفرانسیسکو و توی نورتستروم رک که جنسهای خوب را ارزانتر از فروشگاههای معمولی میفروشد, یک کفش خوب خریدم 100 دلار. کفشی که الان میپوشم مال سه سال پیش است و دیگر موقعش بود که برای کارم یک کفش نو بخرم. قیمت اصلیش 320 دلار بود که من 90 دلار خریدم و حدود 9 دلار هم مالیاتش شد.
بعد رفتیم شهر برکلی و چرخی توی خیابان تلگراف زدیم و بعد هم رفتیم سینمای AMC که جای جالبی است و هم مرکز خرید است و هم چندین سالن سینما دارد. البته فیلمی که ما دیدیم خیلی مزخرف بود بنام New Moon و بدرد بچه های نوجوان میخورد.
دیروز هم رفتم خانه یک دوست قدیمی که طبق معمول هر سال روز شکرگزاری را در کنار او و خانواده اش باشم. جای شما خیلی خالی بود و حسابی بهم خوش گذشت. او و برادرش تنها دوستان ایرانی هستند که من دارم و تمام دوستان و آشنایان آنها هم واقعا افراد شایسته ای هستند. ما بعد از شام در حیاط آتش روشن کردیم و با گیتار و دف و تنبک و سازهای مختلف ضربی همه هنر نمایی کردند.
اتفاق بامزه ای که افتاد این بود که دوستم چون همیشه وبگردی میکند, وبلاگ مرا بدون اینکه بداند من هستم خوانده بود و بعد از اینکه فهمید این نوشته ها مال من است, به من گفت که این چرت و پرتها چیه که مینویسی؟ چهارتا چیز درست و حسابی بنویس که لااقل بدرد ملت بخورد. مدتی طول کشید که من برایش توضیح دهم که بابا این نوشته ها که الکی نیست. هر کدامشان یک حکایتی دارد و در اصل برای کسانی است که میخواهند به امریکا و کانادا مهاجرت کنند. حتی بعضیها هم سفارشی است.
همش هم از من پذیرایی مخصوص میکرد و میگفت حالا نری توی نوشته هایت از ما هم بد بنویسی! آخر سر هم برایش یک وبلاگ درست کردم که بتواند بنویسد. اطلاعات تاریخی و اجتماعی خیلی خوبی دارد و فکر کنم که وبلاگش خیلی مفید و جالب از آب در بیاید. در ضمن آقای حمید میزوری هم که استاد ادبیات است قرار بود که وبلاگ بزند ولی هنوز خبری از کار ایشان نیست. من که همچنان منتظر میمانم.
الآن هم که بر روی تختم تلپ شده ام و میخواهم برای شما کمی در مورد نقش تملق در جامعه امریکا بنویسم. یکی از ایزار تملق در ایران استفاده از القاب و عناوین مختلف است که به افراد نسبت داده میشود. البته لقب یک ریشه تاریخی در سرزمین ما دارد و نشاندهنده میزان احترام شما به فرد مذکور است طوری که عدم استفاده از القاب, ممکن است مردم ما را آزار دهد.
بعد رفتیم شهر برکلی و چرخی توی خیابان تلگراف زدیم و بعد هم رفتیم سینمای AMC که جای جالبی است و هم مرکز خرید است و هم چندین سالن سینما دارد. البته فیلمی که ما دیدیم خیلی مزخرف بود بنام New Moon و بدرد بچه های نوجوان میخورد.
دیروز هم رفتم خانه یک دوست قدیمی که طبق معمول هر سال روز شکرگزاری را در کنار او و خانواده اش باشم. جای شما خیلی خالی بود و حسابی بهم خوش گذشت. او و برادرش تنها دوستان ایرانی هستند که من دارم و تمام دوستان و آشنایان آنها هم واقعا افراد شایسته ای هستند. ما بعد از شام در حیاط آتش روشن کردیم و با گیتار و دف و تنبک و سازهای مختلف ضربی همه هنر نمایی کردند.
اتفاق بامزه ای که افتاد این بود که دوستم چون همیشه وبگردی میکند, وبلاگ مرا بدون اینکه بداند من هستم خوانده بود و بعد از اینکه فهمید این نوشته ها مال من است, به من گفت که این چرت و پرتها چیه که مینویسی؟ چهارتا چیز درست و حسابی بنویس که لااقل بدرد ملت بخورد. مدتی طول کشید که من برایش توضیح دهم که بابا این نوشته ها که الکی نیست. هر کدامشان یک حکایتی دارد و در اصل برای کسانی است که میخواهند به امریکا و کانادا مهاجرت کنند. حتی بعضیها هم سفارشی است.
همش هم از من پذیرایی مخصوص میکرد و میگفت حالا نری توی نوشته هایت از ما هم بد بنویسی! آخر سر هم برایش یک وبلاگ درست کردم که بتواند بنویسد. اطلاعات تاریخی و اجتماعی خیلی خوبی دارد و فکر کنم که وبلاگش خیلی مفید و جالب از آب در بیاید. در ضمن آقای حمید میزوری هم که استاد ادبیات است قرار بود که وبلاگ بزند ولی هنوز خبری از کار ایشان نیست. من که همچنان منتظر میمانم.
الآن هم که بر روی تختم تلپ شده ام و میخواهم برای شما کمی در مورد نقش تملق در جامعه امریکا بنویسم. یکی از ایزار تملق در ایران استفاده از القاب و عناوین مختلف است که به افراد نسبت داده میشود. البته لقب یک ریشه تاریخی در سرزمین ما دارد و نشاندهنده میزان احترام شما به فرد مذکور است طوری که عدم استفاده از القاب, ممکن است مردم ما را آزار دهد.
اگر در ایران کسی را به اسم کوچک صدا کنید, اگر بزرگتر از شما باشد میگوید که فلانی, کشمش هم دمب دارد. یه پیشوندی, یه پسوندی, بزرگتری گفتن, کوچکتری گفتن! خلاصه خودش و یا اطرافیان شما به هر زبانی که شده به شما میفهمانند که باید یک لقبی برای آن فرد قائل شوید اگرنه کاری خلاف ادب انجام داده اید. رایجترین این لقب ها آقا, خانم, خان, جان, جناب و اینجور چیزها است.
در ایران لقب یک فرد, مشخص کننده میزان ارادت و یا احترام شما به فرد مورد نظر است و هر چه لقب پر و پیمان تر و چرب و چیلی تر باشد, یعنی اینکه شما احترام بیشتری برای آن طرف قائل هستید. حال این احترام میتواند هم قلبی باشد و هم میتواند اجباری و یا مصلحتی باشد. معمولا از این لقبها زمانی بیشتر استفاده میشود که کار شما پیش آن فرد مزبور گیر باشد و شما بخواهید مراتب ارادت خود را به او ابراز نمایید.
بنابراین استفاده از القاب میتواند بعنوان یک ابزار برای تملق و بزرگنمایی شخصیت و منش افراد بکار گرفته شود. مثلا کسی ممکن است رئیس اداره خود را جناب آقای آرش خان آرشیان عزیز صدا کند و یا حتی فقط با لقب و عنوان او را صدا کند مثل آقای رئیس, والا مقام و اینجور چیزهایی که خودتان بهتر میدانید. حتی در خانواده هم استفاده از لقب برای تملق کاربرد زیادی دارد. ممکن است شما در حالت معمولی بگویید اصغر باز رفتی پیش اکبر آقا میوه فروش هرچی آشغال بود جمع کردی آوردی؟ ولی در مواقع خاص که معمولا تاریخ های خاصی از ماه است میگویید اصغر جون حقوق گرفتی عزیزم؟
در امریکا القاب فقط در مواقعی استفاده میشود که شما بخواهید تحصیلات, تخصص و یا موقعیت کار یک نفر را به شنونده بیان کنید. در حالی که این القاب اصلا جنبه احترامی ندارد و اگر به کسی بگویند دکتر آرش آرشیان متخصص زنان و زایمان به این معنی نیست که میخواهند به او احترام بگذارند بلکه به این علت است که شنونده بداند که ایشان دکتر است و تخصص او هم زنان و زایمان است تا اگر حرفی زد میزان اعتبار آن تا حدودی تخمین زده شود. در امریکا لقبهایی مثل پرزیدنت و یا لقبهای دیگر که زیاد هم نیستند فقط جنبه اطلاع رسانی دارد نه احترام.
در ضمن در امریکا فقط زمانی از آقا و خانم استفاده میکنند که بخواهند نوع جنسیت فرد را مشخص کنند و در غیر اینصورت تنها چیزی که برای نام بردن افراد استفاده میشود اسم کوچک آنان است. شما اگر رئیس یک کمپانی بزرگ باشید و دبدبه و کبکبه ای هم برای خودتان داشته باشید, دربان شرکتتان اگر بخواهد شما را صدا کند فقط اسم کوچک شما را میگوید و بس.
بنابراین در امریکا یکی از پایه های مهم تملق وجود ندارد و نمیشود از القاب مختلف بعنوان تملق گویی از افراد استفاده ابزاری کرد. حتی در بسیاری از موارد رئیس جمهور امریکا را باراک و یا اوباما صدا میکنند. و فوقش این است که یک پرزیدنت هم تنگش میچسبانند.
یکی دیگر از ابزار تملق در ایران, تعارفات است که برخی از آنها جنبه تعریف کردن از کسی را دارد و برخی دیگر برای احترام گذاشتن بکار میرود. بعنوان مثال شما وقتی بخواهید تملق کسی را بکنید محال است که اجازه دهید او بعد از شما وارد اطاق شود و میگویید اختیار دارید, جان من, مرگ من, منو کفن کنن, شما بزرگترید, شما رئیس هستید, شما آقا هستید و از این چیزها.
و از تعارفات معمول دیگر هم این است که شما شروع میکنید به تعریف کردن از آن فرد و میگویید واقعا شما آدم خوبی هستید. شما فهمیده ترین آدمی هستید که من دیدم. بعد هم برای اینکه تملق خودتان را طبیعی تر نشان بدهید میگویید نه اینکه فکر کنید جلوی رویتان میگویم ها! نه! اتفاقا پریروز داشتم با اکبر آقا حرف میزدم میگفتم این آقای آرش خان عجب انسان بزرگی است. هر کاری از از دستش بر بیاد برای همه میکنه. بعد اکبر آقا گفت خوب چرا بهش نمیگی برای پسرت یه شغلی تو شرکتش پیدا کنه. من گفتم نه آقا من که اصلا روم نمیشه. قبلا از این آقا به ما رسیده! و از این چیزها.
یکی دیگر از ابزار تملق تکیه کلامهایی است که بسته به اهمیت موضوع و شرایط خاص در ایران استفاده میشود. مثل آقا ما چاکریم. آقا مخلصتیم. خاک زیر پاتیم. بنده نوازی میفرمایید. قدم روی تخم چشم ما بگذارید. ما کی باشیم! این بنده حقیر سراپا تقصیر. شما یه چک بزن تو گوش من. آقا اصلا محاله پول بگیرم. بنده را مستفیض بفرمایید. عرض مختصری دارم. متصدع اوقات نمیشوم. عنایت بفرمایید. شما استاد بنده هستید. ما هرچه داریم از شما است. اصلا ما کی باشیم. اختیار ما دست شماست. اصلا مال خودتونه. آقا شرمنده میفرمایید. گلی به گوشه جمالت. غلام معرفتتم!
در امریکا هیچ کدام از این عبارات وجود ندارد. بنابراین اصولا شما ابزاری برای تملق گویی ندارید که بخواهید با ترکیب آنها جملات قصار درست کنید. یک لطفا ساده و یک تشکر, کل ماجرا است و این هم در جای خودش باید استفاده شود. اگر بیخودی از کسی تشکر کنید بی معنی است و موجب تعجبشان میشود که برای چه موضوعی دارید از آنها تشکر میکنید. در ضمن تعارفات رایج در کشور ما هم وجود ندارد که بتوان از آنها جهت تملق استفاده کرد. برای همین خودشیرینی و پاچه خواری در امریکا معمول نیست.
من در مورد خوبی و یا بدی تملق صحبت نکردم و ممکن است کسانی این شیوه را در ایران بپسندند و بگویند که باید افراد خاص را با القاب دنباله دار صدا کرد و یا اینکه حتما تعارفات باید اجرا شود. در ضمن من خودم هم در ارتباطم با ایرانیها گهگاهی از تملق استفاده میکنم و نمونه اش هم مقدمه همین نوشته است! در واقع قصد من از طرح این موضوع این است که بدانید وقتی وارد امریکا میشوید و میخواهید در این کشور زندگی کنید, تملق گویی نه تنها کاربردی ندارد بلکه واکنش منفی بدنبال دارد و ممکن است موجب سرخوردگی شما شود. من زمانی که وارد امریکا شدم و اولین کارم را پیدا کردم, مدیر شرکت را مثلا آقای گادوین خطاب میکردم. چند بار به من تذکر داد که من را مایکل صدا کن و من فکر میکردم که شکسته نفسی میکند! ولی بعدا فهمیدم که این کار من آزارش میدهد و من باید همان چیزی او را صدا کنم که از من درخواست کرده بود.
امیدوارم که این نوشته من بدردتان بخورد.
در ایران لقب یک فرد, مشخص کننده میزان ارادت و یا احترام شما به فرد مورد نظر است و هر چه لقب پر و پیمان تر و چرب و چیلی تر باشد, یعنی اینکه شما احترام بیشتری برای آن طرف قائل هستید. حال این احترام میتواند هم قلبی باشد و هم میتواند اجباری و یا مصلحتی باشد. معمولا از این لقبها زمانی بیشتر استفاده میشود که کار شما پیش آن فرد مزبور گیر باشد و شما بخواهید مراتب ارادت خود را به او ابراز نمایید.
بنابراین استفاده از القاب میتواند بعنوان یک ابزار برای تملق و بزرگنمایی شخصیت و منش افراد بکار گرفته شود. مثلا کسی ممکن است رئیس اداره خود را جناب آقای آرش خان آرشیان عزیز صدا کند و یا حتی فقط با لقب و عنوان او را صدا کند مثل آقای رئیس, والا مقام و اینجور چیزهایی که خودتان بهتر میدانید. حتی در خانواده هم استفاده از لقب برای تملق کاربرد زیادی دارد. ممکن است شما در حالت معمولی بگویید اصغر باز رفتی پیش اکبر آقا میوه فروش هرچی آشغال بود جمع کردی آوردی؟ ولی در مواقع خاص که معمولا تاریخ های خاصی از ماه است میگویید اصغر جون حقوق گرفتی عزیزم؟
در امریکا القاب فقط در مواقعی استفاده میشود که شما بخواهید تحصیلات, تخصص و یا موقعیت کار یک نفر را به شنونده بیان کنید. در حالی که این القاب اصلا جنبه احترامی ندارد و اگر به کسی بگویند دکتر آرش آرشیان متخصص زنان و زایمان به این معنی نیست که میخواهند به او احترام بگذارند بلکه به این علت است که شنونده بداند که ایشان دکتر است و تخصص او هم زنان و زایمان است تا اگر حرفی زد میزان اعتبار آن تا حدودی تخمین زده شود. در امریکا لقبهایی مثل پرزیدنت و یا لقبهای دیگر که زیاد هم نیستند فقط جنبه اطلاع رسانی دارد نه احترام.
در ضمن در امریکا فقط زمانی از آقا و خانم استفاده میکنند که بخواهند نوع جنسیت فرد را مشخص کنند و در غیر اینصورت تنها چیزی که برای نام بردن افراد استفاده میشود اسم کوچک آنان است. شما اگر رئیس یک کمپانی بزرگ باشید و دبدبه و کبکبه ای هم برای خودتان داشته باشید, دربان شرکتتان اگر بخواهد شما را صدا کند فقط اسم کوچک شما را میگوید و بس.
بنابراین در امریکا یکی از پایه های مهم تملق وجود ندارد و نمیشود از القاب مختلف بعنوان تملق گویی از افراد استفاده ابزاری کرد. حتی در بسیاری از موارد رئیس جمهور امریکا را باراک و یا اوباما صدا میکنند. و فوقش این است که یک پرزیدنت هم تنگش میچسبانند.
یکی دیگر از ابزار تملق در ایران, تعارفات است که برخی از آنها جنبه تعریف کردن از کسی را دارد و برخی دیگر برای احترام گذاشتن بکار میرود. بعنوان مثال شما وقتی بخواهید تملق کسی را بکنید محال است که اجازه دهید او بعد از شما وارد اطاق شود و میگویید اختیار دارید, جان من, مرگ من, منو کفن کنن, شما بزرگترید, شما رئیس هستید, شما آقا هستید و از این چیزها.
و از تعارفات معمول دیگر هم این است که شما شروع میکنید به تعریف کردن از آن فرد و میگویید واقعا شما آدم خوبی هستید. شما فهمیده ترین آدمی هستید که من دیدم. بعد هم برای اینکه تملق خودتان را طبیعی تر نشان بدهید میگویید نه اینکه فکر کنید جلوی رویتان میگویم ها! نه! اتفاقا پریروز داشتم با اکبر آقا حرف میزدم میگفتم این آقای آرش خان عجب انسان بزرگی است. هر کاری از از دستش بر بیاد برای همه میکنه. بعد اکبر آقا گفت خوب چرا بهش نمیگی برای پسرت یه شغلی تو شرکتش پیدا کنه. من گفتم نه آقا من که اصلا روم نمیشه. قبلا از این آقا به ما رسیده! و از این چیزها.
یکی دیگر از ابزار تملق تکیه کلامهایی است که بسته به اهمیت موضوع و شرایط خاص در ایران استفاده میشود. مثل آقا ما چاکریم. آقا مخلصتیم. خاک زیر پاتیم. بنده نوازی میفرمایید. قدم روی تخم چشم ما بگذارید. ما کی باشیم! این بنده حقیر سراپا تقصیر. شما یه چک بزن تو گوش من. آقا اصلا محاله پول بگیرم. بنده را مستفیض بفرمایید. عرض مختصری دارم. متصدع اوقات نمیشوم. عنایت بفرمایید. شما استاد بنده هستید. ما هرچه داریم از شما است. اصلا ما کی باشیم. اختیار ما دست شماست. اصلا مال خودتونه. آقا شرمنده میفرمایید. گلی به گوشه جمالت. غلام معرفتتم!
در امریکا هیچ کدام از این عبارات وجود ندارد. بنابراین اصولا شما ابزاری برای تملق گویی ندارید که بخواهید با ترکیب آنها جملات قصار درست کنید. یک لطفا ساده و یک تشکر, کل ماجرا است و این هم در جای خودش باید استفاده شود. اگر بیخودی از کسی تشکر کنید بی معنی است و موجب تعجبشان میشود که برای چه موضوعی دارید از آنها تشکر میکنید. در ضمن تعارفات رایج در کشور ما هم وجود ندارد که بتوان از آنها جهت تملق استفاده کرد. برای همین خودشیرینی و پاچه خواری در امریکا معمول نیست.
من در مورد خوبی و یا بدی تملق صحبت نکردم و ممکن است کسانی این شیوه را در ایران بپسندند و بگویند که باید افراد خاص را با القاب دنباله دار صدا کرد و یا اینکه حتما تعارفات باید اجرا شود. در ضمن من خودم هم در ارتباطم با ایرانیها گهگاهی از تملق استفاده میکنم و نمونه اش هم مقدمه همین نوشته است! در واقع قصد من از طرح این موضوع این است که بدانید وقتی وارد امریکا میشوید و میخواهید در این کشور زندگی کنید, تملق گویی نه تنها کاربردی ندارد بلکه واکنش منفی بدنبال دارد و ممکن است موجب سرخوردگی شما شود. من زمانی که وارد امریکا شدم و اولین کارم را پیدا کردم, مدیر شرکت را مثلا آقای گادوین خطاب میکردم. چند بار به من تذکر داد که من را مایکل صدا کن و من فکر میکردم که شکسته نفسی میکند! ولی بعدا فهمیدم که این کار من آزارش میدهد و من باید همان چیزی او را صدا کنم که از من درخواست کرده بود.
امیدوارم که این نوشته من بدردتان بخورد.
سلام به جناب آرش آرشیان، ای نواده آرش کمان گیر....
پاسخحذفآقا عالی مینویسی
دوست عزیز بقول یکی از دوستان قبلی جیش نکردی شب درازه فعلا با وامهای بانکی دیسکو تو برو ...
پاسخحذفخداحافظ كانادا
لیلی مینویسد:
پاسخحذفیه ایمیل دیروز برای من اومد که کلی خندیدم...حالا با موضوع تاپیک آرش بی ربط ندیدم برای شما هم بذارم تا ببینید......
When an Iranian writes in English,
This letter was written by an employee of the .............
Dear Mr. Hamilton,
Hello sir, I am your servant, very very much.
I am writing to you because all the way to the handle of the knife has reached my bone.
My hands grab your skirt, Mr. Hamilton; please reach my scream, Mr. Hamilton, from the hands of this man, Tom. I don't know what a wet wood I have sold him that from the very first day he has been pulling the belt to my lift, with all kinds of cat dancing, he has tried to become the eye and the lamp of Mr. Wilson.
He made so much mouse running that finally Mr. Wilson became donkey, and appointed Mr. Tom as his right hand man, and told me to work under his hand
Mr. Wilson promised me that next year he would make me his right hand man, but my eye does not drink water, and I knew that all these were hat play, and he was trying to put a hat on my head.
I put the seal of silence to my lips and did not say anything. Since that he was just putting watermelon under my arms, Knowing that this transfer was only good for his aunt, I started begging him to forget that I ever came to see him and forget my visit altogether.
I said you saw camel; you did not see camel ….. But he was not coming down from the back of devil's donkey.
What headache shall I give you; I am now forced to work in the mail house with bunch of blind, bald, height and half height people.. Imagine how many times my ass has burnt.
Now Mr. Hamilton, I turn around your head. You are my only hope and my back and shelter.... I swear you to the 14 innocents, Please do some work for me that you will see savab I mean good wages in the resurrection day.
I'll grab your skirt,.. I have six head bread eaters. I kiss your hand and Leg
سلام ممنون که سر زدی دوست عزیز.
پاسخحذفقصدم توهین یا بی احترامی نبود. اگر باعث رنجش شدم، عذر میخوام.
فکر کنم همانطور که گفتین هر دو "لااقل" یک ویژگی مشترک داریم: هر چه رو همانطور که "خودمون" میبینیم مینویسیم و کمتر تحت تاثیر "آنطور که باید دیده شود" هستیم.
باز هم ممنون. خوشحال شدم.
خداحافظ كانادا
سلام
پاسخحذفلطفاً به این خداحافظ کانادا اجازه نده اینجا وارد بشه که غیر از توهین و چرند گوئی چیزی بلد نیست.
همشهری
ديروز بر حسب اتفاق گذرم افتاد به ساحت قلم مبارك.
پاسخحذفشرمنده فرموديد با پست جديد.
مزين فرموده ايد فضاي مجازي وب را با دُر و گوهر فشاني كلام استوارتان.
سايه تون از سر ما كم نشه.
P:
پي نوشت:
اي لیلی كه مینویسد!
مردم از خنده. شما هم مرسي.
همگي موفق باشيد
ناشناس اريجينال
آرش خودمونه دیگه!
پاسخحذفدمش گرم! جیگرشو گاز گاز!
هنرایرانی
البته من نمیدونم شما چند ساله آمریکا زندگی میکنید و کلا راجع به دیدههای خودتون مینویسید یا همهٔ ایالتها، و آیا ویژه گیهای مردمان اون ایالت رو میشناسید؟
پاسخحذفطبق تجربه من که ۱۵ سال در میزوری و دو سال در جرجیا زندگی کردم تو این ۱۷ سال هم بیشتر ایالتها رو مسافرت کردم و الانم ۶ ماهه که برای یه ماموریت یک ساله به اسکاندیناوی اومدم، هر چند آدم تو مسافرتهای کوتاه هم ویژگی مردم دستش نمیاد ولی حداقل تو این دو ایالتی که من زندگی کردم ،وظیفه القاب فقط اطلاع رسانی نیست، مثلا همون پرزیدنت، کیه که ندونه اوباما رئیس جمهور هست یا نه؟ و اگرام اطلاع رسانی میکنن یه بار کافیه!ولی حتا بارها جمله رئیس جمهور منتخب یا محبوب رو به کار میبرن، این تجربه من بدون هیچ جهت گیریه و فقط مشاهداتم رو بیان میکنم، اگر نه از زندگیم راضیام و راضی بودم ایالتی به جز ۲ ساله آتلانتا!
ایالتی منم تایید میکنم که معمولان تو آمریکا کسی برای تملق لقب به کسی نمیده، مثل ایران که همه به هم دکتر یا مهندس میگن... اما اگر پزشک باشی و به مثلا پیتزایی محل خودتو دکتر.... معرفی کنی به تو بیشتر احترام میگذاره و حرفتو بیشتر میخونه و کلا اعلام مدرک تحصیلی و جایگاه اجتماعی بر رفتار افراد نسبت به آدم مؤثره.
ba arz poozesh
پاسخحذفfarsi saz e man khoob kar nakarde lotfan ghalat ha ro khodetoon eslah shode bekhoonin,
mamnoon
pas chera nazare mano pak karddi?
پاسخحذفahan nakardi! sorry!
پاسخحذفآره دوست عزیز بقول این دوستمون انتقادات و واقعیاتها رو انکار کن و فقط از خوبییهای نداشته خارج (!) بگو :)
پاسخحذفخداحافظ كانادا
دوست عزيز
پاسخحذفمن ارمنی هستم ، کاليفرنيا زندگی ميکنم. در مورد اين مطلب بايد بگم، تعارف های ايرانيها چيزيه که
ريشه تو فرهنگ هزارن ساله ما داره. اما من بااينکه خودم وقتی ايران بودم از مخالفين سرسخت تعارف بودم و همين سيستم غرب رو ميپسنديدم، ولی الان وقتی به عقب نگاه ميکنم، اداب و تعارفات ايرانيو بيشتر ميپسندم. چون و وجود اينکه خيلی وقتا دردسرساز ميشه، اما بدون اينکه بفهميم عمق و استحکام روابط انسانی رو بيشتر ميکنه. ما ارمنيها در مورده تعارف اصلاً مثل مسلمونا نيستيم. خشکتر هستيم و با تملق و چاپلوسی کم. کلماتی مثل نوکرم، چاکرم، قربونه شما، اختيار داريد ، با اجازه شما و ... مختص فرهنگ ايرانيه. کاربرد اين نوع حرف زدن فقط گول زدن و فريب و ظاهرسازی نيست، بلکه اينجور ادبيات باعث ميشه نوعی سياست، ملايمت، نرمش و ميانه روی تو نهاد انسان و جامعه شکل بگيره. شما اگه ايرانيها رو با مليتهای ديگه مقايسه کنيد ميبينيد ما به نسبت ميانه رو و معتدل هستيم. اين تأثير همين آموزه های فرهنيگه. البته من منکر نيستم که ما تو اين موضوع کمی افراط ميکنيم و خيلی بهتره يکم رفتار معتدل تر داشته باشيم. در هر صورت فکر ميکنم از نظام فردگرا و خودخواه غربی خيلی بهتره که در اون فقط خود انسان محور همه چيزه. گواه حرفام اروپاست. من مدتی اونجا بودم. آمريکا هنوز مثل اروپا فردگرا نيست واسه همين اوضاع به اندازه اروپا بد نيست. يه سر به آلمان يا اتريش بزنيد ميبينيد نظام فردگرا جامعه رو به کجا ميبره. همه افسرده هستن، روابط انسانی سرد و بی روحه و حس ميکنی به بن بست رسيده. ما انسانها مثل مورچه ها موجودات اجتماعی هستيم، بصورت انفرادی اسيب ميبينيم. فکر کن مورچه ها بجای کار گروهی به فکره خودشون باشن. فک ميکنی دوام ميارن؟
Simply desire to say your article is as astonishing.
پاسخحذفThe clearness in your post is simply great and i
can assume you are an expert on this subject. Fine with your permission let me to grab
your RSS feed to keep up to date with forthcoming post.
Thanks a million and please carry on the rewarding work.
Feel free to surf to my blog post airplane simulator games