امشب جای شما خالی شام سنگینی خوردم و به خودم گفتم که تا قبل از خواب یک متن برای شما بنویسم که غذایم هضم شود. البته این غذا مربوط می شد به بوقلمون تعطیلات کریسمس و چون نمی شد زیاد نگهش داشت, به جای سطل زباله آن را به درون شکم خودم ریختم. خوشبختانه من لاغر هستم ولی با اینحال به خودم بد و براه گفتم که چرا بیش از اندازه غذا خوردم.
این رفتار من گرچه ممکن است خیلی مهم نباشد ولی یکی از چندین عادت رفتاری است که بسیاری از ما ایرانی ها گرفتار آن می باشیم. من از زمانی که به امریکا آمده ام سعی می کنم رفتارهای خودم را شکار کرده و آنها را تجزیه و تحلیل کنم ولی در اغلب موارد پی می برم که این عادات رفتاری, ریشه بسیار عمیقی در وجود ما دارد و مربوط می شود به دوران کودکی و سنین رشد ما.
ترس از گرسنه ماندن یکی از طولانی ترین نگرانیهای بشر در دوران قدیم بوده است که متاسفانه هم اکنون هم آثار آن در کشورهای جهان سوم بجا مانده است. انسان کشاورز, محصولات کشاورزی خود را می کاشته است و تمام سال چشم انتظار برداشت محصول خود می مانده است تا از رنج گرسنگی در سال بعد نجات پیدا کند.
از آنجایی که مردم بسیاری از کشورهای توسعه نیافته همچون برخی از کشورهای افریقایی, هنوز هم از راه کشاورزی سنتی امرار معاش می کنند, غذا و بخصوص نان و برنج در بین آنها یک فرآیند مقدس است که باعث کاهش درد و رنج انسان ها می شود و آنها را از گرسنگی می رهاند. برای انسانهایی که از صبح تا شب فعالیت بدنی انجام می داده اند, نان و برنج منبع ارزانی برای تامین انرژی مورد نیاز آنها بوده است.
ولی اتفاقی که در کشورهای در حال توسعه مانند ایران افتاده است این است که گرچه فرآیند کشاورزی بسیار کاهش یافته است و یا لااقل در شهرهای بزرگ بدین صورت است, تفکر کشاورزی مردم همچنان ادامه دارد. خوب این تفکر به طرز فکر من و شما ربطی ندارد بلکه چیزی است که در وجود ما کاشته شده است و زمانی خودش را نشان می دهد که مثلا وارد یک مجلس عروسی می شویم و آقای داماد اعلام می کند که زمان شام خوردن فرا رسیده است.
در آن زمان اگر به چهره تک تک افراد با دقت نگاه کنید می بینید که یک نگرانی خاصی در صورت آنها وجود دارد که مبادا غذا به آنها نرسد و آنها گرسنه بمانند. آنگاه می بینید که مثلا زری خانم که هشتاد و پنج کیلو وزن دارد و از مرض دیابت هم رنج میکشد, با یک دورخیز سریع خود را به میز شام رسانیده و نه تنها بشقاب غذایش را پر می کند بلکه دسر را هم در بشقابش می چپاند که مبادا تمام شود و به او نرسد. سپس مهمانان گرامی طوری غذا می خورند که نه تنها دیگر نمی توانند تکان بخورند بلکه تا چند روز هم معده درد و امراض مختلف امانشان را می برد و همه جا هم می گویند که غذای شب مهمانی مزخرف بوده است.
یا اینکه وقتی یک مهمان را دعوت می کنیم, همواره نگران آن هستیم که مهمان ما گرسنه از خانه ما برود و یا غذای ما باب طبع او نباشد. برای همین تا جایی که می توانیم در بشقاب او برنج می تپانیم و و در حالی که با قاشق گوشتهای خورشت را بالا و پایین می بریم هی به مهمانمان می گوییم که گوشت بردار و یا چرا گوشت بر نمیداری. بعد هم با یک حرکت ناگهانی مقدار زیادی گوشت را در بشقاب او می اندازیم که حتی ممکن است لکه آن هم به هوا و به لباس مهمانمان پخش شود. سپس از این کار خود و مهمان نوازی خود به وجد می آییم و به خودمان افتخار می کنیم.
یا اینکه وقتی می خواهیم غذایی را بخوریم, آن را به دیگران تعارف می کنیم و اگر ببینیم که کسی ما را نگاه می کند و غذا نمی خورد, شرم حضور پیدا کرده و غذا از گلویمان پایین نمی رود حتی اگر آن فرد قسم حضرت عباس بخورد که سیر است و یا غذا خورده است باز هم باید یک لقمه از غذایمان را به زور به گلوی آن فرد بتپانیم تا خیالمان راحت شود.
تمام اینها نشان دهنده این است که نگرانی از گرسنگی در ذهن ما باقی مانده است و چون ما همانند مردم قدیم کارهای توانفرسای بدنی انجام نمی دهیم, غذاهایی که می خوریم بجای اینکه گوشت تنمان شود, تبدیل به چربی شده و به حجم نشیمنگاهمان می افزاید. البته جوانان نسلهای بعد از ما به مرور زمان پی به ارجحیت شکیل بودن اندام خودشان نسبت به گرسنگی برده اند و برای همین زیر بار اصرار والدینشان مبنی بر تناول غذا نمی روند. البته والدین آنها اعتقاد دارند که فرزندانشان آدم نیستند که درست و حسابی غذا بخورند!
شاید در زمانهای قدیم چاق و چله بودن افراد و تپل بودن پر و پاچه خانمها هم نشان دهنده متمول بودن آنها بوده است. بقول معروف می گفته اند که دختران باید یک پرده گوشت زیر پوستشان باشد که غالبا این پرده از جنس لحاف کرسی بوده است. آدمهای لاغر کسانی بوده اند که کار زیاد می کرده اند و توان مالی آنها اجازه نمیداده است که بتوانند غذای کافی و مقوی بخورند. اگر در نقاشیهای قدیمی هم دقت کنید می بینید که پولدار بودن حاکم ها با چاقی بیش از حد آنها همراه بوده است و یا چاقی نمادی بوده است از تمول.
ولی امروزه وضع تغییر کرده است و شما اگر به خانم ها و یا آقایان متمول نگاه کنید می بینید که همچون باربی ها, نی قلیان هستند و هر روز خودشان را با باسکول وزن می کنند تا مبادا گرمی بر وزنشان اضافه شده باشد. ولی کسانی که وضع مالی متوسط و یا ضعیفی دارند همچنان در گیر و دار خوردن و تپاندن به فرزندانشان هستند. آنها در حالی یک تکه کوچک پنیر را در یک نصفه نان بربری می پیچند و در حلق بچه خود فرو می کنند به او می گویند که باریک الله با نون بخور که حسابی سیر بشی.
خوب فکر کنم که غذای من هم به اندازه کافی هضم شده باشد. شب بخیر.
این عکس غذا را دیدم و دوباره گرسنه ام شد!!!!
چندین پست اخیر رو همراهیتون کردم. عالی بود.
پاسخحذفواقعا ازت ممنونم که انقدر با جدیت می نویسی. واقعا هر وقت میام وبلاگت یه چیزی هست که بخونم و همیشه هم جالبه
پاسخحذفسلام، خیلی پست جالبی بود، اگر بخوایم به شما پیام خصوصی بدیم باید چه کار کنیم؟ میشه راهنمایی کنی
پاسخحذفسلام
پاسخحذفمن یکی از خواننده های وبلاگ شما هستم و تقریبا همه پست هاش رو خوندم و با توجه به مطالب اونها حدس هایی در باره محل خونه شما زدم و می خواستم بپرسم درسته یا نه؟
با تشکر سینا
http://cid-f0e906e5efe38ce0.skydrive.live.com/self.aspx/.Public/Untitled.jpg
سلام منم چند وقته وبلاگ شما رو می خونم
پاسخحذفبا حال می نویسین
مرسی
فقط خواستم تشکر کنم
محمد
من با اینکه دربیشتر پستهات باهات موافقم اما همیشه داری یکم زیاده روی می کنی... ببین آمار نشون می ده که آمریکاییها به خاطر رژیم بد غذاییشون یکی از کشورهایی هستند که خیلی از مشکل چاقی رنج می برن. اما از اون استدلالت در مورد پر خوری خوشم اومد به نظر می تونه درست باشه اما تو این مورد ایرانی یا امریکایی نداره...
پاسخحذفچیرز!!!!
baba amricaieha ke kheyliashoon chaghishoon tori vahshatnakeh ke hata ye mored ham to iran nemitooni peyda konin, pas in che joor estedlalie shoma mikoni
پاسخحذفآقا ما عاشق این وبلاگت شدیم. دمت گرم!
پاسخحذفسلام این مطلبت خیلی به دلم نشت . واقعا تحلیل خوبی رو این مسئله داشتی . واقعا خیلی خوبه آدما به رفتار خودشون توجه داشته باشن و بتونن اونارو تجزیه تحلیل کنن . اینو بگم من مطالبت رو صرفا برای سرگرم شدن نمی خونم . تو رفتارای اخیرمم خیلی تاثیر خیلی تاثیر داشته. کم کم من هم در مورد کارهایی که میکنم بیشتر فکر میکنم چی شده من دارم این کارو میکنم. مرسی
پاسخحذف____بهنود____
سلام
پاسخحذفممنون از وبلاگ خوبت.
من تازه با وبلاگت اشنا شدم و یک موقعیت برای مهاجرت
به امریکا برام پیش اومده.سوام اینه که برای کسی که یه دفعه با این موقعیت مواجه شده و فقط 3 ماه وقت داره بهترین کاری که اینجادر این 3 ماه میتونه بکنه تا در امریکا بدردش بخوره چیه؟
مرسی
salam, khili ali bod,
پاسخحذفman asheghe veblagetonam
ارش جان عالی بود مخصوصا این یه تیکه اخر :دی
پاسخحذفه باریک الله با نون بخور که حسابی سیر بشی.
آرش گرامی
پاسخحذفاحتمالا تراوشات ذهنی تو در هنگام نگاشتن این پست ، ناشی از همان پر بودن معده ات بوده است. ظاهرا در هنگام هضم غذا افزایش جریان خون به سمت معده ات مقداری بیشتر از حد معمول بوده و همین باعث اختلال در کار مغزت شده است.
ضمنا بهتر است به چشم پزشک هم مراجعه کنی. چون ظاهرا دچار نزدیک بینی بسیار شدید هستی و نمی توانی مردمان دو ایکس لارج آمریکائی را ببینی.