من هر زمانی که مغزم خسته میشود, بهترین کار برایم نوشتن است. نیم ساعت مینویسم و سپس دوباره به کارم میپردازم. الان هم یک پلان ده صفحه ای را که قبلا درست کردم هی بالا و پایین میکنم تا ببینم چیزی از قلم نیفتاده باشد. معمولا برنامه های یک ساله بصورت پروتوتایپ و یا طرح مقدماتی به مدیریت داده میشود و اگر تصویب شد, طرح تفصیلی آن تهیه میشود. این گزارشات باید شامل تعریف طرح, دیاگرام روند داده ها یا DFD, چارت زمانی یا گنت چارت و در نهایت چارت مسیر بحرانی یا CPM باشد. بعد از اینکه طرح اولیه و طرح تفصیلی تایید شد تازه باید بر طبق آن بیزینس پلن طراحی و ارائه گردد تا بر طبق آن بودجه طرح تصویب شود.
متاسفانه چون مدیر من هم جزو هشتاد نفری بود که در ماههای گذشته اخراج شد, مسئولیت من کمی بیشتر است و در واقع بقای این دپارتمان به من بستگی دارد. چون اگر این طرح تصویب نشود این دپارتمان هم مانند چند تا بخش دیگر تعطیل میشود و همگی ما تشریف میبریم خانه تا با خیال راحت در مورد خاطرات بیکاری خود مطلب بنویسیم! ولی خوب نگران نباشید من توی این دو سالی که در این شرکت بودم میدانم که سرمایه گذاران شرکت از چه چیزهایی خوششان میاید. ممکن است باورتان نشود ولی ظاهر گزارش و چارتهای رنگی و نمودارهای مختلف و استفاده از کلمات قلنبه و سلنبه بسیار کارآمد است. البته این کار تخصصی من نیست ولی فعلا مجبورم این کار را انجام دهم.
نکته دیگری هم که شاید بد نباشد بگویم این است که من فقط بخاطر بودن در طبیعت و لذت بردن از آب ماهیگیری میکنم و علاقه چندانی به گرفتن ماهی ندارم. شاید در این یک سالی که قایق دارم و ماهیگیری میکنم فقط چند بار ماهی گرفتم. ولی اگر بهانه ماهیگیری نباشد, یک مقداری رفتن و وسط آب لنگر انداختن مسخره و بیهوده به نظر میرسد. خلاصه من زیاد هم حیوان آزار نیستم.
ولی مطلبی که به ذهنم آمد تا برایتان بنویسم در مورد مدیریت زمان در امریکا است.
من از زمانی که به امریکا آمدم متوجه شدم که بدن من به معطل بودن و یا Idle بودن عادت کرده است و یکی از مهم ترین این زمانها تلپ شدن جلوی تلویزیون و بالا و پایین کردن کانالهای آن بود. من در ایران بطور متوسط سه ساعت در روز در ترافیک بودم, سه ساعت تلپ جلوی تلویزیون, یک ساعت در حال گفتگوی بیهوده و یا مطالعه و بقیه زمانها هم یا در حال خواب و خوراک بودم و یا سر کار.
اوایلی که به امریکا آمدم تا زمانی که کار نداشتم, تمام وقت کاریم را صرف پیدا کردن کار و مطالعه علمی در مورد کارم میکردم. و شبها هم هر کاری که بقیه میکردند من هم انجام میدادم چون هیچ برنامه و زمانبندی خاصی نداشتم. وقتی کار گرفتم و بعد از اینکه جدا شدم احساس کردم که زمان خیلی زیادی پیدا کردم که نمیدانم چکارش کنم.
کم کم متوجه شدم که زمانبندی در امریکا بسیار مفید است چون همه چیز مثل ایران غیر قابل پیش بینی نیست و شما میتوانید روی زمانها و برنامه خودتان حساب کنید. این زمانبندی حتی به بودجه شما هم بستگی دارد و چون درآمد هم در اینجا روی حساب و کتاب است میشود روی آن حساب کرد. در ایران در بسیاری از مواقع هر چند ماه یک بار حقوق میگرفتیم و نمیدانستیم که آیا از پس پرداخت مخارج عادی خودمان بر می آییم یا نه. و در نهایت نمیتوانستیم برای هزینه برنامه های خاص خودمان برنامه ریزی کنیم.
در واقع شما در امریکا با داشتن یک برنامه خوب برای هیچ کاری وقت کم نمیاورید. نه در کارتان و نه در اوقات تفریحتان. یکی از چیزهایی هم که در محیطهای کار از شما انتظار دارند این است که برنامه کاری خودتان را مشخص کنید و مهمترین فاکتور رضایت کاری برای آنها این است که شما کار خودتان را در زمان تعیین شده بخوبی انجام داده باشید. اگر شما این کار را انجام ندهید, به شما فشار می آورند و کنترلهای بیشتری بر کار شما خواهند گذاشت.
معمولا در امریکا بیشتر آدمها برای آخر هفته خود هم برنامه ریزی میکنند تا بهترین استفاده را از وقت خود ببرند. انجام کارهای شخصی, تماشای یک برنامه مورد علاقه, رفتن به جاهای تفریحی, دیدن دوستان, مطالعه و غیره در این برنامه ها وجود دارد. در واقع یک گوشه تلپ شدن و ساعتها زل زدن با کانالهای تلویزیونی, برای اکثر امریکاییها غیر عادی است.
من در این مدت یاد گرفتم که با برنامه ریزی درست زمانم, میتوانم حتی در سر کار, علاوه بر مطالعه علمی, وقتهای اضافه ای پیدا کنم و به نوشتن مطلب بپردازم. در خانه هم با برنامه ریزی درست میتوانم به تمام کارهایی که علاقه دارم بپردازم و وقت هم اضافه بیاورم.
متاسفانه به ما در کودکی این کارها را یاد نداده اند و خود بزرگترها هم بیشتر وقتشان را به بهانه تربیت فرزندان و یا مراقبت از آنها تلف میکردند. همکار من در اینجا با دو تا بچه شش و هشت ساله, هم کار میکند هم کلاس موسیقی میرود, هم به مهمانیهای مختلف میرود و هم درس میخواند. در خانه بچه ها یاد میگیرند که برای وقت خودشان برنامه ریزی کنند و مزاحم وقت والدینشان نشوند. نه اینکه بیست و چهار ساعته کنار هم باشند و بچه نق نق کند و مادر و پدر غر بزنند و نصیحت کنند و بگویند این کار را بکن این کار را نکن. به این دست یزن به اون دست نزن. این رو بخور اون رو نخور. این رو بپوش اون رو نپوش.
خوب من دیگه باید به کارم برسم چون وقت نوشتنم تمام شد!
متاسفانه چون مدیر من هم جزو هشتاد نفری بود که در ماههای گذشته اخراج شد, مسئولیت من کمی بیشتر است و در واقع بقای این دپارتمان به من بستگی دارد. چون اگر این طرح تصویب نشود این دپارتمان هم مانند چند تا بخش دیگر تعطیل میشود و همگی ما تشریف میبریم خانه تا با خیال راحت در مورد خاطرات بیکاری خود مطلب بنویسیم! ولی خوب نگران نباشید من توی این دو سالی که در این شرکت بودم میدانم که سرمایه گذاران شرکت از چه چیزهایی خوششان میاید. ممکن است باورتان نشود ولی ظاهر گزارش و چارتهای رنگی و نمودارهای مختلف و استفاده از کلمات قلنبه و سلنبه بسیار کارآمد است. البته این کار تخصصی من نیست ولی فعلا مجبورم این کار را انجام دهم.
نکته دیگری هم که شاید بد نباشد بگویم این است که من فقط بخاطر بودن در طبیعت و لذت بردن از آب ماهیگیری میکنم و علاقه چندانی به گرفتن ماهی ندارم. شاید در این یک سالی که قایق دارم و ماهیگیری میکنم فقط چند بار ماهی گرفتم. ولی اگر بهانه ماهیگیری نباشد, یک مقداری رفتن و وسط آب لنگر انداختن مسخره و بیهوده به نظر میرسد. خلاصه من زیاد هم حیوان آزار نیستم.
ولی مطلبی که به ذهنم آمد تا برایتان بنویسم در مورد مدیریت زمان در امریکا است.
من از زمانی که به امریکا آمدم متوجه شدم که بدن من به معطل بودن و یا Idle بودن عادت کرده است و یکی از مهم ترین این زمانها تلپ شدن جلوی تلویزیون و بالا و پایین کردن کانالهای آن بود. من در ایران بطور متوسط سه ساعت در روز در ترافیک بودم, سه ساعت تلپ جلوی تلویزیون, یک ساعت در حال گفتگوی بیهوده و یا مطالعه و بقیه زمانها هم یا در حال خواب و خوراک بودم و یا سر کار.
اوایلی که به امریکا آمدم تا زمانی که کار نداشتم, تمام وقت کاریم را صرف پیدا کردن کار و مطالعه علمی در مورد کارم میکردم. و شبها هم هر کاری که بقیه میکردند من هم انجام میدادم چون هیچ برنامه و زمانبندی خاصی نداشتم. وقتی کار گرفتم و بعد از اینکه جدا شدم احساس کردم که زمان خیلی زیادی پیدا کردم که نمیدانم چکارش کنم.
کم کم متوجه شدم که زمانبندی در امریکا بسیار مفید است چون همه چیز مثل ایران غیر قابل پیش بینی نیست و شما میتوانید روی زمانها و برنامه خودتان حساب کنید. این زمانبندی حتی به بودجه شما هم بستگی دارد و چون درآمد هم در اینجا روی حساب و کتاب است میشود روی آن حساب کرد. در ایران در بسیاری از مواقع هر چند ماه یک بار حقوق میگرفتیم و نمیدانستیم که آیا از پس پرداخت مخارج عادی خودمان بر می آییم یا نه. و در نهایت نمیتوانستیم برای هزینه برنامه های خاص خودمان برنامه ریزی کنیم.
در واقع شما در امریکا با داشتن یک برنامه خوب برای هیچ کاری وقت کم نمیاورید. نه در کارتان و نه در اوقات تفریحتان. یکی از چیزهایی هم که در محیطهای کار از شما انتظار دارند این است که برنامه کاری خودتان را مشخص کنید و مهمترین فاکتور رضایت کاری برای آنها این است که شما کار خودتان را در زمان تعیین شده بخوبی انجام داده باشید. اگر شما این کار را انجام ندهید, به شما فشار می آورند و کنترلهای بیشتری بر کار شما خواهند گذاشت.
معمولا در امریکا بیشتر آدمها برای آخر هفته خود هم برنامه ریزی میکنند تا بهترین استفاده را از وقت خود ببرند. انجام کارهای شخصی, تماشای یک برنامه مورد علاقه, رفتن به جاهای تفریحی, دیدن دوستان, مطالعه و غیره در این برنامه ها وجود دارد. در واقع یک گوشه تلپ شدن و ساعتها زل زدن با کانالهای تلویزیونی, برای اکثر امریکاییها غیر عادی است.
من در این مدت یاد گرفتم که با برنامه ریزی درست زمانم, میتوانم حتی در سر کار, علاوه بر مطالعه علمی, وقتهای اضافه ای پیدا کنم و به نوشتن مطلب بپردازم. در خانه هم با برنامه ریزی درست میتوانم به تمام کارهایی که علاقه دارم بپردازم و وقت هم اضافه بیاورم.
متاسفانه به ما در کودکی این کارها را یاد نداده اند و خود بزرگترها هم بیشتر وقتشان را به بهانه تربیت فرزندان و یا مراقبت از آنها تلف میکردند. همکار من در اینجا با دو تا بچه شش و هشت ساله, هم کار میکند هم کلاس موسیقی میرود, هم به مهمانیهای مختلف میرود و هم درس میخواند. در خانه بچه ها یاد میگیرند که برای وقت خودشان برنامه ریزی کنند و مزاحم وقت والدینشان نشوند. نه اینکه بیست و چهار ساعته کنار هم باشند و بچه نق نق کند و مادر و پدر غر بزنند و نصیحت کنند و بگویند این کار را بکن این کار را نکن. به این دست یزن به اون دست نزن. این رو بخور اون رو نخور. این رو بپوش اون رو نپوش.
خوب من دیگه باید به کارم برسم چون وقت نوشتنم تمام شد!
شغلتون جالبه در كل.
پاسخحذفمن به شخصه مي دونستم كه حيوان آزار نيستين. يه چيزم كه نوشتم قصد غر زدن يا نصيحت و غيره نبود. دور هم بوديم.
دوستان هم همه مهربونن ناراحت ماهيا شدن.
اين نكته كه وقتي شب مي خوابي مي دوني فردا كه پا شدي همه چي سره جاشه و امنيت رواني كه داري به همه دنگ و فنگاش مي ارزه.
دبيري داشتيم صريح اللهجه كه مي گفت اينجا مملكت آتش نشانيه. هر لحظه بايد انتظار داشته باشي كه يك آژيري بياد و يك اتفاق عجيب و غريب بيفته. ما بهش خنديديم ولي بعدها فهميديم كه چي گفته...
موفق باشي در كارت.
ناشناس اريجينال
در ضمن من پريشب يا پس پريشب كه همه بلگتون را خوندم يه سوال پرسيدم در پست اولتون در باره RS232. خاطره اي چيزي دارين در برنامه نويسي با پرت سريال؟ دوست دارم بدونم اگه ممكن بود.
پاسخحذفبالايي
حدود بیست سال پیش این آیدی ورودم به شبکه ناول بود و چون اون موقع داشتم روی پورت سریال برای اتصال دو کامپیوتر به هم کار میکردم این اسم رو انتخاب کردم و تا حالا هم ازش استفاده میکنم. خاطره خاصی ازش ندارم و فقط یک اسمه.
پاسخحذفاز شما و همه دوستانی که وبلاگ من را میخوانند و نظر میدهند یکجا تشکر میکنم.
سلام
پاسخحذفامکانش هست در مورد دانشگاههای اونجا مطلبی داشته باشین ؟
ممنون
سلام دوست عزیزم
پاسخحذفخیلی تلاش کردم یه جورایی باشما تماس بگیرم ولی نشد که نشد.
وبلاگتون هرروز داره بهتر از دیروز میشه مخصوصا که پشت تزئینات و انتخاب عکس و رنگها، سلیقه ی عالی نهفته است و هرکه هست، چه خودتان و چه دیگری، عالی است.
قصد ندارم وقت شریفت را بگیرم و فقط میخواستم آرزوی موفقیت هرچه بیشتر شما و همه ی هموطنان را به عرض شما رسانده باشم.
پیروز باشید حمید از نجف آباد ایالت میزوری
سلام
پاسخحذفظاهرا در زمینه کنترل پروژه مشغول هستید.من خیلی سعی کردم با سرچ توی نت اطلاعاتی رو راجب به زمینه کاری کنترل پروژه یا فیلد های مشابه توی آمریکا کسب کنم ولی چیز زیادی پیدا نکردم.اگر امکان داره راجب به بازار کار توی این زمینه در آمریکا،مدارک مورد نیاز،اعتبار مدارک و سوابق افراد در ایران و کلا هر چیز دیگه که خودتون صلاح می دونید مطالبی بنویسید لطفا. با تشکر