این تعطیلات آخر هفته بسیار آرام بود و من توانستم کمی به کارهای خانه برسم. رختهایم را شستم و لباسهایم را مرتب کردم. در ضمن کاغذهایم را هم دسته بندی کردم و آنهایی را که اضافی بود پاره کردم و دور انداختم. در ایران که بودم, تک و توک نامه ای دریافت میکردم و تنها کاغذهایی که نگه میداشتم فاکتور خرید وسایلم بود که همه آن هم در یک صندوقچه کوچک جا می شد.
ولی در امریکا هر روز آدم نامه های مختلفی دریافت می کند که بیشتر آنها بدرد نخور است و باید پاره شود. بخش دیگری از نامه ها هم مربوط به بانک و یا صورتحساب های مختلفی است که باید پرداخت شود. برخی از نامه ها هم رسید و یا فاکتور است که باید نگهداری کنیم. خلاصه جمع و جور کردن این کاغذها خودش یک کار وقت گیری است.
امروز صبح حدود هشت تا بچه قد و نیم قد همسایه ها توی اطاق من بودند و من به آنها موسیقی آموزش می دادم. دست هر کدام از آنها یک طبل و یا تنبک دادم, یکی هم که به پیانو وارد بود, پیانو میزد و من هم گیتار میزدم. بعد از اینکه دو ساعت تمرین کردیم تازه یاد گرفتند که با هم هماهنگ شوند. البته بیشتر آنها خیلی برای یادگیری موسیقی کوچک هستند!
دیروز هم یک بچه کوچک دو ساله, گریه کنان آمده بود پشت پنجره من و می گفت که خواهرش دست عروسکش رو کنده و از من می خواست که برایش درستش کنم. دختر همخانه من سردسته همه بچه های این محله است و برای همین همه این بچه ها من را می شناسند و هر کسی اسباب بازیش خراب می شود می آورد پیش من تا برایش تعمیر کنم.
ولی در امریکا هر روز آدم نامه های مختلفی دریافت می کند که بیشتر آنها بدرد نخور است و باید پاره شود. بخش دیگری از نامه ها هم مربوط به بانک و یا صورتحساب های مختلفی است که باید پرداخت شود. برخی از نامه ها هم رسید و یا فاکتور است که باید نگهداری کنیم. خلاصه جمع و جور کردن این کاغذها خودش یک کار وقت گیری است.
امروز صبح حدود هشت تا بچه قد و نیم قد همسایه ها توی اطاق من بودند و من به آنها موسیقی آموزش می دادم. دست هر کدام از آنها یک طبل و یا تنبک دادم, یکی هم که به پیانو وارد بود, پیانو میزد و من هم گیتار میزدم. بعد از اینکه دو ساعت تمرین کردیم تازه یاد گرفتند که با هم هماهنگ شوند. البته بیشتر آنها خیلی برای یادگیری موسیقی کوچک هستند!
دیروز هم یک بچه کوچک دو ساله, گریه کنان آمده بود پشت پنجره من و می گفت که خواهرش دست عروسکش رو کنده و از من می خواست که برایش درستش کنم. دختر همخانه من سردسته همه بچه های این محله است و برای همین همه این بچه ها من را می شناسند و هر کسی اسباب بازیش خراب می شود می آورد پیش من تا برایش تعمیر کنم.
امروز یکی از بچه هایی که پیش من بود بهم می گفت خوش به حالت. تو خیلی پولدار هستی! گفتم از کجا میدونی؟ گفت خوب کامپیوتر داری, پیانو داری, گیتار داری, دوربین عکاسی داری, پرینتر داری. تازه قیمت همه چیز را هم از من سوال میکرد! من بهش گفتم خوب برای اینکه من بزرگ هستم و کار می کنم. تو هم که بزرگ شدی می توانی کار کنی و برای خودت کامپیوتر و یا هر چیز دیگری که دوست داری بخری!
خانه ما دقیقا مثل کاروانسرا می ماند و همه سرشان را می اندازند پایین و می آیند تو. امروز بعدازظهر روی تختم تلپ شده بودم که دیدم چهارتا از همکارهایم در بخش طراحی, آبجو به دست آمدند تو! چون درب منزل طبق معمول باز است و آنها هم دیدند که همه برای خودشان می آیند و می روند, آنها هم سرشان را انداختند پایین و یکراست آمدند جلوی اطاق من. درب اطاق من هم روزها کاملا باز است و برای همین آبجوهایشان را بالا گرفتند و برای اینکه من را سورپرایز کنند یکهو جلوی در ظاهر شدند!
خانه ما دقیقا مثل کاروانسرا می ماند و همه سرشان را می اندازند پایین و می آیند تو. امروز بعدازظهر روی تختم تلپ شده بودم که دیدم چهارتا از همکارهایم در بخش طراحی, آبجو به دست آمدند تو! چون درب منزل طبق معمول باز است و آنها هم دیدند که همه برای خودشان می آیند و می روند, آنها هم سرشان را انداختند پایین و یکراست آمدند جلوی اطاق من. درب اطاق من هم روزها کاملا باز است و برای همین آبجوهایشان را بالا گرفتند و برای اینکه من را سورپرایز کنند یکهو جلوی در ظاهر شدند!
چند ساعتی نشستیم و یک مقداری در مورد کار صحبت کردیم. بعد هم رفتیم توی حیاط و قوطی خالی آبجوها را روی دیوار گذاشتیم و با تفنگ ساچمه ای تمرین نشانه گیری کردیم. امشب هم هوا بارانی شد و همخانه من با دوست پسرش در هال, شومینه چوبی را روشن کرده اند و دخترش و چند تا بچه دیگر هم جلوی شومینه نشسته اند و فیلم سینمایی می بینند. هفته دیگر باید کمک کنم که خانه را برای کریسمس تزئین کنیم. خدا عاقبت ما را به خیر کند!
الآن هم دوباره روی تختم تلپ شده ام و می خواهم بعد از گزارش روزانه ام, برایتان در مورد آزادی فردی در امریکا بنویسم.
اصولا کلمه آزادی در میان ما مفهوم پیچیده ای دارد و اگر از افراد مختلف در جامعه ایران سوال شود که آزادی چیست, جوابهای متفاوتی خواهید شنید.
برخی از افراد آزادی را یک نوع احساس فردی می دانند و حتی بدون اینکه از دلیل آن آگاه باشند, میگویند که ما در اینجا احساس آزادی نمیکنیم ولی مثلا در امریکا احساس آزادی می کنیم.
برخی دیگر ممکن است آزادی را با بی بند و باری پیوند دهند و یا اینکه حتی ممکن است آزادی را یک فرآیند غیر اخلاقی و غیر مذهبی بدانند.
الآن هم دوباره روی تختم تلپ شده ام و می خواهم بعد از گزارش روزانه ام, برایتان در مورد آزادی فردی در امریکا بنویسم.
اصولا کلمه آزادی در میان ما مفهوم پیچیده ای دارد و اگر از افراد مختلف در جامعه ایران سوال شود که آزادی چیست, جوابهای متفاوتی خواهید شنید.
برخی از افراد آزادی را یک نوع احساس فردی می دانند و حتی بدون اینکه از دلیل آن آگاه باشند, میگویند که ما در اینجا احساس آزادی نمیکنیم ولی مثلا در امریکا احساس آزادی می کنیم.
برخی دیگر ممکن است آزادی را با بی بند و باری پیوند دهند و یا اینکه حتی ممکن است آزادی را یک فرآیند غیر اخلاقی و غیر مذهبی بدانند.
عده ای دیگر می گویند که آزادی یعنی اینکه ما هر طوری که دلمان خواست لباس بپوشیم و بتوانبم موی سرمان را به هر مدلی که دلمان خواست بیاراییم.
بعضی از آنها هم می گویند که آزادی یعنی اینکه من بتوانم براحتی و بدون ترس انتقاد کنم و بتوانم هر مطلبی را بنویسم و یا بخوانم.
هر انسانی از نقطه نظر خودش آزادی را تعریف میکند و حتی شاید یک بچه دبستانی هم بگوید که آزادی یعنی اینکه من را مجبور نکنند که شبها مشق بنویسم و راحتم بگذارند تا بازی کنم.
به نظر من قبل از اینکه ما به دنبال کسب آزادی فردی باشیم, باید آن را کاملا بشناسیم و بدانیم که چنین فرآیندی در کشورهایی مثل امریکا چگونه کار می کند. حال اگر موافق باشید, بیایید با هم سعی کنیم تا حدودی این مسئله را بررسی کنم.
همانطوری که در نوشته های قبلی گفتم, امریکا یک جامعه فرد گرا است. یعنی تمامی فرآیندها از فردیت انسان آغاز میشود و در چارچوب قانون در جامعه گسترش می یابد. یک فرد در امریکا تا زمانی که تاثیری بر جامعه نداشته باشد, قانونی برایش تعریف نشده است. یعنی یک فرد وقتی جدا از افراد دیگر است, اختیار دارد تا در آزادی کامل هر طوری که می خواهد فکر کند و زندگی کند.
هر گاه یک انسان در امریکا با انسان دیگری روبرو شود, آزادی های هر دوی آنها محدودیتهایی را برای آزادی طرف مقابل ایجاد خواهد کرد. در واقع آزادی یک فرد می تواند عدم آزادی فرد دیگر باشد. در این زمان قانون بعنوان قاضی وارد عمل می شود و طبق تعاریفی, محدودیتهایی را برای آنها بوجود می آورد که آزادی و محدودیت را برای هر دوی آنها به طور یکسان مشخص کند.
مثلا آزادی یک فرد این است که همیشه با اتومبیل خود از چهارراه ها عبور کند و آزادی فرد دیگری هم که از مسیر دیگری می آید چنین است. اینجا است که قانون محدودیتی را برای هر دو طرف ایجاد می کند که مثلا وقتی چراغ قرمز بود شما باید توقف کنید تا بطور عادلانه هر دو طرف بتوانند عبور کنند.
بعضی از آنها هم می گویند که آزادی یعنی اینکه من بتوانم براحتی و بدون ترس انتقاد کنم و بتوانم هر مطلبی را بنویسم و یا بخوانم.
هر انسانی از نقطه نظر خودش آزادی را تعریف میکند و حتی شاید یک بچه دبستانی هم بگوید که آزادی یعنی اینکه من را مجبور نکنند که شبها مشق بنویسم و راحتم بگذارند تا بازی کنم.
به نظر من قبل از اینکه ما به دنبال کسب آزادی فردی باشیم, باید آن را کاملا بشناسیم و بدانیم که چنین فرآیندی در کشورهایی مثل امریکا چگونه کار می کند. حال اگر موافق باشید, بیایید با هم سعی کنیم تا حدودی این مسئله را بررسی کنم.
همانطوری که در نوشته های قبلی گفتم, امریکا یک جامعه فرد گرا است. یعنی تمامی فرآیندها از فردیت انسان آغاز میشود و در چارچوب قانون در جامعه گسترش می یابد. یک فرد در امریکا تا زمانی که تاثیری بر جامعه نداشته باشد, قانونی برایش تعریف نشده است. یعنی یک فرد وقتی جدا از افراد دیگر است, اختیار دارد تا در آزادی کامل هر طوری که می خواهد فکر کند و زندگی کند.
هر گاه یک انسان در امریکا با انسان دیگری روبرو شود, آزادی های هر دوی آنها محدودیتهایی را برای آزادی طرف مقابل ایجاد خواهد کرد. در واقع آزادی یک فرد می تواند عدم آزادی فرد دیگر باشد. در این زمان قانون بعنوان قاضی وارد عمل می شود و طبق تعاریفی, محدودیتهایی را برای آنها بوجود می آورد که آزادی و محدودیت را برای هر دوی آنها به طور یکسان مشخص کند.
مثلا آزادی یک فرد این است که همیشه با اتومبیل خود از چهارراه ها عبور کند و آزادی فرد دیگری هم که از مسیر دیگری می آید چنین است. اینجا است که قانون محدودیتی را برای هر دو طرف ایجاد می کند که مثلا وقتی چراغ قرمز بود شما باید توقف کنید تا بطور عادلانه هر دو طرف بتوانند عبور کنند.
در واقع یک فرد در امریکا آزاد است که هر کاری را انجام دهد مگر اینکه قانون او را از انجام آن عمل منع کرده باشد. و چون اساس قانون برای حفظ آزادیهای فردی تمام افراد جامعه پی ریزی شده است, فقط زمانی شما را منع خواهد کرد که عمل شما با آزادی فردی عضو دیگری از جامعه تلاقی پیدا کند.
حال بیایید به ایران نگاه کنیم که یک محیط جامعه گرا و یا یک سیستم سنتی سوسیالیتی در آن حاکم است. گرچه نظام اقتصادی ایران سرمایه داری است ولی بخاطر آموزه های مذهبی و سنت های کهن, تمایلات مردم ایران رنگ و بوی جامعه گرایی دارد.
در چنین سیستمی, اولویت اول انسانها جامعه است نه فرد. در واقع نظام اجتماعی ایران از جامعه تعریف می شود و تا خصوصی ترین امور فردی امتداد پیدا می کند. مثلا اگر شما در یک محله مذهبی زندگی میکنید, در ماه مبارک رمضان حتی اگر روزه هم نتوانید بگیرید باید از خواب بیدار شوید و چراغ خانه را روشن کنید تا همسایگانتان فکر کنند که شما روزه می گیرید. یا مثلا شما باید در ایران لباسی بپوشید که با جامعه و آرمانهای آن هماهنگ باشد. یا اینکه مثلا اگر شما حتی به مهریه زن اعتقادی ندارید, بخاطر عرف جامعه هزار و سیصد سکه طلا را برای مهریه دخترتان معین می کنید تا مبادا کاری برخلاف عرف جامعه انجام داده باشید.
چون ساختار اجتماعی ایران دارای یک سیستم جامعه گرایی است, طبیعتا قوانین آن هم بر اساس معیارها و اولویتهای جامعه شکل می گیرد. مثلا اگر جامعه ما بخواهد یک جامعه مذهبی باشد, قوانینی شکل میگیرد که تمامی افراد را موظف به انجام اموری کنند تا در نهایت آن جامعه مذهبی شود. یا اینکه مثلا اگر در جامعه ما زنها باید پوشیده باشند, دیگر در وضع قوانین اجتماعی, تمایلات و آزادیهای فردی زنان جایگاهی نخواهد داشت چون اولویت اصلی ما جامعه است نه فرد.
حال بیایید به ایران نگاه کنیم که یک محیط جامعه گرا و یا یک سیستم سنتی سوسیالیتی در آن حاکم است. گرچه نظام اقتصادی ایران سرمایه داری است ولی بخاطر آموزه های مذهبی و سنت های کهن, تمایلات مردم ایران رنگ و بوی جامعه گرایی دارد.
در چنین سیستمی, اولویت اول انسانها جامعه است نه فرد. در واقع نظام اجتماعی ایران از جامعه تعریف می شود و تا خصوصی ترین امور فردی امتداد پیدا می کند. مثلا اگر شما در یک محله مذهبی زندگی میکنید, در ماه مبارک رمضان حتی اگر روزه هم نتوانید بگیرید باید از خواب بیدار شوید و چراغ خانه را روشن کنید تا همسایگانتان فکر کنند که شما روزه می گیرید. یا مثلا شما باید در ایران لباسی بپوشید که با جامعه و آرمانهای آن هماهنگ باشد. یا اینکه مثلا اگر شما حتی به مهریه زن اعتقادی ندارید, بخاطر عرف جامعه هزار و سیصد سکه طلا را برای مهریه دخترتان معین می کنید تا مبادا کاری برخلاف عرف جامعه انجام داده باشید.
چون ساختار اجتماعی ایران دارای یک سیستم جامعه گرایی است, طبیعتا قوانین آن هم بر اساس معیارها و اولویتهای جامعه شکل می گیرد. مثلا اگر جامعه ما بخواهد یک جامعه مذهبی باشد, قوانینی شکل میگیرد که تمامی افراد را موظف به انجام اموری کنند تا در نهایت آن جامعه مذهبی شود. یا اینکه مثلا اگر در جامعه ما زنها باید پوشیده باشند, دیگر در وضع قوانین اجتماعی, تمایلات و آزادیهای فردی زنان جایگاهی نخواهد داشت چون اولویت اصلی ما جامعه است نه فرد.
حال اگر ما این جامعه را به هر شکل و رنگ دیگری هم در بیاوریم, تا زمانی که ساختار ما اجتماعی است, آزادی فردی مفهوم خاصی نخواهد داشت و ما همواره در شکلهای گوناگون شاهد این خواهیم بود که مثلا افراد خود را در امریکا آزادتر از ایران حس خواهند کرد. زیرا در امریکا جامعه از فرد شکل میگیرد در حالی که در ایران فرد از جامعه شکل می گیرد.
آزادی فردی برای سیستمی تعریف شده است که مانند امریکا فرد گرا باشد نه جامعه گرا. حقوق شهروندی و قوانین مدنی هم تنها زمانی اعتبار خواهد داشت که با آرمانهای جامعه تلاقی پیدا نکند. در غیر اینصورت این حقوق به روشهای مختلف و زیر پوشش ارجحیت جامعه, به مرور اعتبار خود را از دست خواهد داد.
امیدوارم که این نوشته من بدردتان بخورد
آزادی فردی برای سیستمی تعریف شده است که مانند امریکا فرد گرا باشد نه جامعه گرا. حقوق شهروندی و قوانین مدنی هم تنها زمانی اعتبار خواهد داشت که با آرمانهای جامعه تلاقی پیدا نکند. در غیر اینصورت این حقوق به روشهای مختلف و زیر پوشش ارجحیت جامعه, به مرور اعتبار خود را از دست خواهد داد.
امیدوارم که این نوشته من بدردتان بخورد
Hay man , you write wonderful. It is exactly what I believe and one of the reason I left my country.
پاسخحذفسلام
پاسخحذفحرف رو تمام کردی من با شما کاملا موافقم و از شیوایی و سادگی کلام شما لذت بردم.لطفا این مسیر را ادامه دهید.
سبز باشید
شاهرخ
من تا به حال مطلبی به این سادگی، شیوایی و گویایی در مقایسه ی اختلاف این دو نوع جامعه نخونده بودم.
پاسخحذفتحلیلت خیلی ناز بود، خیلی قشنگ ریشه مطلب رو بیان کردی، یه جور تفاوت بنیادی بین نگاه فرد محور و جامعه محور وجود داره که منجر به خیلی تفاوت ها می شه، اون نمودار که شامل freedom & individualism میشه کار گویایی بود.
پاسخحذفراستی از این فرمت که ضمن تعریف روزمرگی ها چیزای کلی تری رو هم بحث می کنی، دوس دارم
salam arash jan man weblogeto az aval ta akhar khondam vali jaryane inke chetori va az che tarighi rafti usa va che marahelio gozarondi nadidam age mishe dar on mored ham enevs baramon mamnon misham
پاسخحذفسلام موفق باشی خوشحالم که اینگونه امور را به روشنی مو شکافی میکنی ایران امروز به اینجور افراد در حد اکسیژن نیاز داره فقط قول بده هر وقت شرایط مساعد شد به ایران برگردی و به روشنگری بپردازی .
پاسخحذفخیلی عالی مینویسی به کارت حتماً ادامه بده، استفاده کردم
پاسخحذفمرگ بر آمریکا
پاسخحذفمرگ بر اسرائیل
مرگ بر ضد ولایت فقیه
مرگ بر منافق
کیرم تو کون همتون
فصلنامه آمريكائي فارن افزر در شماره پائيز 1993 خود چنين نوشته است:
پاسخحذفايالات متحده با نابود كردن پي در پي آن دسته از نهادهاي اجتماعي كه فرد را محدود ميكردند دست به تجربه اجتماعي عظيمي زده است نتيجه اين تجربه مصيبت بار بوده است از سال 1960 تاكنون جمعيت آمريكا 41 درصد افزايش يافته است در حاليكه طي همين مدت جنايات خشونت آميز به ميزان 560 درصد, تولد نوزادان از مادران مجرد 419 درصد, نرخ طلاق 300 درصد و تعداد كودكاني كه در خانواده هاي بدون پدر و يا بدون مادر زندگي ميكنند 300 درصد افزايش داشته است اين نشانه يك انحطاط عظيم اجتماعي است بسياري از جوامع از دورنماي وقوع چنين زوال و انحطاطي در اطرافشان برخود ميلرزند اما آمريكائيان هنگام سفر به خارج بجاي آنكه با فروتني و تواضع عمل كنند با اطمينان كامل درباره فضائل آزادي بي حد و مرز فردي به موعظه ميپردازند و با بي توجهي عواقب اجتماعي آشكار آنرا ناديده ميگردند.