امروز از صبح بیرون بودم و همین الآن به خانه برگشتم. فرصت زیادی برای نوشتن ندارم ولی فقط می خواهم به یک نکته کوچک اشاره کنم.
یکی از عادت های بد ما ایرانی ها این است که آدم های غم پرستی هستیم. اگر ببینیم که در یک ماشین همه دارند میگویند و می خندند پیش خودمان می گوییم که عجب آدمهای جلفی هستند و اگر ببینیم که آنها دارند گریه و زاری می کنند و توی سر خودشان می کوبند, به آنها احترام می گذاریم و دولا دولا و تعظیم کنان از جلوی آنها می گذریم. و حتی شاید با آنها حرف بزنیم و از آنها دلجویی کنیم.
اگر کسی بگوید که در زندگی اش شاد است و مشکلی ندارد می گوییم که او آدم الکی خوش و بی مسئولیت است و نام او را علی بی غم می گذاریم. ولی اگر کسی از زمین و زمان شکایت کند و همواره از بدبختی های خودش بنالد, می گوییم که عجب آدم زحمتکش و خوبی است. و شروع می کنیم به دلسوزی و البته ما هم از گفتن بدبختی های خودمان کم نمی گذاریم.
به خاطر همین غم پرستی, ما همیشه یک موضوعی پیدا می کنیم که بابت آن غصه بخوریم و همه جا جار بزنیم که آی مردم ببینید من چقدر بدبختم! بلکه پیش همه عزیز شویم و کسی فکر نکند که ما هم در بخشی از زندگی خود شاد هستیم و از آن لذت می بریم.
البته سنتهای اجتماعی و آموزه های مذهبی کشور ما هم غم پروری را در جامعه ایران رواج می دهد. و متاسفنه ایرانیان ساکن در خارج از کشور هم شادی را فقط در آهنگهای آخ این ور دلم و آخ اون ور دلم می بینند و در حالیکه میرقصند در گوش هم از بدبختیهای خود برای یکدیگر پچ پچ می کنند.
متاسفانه بیشتر کسانی که چنین اخلاقی دارند, در خانواده های مرفه و در ناز و نعمت بزرگ شده اند و همیشه یک نفر به آنها کمک رسانیده است, خیلی ساده است. بنال تا بهت کمک کنند. این همان روشی است که گداها برای جمع آوری کمک از آن استفاده می کنند و می گویند به من فقیر بدبخت بیچاره کمک کنید. خوب آقای ددی هم دست توی جیب می کند و بقیه آن را هم که شما می دانید.
در ضمن چون این افراد همیشه تمام امکانات در اختیارشان بوده است و مجبور نبوده اند در ایران بخاطر خرج تحصیل خود دستفروشی کنند, با کوچک ترین سختی که در امریکا با آن مواجه می شوند فغان از غم دل سر می دهند و از سختی های مهاجرت می گویند.
خیر. بنده در اینجا صادقانه به شما عرض می کنم که سختی امریکا برای ایرانیها این است که عموی محترم ایشان دیگر مدیر اداره فلان و بهمان نیست تا دست او را در فلان اداره و فلان کارخانه بند کند. دیگر کار ایشان با وساطت آقا ددی و پولهای زیر سبیلی راه نمی افتد و آنچه که می ماند جربزه و اقتدار خود فرد است و بس.
طبیعی است که مانند همه مردم دنیا, من هم در زندگی خود مشکلاتی دارم و من هم غم هایی در دل خود دارم. ولی این کمال خودخواهی است که خاطر دیگران را بخاطر مسائلی که اصلا به آنها مربوط نیست بیازارم. مطمئن باشید که اگر روزی من از کارم اخراج شوم و به چه کنم و چه نکنم بیفتم, آن را طوری برای شما خواهم نوشت که از خنده غش کنید. برای اینکه اعتقاد دارم که همه ما به اندازه کافی مشکلاتی برای دست و پنچه نرم کردن با آنها داریم و نیازی نیست که بدبختی های دیگران را هم به آن اضافه کنیم.
وقتی کسی می گوید که از خواندن نوشته های من می خندد, از ته دل خوشحال می شوم و همین برای من کافی است. آیا واقعا برای شنیدن یک حرف, ما باید بیوگرافی زندگی گوینده آن را هم بدانیم؟ به نظر من خیر.
کسی هم به خاطر لحظات شاد زندگی من در امریکا, دار و ندارش را نمیفروشد تا روانه امریکا شود. در ضمن همه آنها به اندازه کافی آه و ناله های مردم مهاجر را شنیده اند و گوششان از این حرفها پر است.
من فقط سه سال است که به امریکا آمده ام و بیشتر عمر خودم را در ایران و در کنار مردم و همراه با باورهای آنها گذرانده ام. پس بهتر از کسانی که بیست سال است که در امریکا هستند می دانم که هوش و توانایی جوانانی که در ایران هستند به مراتب بیشتر از کسانی است که از سی سال پیش تا کنون در کار خرید و فروش در امریکا هستند و نه از نظر اجتماعی و نه از نظر فکری هیچ همخوانی با مردم ایران ندارند. آنها فکر می کنند که اگر یک جوان تحصیل کرده ایرانی به امریکا بیاید مجبور است برود و در مک دانلد کار کند در حالی که من میدانم که بسیاری از همکاران خودم در ایران لیاقت و تواناییهای به مراتب بیشتری از همکارانم در امریکا دارند.
ولی متاسفانه و باز هم متاسفانه آنها ددی پولداری ندارند که آنها را با سلام و صلوات به امریکا بفرستند و یا اینکه خرج تحصیلشان را در یک دانشگاه اروپایی تامین کنند. آنها محکوم هستند که با وجود تمام تواناییها و استعدادی که دارند در همان سیستم عقب افتاده و سنتی زندگی کنند.
امیدوارم که همه شما روزهای خوبی داشته باشید و من هم سعی می کنم که کیفیت نوشته های خودم را بالاتر ببرم.
ویدیو زیر مربوط به پست آموزش Dating است که مخصوص دوست نگرانمون در اینجا گذاشتم.
امیدوارم که از دیدن آن خوشتان بیاید.
یکی از عادت های بد ما ایرانی ها این است که آدم های غم پرستی هستیم. اگر ببینیم که در یک ماشین همه دارند میگویند و می خندند پیش خودمان می گوییم که عجب آدمهای جلفی هستند و اگر ببینیم که آنها دارند گریه و زاری می کنند و توی سر خودشان می کوبند, به آنها احترام می گذاریم و دولا دولا و تعظیم کنان از جلوی آنها می گذریم. و حتی شاید با آنها حرف بزنیم و از آنها دلجویی کنیم.
اگر کسی بگوید که در زندگی اش شاد است و مشکلی ندارد می گوییم که او آدم الکی خوش و بی مسئولیت است و نام او را علی بی غم می گذاریم. ولی اگر کسی از زمین و زمان شکایت کند و همواره از بدبختی های خودش بنالد, می گوییم که عجب آدم زحمتکش و خوبی است. و شروع می کنیم به دلسوزی و البته ما هم از گفتن بدبختی های خودمان کم نمی گذاریم.
به خاطر همین غم پرستی, ما همیشه یک موضوعی پیدا می کنیم که بابت آن غصه بخوریم و همه جا جار بزنیم که آی مردم ببینید من چقدر بدبختم! بلکه پیش همه عزیز شویم و کسی فکر نکند که ما هم در بخشی از زندگی خود شاد هستیم و از آن لذت می بریم.
البته سنتهای اجتماعی و آموزه های مذهبی کشور ما هم غم پروری را در جامعه ایران رواج می دهد. و متاسفنه ایرانیان ساکن در خارج از کشور هم شادی را فقط در آهنگهای آخ این ور دلم و آخ اون ور دلم می بینند و در حالیکه میرقصند در گوش هم از بدبختیهای خود برای یکدیگر پچ پچ می کنند.
متاسفانه بیشتر کسانی که چنین اخلاقی دارند, در خانواده های مرفه و در ناز و نعمت بزرگ شده اند و همیشه یک نفر به آنها کمک رسانیده است, خیلی ساده است. بنال تا بهت کمک کنند. این همان روشی است که گداها برای جمع آوری کمک از آن استفاده می کنند و می گویند به من فقیر بدبخت بیچاره کمک کنید. خوب آقای ددی هم دست توی جیب می کند و بقیه آن را هم که شما می دانید.
در ضمن چون این افراد همیشه تمام امکانات در اختیارشان بوده است و مجبور نبوده اند در ایران بخاطر خرج تحصیل خود دستفروشی کنند, با کوچک ترین سختی که در امریکا با آن مواجه می شوند فغان از غم دل سر می دهند و از سختی های مهاجرت می گویند.
خیر. بنده در اینجا صادقانه به شما عرض می کنم که سختی امریکا برای ایرانیها این است که عموی محترم ایشان دیگر مدیر اداره فلان و بهمان نیست تا دست او را در فلان اداره و فلان کارخانه بند کند. دیگر کار ایشان با وساطت آقا ددی و پولهای زیر سبیلی راه نمی افتد و آنچه که می ماند جربزه و اقتدار خود فرد است و بس.
طبیعی است که مانند همه مردم دنیا, من هم در زندگی خود مشکلاتی دارم و من هم غم هایی در دل خود دارم. ولی این کمال خودخواهی است که خاطر دیگران را بخاطر مسائلی که اصلا به آنها مربوط نیست بیازارم. مطمئن باشید که اگر روزی من از کارم اخراج شوم و به چه کنم و چه نکنم بیفتم, آن را طوری برای شما خواهم نوشت که از خنده غش کنید. برای اینکه اعتقاد دارم که همه ما به اندازه کافی مشکلاتی برای دست و پنچه نرم کردن با آنها داریم و نیازی نیست که بدبختی های دیگران را هم به آن اضافه کنیم.
وقتی کسی می گوید که از خواندن نوشته های من می خندد, از ته دل خوشحال می شوم و همین برای من کافی است. آیا واقعا برای شنیدن یک حرف, ما باید بیوگرافی زندگی گوینده آن را هم بدانیم؟ به نظر من خیر.
کسی هم به خاطر لحظات شاد زندگی من در امریکا, دار و ندارش را نمیفروشد تا روانه امریکا شود. در ضمن همه آنها به اندازه کافی آه و ناله های مردم مهاجر را شنیده اند و گوششان از این حرفها پر است.
من فقط سه سال است که به امریکا آمده ام و بیشتر عمر خودم را در ایران و در کنار مردم و همراه با باورهای آنها گذرانده ام. پس بهتر از کسانی که بیست سال است که در امریکا هستند می دانم که هوش و توانایی جوانانی که در ایران هستند به مراتب بیشتر از کسانی است که از سی سال پیش تا کنون در کار خرید و فروش در امریکا هستند و نه از نظر اجتماعی و نه از نظر فکری هیچ همخوانی با مردم ایران ندارند. آنها فکر می کنند که اگر یک جوان تحصیل کرده ایرانی به امریکا بیاید مجبور است برود و در مک دانلد کار کند در حالی که من میدانم که بسیاری از همکاران خودم در ایران لیاقت و تواناییهای به مراتب بیشتری از همکارانم در امریکا دارند.
ولی متاسفانه و باز هم متاسفانه آنها ددی پولداری ندارند که آنها را با سلام و صلوات به امریکا بفرستند و یا اینکه خرج تحصیلشان را در یک دانشگاه اروپایی تامین کنند. آنها محکوم هستند که با وجود تمام تواناییها و استعدادی که دارند در همان سیستم عقب افتاده و سنتی زندگی کنند.
امیدوارم که همه شما روزهای خوبی داشته باشید و من هم سعی می کنم که کیفیت نوشته های خودم را بالاتر ببرم.
ویدیو زیر مربوط به پست آموزش Dating است که مخصوص دوست نگرانمون در اینجا گذاشتم.
امیدوارم که از دیدن آن خوشتان بیاید.
Great writing
پاسخحذفسلام
پاسخحذفمن خیلی وقته که نوشته های شما را می خوانم شاید بهتر باشد بگویم منتظر می مانم تا اینکه بنویسید و بارها به وبلاگتان سر می زنم امروز هم از اینکه دیر نوشتید نگران شده بودم. نکته ای که هست این نوشته آخرتون با بقیه خیلی فرق داشت شاید دلیلش برخی نظرات باشد. امیدوارم اولین نظر من از آن دسته نباشد.
یک دعا می کنم: خدایا این وبلاگ را از شر امواج منفی دور ساز و موج مثبت نگارنده اش را به خوانندگان انتقال بده. آمین
سلامت و شاد باشی ما را هم بیش از پیش شاد کنی
I have read lots of weblogs
پاسخحذفbut your is great .I really appreciate
your generous idea sharing
excellent
پاسخحذفسلام
پاسخحذفاینجا یک محیط مجازی است که قرار نیست ما همان چیزی باشیم که واقعا هستیم.شاید مهربانتر شاید سنگدلتر یا ... باشیم.اما مهم این است که ما اینجا فرصت پیدا میکنیم چیزی باشیم که دوست داریم باشیم.این یک تمرین است.ولو حقیقی باشد یا نباشد.اگر حقیقی است ،احسنت اگر کاذب است تبریک ،چرا که من اینجا دوستی رو میبینم شاید هم دوست دارم ببینم .ما فرض را بر این میگذاریم که هر کس شخصیت و درایت فکری دارد و توانایی تمییز دادن درست از نادرست.من به شخصه اینجا می آیم چون فرمت اینجا را دوست دارم و چیزی می آموزم.به نظر من قرار نیست ما برای هر چیز و هر کس جوابی داشته باشیم.و من شخصا فرض را بر این می گذارم که ما اونقدر تجربه در زندگیمون کسب کردیم که قضاوت در مورد یکدیگر نکنیم.شاید خیلی هایی که اینجا می آیند هیچ وقت توانایی مالی اومدن به آمریکا رو نداشته باشند ولی هروز میان اینجا چون چیزی اینجا پیدا کرده اند که اونا رو جذب میکنه.این نظر من بود که دوست داشتم خدمت شما عرض کنم.
شما نزد من بسیار محترم هستید و من از شما بدلیل اشتراک تفکرتون ولو حتی غیر واقعی تشکر میکنم چون تفکرتان قابل تحسین است.
ارادتمند
شاهرخ
سلام
پاسخحذفامروز هم مثل روزهاي ديگه گل كاشتي البته ميدونم كه به خاطر كمبود وقت نتونستي رو متن كار كني و به قول معروف واقعيت هاي تلخ حال حاضر كشور وآنچه كه داره به سرمون مياد رو بدون هيچ گونه چاشني طنز و فكاهي بيان كردي يعني مطلب تو امروز عريان بود.
ولي اين رو بدون كه ما خواننده هاي اين وبلاگ به بذله گويي و شوخ طبعي شما در حين نوشتن واقعيتهاي تلخ موجود در كليه اجزاء بدنه كشور عادت كرديم.
Dear Arash
پاسخحذفYou are fantastic, dont let some sick people discourage you, I check your weblog everyday buddy
good nashenas
الهییییییییییییییییییییییییی
پاسخحذفخدایااااااااااااااااااااااا
چقد نازییییییییییییییییییییی
حرف دلمو زدیییییییییییییی
دقيقا با نظراتت موافقم ما ايرانيها غير از غم پرست بودن مرده پرست ، مشكي پرست ، ...هستيم
پاسخحذفهر چیزی که این جا می نویسه برادر RS232 علیه السلام نظر شخصیه یک انسانه.
پاسخحذفایشون در عنوان بلاگ ننوشته اند "ده فرمان مهاجرت به آمریکا" یا "آمریکا بهشت گم شده" یا "مرگ بر آمریکا" یا "خونه دار و بچه دار کلا پاشو بیا اینجا"...
نظرشه. خیلی هم محترمانه و واقع بینانه می نویسه از قضا.
حالا من که ذاتن آدم شکاکیم این احتمال در ذهنم هست که RS232 ممکنه یک دختر خانومی در حومه طبس باشه که دو تا کتاب در باره آمریکا خونده و چند تا فیلم دیده و اینجا ملت رو می خواد بگذاره سر کار و بخنده. خوب من هم باهاش می خندم!
خواننده باید انقدر شعور داشته باشه که دو دو تا چهار تا بکنه ببینه اینی که می گه کجاهاش براش مفیده یاد بگیره و بقیه رم از روش بگذره. آدمه خوب اشتباه هم ممکنه بکنه.
آدم تا نخواد کسی نمی تونه بهش آثیبی بزنه.
من آمریکا نبودم ولی مختصر آشنایی با جو آمریکا دارم، تا به حال موردی ندیدم در نوشته هاشون که بخواد وارونه نشون بده حقیقتی رو در باره ی اونجا.
از دوستان اخیرا گیر داده اند که "شما چرا انقدر محیط رویایی ساخته ای از آمریکا؟" این باعث میشه ملت پاشن بیان اون جا و سراب و این جور چیزا...
که مازندران شهر ما یاد باد...
کسی که با شنیدن دو تا حرف پا میشه میره آمریکا بدون داشتن پول یا تخصص یا زبان و... این جا هم می موند چیزی نمیشد...
این پلیس بازی هایی هم که دوستان بعضا انجام میدن من هم خیلی پیچیده ترش رو اجرا کردم و به موردی نخوردم که بتونه(برای من حداقل) ریسکی داشته باشه این جا اومدن.
گفته اند به سخن بنگرید نه به گوینده! ولی من خودم بیشتر به خاطر گوینده میام این جا.
ممنون جناب RS232
ناشناس اریجینال
پی نوشت:
راستی آیا IP ها در آمار ذخیره میشن؟ به چه مدت؟
جریان این ترکینگ چی بود؟
ممنون
آسیب؟ آثیب؟ آصیب؟ ...
پاسخحذفآقا من بلد نیستم!
aza.joon
پاسخحذفآمریکا کانادا اروپا استرالیا هیچکدوم مدینه ی فاضله نیستند ولی برای اومدن و شروع و زندگی با آرامش تر و با آسایش تر با آینده ای روشن تر قابل توجه هستند ...
یک اشکال بزرگی که ایرانیها دارند اینه که همش خودمون رو با خارجیها مقایسه میکنیم و میگیم: "یک اشکال بزرگی که ایرانیها دارند..." به عبارت دیگر خودکم بین هستیم. هر چه ما هستیم حاصل شرایط حاکم بر ما در گذشته و حال است. فکر نکن آمریکائیها و کانادائیها تافته جدا بافته هستند. آنها اگر شرایط ما ایرانیها و تسلط و نفوذ مذهب و عقب نگاه داشته شدن عمدی فرهنگی و سوادی را داشتند همدیگر را میخوردند.
پاسخحذفبا مزش اینه امروز اعلام کردن منتظری فوت کرده !!!
پاسخحذفمن هیچ اعتقادی به اسلام ندارم اما برای این مرد به دلیل روح آزادی خواهیش و نه گفتن به قدرت در یه قدمی اون احترام قایلم.
این نوشته تون فرق داشت:( ما دوست داریم مثل قبلیا بنویسی...
پاسخحذفاین آشنای خیلی دلسوز و نگران مشکلش این قایقه !! این یه کم داره اذیتش می کنه!
عالی بود ارش جان.
پاسخحذفراستی اگه یه روز بیای دهات ما، کاناتا میبینی که اینجا اصلا غم و غصه اصلا معنی نداره :)
همه در ضمن اینکه بیکار هستند و بی پول یا کارگری میکنند فقط به هم لبخند میزنند و از ۳ متری بهم نزدیکتر نمیشن از بس حریم خصوصی داره!
خداحافظ كانادا
This vidoe is too low
پاسخحذفآرش عزیز
پاسخحذفمن هم نوشته های طنز گونه و مثبت نگرانه تو را دوست دارم ولی در اینجا نکته ای وجود دارد. بیشتر کسانی که به این وبلاگ می آیند تصورشان این است که تو می خواهی آنها را با واقعیات جامعه آمریکا آنگونه که هست آشنا کنی تا تصمیم خود را برای مهاجرت به آمریکا بر مبنای آن واقعیتها و چیزی که گمان می کنند پس از مهاجرت در انتظارشان هست بگیرند.
پس بهتر است تکلیف خود را با خوانندگانت روشن کنی وبگوئی که آیا درباره مهاجرت به آمریکا هر آنچه را که هست بی کم و کاست بیان می کنی یا فقط جنبه های مثبت مهاجرت را عنوان می کنی و با ذکر ویژگیهای بهشت گونه ولی بی اساس درباره آمریکا به قول معروف به آنها الکی در باغ سبز نشان می دهی؟
البته امیدوارم در این مورد هم اعتقاد نداشته باشی که تو مسئول اینکه اگر بر مبنای حرفهای تو مهاجرت کردند و از چاله به چاه افتادند نیستی!