۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

ارتباط کلامی در امریکا

با اینکه معمولا دوشنبه ها برای امریکایی ها روز حال گیری است, ولی این روزها به خاطر نزدیکتر شدن به کریسمس, شرکت ما حال و هوای شادتری دارد و امروز هم که دوشنبه است می بینم که چهره ها خندان است. پارسال این موقع بدترین زمان کاری شرکت ها بود و افراد بسیار زیادی قبل از کریسمس از کار بیکار شدند. هر روز می دیدم که عده ای بخاطر از دست دادن کار خودشان ناراحت هستند و یا گریه می کنند. امیدوارم که لااقل امسال سال بهتری باشد و دیگر شاهد غم و غصه اطرافیانم نباشم. من هم که زینب بلاکش هستم و همه همکارانم می آیند پیش من و درد دل می کنند. شاید بخاطر اینکه من کم حرف هستم و یا اینکه دقیقا همه چیز را نمیفهمم, من را با سنگ صبور اشتباه می گیرند.

امروز با یکی از همکارانم برای نهار به رستوران چینی نزدیک خانه مان رفتیم و چون من دو هفته پیش به آنها یک ماهی مجانی داده بودم, امروز هم آنها از ما پول نگرفتند و غذایمان مجانی بود. الآن هم نیم ساعت از وقت نهارم اضافه آمده است و گفتم برایتان یک مطلب بنویسم. البته این چیزهایی که من می نویسم کامل نیست و توضیحاتی که شما دوستان عزیز می نویسید آن را کامل می کند.

در ایران برای برقرای یک ارتباط علاوه بر کلام, حرکت های بدن, حالت های چهره و نوع نگاه بسیار مهم و تاثیر گذار هستند. به عنوان مثال, شما ممکن است با فردی صحبت کنید و او بگوید مگه نمیبینی حوصله ندارم. در واقع آن فرد از شما انتظار دارد که از نوع رفتار و یا حالت چهره اش به بی حوصله بودنش پی ببرید. یا اینکه اگر حرفی را بزنید, فرد مقابل شما با نوع نگاه کردنش می تواند به شما بفهماند که حرفهایتان را باور نمی کند و یا اینکه برایتان پشت چشم نازک کند و یا اینکه چشمانش را از روی عصبانیت تنگ کند.

حالات چهره و لب و لوچه وابروها هم میتوانند پیام های متفاوتی را به شما ارسال کنند. مثلا اگر یک حرفی بزنید که به طرف مقابل شما بر بخورد ممکن است به طور اتوماتیک یک ابرویش بالا برود و بعد هم اخم کند. و یا اینکه اگر از دست حرفهای شما خسته شود ممکن است لپهایش را باد کند و آن را همراه با بازدم خود خالی نماید. حرکتهای دست هم میتواند حالت های روحی مختلفی رات به شما نشان دهد. مثلا اگر دستش را از طرف خود به سمت شما به صورت بادبزن حرکت دهد یعنی اینکه برو بینیم بابا.


همانطور که زبانهای کلامی در بین نژادهای مختلف انسان متفاوت است, زبان بدنی نیز بین آنها متفاوت است و مثلا بسیاری از حرکات بدن و حالت های چهره ما در امریکا, ممکن است معانی متفاوتی را به مخاطبمان برساند همانطوری که ما نمیتوانیم پیامهایی را که آنها توسط حرکاتشان به ما ارسال می کنند به درستی تحلیل کنیم. مثلا اگر با دو انگشتشان بصورت هفت به دو چشمشان اشاره کنند, اگر حالت چشمانش معمولی باشد یعنی اینکه من مواظب شما هستم و اگر چشم خودش را بازتر از حد معمول کند یعنی اینکه حواست باشد که من دارم تو را نگاه می کنم و تو نمی توانی تقلب کنی و یا خطایی انجام دهی. یا اینکه اگر دو دستشان را بالا بیاورند و دو هفت با دو انگشتشان دستشان بسازند و دو بار آن را باز و بسته کنند یعنی اینکه بر روی آن کلمه ای که می گویند تاکید دارند.

شاید به خاطر اینکه امریکا مجموعه ای از نژادها و فرهنگهای مختلف می باشد, به مرور زمان ارتباط کلامی اهمیت بسیار بالاتری نسبت به ارتباط بدنی پیدا کرده است. به طوری که شما بدون اینکه کلامی را بر زبان بیاورید نمیتوانید انتظار داشته باشید که طرف مقابل شما, آن را از روی حالت چهره و یا حرکات چشم و ابروی شما حدس بزند.

حتی در مورد روابط دیپلماتیک هم, با اینکه اصولا یک حرکت و فعالیت بدنی است, نقش کلام در رساندن احساسات درونی فرد بسیار مهم و موثر است. در ایران بسیاری از زن ها و یا شوهرها به یکدیگر نمگویند که یکدیگر را دوست دارند و اگر کسی از آنها سوال کند می گویند که این دیگر چه سوال مسخره ای است. خوب معلوم است که من زنم را دوست دارم و یا اینکه معلوم است من بچه ام را دوست دارم.

در بسیاری از موارد هم ما برای بیان احساساتمان بجای سخن گفتن از ناز کردن و یا بوسیدن و یا دست در گردن انداختن استفاده می کنیم. بعضی موقع ها هم حتی پس گردنی زدن و یا توی سر زدن و یا کشیدن لپ می تواند نشانه محبت باشد. ولی این کارها ممکن است در مواجهه با یک امریکایی, پیام هایی را که مورد نظر ما است به آنها نرساند. مگر اینکه قبل از آن, برایشان توضیح دهیم که من می خواهم این کار را بکنم و معنی آن هم مثلا این است که من تو را دوست دارم. در ایران فقط زمانی این شیوه را به کار می برند که بخواهند فرزندشان را تنبیه بدنی کنند و بعد از اینکه عصبانیت آنها فروکش کرد, برای توجیه عملشان می گویند که چون من تو را دوست دارم این کار را انجام دادم.

وقتی ما به عنوان مهاجر به امریکا می آییم بخاطر مسلط نبودن به ظرایف زبان انگلیسی تا سالهای زیادی نمیتوانیم آن گونه که با یک ایرانی ارتباط برقرار می کنیم با یک امریکایی دوست شویم. البته من خودم دوستان امریکایی زیادی دارم و می توانم ساعتها با آنها صحبت کنم ولی نمیتوانم درباره تمام مسائلی که دوست دارم و یا در مورد تمام احساساتم صحبت کنم. در ضمن وقتی آنها به نکات ظریفی اشاره می کنند و یا یک حالتی را شرح می دهند من نمی توانم به درستی آن را بفهمم.

به عبارت دیگر, در زبان مادری ما, هر کلمه بار معنوی و مقدار زیادی خاطره و تجربه به همراه دارد که باعث می شود برای بیان یک مسئله احساس راحتی بکنیم ولی کلمات انگلیسی چنین بار احساسی را برای ما به همراه ندارد. به عنوان مثال اگر یک امریکایی به ایران بیاید و سالها در آنجا زندگی کند و حتی دکترای زبان فارسی را هم بگیرد, اگر به او بگویید که شعر یه توپ دارم قلقیه و یا اتل متل توتوله را شنیده ای جواب او منفی خواهد بود. این مسئله برای من پیش آمد و دختر همخانه ام به من می گفت که فلان آهنگ را بزن و من آن را نشنیده بودم. او با تعجب می گفت که چطور این آهنگ و شعر را بلد نیستی؟ اگر بروی توی خیابان و از هر کس بپرسی آن را بلد است! من هم برایش توضیح دادم که من چون در امریکا بزرگ نشده ام طبیعی است که این آهنگ ها را بلد نیستم. تازه من جینگل بوی و مجیک دراگون را هم بلد هستم ولی طبیعتا نمیتوانم تمام چیزهایی را که یک کودک با آن حافظه و قوه یادگیری قوی در طول زندگیش یاد گرفته است, در چند سال کوتاه یاد بگیرم.

علاوه بر زبان, عادت های گفتاری ما هم با امریکایی ها متفاوت است. مثلا ما اگر کسی را ببینیم شروع میکنیم به حرف زدن ولی آنها قبل از حرف زدن سوال می کنند که می توانند حرف بزنند و یا اینکه می توانند سوالی بپرسند. با برای گفته هایمان مقدمه و موخره داریم در صورتی که آنها چنین چیزی ندارند و اگر شما مقدمه چینی کنید گمان می کنند که صحبت اصلی شما در آن مورد است.

مثلا شما برای رساندن یک پیغام ممکن است بگویید که دیروز داشتم میرفتم بازار خرید کنم چون یک چیزهایی نیاز داشتم. بعد همین طور که از بازار می آمدم بیرون سبد خرید از دستم رها شد و تمام خریدهایم ولو شد روی زمین. وقتی داشتم آنها را جمع می کردم یکهو دیدم که فلانی هم خم شده و داره به من کمک میکنه. یعد به من گفت که اگر تو را دیدم بهت بگم که فردا شب شام خونه اش دعوت هستی. یعد هم به من کمک کرد که خریدهایم را توی ماشین بگذارم و بعد هم رفت.

در اینصورت آن امریکایی گمان خواهد کرد که شما دارید در مورد خرید کردن حرف می زنید و او هم ممکن است بگوید که آره اتفاقا من هم رفتم همانجا خرید کنم. بعد که بگویید که سبدتان ولو شد گمان می کند که شما میخواهید این واقعه را برایش تعریف کنید. و در اخر هم که پیغامش را می رسانید گیج می شود و انگار که برایش یک معما طرح کرده باشید. در واقع شما باید اول بگویید که فلانی به تو این پیغام را داده است. اگر او سوال کرد که کجا او را دیدی بگویید که در بازار و اگر سوال کرد که چطور او را دیدید ماجرا را برایش تعریف کنید.


در واقع قبل از حرف زدن باید موضوع آن را مشخص کنید تا طرف مقابل شما بداند که شما درباره چه موضوعی می خواهید صحبت کنید. در مقاله ها و در مکالمات تلفنی هم اول موضوع صحبت را مشخص می کنند و بعد در مورد آن حرف می زنند . مکالمات متفرقه را هم بعد از آن انجام می دهند. در حالی که در فرهنگ ما باید برای هر حرفی یک مقدمه وجود داشته باشد حتی اگر کوتاه و خلاصه باشد. بعضی موقع ها شما از مقدمه می توانید به موضوع اصلی هم تا حدودی پی ببرید. مثلا اگر کسی به شما زنگ زد و گفت که می خواستم حالی از شما بپرسم, شما می توانید حدس بزنید که او درخواستی دارد. یا اگر کسی بگوید که مرگ دست خدا است شما می توانید حدس بزنید که حتما یکی دار فانی را وداع گفته است.

در گفتگوهای ما گهگاهی کلمات و جمله ها معانی متفاوتی می دهند و حتی شاید معنی آن دقیقا برخلاف معنی ظاهری آن کلمه باشد. این نوع گفتگو در بین ما رایج است و بیشتر ما هم به آن تسلط داریم در حالی که وقتی بخواهیم به زبان انگلیسی حرف بزنیم باید صریح و مستقیم صحبت کنیم تا شنونده متوجه منظور ما بشود. مثلا اگر در ایران کسی از شما سوالی بکند و مثلا بگوید که دوست داری فردا تو هم با ما بیای پیک نیک؟ شما ممکن است از روی حجب و حیا بگویید نمیدانم و یا اینکه مزاحم می شوم و یا چیزهای دیگر. گوینده هم می داند که شما تعارف می کنید و می فهمد که جواب شما مثبت است. ولی اگر به یک امریکایی بگویید که نمیدانم و یا مزاحم می شوم نمی تواند بفهمد که آیا شما تمایلی به رفتن با آنها دارید یا خیر.

نکته ای که باید حتما به آن اشاره کنم است است که فرهنگ ما هم بطور ناخودآگاه بر دوستان امریکایی ما تاثیر می گذارد و همانگونه که ما سعی می کنیم در مورد آنها بیشتر یاد بگیریم, آنها هم با رفتار و فرهنگ ما آشنا می شوند و در ارتباط با ما سعی می کنند آن چیزهایی را که آموخته اند رعایت کنند. مثلا اگر یک زن ایرانی موقع صحبت کردن بیش از حد به یک زن امریکایی نزدیک شود, آن زن کم کم میفهمد که زن ایرانی قصد بدی ندارد و این در فرهنگ ما است که زنها به یکدیگر نزدیک می شوند. بنابراین سعی می کند که با شما به همان طریق رفتار کند ولی مطمئن باشید که آن زن امریکایی اجازه نمی دهد که صورت یک زن امریکایی دیگر به او نزدیک شود. در واقع همان دوست امریکایی ما زمانی که به خانه ما می آید کفش هایش را هم در می آورد در حالی که او به صورت معمول در بقیه جاها این کار را انجام نمی دهد.

در رابطه با نحوه گفتگو نیز می توانید به تاپیک "آداب گفتگو در امریکا" مراجعه کنید تا جزئیات بیشتری را در مورد آن مطالعه فرمایید.

امیدوارم که این نوشته بدردتان بخورد و شما هم نظرات خود را درج فرمایید.

۱۷ نظر:

  1. جالب بود ِ مرسي...
    يك زنذگي جديد با رسم و رسومات جديد بايد جالب باشه..
    راستي قرار بود يه ملاقاتي با روسپی ها ذاشته باشی بيای تعريف كنی..چی شد؟! (8

    پاسخحذف
  2. bebakhshid nemitunam inja farsi beenvisam

    matlabe vaghan fogholadei bud
    kheyli kheyli lezzat bordam
    vaghan matalebe khubi ro bayan kardid
    chizayi ke kheyli ziad bahashun movajeh misham va mikhastam kasi mesle shoma tozihesh bede

    lotfan baz ham matalebe moshabeh benevisid
    vaghan lezzat bordam

    پاسخحذف
  3. متن بسیار جالبی بود.
    من هم در امریکا زندگی میکنم و بارها در رساندن پیامم با این موضوع ها برخورد کرده ام. تجربه یکی از دوستان خیلی مفید بود و من رو با دنیای درونی امریکاییها خیلی خیلی آشنا کرد. از نحوه گفتار گرفته تا حساسیتهای فردی و حتی جمعی. زندگی مشترک با یک آمریکایی برای یک سال چیزهایی رو به من آموخت که فکر نکنم بعد از ده سال زندگی عادی میتوانستم بیاموزم.

    پاسخحذف
  4. مطلبتون خیلی عالی بود مرسی:)
    در موردکفش در آوردن چیزی که خیلی برام جالبه اینجا ( کانادا) بدجوری -و حتی بیشتر از ایران- مقید هستند کفش هاشونو در بیارن دم در.. حتی دکتر که میری هم کفشو دم در کلینیک در میاری . دم در مدرسه هم کفش در میاری بعد میری تو:) من اولها خیلی تعجب می کردم :)

    پاسخحذف
  5. Merci, kheyli ghashang o tahlili bood

    پاسخحذف
  6. استاد اون دو 2 هفت رو برای نقل قول به کار می برند؛ نه برای تاکید. یعنی اشاره میکنن که ابن کلمه چیزیه که فلانی یا روزنامه ها یا ... میگن و نظر شخصی من نیست.

    آقا کلا دمت گرم! چه پشت کاری داری تو نوشتن. امیدوارم که موفق باشی!

    پاسخحذف
  7. اره اون دوتا هفت اصطلاحا air quote نامیده می شوند.

    مطالبت جالب است و بسپاری از چیزهایی رو که میگی من هم تجربه کردم.

    پاسخحذف
  8. سلام و ممنون بابت ا طلاعات خوبتان. بسیار استفاده کردم.

    پاسخحذف
  9. آرش عزيز عزيز من بيشتر پستهاي شما رو با دقّت خوندم
    و لذّت بردم!من امريكا شناس بودم و هستم و ايشاللا
    كه تا يكي دو سال ديگه هم ميام اونجا!كمكهاي شما چه
    معلوماتي و چه تجربياتي ارزندست!

    ولي واقعا يه سوال!ايرانياي امريكا واقعا خيلي عتيقن؟كاش اقلا يك چهارمشون خوب باشن تا با اونا
    بگرديم!

    پاسخحذف
  10. به نظر من افراد از نظر بیان و ارتباط دو دسته هستند یکی اونهایی که بر اساس زبان یا رفتار آموخته مادری صحبت یا رفتار می کنند و دیگری اونهایی که از فن یا قدرت بیان و ارتباط اجتماعی بدلیل تلاششون برخوردارند.خب دسته اول که بیشتر آحاد مردم رو تشکیل می دهند همونهایی هستند که رفتارشون متاثر از نیروهای پیرامونشون است یعنی اونچه در محیط اتفاق می افته غالبا باعث واکنش اونها می شه اما گروه دوم خودشون هستند که محیط رو تحت کنترل دارند و محیط اونا رو اصطلاحا نمی گردونه.خب گروه اول چون تجربه و دانش پایینی دارند عموما بعد از یک ساعت همنشینی چون حرفی برای گفتن ندارند از شما سوالات خصوصی می کنند مثلا چه کار می کنی یا چقدر درآمد داری یا فلان چیزو چند خریدی و ...اما گروه دوم معمولا شنونده هستند اما اگر شروع به صحبت بکنند دیگران شنونده خواهند بود چون بر اساس یه دانش یا تجربه، سر یه موضوعی تجربه خودشون رو با دیگران به اشتراک می گذارند خب هر چقدر شما بیشتر با مردم باشی و مطالعه کنید و در مسائل اجتماعی شرکت کنید ناخود آگاه توانایی هایی رو بدست میاری که اصطلاحا باعث تکنیکی شدن نوع بیان شما و پخته تر شدن رفتار شما میشه این دسته از افراد به نظر من حتی اگر به قول شما مهاجرت کنند و زبانشون 70 درصد هم باشه هم دیگران و هم خودشون مشکلی را در برخوردها نخواهند داشت و از بودن با هم لذت میبرند اما گروه اول حتما به مشکل می خورند چون نه زبانشون خوبه نه تکنیک بیان رو دارند و نه تجربه دارند چون همیشه دور از مسائل اجتماعی بودن و همین گروه هم هستند که غالبا در حال غر زدن هستند چون معمولا همه چیز رو راحت می خواهند و به حق و حقوقشون هم آشنا نیستن.این گروه با زبان مادری اشان هم که صحبت می کنند اصطلاحا بادی لنگوئج رو دارند چون تجربه و قدرت بیان ندارند در صحبت هاشون غالبا از حرکات بدنی و تکرار برخی کلمات مثل (در واقع-چیز شد-فلان چیز-کلی یا کلا-...)رو بکار می برند حالا چه برسه که بخواهند مهاجرت کنند و با زبان دوم ارتباط برقرار کنند.به نظر من یک انسان جویای حقیقت در هر جای دنیا از زندگیش لذت میبره با انسانها ارتباط برقرار می کنه و با افسوس و ناراحتی و یاس در کارش تعلل ایجاد نمی کنه چون با احساساتش زندگی رو تجربه نمی کنه بلکه با داریت زندگی می کنه و با احساسش بهش رنگ و بو میده.
    اون جوری که من توی زندگی فهمیدم همه ملتها در بیس یا پایه رفتاری شبیه هم هستند اما در نوع بیان تفاوت دارند که این بستگی به فرهنگ و سیستم اجتماعی منطقه ایشون داره مثل همون موادی که شما در تفاوت اشاره کردین ،برخی رفتارها و واژه ها هم براساس روز جامعه بوجود میاد مثلا اگر مادر بزرگ من زنده بود و من بهش میگفتم مغزم هنگ کرده اون میگفت چی کرده؟چون هر زمان واژگان و رفتار خودش رو داره و گذر زمان باعث تریم یا ارایش کلمات و رفتار ها میشه و ارتباطات انسانی اصطلاحا تغییر میکنه و در کشورهای پیشرفته که تکنولوژی توی زندگیشون ملموسه معمولا شما ناخودآگاه مجبور میشین برای آپ دیت یا به روز بودن با جامعه تلاش کنید و اصطلاحا سرعت زندگی بالاست اما در جوامعه جهان سومی اصولا زندگی افراد مهم نیست بلکه سیستمه که مهمه و سیستم هم اصولا یک مجموعه دموکراتیک نیست چون اگر بود اون موقع جهان سومی نمیشد پس نیازی هم به اینکه به روز بشین نداره چون سرعتش بطئیه و متاثر از تحولات روز دنیا و اگر تغییری هم است از ذات خودش نیست بلکه متاثر از بقیه است همچون رفتار افراد زیر مجموعه اش و به همین دلیل هم است که هر گونه سرایت تکنولوژی و رفتار روز دنیا به این مجموعه باعث سولات ،جبهه گیری و واکنشهای زیاد میشه چون منافع سیستم رو به خطر می اندازه و ...خلاصه من همین جا موضوع رو تمام میکنم و ادامه نمی دم چرا که در یک کامنت نمیگنجه.
    در ضمن در مورد اون علامت وی شکل دو دست بالا یا ایر کوت که شما و دوستان راجه بهش صحبت کردین باید اول تشکر کنم چون برای من هم جای سوال بود که نمی دونستم چی بهش میگن و حالا در اینترنت سرچ کردم که اگر تمایل داشتین به ادرس زیر یه سری بزنید.و اگر گاهی اوقات من کلمات رو اشتباهی تایپ میکنم منو ببخشید چون من به دلیل شرایط دسترسیم نمی تونم تمرکز روی کیبورد داشته باشم و اولین کلمه ای که صدای کلمه مورد نظر منو بده استفاده میکنم که گاهی اوقات اشتباه تایپی میشه در اصل اینها کلمات روزمره ای هستند که هرکسی با املای اونا اشناهه و من اصطلاحا چتی مینویسم که اینجوری غلط غلوط تایپی میشه.با عرض معذرت مجدد..
    ممنون از اشتراک تجربه خوبتون
    ارادتمند
    شاهرخ

    http://en.wikipedia.org/wiki/Air_quote

    پاسخحذف
  11. Dear Shahrokh

    I always enjoy reading this web-log and reading your comments is more attractive.

    پاسخحذف
  12. من دارم سعی می کنم که فونت کامنت ها را درشت تر کنم که خواندن آن سخت نباشد. من هم از دوستانی که نظرشان را می نویسند تشکر می کنم مخصوصا شاهرخ خان

    پاسخحذف
  13. سلام دوست عزیز، من احتمالا تا چند وقت دیگه برای ادامه تحسیل میام آمریکا یک سوالی که داشتم اینکه آیا گوشی موبایل ما اونجا کار میکنه؟ و دوم اینکه آیا امکان گرفتن خط پیش پرداخت فقط با ویزا و قبل از گرفتن SSN و ... مثلا توی فرودگاه هست؟ کلا چه طور میشه یه خط تلفن ارزون سریع گرفت؟ ممنون

    پاسخحذف
  14. ...و جوان هجرتگرا گشت و گشت تا که اینجا را از کامنت تو در وبلاگ لاله یافت...
    و او پس از خواندن و خواندن آفرین گفت به نگارنده..
    آفرین.

    پاسخحذف
  15. air quote
    تا اونجایی که من می دونم بیشتر برای طعنه زدن به کار می ره.
    ترجمه تقریبیش میشه "به اصطلاح".
    مثلا:
    -تو اگه "دوست" من بودی این بلا رو سر من نمی اوردی...
    =یعنی تو دوست من نیستی

    -این بچه که با خودش یک تفنگ پلاستیکی تو هواپیما آورده بود، حتما قصد اقدام "تروریستی" داشته که انقدر تند باهاش برخورد کردن...
    =واکنش خشن امنیت پرواز را به نقد می کشه با طنز


    اگه یه برنامه تلویزیونی در آمریکا ببینید، مثلا یک مستند، در اول برنامه یک خلاصه ای از کل برنامه حتما نشون می ده؛ بعد هی وسط قطع می کنه، خلاصه را تکرار می کنه؛ بعد تعریف می کنه تا این جا چی شد، بعد می گه می خواد چی بشه...
    واقعا می ره رو اعصاب من این متد. بابا به خدا فهمیدم چی شد! نگو انقدر! بعد قسمت های خوب رو که من دوست دارم با تعلیق پیش زمینه ببینم لو می ده و خراب می کنه... ما که تو ایران لا اقل یه ده دوازده سالی فیلمای سانسور شده از تلویزیون دیدیم، عادت کردیم به ساختار های پازل وار در تعریف ماجرا. اینه که اگه نصف فیلم هم نباشه کامل می فهمیم!
    اینا به قول خودشون short attention span انگار همه! فکر کنم به خاطر مدل جامعشون این جوری بزرگ شدن که حوصلشون سر می ره زود.
    این رو در راستای اون چیزی دیدم که شما فرموده اید در باب چگونگی تعریف چیزی به آمریکایی جماعت.
    یکی یکی؛ آروم آروم و خلاصه.

    شاهرخ خان را ممنونیم و حتی متشکر که خوب می گویند.
    در حالت کلی میشه گفت که راست هم می گویند.


    RS232 عزیز (فکر نمی کردم هیچ وقت پرت سریال را این جوری خطاب کنم!) شما هم که مرسی.

    ناشناس اریجینال


    پی نوشت:
    1.آقا جمع شین واسه من یه اسم باکلاس پیدا کنیم!
    2.علی آقای پست قبلی. اتفاقی دیدم کامنتت را. یه چی نوشتم برات اگه دوست داشتی بخون.

    پاسخحذف
  16. جناب شاهرخ نوشته های شما بسیار زیباومنطبق با واقعیت است اگر وب یا سایتی دارید در صورت تمایل آدرس آنرا بدهید تا ما بیشتر از وجود شما فیض ببریم با تشکر یک دوست از تهران

    پاسخحذف
  17. این تصور که دو خانم آمریکائی که دوست هم هستند ، در هنگام گفتگو سعی می کنند که از هم دور باشند اشتباه است.

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.