۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

هالوی خوش شانس

بالاخره آن بلایی که از آن می ترسیدم سرم آمد و آن خانم موسفید آمد و چسبید بیخ ریش ما. البته میز کارش جای دیگری است ولی باید یک مدت به او آموزش دهم تا بتواند با سیستم کاری ما آشنا شود. برای همین دیروز اصلا نتوانستم چیزی بنویسم و امروز هم فقط یک فرصت کوتاه دارم که سعی می کنم مطلبی را برای شما بنویسم.

از من خواسته بودید که در مورد آن گروه کوهنورد بنویسم. واقعیت این است که آنها همیشه الگوی من در زندگی بوده اند و طوری شخصیت من را شکل داده اند که هیچ اتفاق دیگری در زندگی نتوانست آن را این چنین دگرگون سازد. شاید اگر الآن زنده بودند آنها هم مانند بسیاری از انسانهای خوب آن دوران تبدیل به آدمهای دیگری شده بودند ولی کشته شدن آنها یرای من از آنها یک اسطوره افسانه ای ساخت.

واقعیت این است که من در آن زمان کوچک تر از آن چیزی بودم که متوجه مسائل سیاسی بشوم و بدانم که آنها دقیقا که هستند و چه می خواهند ولی آنها با مردن خود هم چیز جدیدتری به من یاد دادند. من تا آن زمان گمان می کردم که فقط آدمهای بد و جنایتکار دستگیر و اعدام می شوند ولی بعد از آن وقایع فهمیدم که دو دسته از انسانها اعدام می شوند. دسته اول انسان هایی که بیش از حد بد هستند و دسته دوم انسان هایی که بیش از حد خوب هستند!

من در زمان کودکی خود, متخصص این بودم که آستانه تحمل انسان ها را مشخص کنم. برای همین وقتی که با یک فرد جدید آشنا می شدم اولین کاری که می کردم این بود که آنقدر او را آزار می دادم تا صدایش دربیاید. پس از آن, تکلیف من با آن فرد روشن بود و می دانستم که مثلا اگر عصبانی شود او چکار می کند و یا تا چه حد می توانم با او شوخی کنم. خود من هم بسیار کم تحمل بودم و اگر کسی من را حتی کمی اذیت می کرد با کله می رفتم توی شکمش. چون اعتقاد داشتم که با این کار آن طرف حساب کار دستش می آید و دیگر من را اذیت نمی کند.

وقتی که برای اولین بار با آن گروه کوهنورد به کوه رفتم از همین روش استفاده کردم و سعی کردم که آنها را کلافه کنم تا بتوانم آن اخلاقی را که در زیر لبخند مهربانشان پنهان شده است را ببینم. باور کنید که من خیلی تلاش کردم ولی انگار که اصلا آن روی سکه برای آنها وجود نداشت. از نظر من این امر نشدنی و محال بود و هر انسانی یک آستانه تحمل مشخصی داشت که من هم در مشخص کردن این مسئله واقعا متخصص بودم. ولی رفتار آنها مثل آب سردی بود که در همان روزهای اول نظام فکری من را به هم ریخت و من برای اولین بار با چیزی به نام خجالت کشیدن و شرمساری آشنا شدم!

خیلی خوب یادم می آید که وقتی می نشستند تا استراحت کنند من بند کفش آنها را باز می کردم و هیچ کدام از آنها اعتراض نمی کردند و فقط لبخند می زندند. من از یکی از دخترها که برای چهارمین بار این بلا را سرش آورده بودم و اعتراضی نکرده بود پرسیدم که چرا به من چیزی نمی گی؟ او با لبخند گفت مثلا چی باید بگم؟ گفتم خوب تو زورت زیاده و میتونی یک اردنگی به من بزنی و یا اینکه من را دعوا کنی و یا اینکه بگی نکن بچه. او گفت خوب چون تو از این کار لذت می بری من هم از لذت بردن تو خوشحال هستم. گفتم من لذت نمی برم من فقط می خواهم تو را اذیت کنم. او با لبخند گفت باشه هر چقدر که دوست داری من را اذیت کن.

این ماجرا اصلا با تجربیات قبلی من جور در نمی آمد و من پیش خودم می گفتم که یعنی چه؟ پس چرا آنها ناراحت و یا عصبانی نمی شوند؟ و خیلی زود به این نتیجه رسیدم که آستانه تحمل آنها بی نهایت است و آنها انسانهای معمولی نیستند. در واقع من یک شکنجه گر ماهر بودم و آنها برای این من را وارد جمع خود کرده بودند که میزان تحمل خودشان را بسنجند! من یک اسب وحشی و رام نشدنی بودم که آنها توانستند در عرض چند ماه او را رام کنند. البته عصبانیت و خشم بیش از حد من هم علت های خاص خودش را داشت که می شد با روانکاوی آن را معالجه کرد ولی در آن زمان مردم از ترس دیوانه خطاب شدن به روانپزشک مراجعه نمی کردند.

پس از اینکه شکنجه فیزیکی در مورد آن افراد جواب نداد شروع کردم به شکنجه روانی. این روش دیگر ردخور نداشت و همه را کلافه می کرد. شکنجه روانی من این بود که به طور نامحدود شروع می کردم به پرسیدن سوال های مختلف. چیزهایی که مطمئن بودم بزرگ ترها جوابش را نمی دانند. می دانستم که بزرگ تر ها اصلا دوست ندارند که بگویند نمی دانم و مجبور هستند چرت و پرت بگویند. از طرف دیگر سوالهایی در مورد روابط دیپلماتیک می کردم و می دانستم که آنها در معذوریت اخلاقی قرار می گیرند.

ولی با کمال تعجب دیدم که آنها نه تنها از سوالهای من کلافه نمی شوند بلکه آن سوالها را با دیگران نیز مطرح می کنند و در موردش بحث می کنند. مثلا من سوال می کردم که چرا سنگ سفت است و ماست شل است؟! چرا بعضی ستاره ها بزرگ تر از دیگر ستاره ها هستند؟ چرا زمین گرد است؟ چرا آتش خورشید تمام نمی شود؟ جالب اینجا بود که آنها در مورد جواب هایی که ارائه می دادند نظر من را هم می خواستند و می گفتند که خود تو در این مورد چه فکر می کنی؟ من در آن مدت یاد گرفتم که در مورد مسائل مختلف فکر کنم و بتوانم با دیگران بحث کنم و نظراتم را بگویم. اگر هم ساکت می شدم به من می گفتند که چرا دیگر سوال نمی پرسی؟!

نکته دیگر در آنها این بود که به تمام سوال های من با صداقت کامل جواب می دادند و اگر چیزی را نمی دانستند به راحتی می گفتند که نمی دانند. کار جالب دیگری که آنها می کردند این بود که هر هفته برای من کتاب می آوردند و می گفتند که در این کتاب جواب فلان سوال تو وجود دارد و اگر بخوانی بهتر متوجه می شوی. آنها در مورد کتابهایی که من می خواندم سوالهایی می پرسیدند که من را به فکر فرو می برد. آن سوالها برای من مانند فنرهای چاه بازکنی بود که شیارهای مغز من را باز می کرد. کم کم سوالهای من فلسفی و تخصصی شد! در مورد آفرینش و خدا سوال می کردم و در این مورد سوال می کردم که چرا من آفریده شده ام.

آنها به من یاد دادند که هیچ حرفی را بدون تحقیق و مطالعه قبول نکنم. به عنوان مثال من از سرپرست گروه پرسیدم که آیا راست است که می گویند اگر فلان کار را بکنی سوسک می شوی؟ او می گفت آیا تو خودت دیده ای که کسی این کار را کرده باشد و تبدیل به سوسک بشود؟ من می گفتم نه! گفت آیا عقل و منطق تو قبول می کند که چنین اتفاقی بیافتد؟ می گفتم نه ولی اگر واقعی بود چی؟ گفت اگر خیلی دلت می خواهد که جواب سوالت را بدانی در مورد آن تحقیق کن.

من همیشه دیده بودم که انسانها با هم با پرخاش رفتار می کردند و صدایشان را برای یکدیگر بلند می کردند. من هم اگر در جایی احساس می کردم که حق با من است به خودم اجازه می دادم که با آخرین قدرت عربده بکشم و این را خیلی عادی می دانستم. ولی در آن چند ماهی که من با آنها بودم اصلا ندیدم که حتی یک نفر از آنها عصبانی شود و یا اینکه با صدای بلند صحبت کند. آنها مثل راهبه ها و کشیش هایی بودند که خیلی آرام صحبت می کردند و همیشه لبخند بر لبشان بود. سرودهای آنها واقعا قشنگ بود و من هم با آنها آواز می خواندم. الآن هر زمانی که قطعه ای از آن سرودها را می شنوم ناخواسته موهای تنم سیخ می شود. یکی از آن سرودها آفتابکاران جنگل بود.

من در آن دوران کوتاه, بخشش و هدیه دادن را یاد گرفتم و فهمیدم که چقدر لذت بخش است که انسان چیزی را به دیگری بدهد. آنها به من کتاب می دادند و هر چیزی که برای من جالب بود را بدون کوچک ترین تردیدی در دستان کوچک من می گذاشتند. من هم یاد گرفته بودم که همیشه در خانه به دنبال خورده ریزهایی بگردم تا برای آنها ببرم و به آنها هدیه بدهم. من از آن زمان یاد گرفتم که چقدر مهربان بودن چیز خوبی است. من تا قبل از آن همیشه فکر می کردم که باید چهارچشمی مواظب اموالم باشم تا آنها را از من ندزدند ولی برای اولین بار یاد گرفتم که ارزش یک احساس خوب به مراتب بیشتر از خود اموال است.

الآن مطمئن هستم که آن آدمها نمی توانسته اند اینقدر آدمهای خوبی باشند و این فقط یک تصویری است که در آن چند ماه در ذهن کودکانه من نقش بسته است. ولی تاثیر آنها بر زندگی من انکار ناپذیر است و بعد از آن مدت کوتاه, من عاشق کتاب خواندن شدم و شروع کردم به تقلید کردن از رفتار آنها. هنوز هم تاثیر آن رفتارها در من مانده است و از من یک آدم هالو و ساده ساخته است که براحتی هم سرش کلاه می رود. من هالو و ساده بودن خودم را دوست داشتم و آن را مهربانی می دانستم و از اینکه برخی از انسانها از معامله کردن با من به زرنگی خودشان می بالیدند برایشان متاسف می شدم و آرزو می کردم که هر چه زودتر به حماقت خودشان پی ببرند.

در واقع من یک هالوی خوش شانس بودم و همیشه هم اتفاق هایی برایم می افتاد که من را به سمت هدفم در زندگی هدایت می کرد. از زمانی که از سر اقبال به امریکا آمدم, پیش خودم فکر کردم که شاید آن آدمها سال ها در خارج از ایران زندگی کرده بودند زیرا هالو بودن من در امریکا بسیار عادی و معمولی است و هیچ کس هم سعی نمی کند که سر من را کلاه بگذارد! البته برخی از ایرانیان عزیز مقیم امریکا از این امر مستثنی هستند و همچنان اصالت خودشان را در امریکا هم حفظ کرده اند و به نهضت کلاه برداری خود ادامه می دهند!

در مجموع من دیگر هیچ وقت در زندگی با چنین جمعی برخورد نکردم. البته برخی از داستانهایی که از جبهه های جنگ می شنیدم نیز من را تا حدودی به یاد آنها می انداخت با این تفاوت که بسیاری از آنها احتمالا به عشق حوری بهشتی و جوی عسل فداکاری می کردند و انتظار داشتند که در قبال کاری که می کنند زمانی پاداش دریافت کنند در حالی که آن گروه کوهنورد چنین اعتقاداتی نداشتند و طبیعتا منتظر پاداش هم نبودند.

خوب دوستان عزیز. من دیگر باید بروم.

۴۲ نظر:

  1. ba salam

    lotfan agar emkan darad

    ye davatname balatarin vase man befrestid

    mamnoonet misham ye omr

    hamedkhashm@yahoo.com

    پاسخحذف
  2. Brilliant
    دستت درد نكنه. حظ كردم.
    آفرين
    باريكلا
    هرچي بگم كم گفتم

    پاسخحذف
  3. من هم خاطرات زیادی از کوهپیمایی در آن زمانهای انقلاب دارم. فکر کنم این گروه کوهنوردی که با آنها میرفتی کوه چریکهای فدایی خلق بودند چون تعریفهایی که میکنی و سرودشون به اونها میخوره. من هم عاشق این بودم که با اونها برم کوه و خیلی بهم خوش میگذشت.

    پاسخحذف
  4. آرش جان, خاطرات آن زمان را برایم زنده کردی. چه آدمهای وارسته و بزرگی که اعدام نشدند. یاد همه آنها گرامی باد.

    پاسخحذف
  5. arash khan,tanha nisty,yek halooye digeh ham injas, manam az sare eghbal sar az amrica dar avordam, va too iran ham mese khodet khili be sadeghy man too deleshoon mikhandidan,shayad bavar nakony!!vali bazy ghesmate khateratet dar morede ketab khondan(albate man zatan ketab khoon boodam)mano yade bacjheghy mindazehg,.

    پاسخحذف
  6. واووو هه للوووووووووووو
    شيطون حالا يه كمي ازون چيزايي كه در مورد روابط ديپلماتيك ياد گرفتي بگو اصن كلاس آموزشي بذار اينجاشو با حالتي كه استوي تو فميلي گاي بدجنسي ميكنه بخون

    پاسخحذف
  7. Hi Dear Arash
    I am so sorry for you that you think the people who sacrificed their lives during the war just did it because of those ridiculous reasons you mentioned. I am nor religious person and dees not belong to any political groups but I think you are totally wrong. Those who were killed during the war just did it to keep our country safe against enemies .I think you think that if you mention these ridicoulous reason you might make more friends or readers.

    پاسخحذف
  8. خيلي جالب بود. واقعا اين آدمها زندگي آدمو عوض ميكنند ولي متاسفانه ديگه نسل اين آدمها ورافتاده. در ضمن من هم مثل اين بالايي با نظرت راجع به رزمنده ها موافق نيستم، اين حرفت بدون غرض بوده مطمئنم ولي فكر كنم اگه بشنون دلشون بشكنه. بعضي وقتها كمي بيشتر فكر كن. بخاطر اون دوستاي خوب مرحوم شده ات.
    درود

    پاسخحذف
  9. اتفاقا من فکر می کنم که آرش کلمات پاراگراف آخر را با دقت و وسواس زیادی انتخاب کرده. اول اینکه گفته بسیاری از آنها و دوم اینکه گفته احتمالا.
    ولی من برعکس آرش اعتقاد دارم که همه آنها و حتما اینجوری بودند. من خودم دوره سربازی جبهه بودم و تنها صحبتی که بین بسیجیها بود اسلام و خدا و پیغمبر بود. حتی وقتی که می خواستند سربازها را هدایت کنند می گفتند بهشتی ها همه از این طرف.
    موضوع اینجا است که خیلی از کسانی که میهن پرست و ناسیونالیست بودند توسط همین جوجه بسیجیهای بهشتی کشته شدند. بعد شما میگید که اونا برای کشور جنگیدند؟ اگه آقای خمینی به اونا فتوا میدادند که برای اسلام کشور را دودستی تقدیم عربها کنید مطمئن باشید که حتما همین کار را میکردند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. برات متاسفم. آخه بی انصافا مگه شما بویی از انسانیت نبردین؟ خود شما اگه بهتون بگن قباله بهشت برین شش دونگ بنامتون برین بجنگین حالا معلوم نیس تیکه تیکه بشین یا علیل بشین تا آخر عمر.زن و بچتونو ول کنین به امان خدا.دل از دنیا و خوشیهاش بکشین یه راست میرفتین خط مقدم؟
      اصلا کسی که قراره کشته بشه میتونه به فکر جایزه و مقام و منصب باشه؟!!.من نه تو خانواده خودم نه همسرم شهید نداریم جانباز هم نداریم ولی یه لحظه دلم نمیاد پدرم یا همسرم یا برادرم که بند دلم به وجود اوناست از دست بدم که بعدش مثلا سهمیه بدن حقوق بدن جایزه بدن؟میخوام ندن
      دلم خونه از بعضی از ما ملت بی انصاف که فقط دور نشستیم و درباره بقیه قضاوت میکنیم

      حذف
  10. I dont agree neither with arash nor with the Mr. Nashenas and his friend Koocheye bi enteha.

    There were lot of patriots that were killed during the war to defend our country. At the same time, there were a lot of brainwashed poor people who felt they need to drink the martyrism's drink in order to go to the heaven and get the girls there.

    Therefore, generalizing an idea doesnt work for either side. Neither we can eliminate one side of the story to favor the other side.

    Chees

    پاسخحذف
  11. aza.joon

    bah bah !!!!
    besyar ali .... man dashtam university sabte nam mikardam arash jan emrooz dir oomadam bekhoonam lol

    vaghean haz kardam...
    manam haloo boodam ... shayadam hanooz hastam ye meghdari
    vali baba mamane manam haloo an :D
    hich vaght kolahe najoori sareshoon naraft ....
    vaghean khoda komak mikone adamaro ,,, be in bavar daram
    be eyne didam kesaii ke KHOOB hastan kareshoon 2rost mishe ,,, kesaii ke BAD hastan dar ja mizanan ,,, pishraft mikonan

    nemoonash ye familemoon ... ba inke chand ta karkhooneye kheiliiiiiiii ghadar too iran dare vali na HAPPY e na POOLDAR
    aslan engar poolesh barekat nadare

    va vice versa ...

    kheili in ghashang bood ...
    kollan besyar mostafiz va maste feiz shodim !!!!

    vali man majboor shodam kami tiz sham ...
    kheili saram ba IQ 140 bayad ye kari bokonam :D

    vali dar hafteye avale bvoorood be inja tavasote hamvatane IRANI yek kolaye goshad raft kalleye ma va chand ta dige ta alan ... omidvaram in apartemani ke pishkharid kardim kolah nare saremoon ye 500000$ i zarar mishe :))

    manam kheili doost daram in ketab khoonie 2BARE too khodam zende konam ,,, bache boodam kheili mikhoondam .... alan na ... :(

    be succeed and thx 4 ur AWESOME posts ;)

    پاسخحذف
  12. آرش جان سلام
    قبل از هر چيز ازشما سپاسگزارم بابت اينكه از اين گروه كوهنوردي برايمان نوشتي و بي نهايت ناراحت از اينكه چنين انسانهايي بطرزغير انساني از ميان رفتند . نمي دانم چرا پس از خواندن اين مطلب غم بزرگي وجودم را گرفت و ناخداگاه ياد همه انسانهايي افتادم كه در اين سرزمين به جرم دگرانديشي اعدام شدند.تنهاآرزويم در زندگي اين است كه اين سرزمين جايي باشد براي زندگي همه انسانها با طرز تفكرات مختلف و اميدوارم روزي فرارسد كه ايراني آزاد به معني واقعي كلمه داشته باشيم.

    پاسخحذف
  13. سلام.دلم خيلي گرفت و بعد هم احساس پوچي كردم اين ادمها كجا بودند و ما كجاييم.دلم ميخواست يه كم مثل اونها بودم.

    پاسخحذف
  14. آدماهای خوب همه جا هستند ... همیشه هستند ...

    پاسخحذف
  15. تو میتونی کتاب قصه بنویسی برای بچه ها نوشته هات شبیه مارک تواین هست شیرین ساده اموزنده

    پاسخحذف
  16. آرش خان دیگه قرار نیست برای اینکه چریکهای فدایی خلق رو بالا ببری رزمندگان جنگ با عراق رو پایین بیاری! البته باید گفت انسانهای پاک بسیار در دهه 60 و پیش و پس از اون اعدام شدند و آدمهای ناکس زیادی هم در جنگ زندگی خودشون رو مفت باختند. به امید روزی که در ایران و جهان آرامش و دوستی فرمانروا بشه.

    پاسخحذف
  17. من با خوندن برخی از پستهای شما متوجه شدم که شما آدم عفیفی نیستید و به قول خودتان روابط دیپلماتیک زیادی با غیر همسر قانونیتان قبل و بعد از او داشته اید و از یه طرف به ازدواج هم فکر می کنید.بنابراین هنگام ازدواج با دختری ازدواج کنید که حتما قبل از شما با افراد متعددی روابط دیپلماتیک داشته تا با هم تفاهم داشته باشید!
    اما ممکنه (احتمال زیادی هست) که ته دلتان راضی به ازدواج با زنی که قبل از شما با دیگران بوده نباشید و چنین زنی را شایسته اینکه مادر فرزندتان باشه ندانید(بیشتر افراد پاکی و پاکدامنی را می پرستند اگرچه تظاهر به بی قیدی کنند) در این صورت یک دختر عفیف ولی خنگ و کودن انتخاب کنید تا متوجه شخصیت شما نشه و رنج نبره.
    اکیدا دور دختران باهوش عفیف را خط بکشید چون اینان بسیار تیز بین هستند و خیلی زود متوجه خیانتهای شما می شند و ناگزیر هر دو بدبخت می شید شما رنج می برید چون هر روز باید غرغر او را تحمل کنید و او رنج می بره چون نمی تونه رفتار شما را تحمل کنه.بسیار بعید است که انسانی بعد از جوانی تغییر کنه (حتی امروزه روانشناسان معتقدند که در سنین کودکی ساختار اصلی شخصیت شکل می گیره)بنابراین نه شما قادرید دست از زنان بردارید و تنها به همسر خودتان اکتفا کنید و نه هیچ دختری هر چقدر هم که باهوش باشه یارای مهار چنین مردی را داره.

    منظورمن از پاک بودن اونی نیست که متظاهرا و خشکه مقدسا میگن اصلا علت عمده بی قید و بند شدن جوانها همونا هستند
    من نمی دونم چرا هر کی از دین زده میشه دیگه میزنه زیر همه چیز! یعنی نمیشه بی دین بود ولی پاک و عفیف بود؟؟
    یعنی انقدر پاک بودن سخته !؟
    نمیشه یه جوون تا قبل از ازدواج به قول شما روابط دیپلماتیک نداشته باشه و فقط با همسرش و برای متولد کردن فرزندش باشه. (اگر هم با کسی قبل از ازدواج دوست بشه فقط برای این باشه که ببینه به درد زندگی می خوره یا نه.)

    در نهایت به نظر من زندگی با یک دختر باهوش پاکدامن و عفیف فقط شایسته یک مرد پاک و عفیف است و نیز زندگی با یک مرد عفیف و پاک تنها شایسته یک دختر پاکدامن می باشد.

    پاسخحذف
  18. خطاب به ناشناس بالایی! به تو چه که در شرت آرش چه گذشته؟ مگر از تو خواست براش زن بگیری؟ میشه در امور خصوصی کسی دخالت نکنی و به ازدواجش فضولی نکنی؟ طرف از دست خاله خانباجی هایی مثل تو گذاشته رفته امریکا اونجا هم ولش نمی کنی؟ بابا اون راضی دختره هم راضی کون لق توی ناراضی! به تو چه که اگر مردی ازدواج کنه زنش براش غرغر میکنه یا نمیکنه؟ جنابعالی بهتره تا پیدا کردن یک همسر پاک و عفیف و مومن و ... به جلق زدن ادامه بدید که شاعر میفرماید:
    .
    در جوانی جلق خوش باشد / جلق در زیر دلق خوش باشد

    پاسخحذف
  19. ایرانی ها همین هستند که ایران پیشرفت نمی کنه جز بی ادبی و دروغ و نیرنگ چیزی در چنته ندارید

    پاسخحذف
  20. البته نه همه ایرانی ها .افراد بی اخلاقی که دوست دارند اگر خودشان به انواع انحرافات و رذایل آلوده اند بقیه را هم گرفتار کنند.کسانی که از غرب فقط بی بند و باری آنها را یاد می گیرند و صداقت در کار و کوشش و تلاش آنها راکه عامل اصلی پیشرفت آنهاست اصلا نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند.اکثر ایرانی ها تنبل و دروغگو دو رو شده اند.واقعیت تلخه ولی از اون تلختر اینه که بیشتر این افراد نمی خوان که بدونند که چقدر رفتار و افکار تک تک ما میتونه در سرنوشت کشورمون اثر بذاره.تا ما خودمون را عوض نکنیم مملکتمون پیشرفت نمی کنه.صد تا حاکم بیان و برن تا مردم رفتار خودشون رو اصلاح نکنند وضع از این هم که هست بدتر میشه.

    پاسخحذف
  21. مهمترین خصوصیت ما ایرانی ها اینه که هر کدوم از ما یه دیکتاتور کوچولو هستیم و خیلی زود هم از کوره در میریم و فقط حرف خودمون را قبول داریم به جای اینکه کمی راجع به حرفی که می شنویم فکر کنیم می خوایم بزنیم سر طرف را بشکونیم.با این هفتاد میلیون دیکتاتور اصلا میشه دمکراسی برقرار کرد؟مردم کشوری میتونند دمکراسی را تجربه کنند که صلح جو و آرام و متفکر باشند و به هم احترام بذارند.

    پاسخحذف
  22. به تو چه فضول که ایشون در روابط خصوصیشون چه کردند و حالا از این به بعد باید چه کار کنند منگل؟؟؟ عقده ای! بدبخت! تو اینقدر بدبختی که از حسودی داری می ترکی، از کلمه کلمه مزخرفاتی که گفتی معلومه. برو یه فکری به حال درمان اون روان معیوبت کن به جای توصیه های عقب افتاده به مردم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. یه مستندی درباره آب دیدم که خیلی تکان دهندست.نه تنها آب بلکه تمام موجودات هستی قادرند همهچیز رو درک کنند کلمات حرفها حالت درونی و تفکر حتی چیزایی که به ظاهر بیجانه مثل دونهی برنج و چه میدونم همه چی.اگه حرف خوب بزنی یا هیچی نگی فکر خوب کنی اونم به خوبی جواب میده و مثلا آب مولکولهاش زیبا میشه و حبوبات سالم میمونن اگه فحش بدی آب مولکولاش زشت میشه و مواد فاسد میشم.
      در عجبم از این همه شعور که همه ی مخلوقات دارن اونوقت این بنده خدانظرشو داده ببین چقدر بد بیراه بهش گفتی؟!!!اون که آب بود اونه این که آدمه.
      ینی همه باید با نظر کریمانه شما همراه باشن وگرنه فحش بخورن؟نه واقعا؟

      حذف
  23. فضول-منگل-عقده ای! بدبخت! حسود روان معیوب : به این کلمات دقت کنید به نظر شما صاحب این نوشتاری که این کلمات را بکار برده چقدر درک صحیحی از پیشرفت داره که بقیه رو به عقب افتادگی متهم میکنه؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. هممون داریم اشتباه میکنیم ... چون مطالعه نداریم .

      حذف
  24. بکار بردن کلمات زشت باعث بی اثر شدن نظرات شما میشه و اثر منفی در شنونده میگذاره

    پاسخحذف
  25. ممنون از خاطره جالب تان. واقعا موهبت بزرگی است که آدم با چنین گروهی آشنا شده و مدتی را همراهشان باشد. خوشحالم که چنین تجربه ای داشته اید.

    پاسخحذف
  26. درهمه جای دنیا حق فحش دادن برای همه محفوظه.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. حق باشماست آفرین. منوط به اینکه طرف بیشعور باشه که خوب بطور اتوماتیکوار بین فحش دادن و بیشعوری رابطه علت معلولی هست و این حق خودبخود بوجود میاد
      بازم آفرین

      حذف
  27. بی فرهنگی باعث می شودکه کسی درمورد مسایل شخصی دیگران نظربدهد، نه منگلی. من سالها فرانسه زندگی کردم و اعتقاد دارم فرانسوی ها بسیار بافرهنگ هستند،انها اصلا درمورد دیگران قضاوت نمی کنند ودر عوض بسیار به چیزهایی که به آنها مربوط می شود بدون ترس برخورد می کنند. مثلا اگر کوچکترین مساله صنفی پیدا شود اعتصاب می کنند و اعتراضات خود را بدون کوچکترین اهمالی نشان می دهند، روی پلاکارد ها یشان بد و بیراه هم می نویسند ولی اگر مساله ای به انها مربوط نشود ، حتی اگر در برابر دیدگان انها باشد، اصلا انگار نمی بینند. چه رسد به این که تکلیف طرف را تا ابدالدهر مشخص کنند!!! ما خودمان دلیل محکمی برای عقب افتادگی خودمان هستیم.

    پاسخحذف
  28. "بی فرهنگی باعث می شودکه کسی درمورد مسایل شخصی دیگران نظربدهد، نه منگلی"
    دوست عزیز بافرهنگم وقتی کسی میاد مسائل خصوصی خودشو عمومی میکنه و برای بی بند وباری تبلیغ میکنه بالالخره یه نفر حداقل یه نفر هم مخالف پیدا میکنه خود ایشان نظر دادن را محترم دانسته اند شما چرا اعتراض دارید؟ اگر در آینده در ایران دمکراسی برقرار شد همه با هر نظری باید بتونند زندگی کنند نه اینکه به هم دیگه انگ عقب افتاده و بی فرهنگ بزنیم. پیشرفت اینه که همدیگر را تحمل کنیم

    پاسخحذف
  29. بالالخره = بالاخره

    پاسخحذف
  30. Hi
    This is turning to a contagious disease to call the other people stupid or whatever.Please be logic and do not call the other such a very inappropriate nicknames.

    پاسخحذف
  31. راستش اصلا قصد نداشتم که از پاکدامنی و عفت خودم دفاع کنم ولی با خواندن نظرات شما دفاعیه خودم را بصورت زیر اعلام می کنم:

    من نه منم نه من منم
    این سرم و این بدنم
    این عضلات گردنم
    چراغ دارم توی سرم
    روشن سرم روشن سرم!

    پاسخحذف
  32. ان ناشناسي كه دم از جلق زدن مي زنه بهتره دم از فرهنگ نزه و بر دنبال كون دادنش

    پاسخحذف
  33. از نظر روانشناسی بهترین روند اینه که آدم دریک رابطه هر دو طرف تک همسرو مبتنی بر احساس باشه و درصورتی که به هر دلیل اون رابطه تموم شد، پس از مدتی بازسازی روحی وارد یک رابطه دیگه با همون خصوصیات قبلی بشه واگر در چارچوب ازدواج نباشه یا باشه تفاوتی ایجاد نمی کنه. گرچه شرایط ایده ال بخصوص برای بچه ها اینه که رابطه زن و مرد مادام العمر باشه ولی تداوم رابطه فقط از سر عشق و تعهد و نه اجبار و ترس و غیره.

    پاسخحذف
  34. وای ترکیدم از خنده...آرش متنت خیلی با حال بود اما روند تکاملی این کامنتها خدایی خیلی توپ بود ادم باید یه ساع پهن بشه رو زمین.معلوم نی یهو چی شد ه کار از اونجا به اینجا کشید :)


    نزدیکای انتخابات با یه خانم میانسال تو تاکسی بودم بعد با هم پیاده شدیم، بم گف : بعد از این همه وقت.وقتی دیدم می تونم سر اومد زمستون رو بلند تو کوه بخونم اشک تو چشام جمع شد...

    الان یاد اون آدمایی میافتم که هنو از اون گروه ها تک و توک موندن....منم فک نمیکنم اونا فرشته باشن اما، قبولشون دارم

    پاسخحذف
  35. ای خدای متکی
    تا کی بمانم من تکی
    اونهم تکی منهم تکی
    پس کی بسازیم کودکی
    مرسی
    ___بهنود___

    پاسخحذف
  36. ماجرای کوه نوردها رو خوندم و بسیار لذت بردم و احتمال میدم اون عزیزان هم جزء کسانی بودند که در اوایل انقلاب مشمول اون فتوای ظالمانه خمینی شدند و همانند تعداد زیادی از انسانهای شریف دیگه در آتش اون حماقت سوختند
    نظر من اینه که انسانها در چند قرن پیش زرنگی رو در دروغ و چپاول و کلاه برداری و همانند این میدیدند که همین باعث جنگها و خون ریزیها در جهان شد که البته موج این اخلاق هم همان طور که همیشه این چنین هست از مرکز آن که کشورهای صنعتی و پیشرفته بود به سمت دیگر کشورها به راه افتاد و از پایتختها به سوی دور دست ترین روستاها
    که حدود100 تا 120 سال پیش هم متاسفانه به تهران خودمان رسید که میبینیم مردم ( البته منظور عموم است و قطعا در این میان استسناء هم بوده است ) آن زمان تهران کم کم از آن حالت سادگی و یک رنگی که قرنها داشتند به سمت این صفات رفتند و اصولا به کسی زرنگ اطلاق میشد که میتوانست خوب دروغ بگوید و سر دیگران کلاه گذارد و این موج به سمت روستا ها به راه خود ادامه داد که حدود 10 تا 15 سالی هم میشود که به روستا ها هم رسیده و البته بعضی روستاها که خیلی پرت هستند متاسفانه یا خوشبختانه هنوز از این موج بهره مند نشده اند
    و اما حدودا نیم قرن است که با به صحنه آمدن جنبشهای فکری که از سالها قبل از آن به وجود آمده بود بشر به این نتیجه رسید که یگانه راه زیستن و ادامه حیات در این کره خاکی هم زیستی و مهربانی و عشق انسانها نسبت به هم است که همینها موجب شکل گیری رفتارها و اخلاقهایی شده که همان سادگی و هالویی شده که شما از آن نام بردبد
    و این موج نیز همانند موج قبل باز از کشورهای صنعتی و بزرگ به سمت دیگر کشورها و از پایتختهای آن کشورها به سمت روستاها به وجود آمد که گاها میبینیم شخصی از یکی از دوردست ترین روستاها به تهران میآید و سر یک کاسب قدیمی کلاهی هم میگذارد و در آخر هردو که یکی برخوردار از اخلاق حاصل از پس مانده های موج اول و دیگری برخووردار از اخلاق حاصل از موج نو ظهور دوم ، شاد و خندان از هم خداحافظی کرده و هر دو شاد و بشاش به خانه هاشان میروند
    خوشبختانه من اخیرا اثرات به جا مانده از پیشقراول این موج را در تهران دیده ام ولی اینکه چه زمان در تهران همه گیر شده و کم کم به سمت شهرستانها و کل کشور به راه می افتد را نمیدانم که امیدوارم خیلی زود باشد

    پاسخحذف
  37. چون دیدم یه دوست عزیز دیگه با نام مرتضی کامنت میذاره، اسمم رو اینجوری کردم،
    پاراگراف آخرت جنجالیه، ولی نمی تونم ردش کنم یا قبول،
    فقط این رو می دونم که ما از ذهن همه یا بسیاری انسان ها در آن شرایط خبر نداریم، بهتره اینجوری قضاوت نکنیم/
    همچنان باهات حال می کنم

    پاسخحذف
  38. کاش ما رو هم مثل خ م ی ن ی به پاریس تبعید می کردند. شاید من عقده ای کمی درمان بشم. عقده ای نبودم. از بس س ک س نداشتم عقده ای شدم. چه کامنت چرتی گذاشتم. ببخشید

    پاسخحذف

لطفا اگر سوال مهاجرتی دارید به تالار گفتگوی مهاجرسرا که لینک آن در پایین وبلاگ است مراجعه نمایید.
اگر جواب کامنت ها را نمی دهم به خاطر این نیست که آدم مهمی هستم و یا کلاس می گذارم و قیافه می گیرم بلکه فقط به خاطر این است که اعتقاد دارم آنجا متعلق به خوانندگان است و بدون دخالت و تصرف من باید هر چیزی را که دلشان می خواهد بنویسند.