امروز صبح تقریبا خواب ماندم و 10 دقیقه دیر رسیدم سر کار. البته اینجا کسی کاری به رفت و آمد کارمندان ندارد ولی من خودم سعی می کنم که همیشه منظم باشم. وقتی وبلاگم را باز کردم دیدم که چه بحث داغی در تاپیک سیاسی در گرفته است. خودم هم قبول دارم که از سر کم آوردن مطلب چرت و پرت نوشتم ولی لااقل از کامنت های شما چهار تا چیز یاد گرفتم و این برای من کافی است. قرار نیست که هر چیزی که من می نویسم درست باشد و بعضی وقت ها من مطالبی را عنوان می کنم که دوست دارم در موردشان اطلاعات بیشتری به دست بیاورم. ولی چون شما به طور معمولی حوصله نوشتن ندارید من مجبورم مطلب را طوری بنویسم که اعصاب شما تحریک شود و نظرات کارشناسی خودتان را بنویسید!
گرچه در این جایی که من زندگی می کنم هیچ گاه برف نمی آید و دمای هوا به ندرت به صفر می رسد, ولی ابری و بارانی است و هوای آن مثل شمال ایران می ماند. با وجود اینکه سرد نیست ولی سرما در استخوان آدم رخنه می کند و آدم بی حال و کرخت می شود و مخصوصا صبح ها که آدم دلش نمی خواهد که از رختخواب بیرون بیاید. معمولا به خاطر قیمت بالای برق مردم اینجا کمتر از بخاری و یا تهویه مطبوع منزل استفاده می کنند و سعی می کنند که لباس زیاد بپوشند و یا می روند به زیر لحاف. ولی تا یک یا دو ماه دیگر هوا خوب می شود و دیگر به ندرت باران می آید. وقتی که هوا بهتر شد می خواهم که یک گزارش صوتی و تصویری از ماهیگیری خودم برای شما تهیه کنم. البته ممکن است که ماهی نگیرم ولی دیدن مناظر اطراف اینجا واقعا جالب است.
یک همکار جدید استخدام کرده اند که قرار است با من کار کند. یک خانم مو سفید است که شوهر هم دارد. دفعه اول که از پشت او را دیدم چون موهایش سفید بود فکر کردم که هفتاد سالش است و با دیدن صورتش جا خوردم. فکر کنم حدود سی سال داشته باشد. خوشبختانه همانطوری که شما در عکس دیدید اطاق من کوچک است و او در یک پارتیشنی که در سالن است و پیش بقیه افراد گروه می نشیند. با اینکه الآن از نظر چارت سازمانی هفت نفر با من کار می کنند ولی من تقریبا کاری به کار آنها ندارم چون آنها بخش دیگری از کار در دستشان است و من فقط در مورد کار آنها کوردینیتور و یا هماهنگ کننده هستم. ولی این کارمند جدید مستقیما با من کار می کند و من باید حدود دو ماه در مورد کارش به او آموزش دهم. او متخصص تجزیه و تحلیل داده های ماهواره ای است و دکترای فیزیک هم دارد. کار او در اینجا مدل سازی و بهینه سازی مدلهای قدیمی خواهد بود.
می خواهید بدانید که ناتاشا گادوین کیست؟ خوب بخواهید که بدانید. مگر هرچیزی که بخواهید بدانید باید بدانید؟ ولی آنقدر می گویم که بدانید که دختر رئیس شرکتمان نیست. مگر اینجا مثل ایران است که آدم با دختر رئیس شرکتش دوست بشود تا موقعیت کارش را تثبیت کند! اینجا ممکن است که خود دختر رئیس شرکت هم دارد در به در دنبال کار می گردد و یا اینکه در یک رستوران کار می کند. در واقع شرکت ما اصلا رئیس ندارد و نصف بیشتر آن مال سرمایه گذاران است و استراتژی کاری آن هم توسط شهرداری مشخص می شود. ما در این بخش حدود چهارصد نفر کارمند داشتیم که هشتاد نفر آنها در همین چند ماه گذشته از کار بیکار شدند و رئیس من هم یکی از آنها بود.
خوب دیگر چه بنویسم؟ من در این مدت درمورد هر چیزی که فکر کنید نوشته ام و دیگر کفگیرم دارد به ته دیگ می خورد. از روانشناسی و جامعه شناسی و سیاست گرفته تا بحر طویل و فال گیری و گلاب به رویتان رفتن به دستشویی. می خواهید برایتان قصه دنباله دار تعریف کنم؟ مثلا عشق نافرجام شیرین؟ خوبی داستان نویسی این است که شما هرچقدر که بخواهید می توانید زمین و زمان را به هم بچسبانید ولی وقتی که می خواهید از چیزهای واقعی حرف بزنید مانور شما برای خالی بندی بسیار محدود است و فقط ممکن است بتوانید که بعضی از جزئیات را تغییر دهید تا آن را کمی شیرین تر و قابل هضم تر کنید. آن هم با خواننده های فهیمی که مو را از ماست می کشند بیرون و اگر به شعور آنها کوچکترین توهینی شود شما را به چهار میخ می کشند.
من هم شده ام مثل مادری که هر روز صبح که از خواب بیدار می شود به این فکر می کند که برای نهار فرزندانش چه بپزد و به محض اینکه بچه هایش غذا خوردند به این فکر می کند که خوب حالا شام چه بپزم؟ مشکل نوشته های من این است که پیوسته نیست و من در حالی که کار می کنم پنج دقیقه مینویسم و مثلا بعد به تلفن جواب می دهم و دوباره پنج دقیقه دیگر می نویسم و بعد به یک جلسه می روم و برمی گردم و ده دقیقه می نویسم. برای همین اکثر نوشته هایم پیوستگی لازم را ندارد و فقط ارزش آن در حد یک گپ خودمانی است. ولی واقعا فرصت نمی کنم که جواب کامنت ها را بنویسم و اگر بخواهم این کار را بکنم دیگر فرصت مطلب نوشتن را از دست می دهم. من فقط در صورتی یک کامنت می نویسم که بخواهم از اشتباهی که کرده ام عذر خواهی کنم.
راستی یادم رفت بگویم که من یک همکار خانم ایرانی داشتم که در شرکتمان کار می کرد و چند ماه پیش بازخرید شده بود. ولی دوباره او را استخدام کردند و دیروز به سر کارش برگشت. من خیلی خوشحال شدم چون لااقل یک نفر پیدا می شود که گهگاهی با او فارسی حرف بزنم. در ضمن دیروز هم مادرش برای من خورشت بادمجان فرستاده بود که من مثل وحشی هایی که ده سال در جنگل آمازون بوده اند آن را بلعیدم. البته حدود سه ماه دیگر هم مادرم به پیشم می آید و ممکن است دو ماهی اینجا بماند. معمولا در مدتی که او اینجا است من چندین کیلو چاق می شوم و با اینکه اصلا آشپزیش خوب نیست ولی برای من بسیار غنیمت است. آخرش هم ترشیده شدم و باد کردم بر روی دست مادرم! هفته قبل از پای تلفن به من گفت یعنی از دو سال قبل تا حالا عرضه نداشتی که یک دوست دختر برای خودت پیدا کنی؟!
وقتی من کوچک بودم و برایمان مهمان می رسید مادرم یک غذای الکی درست می کرد و می گفت امروز این را بخورید تا فردا به شما غذای خوب بدهم. حالا من هم امروز برای شما چرت و پرت نوشتم ولی قول میدهم که فردا برایتان یک مطلب بهتری بنویسم. راستی امروز جمعه است و فردا و پس فردا تعطیل هستیم. الآن هم گرسنه هستم و ماشینم هم یک قطره بنزین ندارد. راستی سوال کرده بودید که ماشینم چیست. راستش من سه سال پیش یک تویوتای سال نود و هشت خریدم ولی زمانی که این کارم را پیدا کردم آن را فروختم و یک بی ام دابلیوی اکس تری سال دوهزار و پنج خریدم. البته نو نبود ولی خود کمپانی آن را می فروخت و تا صد هزار مایل هم گارانتی کامل داشت و الآن بعد از دوسال حدود پنجاه هزار مایل را نشان می دهد.
راستش خریدن ماشین هم ماجرایی دارد چون من اصلا نمی خواستم این ماشین را بخرم. یک روز یکی از آشنایان دور به من زنگ زد و در میان صحبت هایش گفت که بی ام دابلیوی سنفرانسیسکو حراج کرده است و اگر دوست داشتی یک سری به آنجا بزن. من هم یک روز که برای کاری به شهر رفته بودم خیلی اتفاقی آن کمپانی را دیدم و وارد آن شدم تا ببینم که شرایط فروش ماشین چگونه است. سپس یک آدم فروشنده سمج به من چسبید و نتیجه آن شد که من ماشینم را آنجا گذاشتم و با این ماشین آمدم بیرون! تا آخرین لحظه هم می گفت که تو اصلا مجبور نیستی که بخری فقط اینجا را امضا کن و فقط این کار را بکن و آن کار را بکن. در نهایت هم گفت که اگر تا سه روز پشیمان شدی می توانی ماشین را برگردانی و ماشین خودت را ببری. خوب وقتی که من از ایران آمده ام و تمام عمرم را هم ماشین غراضه سوار شده ام معلوم است که پشیمان نمی شوم و ماشین را بر نمیگردانم!
در ضمن چون قرار بود که دوست دختر جدیدم از فرانسه بیاید پیش خودم فکر کردم که شاید بهتر باشد که یک ماشین درست و حسابی داشته باشم. ولی می دانید وقتی که در فرودگاه به دنبالش رفتم و او ماشین من را دید چه گفت؟ گفت که من از این ماشینها متنفرم و عاشق فولکس غورباغه ای قدیمی هستم! نمیدانم چرا در تمام مدت عمرم که من ماشین غراضه قدیمی داشتم کسی عاشق ماشین من نمی شد! و حالا پس از این که سه روز از خریدن یک ماشین خوب گذشته بود کسی پیدا شد که عاشق ماشین قدیمی بود!
من دیگر می روم که غذا بخورم. گشنمه!
ميگم اين عكس خورش باميه نيست؟نوش جون.هميشه سر سفره جاتو خالي ميكنيم
پاسخحذفمرسی که گفتید ناتاشا گادوین کیه(:
پاسخحذفراستی غذاهاشون تو هر وعده چه فرقی داره با غذاهای ما..........
خدائی نگی چه سوالیه...
خواستم کمکت کنم موضوع داشته باشی واسه نوشتن...
گود لاک
چه جالب!!اتفاقا من هم دوست داشتم ببینم چرا اسم وبلاگت را ناتاشا گادوین گذاشتی .برای همین یک سرچی کردم ببینم ناتاشا گادوین چی و کی هست و چندتا ناتاشا خانم گادوین پیدا کردم !!!:)
پاسخحذفrajebe ketabaee ke khoondi ya kheili dooost dashti benevis .... rajebe iraniyaye oonja benevis va efadeha va eshvehashooon .... benevis ghabl az inke bemiri che karaee ro mikhay hatman anjam bedi ?? badesham begoo ke mitoonim biam ye weekend pishet az canada ke be ma darse feshorde mahigiri bedi ...:D
پاسخحذفhala natasha kiyeh? oon ghesmate mashin foloks ghoorbagheii khaily bahal boood, agha harchi doost dary benevis, hamash bahaleh
پاسخحذفلطفادر مورد نوار بهداشتی هم مطلب بنویسین .
پاسخحذفمرسي به فكر ماهم هستي
پاسخحذفبله بلكه همسايه ها يعني مامان ياري كنه كه آرش دوست دختر پيدا كنه
منم با یه مطلب در مورد نوار بهداشتی کاملا موافقم.
پاسخحذفیکی از پیچیده ترین مسائل در زندگی من بوده.
ولی حالا گذشته از شوخی. هرچی بنویسی ما دوست داریم مثلا شاید همین مطلبی که نوشتی به نظر خودت بی ارزش و دری وری و مزخرف و ... بوده باشه ولی من که خیلی باهاش حال کردم. خلاصه keep up the good work
اگه میشه در مورد سینماها تو آمریکا هم بنویس.
پاسخحذفدر مورد تفاوتهای آمریکا وکانادا هم اگه میشه یه چیزایی بنویسید.
با سپاس ...
خوش بگذره..................................
زیبا می نویسین
پاسخحذفاطلاعات خوبی دادین
راجع به مراکزدرمانی هم اطلاعات بدین لطفا
بد نیست یه بار هم در مورد اسلحه و آزادی اسلحه و اینکه چجوری میشه تو ایالتی که شما توش هستید اسلحه بگیری هم یه چیزی بنویسی.
پاسخحذفمن همیشه دوست داشتم یدونه M1A2 ابرامز بخرم به جای ماشینم ازش استفاده کنم. میشه ؟
درود. درباره جستجوی آمار شرکتهای امریکایی در اینترنت بنویس. درباره کشیش های اونجا و کلیساهای پرشمار هم بنویس. درباره رابطه تجاری ایرانی های مقیم ایران و امریکایی ها هم بنویس (نزدیک 200 میلیون دلار در سال با امریکا مبادله کالا داریم، البته کالاهایی مانند سیگار و کرست و اسپرم نژاد برتر گاو و ...). درباره نفوذ امریکا بر کانادا هم بنویس. درباره نفوذ رسانه های محلی بر تصمیمات ایالتی و فدرال هم بنویس. درباره سرمایه گذاری روی طرحهای نوآورانه هم با شاخ و برگ کافی بنویس. با سپاس.
پاسخحذفسلام آرش خان، بدون عنوان هم خودش يك عنوان بود هر چه بود به خاطره ها پيوست !!!!
پاسخحذفسلام اگر دنبال موضوع ميگردي مي تونم اذت خواهش بكنم در مورد كالج و تحصيلات در دانشگاه براي ما بنويسي
پاسخحذفسلام
پاسخحذفاگه لطف کنی در مورد سینما در آمریکا (شامل قیمت سینما ها ، نوع نمایش فیلمها منظورم فیلمهای جدید . کلاسیک و... و هر چی که فکر می کنی در موردش میشه گفت)
همچنین در مورد سیگار کشیدن در آمریکا (شامل نرخ سیگار، اماکنی که مجازه، مقایسه جمعیتی سیگاری به غیر سیگاری، نگاه عامه به یک فرد سیگاری و ...)
مطلب بنویس
با تشکر
لطفا در مورد کره ی مریخ و سایز شرت هیلاری کیلینتون هم بنویس.
پاسخحذفسلام . خیالت راحت باشه تو هر چی بنویسی ما روش لیز میخوریم تا تهش میریم . مسئله اینکه تو رفیق خیلی بدی مارو معتاد مطالبت کردی حالا که ما اعتیاد داریم ناز میکنی میگی مطلب ندارم لابد مثل ساقی ها 2 روز دیگه میخوای بگی پول زور وده تا مطلب بنویسم، خلاصه اینو بگم یوخت به فکر مطلب ننوشتن نباشی . موضوع هم زیاده مثلا چندتا من میذارم در موردش بنویس :
پاسخحذف1_ رقص در آمریکا، اینکه تو هر مهمونی چیجوری باید برقصی یا باید و نباید آمریکایی ها تو رقص
2_ سیستم ایالتی آمریکا . مثلا اینکه هر ایالت چطوری میشه که قوانین مختلف داره و...
3_ یکی که از همه مهمتره انیکه یه بحث اساسی در مورد اینکه منی که هیچکسو تو آمریکا ندارم بعد از اینکه به یه طریقی وارد آمریکا شدم اول باید چیکار کنم چطوری خونه پیدا کنم اصلا تو کدوم شهر برم واسه زندگی و کلا خودتو بذار جای کسی که هیچکیو نداره و میخواد از صفر شروع کنه . لطفا حتما در این مورد زیاد توضیح بده.
والسلام علیکم و برکاتهُ
_____بهنود_____
آقا ول كن اين حرفا رو بگو چطوري برم امريكا؟
پاسخحذفاقا ارش خیلی از خوانندگان وبلاگت از جمله خودم کسانی هستند که ارزوشون اینه که روزی به امریکا برند
پاسخحذفباور کن هر چی بنویسی حال میکنیم .حتی اگه به نظر خودت بی ارزش باشه
خودت رو زیاد درگیر نکن که در مورد چی بنویسی.در مورد موضوعات معمولی و بی ارزش هم بنویسی حال میکنیم .باور کن خیلی هامون دوست داریم فقط درباره امریکا و رویامون بدونیم .حالا هر چی باشه :) چه سینماش چه اینترنتش چه شهربازیش چه اب و هواش چه ساحل دریاش چه دیسکوهاش چه شبکه هاش چه رستوران هاش
باور کن با همه چیزش حال میکنیم
راستی عجیبه ها.فاحشه خونه تو امریکا ممنوعه و از اون ور بزرگترین سازنده فیلم های پورنو هستند.خوب چه فرقی دارند.هر دو میشند تجارت سکس
پاسخحذفدر مورد این موضوع هم اگه امکانش هست بنویسید
من هنوز نمیفهمم چه فرقی دارند!!!
1. درباره بهره بردن از انرژیهای پاک برای مصارف خانگی بنویس. آیا کسی برای تامین برق خانه اش از توربین های بادی و صفحه های خورشیدی استفاده می کند؟
پاسخحذف2. درباره مزرعه داری در آنجا بنویس.
3. درباره صنعت پ.و.رن و نگاه مردم به آن هم بنویس.
زیاده جسارت است. قربان یو.
مراد پیت
خیلی خندیدم
پاسخحذفaza.joon
پاسخحذفarash jan az emrooz ke oomadam too bloget ba FIREFOX va win VISTA hooroofe kalamatet joda az hame nemishe aslan khoond ... ye checki bokon
mersi
aya america bara mosalmanani ke mikhan din khod ra hefz konand khoobe?
پاسخحذفآقا این خورش بامیس دیگه اِ....
پاسخحذفچرا گوش نمیدین.میگم خورش بامیس...
چرا کلاس خلبانی نرفتی؟گلایدر پالا
لایدر وکایت هم خیلی باخاله حتما برو.اگه نری نصف آمریکا رفتنت بر فناست
ممنون.
پاسخحذفمن خودم توبورس سهام ایران هستم تقریبن نیمه حرفه ایم.درآمدش بد نیست. میخاستم اگه براتون ممکنه در مورد سرمایه گذاری در بازار بورس آمریکا یا مسکن مطلبی بنویسین واینکه معمولن ایرانیهای موفق ساکن آمریکا به چه شغلی مشغولند با تشکر وشاد باشید. شیوااز تهران.
پاسخحذفهمیشه شوهرم سر به سر من می ذاره که شما ایرونی ها عشق بی ام و دارین ;) راست می گه به خدا !!!
پاسخحذفبرای منم خیلی عجیب بود وقتی فهمیدم اینجا داشتن یه ماشین قدیمی که خوب نگهداری شده به اصطلاح مده هر وقت میبینم اینجا شوهرم ماشینایی رو که همین چند وقت پیش ایران خودرو به عنوان اوراقی خرید و به جاش وام ماشین داد با چه تحسینی نگاه می کنه از خنده غش می کنم ... یاد پیکان قراضه سبز پدر بزرگم میفتم که مایع سرافکندگی فامیل شده بودو با چه جنگولک بازیی راضیش کردیم بفروشه طفلکی
زیبا می نویسی.
پاسخحذفپیشنهاد می کنم قالب سایت تغییر دهید و یک مقدار شاداب تر نمایید با تشکر حمید
پاسخحذف