به این خاطر گفتم آقای سانسورچی, چون که همیشه در ایران سانسورچی ها را از بین آقایان انتخاب می کنند تا مبادا چشم خانم ها به موارد کریه المنظر مزین شود و موازین و شئونات به هم بپیچد و نوامیس از کف برود.
پس شغل شریف سانسورچی در ایران فقط یک موقعیت شغلی برای آقایان است و خانم ها باید به دنبال شغل های دیگر بروند. از آنجایی که ما به تعداد کل رسانه های عمومی حداقل یک سانسورچی نیاز داریم, متخصصان این رشته از بازار کار خوبی برخوردار هستند.
البته همه سانسورچی ها در یک رشته کار نمی کنند. بعضی ها متخصص سیاسی هستند بعضی ها فقط در زمینه عفت کار می کنند و بعضی دیگر هم کسانی هستند که فحش خورشان ملس است و از شب تا صبح ناسزاهای مردم را به جان دل می شنوند و بعد پاک می کنند.
ولی خوب همه سانسورچی ها یک شعار واحد دارند و آن این است که مطالب حاوی توهین را سانسور می کنند. توهین چیست؟ الآن خدمت مبارکتان عرض می کنم. توهین به مقدسات, توهین به مقامات, توهین به شعور آدمی, توهین به نویسنده, توهین به آب و هوا, توهین به موجودات فضایی, توهین به منظومه شمسی, توهین به کفش میرزا نوروز, توهین به عقیده شخصی من, توهین به عقیده شخصی خودش, توهین به زمین, توهین به زمان, توهین به عفت, توهین به عصمت, توهین به مشهدی ماشاالله, توهین به ماشین مشهدی ممدلی, و هر چیز دیگری که حاوی توهین باشد.
نکته اینجا است که هر حرفی می تواند حاوی توهین باشد و این هنر سانسورچی است که چگونه توهین را تشخیص داده و آن را استخراج کند. مثلا من اگر بگویم امروز هوا گرم است, یک سانسورچی خوب می تواند تشخیص دهد که این حرف حاوی توهین به آب و هوا است. و اگر هم من بگویم که فلان خانم پایش لیز خورد و به زمین افتاد, یک سانسورچی متخصص, تشخیص می دهد که این حرف حاوی توهین به عفت و حتی توهین به عصمت است. زیرا وقتی که ما به پای یک زن اشاره می کنیم, تصویر آن در ذهن خواننده نقش می بنند و از کجا معلوم که آن تصویری که در ذهن خواننده نقش می بندد یک پای لخت نباشد؟ در ضمن وقتی زمین میخورد از کجا مطمئن باشیم که حجابش به هم نمیریزد و مبانی اعتقادات بشریت را سست نمی کند؟ بنابراین این حرف نیز حاوی توهین است و هرچه سریع تر باید خذف گردد.
اصولا هر حرفی که با عقیده و معیار سانسورچی جور در نیاید حاوی توهین است. تازه اگر هم حاوی توهین نباشد سانسورچی می تواند آن را حذف کند و یا آن را به هر طریقی که دلش بخواهد تغییر دهد. مثلا می تواند یک فیلم سینمایی را تکه تکه کند و بعد آنها را دوباره آن طوری که دوست دارد به هم بچسباند. یا می تواند در سایت های خبری فقط نظر آن دسته از کسانی را که از او تعریف می کنند چاپ نماید. بعضی از نظر دهنده ها هم قلق سانسورچی ها دستشان است و در اول حرفشان می گویند با تشکر از زحمات بی شائبه و شبانه روزی شما عزیزان زحمتکش و بعد حرفشان را می زنند و یا اینکه در آخر نوشته هایشان کلی تشکر می کنند و التماس می کنند که نظرشان چاپ شود.
در اصل این یک کار دلبخواهی است و هیچ کسی هم اجازه و قدرت اعتراض به آن را ندارد. سانسورچی در کاری که به او واگذار می شود اختیار کامل دارد و می تواند هر جوری که دلش می خواهد عمل کند. این یک طرف قضیه. و اما طرف دیگر...
از طرف دیگر همه ما از بچگی یاد گرفته ایم که خودمان را سانسور کنیم. وقتی بچه بودیم به ما می گفتند که هر حرفی را که می خواهی بزنی اول نشخوار کن بعد تف کن بیرون! خوب پس ما یاد گرفتیم که چگونه خودمان را سانسور کنیم. اگر خانه اکرم خانم بوده ایم و گرسنه مان بوده است, حرفمان را سانسور کرده ایم و یا حتی گفته ایم که ما قبلا غذا خورده ایم. اگر می خواستیم به پدرمان اعتراض کنیم, هزار بار حرفمان را سبک و سنگین کردیم و آخر سر هم گفتیم ولش کن و حذفش کردیم.
در واقع ما به ندرت در زندگی خودمان فضای بدون سانسور را تجربه کرده ایم و یک جورهایی هم از آن می ترسیم. به عنوان سانسور شونده همیشه فکر می کنیم که بالاخره یک نفر هست که بر حرف و کار ما نظارت کند و اگر چیزی گفتیم که شایسته نبود او آن را درست خواهد کرد. و بدین صورت ما گره مسئولیت را از گردن خودمان باز می کنیم. به عنوان سانسور کننده هم از اینکه نظرات دیگران را مستقیما در جلوی چشم دیگران قرار دهیم می ترسیم. چون فکر می کنیم که آن نظر دهنده هم به امید اینکه شما به نظر او نظارت می کنید هر چیزی را که دوست دارد می نویسد.
در ایران اگر شما بخواهید که از یک ورودی, وارد اتوبان شوید نیازی ندارید که به پشت سر خود نگاه کنید چون خیالتان راحت است که کسی که با سرعت دارد می آید شما را می بیند و در نتیجه یا ترمز می کند و یا مسیرش را عوض می کند. شما باید فقط به جلوی خود نگاه کنید زیرا ممکن است یک مسافرکش وسط اتوبان توقف کرده باشد که یک مسافر را سوار کند. ولی در امریکا برعکش است و شما در زمان ورود به اتوبان باید عقب را نگاه کنید که مزاحم تردد ماشین دیگری نباشید. در ضمن خیالتان هم تا حدودی راحت است که جلوی شما عابر پیاده یا موتوری نمی پرد. چه ربطی به موضوع دارد؟ نمی دانم. ربطش را خودتان پیدا کنید!
بنابراین ما همیشه تعداد زیادی از افراد جامعه را داریم که صدایشان در نطفه خفه می شود. آنها حتی در جایی که آزادی مطلق است اعتماد به نفس کافی را برای نوشتن و یا ابراز نظر خودشان ندارند و اغلب ترجیح می دهند که چیزی نگویند و یا ننویسند تا مبادا به کسی توهین شود و یا به کسی بر بخورد. بخش دیگری از آنها هم سرخورده شده اند و آنقدر در موارد مختلف سانسور شده اند که دیگر انگیزه و توان کافی را برای بیان عقیده خودشان ندارند و آن را بی فایده می دانند.
در واقع آنها هم سانسورچی هستند ولی فقط خودشان را سانسور می کنند. من هم یکی از آنها هستم که سعی می کنم خودم را از این عادت بد رها کنم. وقتی که بچه بودیم شرط بیرون بردن ما از خانه این بود که نه تنها نخواهیم که چیزی را برای ما بخرند بلکه حتی به مغازه های اسباب بازی هم نگاه نکنیم. فقط سرمان را بیاندازیم پایین و برویم و برگردیم. ما عادت کردیم که احساسات و خواسته های خودمان را سانسور کنیم و هنوز هم این عادت در من وجود دارد. در واقع زبان من از بیان احساساتم الکن است و همیشه بخش عظیمی از آن را سانسور می کنم.
وقتی که به خودم و به شما قول دادم که هیچ نظری را از وبلاگم حذف نخواهم کرد, درواقع انتظار داشتم که هر روز چند نفر به خواهر و مادر بنده سلام گرم خودشان را برسانند ولی این فقط یک کابوس بود. کابوس و توهمی که بیشتر ما دچار آن هستیم و همه ما دیدیم که اصلا چنین اتفاقی نمی افتد. هر کسی فقط نظر خودش را می گوید و از این طریق ما میتوانیم یک نگاه واقعی به یک جمع چند صد نفره داشته باشیم. اگر من دو بار یک نفر را سانسور کنم, احتمالا دفعه سوم به من فحش خواهد داد و این ناسزا هم حاصل خشمی است که از سانسورهای متعدد در افراد پدید می آید. وقتی دست و پای کسی را ببندید و او را کتک بزنید, کار دیگری به غیر از فحش دادن از دستش بر نمی آید و او این کار را خواهد کرد تا لااقل دلش خنک شود. به نظر من ناسزا گفتن کمتر از سانسور کردن نشانه بی فرهنگی است.
در مجموع سانسورچی های متعددی که در وجود ما و در نهایت در جامعه ما گسترش پیدا کرده اند, اجازه نمی دهند که ما صدای تمامی قشرهای مختلف جامعه را بشنویم. وقتی که ما هیچوقت صدای یک کارتن خواب و یا صدای یک آدم عصبی را با ادبیات خاص خودشان نشنویم, از وجود آنها غافل می شویم و نمی توانیم شناخت درستی از جامعه خودمان داشته باشیم. آن کسی هم که ناسزا می گوید بخشی از جامعه من است که همچون بخشی از وجود من همیشه سانسور شده است و هیچوقت صدایش به بیرون درز نکرده است.
ایام به کام
مطلب با ارزشي بود
پاسخحذفاگه میششه یه کمی درباره ی شرایط کار ، حقوق و تاثیر بحران اقتصادی بر زندگی مردم عادی و اگر هم اطلاعی در باره ی شرایط دانشجو ها و تاثیر افزایش شهریه ها ی دانشگاه ها بر زندگی دانشجو ها دارید برامون بنویسید(البته اگر برخوردی داشتید یا احانا اطلاعاتی دارید). چون ما توی ایران اخبار ضد و نقیضی در باره ی این مسائل (بخصوص درباره ی ایالت کالیفرنیا و شهر سنفرانسیسکو و درباره ی وضع دانشجو ها) می شنویم و شاید خیلی ها مثل من علاقه داشته باشن نظر کسی که توی جامعه ی امریکا زندگی میکنه رو بدونن.
پاسخحذفاگه میشه درباره ی محیط کارتون هم ما رو یه کم بیشتر روشن کنید (البته شاید فضولی باشه ، ولی از اونجا که شما آدمه لارژ ی هستید ، دیگه گفتم)
پاسخحذفآقا دمت گرم ، من که با این نوشته های شما خیلی حال می کنم ، بنظرم یکی از نکات مثبت نوشته های شما ، اینه که واقعیت های تلخ جامعه ی ایرانو توی یه جام زیبا به خورد خواننده ها تون میدید تا خواننده ها هم خودشونو گول بزنن و زیاد به تلخی واقعیت ها توجه نکنن و در حالیکه در باره ی مسائل و مشکاتی که هر روز باهاشون کلنجار میرن ، میخونن ، بخاطر طبع شوخ نویسی شما زیاد احساس ناراحتی نمی کنن
پاسخحذفیوزر و پسورد میخواد !!!
پاسخحذفAAAAAAAAAAAAAAAAAHHHHHHHHHHHHHHHHHHHHH
پاسخحذفچقدر تند تند پست میذاری !!!
من فقط 2 روز نبودم...این همه پست رو چه جوری گذاشتی ؟؟؟
اصلا فکر کردی اینهمه پستات رو من کی بخونم ؟؟؟
aza.joon
پاسخحذفomidvaram bloget too iran filter nashe .... shayad basa kasa ke anra bekhanand va be rahe rast bargardand ! yani yekam tarze tafakkoratio betoone taghir bede ,,,, chand sad nafaram yekam ba farhanghaye khoobo nokte haye mosbat ashna shano oonaro be kar bebandan ,,, va har koodoom chand nafaro ,,, blah blah blah ... .be jame'eii behtar dar aynade omide man bishtar khahad bood
choon vaghean age mikhaim ye rooz azad bashimo znedegi konim bayad kheili az mardom kheili taghiratio karde bashan na faghat HQ ha avaz shan ba hamoon mardom ! hamoon farhang etc ....
man kheili khoshhalam ke blogeto peyda kardam kheili chiza daram khodam yad migiram ,,, va say mikonam taghir konam ,,, ye chiz moonde ooonam kalibre bala e :D fek konam age betoonam oono darman konam dar in mamlekat ye ki beshtam !
ba tashakkor !
baradar alireza :D
مرسی مطلبتون خیلی عالی بود. خود سانسوری در مورد زنها به خاطر قضاوتی که جامعه در موردشون می کنه به مراتب بیشتره.
پاسخحذفتصویر دوربین رو صبح اومدم دیدم تاریک بود(شب بود) الان که سر شبه اومدم باز هم شبه..کی روز میشه اونجا؟ ساعتتون با کجای کانادا یکیه؟
دوربین توی شب هم یه چیزایی نشون میده. باید حتما اسم کاربری را arash بزنید و پسورد رو خالی بزارید. اگرنه همینجوری میره تو ولی چیزی نشون نمیده. من رفتم تو و کار هم میکنه
پاسخحذفسلام آرش جان راستش از وقتی وبلاگت رو میخونم این سوال فکرمو مشغول کرده .حالا که سانسوری در کار نیست لطفا اگر میشه کمی از سکست با هم خونت بگو.
پاسخحذفسلام ما دوربين رو به رودخونه رو ديديم اما نمي دونم چرا با چرخش به راست بازهم كمي تصوير كجه و بيشتر از يه حدي نمي چرخه. بهرحال جالبه. فكر كنم كه خانواده ات هم اگه فيض ببرن و كمي از نگراني در بيان. ايشالا خيرشو ببيني.
پاسخحذفمن فكر كردم شوخي ميكني ميگي اين شغل فقط به درد آقايون ميخوره يعني اين رو هم ازجهت اينكه زنها بايد سانسور بشن گفتي
نمي دونم شايدم اين قضيه واقعيت داشته باشه
آقا يه سوال شما مزاجتون به غذاهاي شيرين اونجا عادت كرده؟ يا خودتون زحمت ممي كشيد و غذا درست مي كنين؟ اروپاييها كه ترشيها و شوريها و سسه رو هم شيرين مي كنن و يكي مث منكه عاشق ترشي اينا هستم بدم ميياد
به نظر من سانسورچی ها مثل یه فنر عمل میکنند که باید منتظر باز شدن ناگهانی این فنر باشن
پاسخحذفحالا تو اطلا" نظر منو خواستی که من نوشتم؟!!!
يه نكته جالب در مورد عصبانيت كه اين در بحثهاي روانشناسي هم وجود داره و اونم اينه كه بروي موشها آزمايش كردن و نتيجه اش اينه كه كلن نگهداري ذهن در يك شرايط خاص اون رو عادت ميده كه راه ديگه اي واسه زندگي نيست. اين سانسورها دليل خاصي داره كه خب با توجه به توضيح بالا، ذهن افراد يك جامعه رو ميخوان از نگرش و توجه به سمتي جلوگيري كنن. اما گفتي كه اين عصبانيت بوجود مياره و درسته
پاسخحذفظاهرن اين قضيه تو جامعه جواب عكس ميده
راستي يه سوال
پاسخحذفمگه كارتون ملوان زبل هم توش سانسور داشت ننه؟
ما كه فكر ميكرديم فقط اسفناج ميخوره كار ديگه نمي كنه آخه. چقد آخه مارو خنگ بار آوردن
سلام آرش خان، مي خواستم بگم سانسور تو همه دنيا رواج داره از آمريكا بگير تا چين اروپا ايران و... و همه اينها طبيعيه چرا كه همه دنبال منافع خودشونن(منافع اقتصادي، سياسي، اجتماعي و....مثلا خيلي موارد هست كه از لحاظ مذهبي يا ملي براي كشور ما ارزش دارند ولي در آمريكا بي معني است و اونا سعي مي كنند از اين موضوعات براي منافع ملي خودشون بهترين بهره برداري را بكنن و به دنيا بقبولانند كه مثلا فلان كشور عقب ماندست فلان كشور وحشي اند و... من يادم كه يكي از رسانه هاي آمريكايي انداختن نامه به چاهي در جمكران قم رو به تمسخر گرفته بود و از آن استفاده هاي زيادي مي كرد. نمي خوام بگم كه انداختن نامه به چاه كار درستيه يا نه ولي نكته اينجاست كه اين عمل مردم عامي نشان از پاك بودن تينت مردم داره ولي آمريكايي ها آمدن و اين عمل را طوري كه خود خواستند جلوه دادند (يا مساله قمه زني براي امام حسين يا هر چيز ديگه كه براي ما ايراني ها معني داره ولي براي بقيه نه) اين در حالي كه تو خود آمريكا مردم پيش پاپ يا پدر روحاني مي روند و با دادن پول گناهان خود را صفر مي كنند !!!!
پاسخحذفسلام آرش جان،
پاسخحذفبسیار زیبا حرف دل ما رو زدی.بسیاری از افرادی که اینجا میان به این دلیله که اینجا رو پنجره ای رو به آمریکا می بینند.خوب میان به قول آمریکایی ها فان مجازی کنند خب این دسته بیشتر از شما از اوضاع احوال عشق و حال اونجا می خواهند.عده ای دیگه اینجا میان چون شما حرفی رو که اونا می خوان بیان کنند شما بیان می کنید خب اصطلاحا در اون دنیای مجازی شون فکر میکنند اونا بیان کردند.خیلی ها هم که بیشتر افراد جزء این دسته هستند اینجا میان چون چیزهای زیادیه که یاد می گیرند.اون گروهی که حرفی رو که شما بیان می کنید انگار حرف اونهاست اگر جایی ببینند نظری باید بیان کنند که شما به هر دلیلی بیان نکردید حتی جرات نمی کنند اون دوتا کلمه نظر شخصی یا تجربه اشون رو بگن.چرا؟ دوست من ،طی این مدت اخیر بعد از انتخابات تعداد این سانسورچی هایی که از قضا ... هم هستند به مقدار بسیار قابل توجهی افزایش یافته که دیگر دادگاه هم تشکیل نمی شود بلکه یک ضرب حکم اعدام از دادگاه طرف صادر میشه.شمای نوعی ای که یک عمر شرافتمند با نون زحمت پدر و مادر گرامیتان بزرگ شده اید شمایی که هیچ وقت برای بدست آوردن چیزی پاهاتون رو بر دوش کسی نگذاشته اید شمایی که برای خود و دیگران شخصیت قائلید حاضر نیستید دستمایه بازی افرادی بشین که دقیقا برعکس شما زندگی کرده اند.شغلشان ،جایگاه اجتماعی اشان و ... بدلیل فلان حرکت غیر اخلاقی یا توسط فلان پارتی که مثلا حسن آقا یا حاج ممد یا سید یا فلان کلاه برداری و حقه بازی یا ...بوده که این نون رو در کاسه اونا گذاشته تا در آمد چند صد هزار تومانی یا میلیونی داشته باشند.امروز با شنیدن یا خوندن هر موضوعی که منافعشون رو به خطر می اندازه طبیعی که بیان تا اون مانع رو بردارند.
از طرفی این رو هم باید عرض کنم که ما دلایل سانسور به دولت ها یا استکبار جهانی انتساب می دیم بلکه به قول معروف از ماست که برماست و تک تک ما در فرهنگی که خودمون شکلش دادیم اینجوری بزرگ شدیم که هر کسی برخلاف عرف باشه اصولا اقلیته و اقلیت در جامعه ما جایگاهی نداره خب برای شروع یک تفکر جدید همیشه یک اقلیت بانی استارت اون می شه که خب ... بله درست حدس زدین این مملکت حالا حالا ها تا رسیدن به دموکراسی فاصله داره و صد تا از این جنبش ها و تظاهرات هم که بیاد فقط باز شدن دمل چرکی ای یه که تغییری در ماهیت کار نمی ده و تا تک تک آحاد جامعه به اون نگرش واحد یعنی دیدن دیگران و بعد بالطبع دیده شدن فاصله دارند.خب همانطور که می دونید ما مردمانی بسیار جوگیر،احساساتی و مغرور هستیم و این دقیقا منبع سوخت مناسبی برای همون منبعی است که کارش خفه کردن دموکراسی است البته شاید هر چند دهه یک حرکت مردمی باعث تغیر حکومت بشه اما اونچه مسلمه حداقل در صد سال اخیر بعد از مظفردین شاه که پایه گذاری مجلس شکل گرفت ما رضا خان رو برداشتیم جاش محدرضا شاه رو گذاشتیم که از پدر فقیدش ضعیفتر عمل کرد بعد خمینی رو آوردیم که حال و روزش نیاز به بیان نداره بعد خامنه ای که خب همه می دونند حالا می خواهیم کی رو بیاریم...ما وقتی الفبای دموکراسی رو بلد نیستیم مثل این می مونه که رانندگی بلد نیستیم پشت فرمون می شینیم بریم چالوس خب توی اون پیچ و خم ها یا میزنیم به کوه یا میریم ته دره.>>>
ما همیشه در زندگیمون افراط و تفریط داریم.یکی رو که خوب میکنیم میشه امام ،یکی که بده می تونیم تا حد یزید شدن بدش کنیم و این دست خودمونه.نیاموختیم که زندگی فیزیکه و یکی از قوانین اون نسبیته و باید به قوانین زندگی احترام گذاشت وزندگی کرد و اجازه داد زندگی کنند. شما درست بیان کردید.ما از بچگی اونقدر سانسور شخصی کرده ایم که مغزمان به این روند عادت کرده و همانطور که دیکتاتورهایی بزرگ،دروغگوهایی حرفه ای،قضاتی عالیقدر نسبت به دیگران هستیم به همان مقدار سانسورچی هایی قابل هستیم.و صد البته مادرزادی سیاست مداریم.ما هنوز هم نتونستیم این مشکلات رو یا بهتر بگم این ضایعات و عادتهای بد رفتاری رو در خودمون شناسایی کنیم که حالا بخواهیم برطرف یا بهتر بگم درمانش کنیم.بله ما از نظر شخصیت اجتماعی یک بیمار هستیم که دارای یک بیماری مزمن پیشرونده است.ما یک من هستیم که هیچ وقت سعی نکردیم نیم من بشیم.
پاسخحذفآرش عزیز من هم معتقدم ما نیازمند فرهنگ گفتگو هستیم اما چند درصد جامعه ما همانقدر که گوینده هستند فقط یک سوم آن شنونده هستند؟من همیشه مطالب شما رو می خونم و همانطور که تک تک ما دلیلی برای اومدن به اینجا داریم شما هم دلیلی برای راه اندازی اینجا دارید پس همانطور که من اگر دیگه اینجا رو مفید نبینم نمیام شما هم اگر دلایلتون مرتفع بشه دیگه ادامه نمی دین این طبیعیه اما تا اون موقع هر کدام از منافعی که داریم استفاده می کنیم.اما این یک ور قضیه است طرف دیگر اون طریقه استفاده و حدود و دایره های شخصی ایی است که تک تک ما برای خودمون داریم.همانطور که خودتون توجه کردین بیشتر حرفها در این بلاگ ته مایه احساسی داره این خودش نمونه بارزی از جامعه ماست بله ما در جامعه ای احساسی زندگی می کنیم که رفتارها بر اساس منطق شکل نمی گیره بلکه بر اساس احساس و نیاز تعریف می شه که طی گذر زمان با پیشرفتی که دنیا کرده ما هم ورژن مون ارتقا پیدا کرده ،اشتباه نکنیم جنسمون عوض نشده.من می تونم با قانون ارشمیدس منظورم رو بهتر بیان کنم.ما همون آب داخل لیوان هستیم که وقتی از لبه کاسه آب به داخل اون میریزیم به نسبت بالا رفتن آب داخل کاسه آب داخل لیوان هم بالا میاد یعنی دنیا پیشرفت کرده قلاب ما هم به اونا گیر بوده ما هم یه خورده بالا رفتیم که این ارتقا محدود از ذات خدومون نیست بلکه...شما در چند مطلب گذشته سوال کرده بودین حکومت ایران نمونه بارزی از کدوم حکومت تاریخی یا معاصره؟من مطمئنم خیلی ها جرات بیان حتی نظر شخصی خودشون رو نداشتن همانطور که جرات بیان خیلی چیزها رو ندارن می بینیم که سانسور دلایل زیادی داره که تا اون دلایل برطرف نشه قابل بهبود نیست.اما به نظر من خوبی این مطلب بیان این معضل بود.فکر کنم باز زیاد حرف زدم و باید همین جا تمومش کنم دیگه ادامه ندم وگرنه حالا حالا ها باید بنویسم.ببخشید من بیشتر سعی می کنم بشنوم اما گاهی هم که نظر می دم اینجوری طولانی میشه. البته خیلی به قول شما سانسور میکنم و سعی می کنم کوتاه بنویسم این میشه.من قصد اذیت شما و خوانندگان محترمتون رو ندارم فقط تا شروع میکنم می بینم از حد مجاز رد شد...به قول ایرانی ها خدا به شما رحم کرده
برقرار باشید دوست من
شاهرخ
از روابط دیپلماتیک خودت برامون تعریف کن حال کنیم. چه اونهایی که تو ایران بوده چه تو امریکا. با جزئیات لطفاً ...
پاسخحذففدای تو، پلخمون
منم تونستم پشت حیاط خونتونو بینم
پاسخحذفخیلی با صفاست
خوش باش(از همیشه تا جاویدان)
بله دقیقا همینطوره. خودسانسوری جزو ویژگی های فرهنگی ما شده و در واقع جزو گوشت و خونمون هست. البته بی سانسور حرف زدن هم عین خربزه خوردن هست و باید پای لرزش نشست ... که البته بنده از آن طیف جماعتی هستم که بی سانسورم و همیشه در حال تحمل پس لرزه های آن.
پاسخحذفدلیل سانسور ترسه. ترس از دست دادن. جایی که ادمها چیز کمی برای ازدست دادن دارند، تا جایی که با ازدست دادن اون چیزها بقای خودشون و نزدیکانشون رو درخطر می بینند،سانسور می کنند،یعنی حرف مقبول می زنند،رفتار مقبول می کنند،بیشتر یا همه پاتولوژی های موجوددرجوامع عقب افتاده،ناشی از اضطراب درونی تک تک افراد اون جامعه است، به جز اونایی که اونقدر آگاهی،پول و وقت داشتند که بوسیله رواندرمانی آسیب های گریز ناپذیر گذشته رو درمان کردند.
پاسخحذفطبق معمول استفاده کردم!
پاسخحذفاینم بگم که سبک و موضوع نوشتنت خیلی تاثیر داره که فحش نشنوی!
اما با دو تا چیز مردم از خنده:
یکی مسئله رانندگی وسط پستت،
یکی اون کامنتی که روابط دیپلماتیک به هم خونت رو درخواست کرده بود! یوهو!
ببخشید شمااصلا تاحا از ایران بیرون رفته اید یا رویا هایتان را برای اینها مگویید
پاسخحذفببخشید میشه بگید برای رفتم به امریکا باید چقدر زبان بلد باشیم و یا به جای اینکار مترجم بگیری؟؟؟
پاسخحذفو همچنین بیلیت فقط رفتن چقدر است؟؟؟
با تشکر از مطالب آموزنده تان...
دیوانتم!
پاسخحذف