دیشب قرار بود که برای شب سال نو به همراه همخانه ام و دوستانش به یک رستوران بزرگ برویم که از ساعت 10 شب به بعد یک مهمانی جالب در آن برگزار می شد. من همان کت و شلوار معروف دیتینگم را پوشیدم و و ساعت هشت شب آماده رفتن شدیم. دوستان همخانه ام گفتند که بهتر است اول به یک بار که در شهر است برویم و بعد از ساعت 10 به آن رستوران برویم. بنابراین همگی سوار ماشین من شدیم و رفیم به یک بار کوچکی که در شهر بود.
تمام زن ها و ومردهای مسن شهر در آنجا جمع بودند و در حالی که مشروب می خوردند با یکدیگر گپ میزدند. من هم یک آبجو خریدم و شروع کردم به حرف زدن با این و آن. بعد از مدتی آبجوی دوم را هم خریدم و گفتم که لااقل خودم با خودم خوش باشم. وقتی که ساعت نزدیک ده شد من گفتم که من دیگر نمی توانم رانندگی کنم چون چند تا ماشین پلیس در بیرون از بار ایستاده بود و اگر آدم مستی می خواست رانندگی کند خرخره اش را می چسبیدند.
بنابراین ترجیح دادیم که همان جا بمانیم. یک گروه جاز هم برنامه زنده اجرا می کرد که کارشان بد نبود. دو تا دوست های همخانه ام هم جدید بودند و من برای اولین بار آنها را می دیدم. آن کسی که در عکس به من تکیه داده است, اسمش را یادم نیست ولی توی شهرداری کار می کند. زمانی که می خواستیم عکس بگیریم طوری نشسته بود که من نمیدانستم دستم را چکار کنم برای همین این عکس کمی مشکل موازین پیدا کرده است .با آن دوست دیگر همخانه ام که در فیلم می بینید هم عکس دارم ولی چون مشکل اساسی در موازین و احکام دارد نتوانستم برایتان نمایش دهم. او اسمش میشل است و سلمانی دارد. قرار شد که اگر احیانا شش ماه دیگر خواستم موهایم را کوتاه کنم به پیش او بروم.
همخانه من تقریبا در تمام شهر معروف است و همه مردها و زن ها او را می شناسند. او در مغازه اش شورت و کرست و بیکینی و مایو و حتی وسایل دیپلماسی می فروشد و قبلا هم مانکن بوده است. یکی از شغل هایش این بوده است که در رینگ بوکس تابلو به دستش می گرفته است ودر بین نیمه وارد رینگ شده و شماره گیم یا امتیازها را اعلام می کرده است.
خلاصه من تا ساعت 12 شب چهار تا آبجو خوردم و بعضی وقت ها هم با مردم می رقصیدم. تنها کسی که کت و شلوار و کراوات داشت من بودم چون قرار بود که به جای با کلاس تری برویم. وقتی که سال جدید فرا رسید به همه ما یک لیوان شامپاین مجانی دادند که من هم آن را تا ته سر کشیدم. گلاب به روی مبارکتان دو بار هم دستشویی رفتم و مجبور شدم از همان جایگاههای ایستاده استفاده کنم. ولی چون مست بودم نه تنها خجالت نمی کشیدم بلکه با دیگران که از من هم خوش تر بودند حرف می زدم.
تا اینکه ساعت یک احساس کردم که حالم زیاد خوب نیست. آمدم و نشستم روی صندلی و سرم را گذاشتم روی میز که کمی استراحت کنم ولی لحظه به لحظه حالم بدتر می شد. گمان کنم بخاطر آن شامپاینی بود که بعد از آبجوها خورده بودم. میشل زود متوجه شد که من حالم خوب نیست و آمد کنارم و شروع کرد به ماساژ دادن من. یک لیوان آب هم به خوردم داد و بعد به دوستش گفت که همخانه من را صدا کند که برویم خانه. من در واقع احساس خواب آلودگی شدیدی داشتم و حتی نمیتوانستم حرف بزنم. میشل هم که خودش مست بود من را هی بغل می کرد و ماساژ می داد و می بوسید که حالم بهتر شود. البته فکر کنم تمام این کارهایی را که می کرد فقط برای این نبود که من حالم بهتر شود!
چون هیچکدام از ما نمی توانستیم رانندگی کنیم یک تاکسی گرفتیم و همخانه ام و میشل دو بازوی من را گرفتند و به داخل تاکسی بردند. و بعد از اینکه آنها نشستند من هم ولو شدم روی آنها. آن دختری که توی عکس هست جلو نشسته بود و ما سه نفر در صندلی عقب بودیم. من فقط یادم می آید که دراز کشیده بودم. ولی حالا چه جوری توانسته بودم آن پشت دراز بکشم را نمیدانم!
وقتی رسیدیم خانه همگی با هم کمک کردند و من را به اطاقم آوردند. لباسم را در آوردند و من را در رختخواب گذاشتند ولی من بلند شدم و رفتم دستشویی. بعد در حالی که روی زمین نشسته بودم کاسه دستشویی را بغل کرده بودم و سرم را روی لبه آن گذاشتم که بخوابم. به خودم هم هی قول می دادم که من دیگه مشروب نمی خورم. بعد دخترها وارد دستشویی شدند و من را بلند کردند و دوباره در رختخواب گذاشتند. البته دستشویی من مثل یک اطاق تمیز است و برای اینکه تجسم شما بد نباشد عکس آن را هم برایتان گذاشته ام.
این هم از ماجرای بی مزه مهمانی سال نو. امروز صبح هم همخانه ام من را به جایی که ماشینم را پارک کرده بودم رساند تا آن را به خانه بیاورم. در واقع این مهمانی چیز جالبی برای نوشتن نداشت ولی چون به شما قول داده بودم که برایتان گزارش تهیه کنم, آن را نوشتم. در ضمن من هیچ وقت آنقدر مشروب نمی خورم که حالم بد شود و از اینکه این اتفاق برایم افتاد از دست خودم ناراحت هستم.
در ضمن دخترها هم شب را پیش ما نماندند و رفتند به خانه خودشان.
فیلم ها هم بسیار تاریک شده است ولی ممکن است بتوانید یک چیزهای را از توی آن ببینید.
aza.joon
پاسخحذفagha ye ja negah dar manam oomad san fransisco :D
hamishe khosh begzareh Arash jan, ishla dafeh bad ziyadeh ravi nakoni, agar che chizi ham nakhordi 2 ta abejo va shampion !
پاسخحذفsalam, aghaye arash. man avalin bare miam bloget. jalebe. in ostade Guitaret ham kheili bahale!
پاسخحذفrasti sale no ham mobarak. sari be ma bezan bebin shabe sale no iran chekhabare.
ta baad
SALAM AGHA ARASH.
پاسخحذفTOO CHAND TA POSTE GHABLI YE AX AZ KHODET GOZASHTI,VALI TOO IN AXI KE AZ KHODET GOZASHTI KHEYLI BA OON YEKI FARGH DAREH.HALA RASTESH O BEGOO KALAK KOODOOMESHOON KHODETI?MA RO KE GIJ KARDI.
انا لله و انا الیه راجعون
پاسخحذفشما اسلام را کشتی از بیخ اصلا!
3 روز عزای عمومی اعلام می کنم و خونت هم مباح شد!
جیگر تریپت را بده یه دور بزنیم! ماشالا خوشششششش تیپ!
این جوری رفتی بار بعد می گی چرا میشل منو ماساژ می داد؟!؟ :)))
همون
خیلی خدا بووووووود :)
پاسخحذفبه قول حافظ قدحت پر می باد !!
کار خوبی کردی . بعدها همینکارا خاطره میشه واست. به کوری چشم اسلام :)
سلام
پاسخحذف1- راست ميگن وضع مهاجرهاي آمريكا بهتر از كاناداست؟
2- من تو سايط مهاجرت آمريكا راهي نديدم كه بشه مهاجرت كرد و فك فاميل و درخواست كار هم كه ندارم حالا راهي هست ؟
27سالمه مجرد حسابدار مرد
موفق باشي
kheili ba maze bood:)) koli khandidam oonja ke kaseye tovalet ro baghal karde boodi:) to ham oonja ke bayad baghal kono nemikoni oonvaght be tovalet ke miresi yadet miofte:))
پاسخحذفسلام عزیزم عیدت مبارک .
پاسخحذفبابا این همخونت عجب عتیقه ای هستش . جدا با 4 تا آبجو و یک شامپاین حالت بد شد یا مشروب دیگه هم کنارش خوردی .
من تو تایلند یه شب مست پاتیل 2 نفری 2/3 شیشه smirnoff رو خورده بودیم بعد تو خیابون با یک پسر روس رفیق شدیم طرف هم از اون خر خورا بود هی مارو از این agogo به اونیکی دیگه میبرد هر جا هم که میرفتین یه آبجو میخوردین فکر کنم اونشب 6 تا آبجو خوردم دیگه همچین شده بود خم میشدم آبجوها از گلوم میریخت بیرون. دیگه این چند رو تعطیلی چیکارا کردی از ماهیگیریاتم بگو. مرسی
____بهنود____
شما با چه اجازه ای عکس نوامیس مردم را بدون حجاب می زاری تو وب نا محرم ببینه؟
پاسخحذفدوست ناشناس آخری. ممکن است که شوخی کرده باش ولی من عکس را در دوربین به خودش نشان دادم و از او اجازه گرفتم که آن را در وبلاگم قرار دهم. با اینحال ترجیح دادم که یک نوار سیاه هم به چشمانش بیاندازم.
پاسخحذفاین دوستمون شوخی کردش بابا! کلک تو نمیدونستی کجاشو بگیری رفتی سراغ سینه، اگر میدونستی کجا میرفتی!!! ضمنا دیگه عکس اونارو خواهشا سیاه نکن!!! خودت سیاهی بسه!
پاسخحذف